فضیلتهای ناچیز
ظاهر
فضیلتهای ناچیز (به ایتالیایی: Le piccole virtù) رمانی است نوشته ناتالیا گینزبرگ، نویسنده ایتالیایی، که در سال ۱۹۶۲ میلادی به چاپ رسید.
گفتاوردها
[ویرایش]- «میگفت نمیتواند دوستانی را که دور هستند دوست بدارد. نمیخواست از دوری شان رنج ببرد و آنان را فوراً از ذهنش بیرون میداد.»[۱]
- «فضیلتهای بزرگ از غریزه ای که عقل در ان سخن نمیگوید فوران میکنند.»
- «موسیقی بسیار نزدیک به دنیای من بود و دنیای من، چه کسی میداند چرا آن را نپذیرفت.»
- «چیزهایی هست که درمان نمیشود و سالها خواهد گذشت اما هرگز درمان نخواهیم شد. شاید دوباره چراغی روی میز داشته باشیم و گلدانی گل و عکسهای عزیزانمان را. اما دیگر این چیزها را باور نداریم. چون که یک بار مجبور شدیم ناگهان ترکشان کنیم.»
- «زنها در رابطه با فرزندانشان چیزهایی را میدانند که یک مرد هرگز نمیتواند بداند.»
- «خدا گفتهاست هم نوعت را همان قدر که خودت را دوست میداری، دوست بدار. این به نظرمان عجیب است. خدا چیز عجیبی گفتهاست. به انسان چیز غیرقابل انجامی را تحمیل کردهاست.»
- «ما ساکت بودهایم، به خاطر اعتراض و از سر خشم. ساکت بودهایم تا به والدینمان بفهمانیم که کلمات سنگین آنان دیگر به درد ما نمیخورد. ما کلمات دیگری در کیسه داشتیم. ساکت بودیم، لبریز از اعتماد به کلمات تازهٔ خودمان. آن کلمات تازه مان را میبایست خرج کسانی میکردیم که آنها را میفهمیدند. از سکوت مان سرشار بودیم. اکنون از آن شرمساریم و اندوهگین و کم ارزشی آن را میفهمیم.»
- «بزرگیم چون بر شانهها، حضور صامت آدمهای مردهای را داریم و از آنان قضاوتی دربارهٔ رفتار فعلی مان میخواهیم؛ و از آنان برای گذشتهٔ مصدوم، طلب بخشایش می کنیم. میخواهیم از گذشته مان بسیاری از کلمات بی رحمانه مان را بزداییم، بسیاری از حرکات بی رحمانه ای را که انجام دادهایم، با اینکه از مرگ میترسیدیم.»
- «هیچگاه چون امروز سرنوشت آدمیان این چنین تنگاتنگ به هم متصل نبودهاست. چندان که بدبختی هر کس، بدبختیِ همه است؛ بنابراین، این موضوع عجیب تحقق مییابد که انسانها سرنوشت خود را به شدت وابسته به سرنوشت دیگری مییابند. چندان که سقوط یک نفر، سقوط هزاران موجود دیگر را دربردارد و در عین حال، همه از سکوت خفه شدهاند و قادر نیستند چند کلام آزاد با یکدیگر رد و بدل کنند. به همین دلیل – چون که بدبختی یک نفر، بدبختی همه است – ابزاری که برای القای رها شدن از سکوت به ما عرضه شدهاست، دروغین است. به ما القا میشود که با خودخواهی در برابر نومیدی از خود دفاع کنیم. اما خودخواهی هرگز هیچ نومیدی را چاره نکردهاست. بسیار هم عادت داریم عیبهای روحمان را بیماری بنامیم تا تحملشان کنیم؛ تا بگذاریم بر ما حکومت کنند. یا برای درمانشان – انگار که بیماری باشند – با شربتهای شیرین استمالتشان کنیم. سکوت باید در بخش اخلاقی مورد نظارت و قضاوت قرار گیرد. به ما اختیار شاد بودن یا غمگین بودن داده نشدهاست. اما میبایست انتخاب کنیم که بهطور اهریمنی غمگین نباشیم. سکوت میتواند به شکلی از غمگینی تلخ، هیولایی و اهریمنی بینجامد: پژمرده کردن روزهای جوانی، تلخ کردن نان. سکوت همانطور که گفته شد، میتواند به مرگ بینجامد…»
- «دلتنگی گوسفندی است. مبهوت. نوعی خلاء مشوش که در سطح اش بحثهایی دربارهٔ هوا، دربارهٔ فصول و دربارهٔ تمام چیزهایی که میشود به درازا صحبت کرد بی آنکه به عمق رفت، پرپر میزند. بی رنجاندن و بی آنکه رنجیده شد. یک وزوز طولانی و آرام پشه…»
- «کسی که یک بار رنج کشیدهاست، تجربهٔ درد را هرگز فراموش نمیکند. کسی که ویرانی خانهها را دیدهاست، به وضوح کامل میداند که گلدانهای گل، تابلوها و دیوارهای سپید، اشیایی ناپایدارند. خوب میداند خانه از چه چیز ساخته شدهاست. یک خانه از آجر و گچ ساخته شدهاست و میتواند فرو ریزد. یک خانه خیلی محکم نیست. هر لحظه میتواند فرو ریزد. در پس گلدانهای آرام گل، پشت قوریهای چای، فرشها، کف اتاقها که با موم برق افتادهاست، چهرهٔ دیگر واقعی خانه است. چهرهٔ بی رحم خانهٔ ویران شده.»
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ ناتالیا گینزبرگ، فضیلتهای ناچیز، ترجمهٔ محسن ابراهیم، انتشارات هرمس، ۱۳۹۴.