محمد یعقوبی
ظاهر
محمد یعقوبی (۱۳۴۶ / ۱۹۶۷م) نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و فیلمساز ایرانی.
گفتاوردها
[ویرایش]- هر زمان بحث امید پیش میآید یعنی یک جای کار می لنگد. ما هنوز در جهانی سرشار از امید زندهگی میکنیم. ظاهر این حرفم مثبت به نظر میرسد ولی درحقیقت منظورم این است که جهانی سرشار از امید جهانی معیوب و غمانگیز است چون جهانی سرشار از امید در حقیقت جهانی سرشار از ناکاستی و نیازمند بهبود است. در یک جامعهی باثبات ممکن است امید شهروندانش امیدی عمیقتر و بنیادیتر باشد مثلن ممکن است امیدشان به بیشتر شدن طول عمر انسان باشد، ممکن است امیدشان به رواج نوعدوستی انسانها و درک ضرورت رفاه و آسایش برای همه باشد. در کشوری بیثبات که حکمرانانش نالایق و بیکفایت باشند شهروندانش امیدشان به تغییر سیستم و بهبود وضعیت برای بقاست. در هر صورت شهروندان این هر دو نوع کشور در یک چیز مشترکاند. اگر فقط امیدوار باشند به تغییر، امیدشان حسی عبث و ناکاربردی است چون فقط منتظر نجاتدهنده هستند و نمیفهمند که خودشان هم به سهم خود باید در تغییر وضعیت بکوشند و اگر این است وضعشان خودشان هم در این وضعیت به سهم خود تقصیرکارند. به محض اینکه کسی به این فهم برسد که باید برای تغییر و بهبود وضعیت به سهم خود بکوشد امیدش به خواست تبدیل شده و امیدی کنشمند خواهد شد. در این صورت امید موضوعی کاربردی خواهد شد. هماناندازه که فقط امیدداشتن کاری از پیش نمیبرد، واهیدانستن امید هم کاری از پیش نخواهد برد. امید و ناامیدی در هر صورت اگر منجر به کنش نشوند ناکاربردی خواهند بود. باورم این است که امید بیش از ناامیدی میتواند به کنش تبدیل شود. امید یک نیاز و مکانیسم دفاعی است برای بقا و به همین دلیل باورم این است که بیش از ناامیدی میتواند به کنش برای تغییر تبدیل شود. به همین دلیل من خودم را آدمی امیدوار میدانم ولی با کسانی که میگویند: «امیدوارم پس هستم» همصدا نیستم. میتوان گفت: «امیدوارم پس آستینها را برای تغییر بالا می زنم و به سهم خودم میکوشم تغییر در بهبود وضعیت ایجاد کنم.»[۱]
- اهمیت تئاتر در مقایسه با فیلم در کیفیت تاثیر آن است نه در کمیت تاثیر. سینما تماشاگران بیشتری دارد پس تاثیر بر مردم بیشتری میگذارد ولی وابستهگی سینما به سرمایه پاشنهی آشیل آن است چون سینما برای بازگشت سرمایه ناگزیر است بیشتر سرگرمکننده باشد تا روشنگر. و اما در مقایسه با ادبیات باورم این است که تاثیر ادبیات عمیقتر و ماندگارتر است. چون ادبیات مفهوم محض است. واقعیت این است که خواندن یک متن بیشاز دیدن یک فیلم یا تئاتر عملی کنشمند است. خوانندهی یک متن باید نوشته را در ذهن خود بسازد. خوانندهی یک متن بیشتر از تماشاگر تئاتر و فیلم ناگزیر است که در ساختن متن برای درک متن تلاش کند و همین خواندن را برای تعداد بیشتر مردم کاری سخت و به تماشای فیلم ترغیب میکند.[۲]
