محمد حنیف‌نژاد

از ویکی‌گفتاورد

محمد حنیف‌نژاد (۱۳۱۷ – ۴ خرداد ۱۳۵۱) بنیان‌گذار سازمان مجاهدین خلق ایران بود. وی به همراه سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان، سازمان مجاهدین خلق را در سال ۱۳۴۴ پایه‌ریزی کرد.[۱][۲]

گفتاوردها[ویرایش]

  • محمد حنیف‌نژاد پس از دادگاه به یارانش گفته بود: «در دادگاه اول به من حبس ابد داده‌اند و گفته‌اند که اگر یکی از سه شرط را به جا آوری، اعدام نخواهی شد: بگویی که ما مخالف مبارزه مسلحانه هستیم، یا بگویی که اسلام ضد مارکسیسم است؛ و شرط سوم هم این‌که بگویی که ما را عراق فرستاده‌است. من هیچ‌کدام از این شروط را قبول نکردم».[۲]

آخرین پیام[ویرایش]

محمد حنیف‌نژاد در آخرین پیام خود چنین گفت:

  • «… انقلابیون پیشقراول و پیشتازان خلق همچون چراغی نورافروز، خود می‌سوزند تا روشنی‌بخش حیات انسانهای دیگر باشند. بهمین دلیل آنها را می‌توان نمونه و تبلور آرمانهای انسانی خلق دانست و آنها را سمبل، راهنما و روشنی‌افروز طریق نجات محرومان شمرد… «به‌هرحال رمز پیروزی ما در حفظ وحدت دائمی سیاسی و تشکیلاتی گروه است که در مساعی زیر متجلی می‌گردد. ۱ـ وحدت تشکیلاتی ۲ـ وحدت استراتژیک ۳ـ وحدت ایدئولوژیک، به این ترتیب تنها ضامن پیروزی، حفظ دقیق اصول راجع به وحدت است که تنها و تنها از طریق اصل انتقاد و انتقاد از خود و اصل ادامه بقاء پیشتاز حفظ می‌شود.»

پس از اعدام[ویرایش]

حسین شاه‌حسینی، عضو شورای مرکزی جبههٔ ملی ایران، که در سال ۱۳۵۱ در زندان قزل‌قلعه بوده، داستان اعدام محمد حنیف‌نژاد را به شرح زیر نقل کرد:

  • «گروهبان ساقی، مسئول زندان قزل‌قلعه … صبح روز ۴ خرداد ۱۳۵۱ … به سلول من آمد. رنگ پریده و عصبی می‌نمود. احوالش را پرسیدم. گفت: امروز شاهد منظره‌ای بودم که تا عمر دارم فراموش نمی‌کنم. حدود ساعت ۴ صبح قرار بود حکم اعدام دربارهٔ حنیف‌نژاد و دوستانش اجرا شود. من هم ناظر واقعه بودم. هنگامی که به اتّفاق یکی دیگر از مأمورین زندان به سلّول او رفتیم تا او را برای اجرای مراسم اعدام به میدان تیر چیتگر ببریم، حنیف‌نژاد بیدار بود. همین که ما را دید، گفت: می‌دانم برای چه آمده‌اید. آنگاه، رو به قبله ایستاد و با تلاوت آیاتی از قرآن، دستها را بالا برد و گفت: خدایا، شاکرم به درگاهت. این توفیق را نصیبم کردی که در راه آرمانم شهید شوم… سپس، همراه ما به راه افتاد… او را به طرف میدان تیر حرکت دادیم. در طول راه تکبیرگویان، شکرگزاری می‌کرد و تا لحظهٔ تیرباران بدین کار ادامه داد، گویی به عروسی می‌رفت!...».[۳][۴]

منابع[ویرایش]

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. «روزنامه باختر امروز شماره ۲۷ نیمه دوم خرداد ۱۳۵۱ صفحه اول». 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ «محمد حنیف‌نژاد کیست؟». mojahedin.org. بازبینی‌شده در ۲۰۲۴-۰۲-۱۱. 
  3. کتاب تاریخ سیاسی ۲۵ سالهٔ ایران ـ از کودتا تا انقلاب»، غلامرضا نجاتی، تهران، انتشارات رسا، چاپ هشتم، ۱۳۸۶، ص ۴۰۶. 
  4. “«گویی به عروسی می‌رفت» !”. hambastegimeli.com. Retrieved 2024-02-11.