لطف الله نیشابوری
ظاهر
لطف الله نیشابوری ملقب به مولانا (تولد نیشابور ؟_وفات-سال ۸۱۶ هجری قمری) از شاعران ایرانی در قرن هشتم و آغاز قرن نهم هجری بوده است.او از نام خويش براي تخلص شعريش استفاده می کرده و لطف تخلص می کرده است.لطف الله هم عصر با شاهرخ تیموری بوده است.
اشعار
[ویرایش]ياد شب و روزي که مرا يار قرين بود | با يار قرين کلبه من خلد برين بود | |
نه بیم تنم بود،نه تشویش تنم بود | نه فکر دنیا و نه تکلیف به دین بود | |
عمری دگر از گردش چرخ روش دهر | دل در گرو مهر و مه و زهره جبین بود | |
چون عمر گرانمایه ی من در سر دل رفت | رفت از دل من انچه ز دلخواه گزین بود | |
گویی اسد طالع من،روز ولودم | با نور فلک،در کشش و کوشش و کین بود | |
گویند دل لطف جگر خسته و شیداست | اکنون نه چنین است،که تا بود چنین بود |
در مرو پَـریـر لاله آتـــش انگــیخت | دی نیلوفـــر به بلخ در آب گــریخت | |
در خاك نشابور گل افروز شـكفت | فردا به هری باد سمنخواهدبیخت |
- در انتقاد از اوضاع روزگار خود (شعر فارسي در عهد شاهرخ يا آغاز انحطاط در شعر فارسي، تأليف احسان يار شاطر، تهران 1334، ص 204)
بر صدور زمان زان نه جاي دارم و جاه | که کنک و سخره و شوخ وزن بمزد نيم | |
نيم دو روي و منافق چو ماه و تيراز آن | بعيش و قدر چو ناهيد و اورمزد نيم | |
از آن زکسب فضائل نه سيم دارم و زر | که رشوه گير و رباخوار و وقف دزد نيم |
دیشب ز سر صدق و صفای دل من | در میکده،آن روح فزای دل من | |
جامی به من اورد که بستان و بنوش | گفتم نخورم،گفت برای دل من |
طالعی دارم ان که از پی آب | گر یروم سوی بحر برگردد | |
ور به دوزخ روم پی آتش | آتش از یخ فسرده تر گردد | |
ور ز کوه التماس سنگ کنم | سنگ نایاب چون گهر گردد | |
ور سلامی بَرَم به نزد کسی | زیر رانم روان چو خر گردد | |
اسب تازی حادثات پیش آید | هر که را روزگار برگردد | |
با همه شکر باید گفت | که مبادا از این بتر گردد |