- «نمایشنامههای ایرانی کمی میتوان نام برد که در آنها مانند نمایشنامههای کلاسیک قهرمان و ضدقهرمان وجود داشته باشد. فکر میکنم این تقسیمبندی بیشتر در تعزیه دیده میشود که در آن به طرز دلزنندهای ضدقهرمان شر مطلق است و قهرمان خیر مطلق. شاید نبودِ قهرمان و ضدقهرمان در بیشتر نمایشنامههای ایرانی واکنش ناخودآگاه بیشتر نمایشنامهنویسان به همین تقسیمبندی سادهلوحانه در تعزیه باشد. [۳]
- «تا زمانی که وضعیت این گونه پلشت باشد که بوده و هست، مردم خود را نیازمند به اسطوره و قهرمان احساس خواهند کرد. و البته گمان میکنم مردم در پرسش شما اشاره به یک مفهوم کلی و اشاره به تودهی اکثریتی دارد که هنوز به افسانهی خیر مطلق و شر مطلق باور دارند، اکثریتی معجزهباور، چشمبهراه منجی، تحقیرشده، ترسیده، بتساز و ستمپذیر، مردمی سادهلوح که هر از گاه کسانی در پوست قهرمان در زندهگیشان ورود کرده و پس از نشستن بر اریکهی قدرت شیوههای سرکوب خود را در قالب ارزشها، مقررات و اسطورههای کاربردی در ذهن اکثریت مینشانند و برای استمرار قدرت خود از همین اکثریت علیه خودشان بهرهبرداری میکنند. و البته همزمان اسطورههایی هم توسط اقلیت برای نقد وضعیت موجود ساخته یا بازتعریف میشوند.»[۴]
- نوشتن رفتاری کنشمندانه برای تغییر است. هر نوشتهی تاثیرگذاری، هر فیلم یا تئاتر تاثیرگذاری اگر دقت کنید خواهید دید که پرسشگرانه خواهان دگرگونی است.[۵]
- «چرا فکر کنیم هر چیز ذهنی واقعیت ندارد؟»[۶]
- کیفیتگرایی، پرسشگری و روشنگری مهمترین ویژهگیهای هنر متعهد است. تئاتر نامتعهد و منفعل تئاتری است که از روشنگری میپرهیزد، وضعیت موجود را تایید و پرسشگری را تقبیح میکند و تنها وظیفهی تئاتر را سرگرمی میداند.[۷]
- اینکه سانسور خلاقیت میآورد از آن جفنگهاست که فقط بقای سانسور را توجیه میکند. سانسور اندیشه رفتاری زشت و غیراخلاقی و مانع روشنگری و پیشرفت فکر است. [۸]
- «من انکار نمیکنم که حضور ستارهها کمک میکند تا مردمی هم که عادت به دیدن تئاتر ندارند به تماشای تئاتر جذب شوند و شاید با دیدن همان کار، اهلی تئاتر شوند. این که خوب است باوجود بازیگران مشهور مخاطبان جدیدی جذب تئاتر شوند. این رفتارهای عصبی برخی که مخالف حضور ستارهها هستند، به گمان من رفتاری دور از منطق و ناشایست است. حضور ستارهها در تئاترها بهخودی خود عیب ندارد. اشکال به نظرم وقتی است که کارگردانی از حضور ستارهها سوءاستفاه میکند بدون آنکه تئاتری ارزشمند آماده کرده باشد. یعنی اصلا تئاتری وجود ندارد. بازیگر را کنار بگذاری هیچ چیز نیست.»[۹]
منابع
[ویرایش]- ↑ https://mohammadyaghoubi.com/96morvarid/
- ↑ https://mohammadyaghoubi.com/96morvarid/
- ↑ https://mohammadyaghoubi.com/980218myths/
- ↑ https://mohammadyaghoubi.com/980218myths/
- ↑ https://mohammadyaghoubi.com/96morvarid/
- ↑ http://theater.ir/fa/conversation.php?id=40436
- ↑ http://theater.ir/fa/conversation.php?id=40436
- ↑ https://mohammadyaghoubi.com/96morvarid/
- ↑ http://theater.ir/fa/conversation.php?id=40436