فردریک بکمن
ظاهر
کارل فردریک بکمن (Carl Fredrik Backman) (زادهٔ دوم ژانویه ۱۹۸۱ در استکهلم) نویسنده و وبلاگنویس سوئدی است.
گفتاوردها
[ویرایش]بریت ماری اینجا بود
[ویرایش]- «هر مرگی ناعادلانه است، و هر کسیکه در عزاست، دنبال مقصر میگردد. اما خشم ما تقریباً همیشه با این بینشِ بیرحمانه مواجه میشود که هیچکس مسئول مرگ کسی نیست؛ ولی اگر کسی مسئول باشد چه؟ اگر میدانستی چه کسی _ شخصی را که عاشقش بودهای _ از تو ربوده چه؟ آنوقت چه کار میکردی؟»[۱]
- «یک روزِ دوشنبه در ماه ژانویه است. بریتماری جلوی میزتحریری کوچک در دفتر کوچک ادارهٔ کار نشسته. معلوم است که این هیچ ربطی به کارد و چنگال ندارد ولی نشانهای است از اینکه هیچچیز درست از آب درنیامده. کارد و چنگال را باید به ترتیب طبیعیاش توی کشو چید، چون زندگی هم باید طبیعی باشد. زندگیهای طبیعی قابل عرضه هستند؛ آشپزخانه را تمیز میکنید، بالکن خودتان را دارید و از بچهها مراقبت میکنید، و همهٔ اینها بیشتر از چیزی که فکرش را بکنید کار میبرند. مثلاً، بالکن. آدمی که زندگی طبیعی داشته باشد واقعاً توی ادارهٔ کار نمینشیند. موهای زن جوانی که اینجا کار میکند مثل موهای مردها کوتاه است. خوب، مسلماً مشکلی نیست، معلوم است که مشکلی نیست. بریتماری پیشداوری نمیکند. احتمالاً این مدل مو الان مد است، مطمئناً همینطور است. زن جوان به یک فرم اشاره میکند و لبخند میزند، انگار که عجله دارد. «لطفاً اینجا اسمتون رو بنویسید، شمارهٔ کارت ملی و آدرس!» باید مشخصات بریتماری ثبت شود. انگار تبهکار است. انگار آمده تا از آنجا یک شغل بدزدد.[۲]
مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متأسف است
[ویرایش]- «با هیولاها نجنگ، وگرنه خودت هم یکی از اونها میشی. وقتی مدت زمانی به یه گودال عمیق نگاه کنی، گودال هم به تو نگاه می کنه.»[۳]
- «تمام هیولاها از همان ابتدا هیولا نبودهاند. تعدادی از آنها به خاطر غم و غصه هایشان هیولا شدهاند.»
- «مادربزرگ همیشه میگفت: «هیچ وقت سر به سر کسی نذار که وقت آزاد زیادی داره.» السا این جمله را برای خودش این طور ترجمه میکرد که: «هیچ وقت سر به سر کسی نذار که نسبت به سن و سالش خیلی سرحاله.»
- «السا سرش را به علامت منفی تکان میدهد و کتاب را محکم میگیرد. به دروغ میگوید: «نه نخونده م.» چون او آن قدر مؤدب هست که بداند وقتی از یک نفر کتاب کادو میگیری، تا این حد به آن شخص بدهکاری که وانمود کنی کتاب را نخواندهای. چون هدیهٔ واقعی در لذت خواندن نهفته است، نه در خود کتاب. این حداقل رفتار مودبانهای است که آدم باید از خودش نشان دهد، البته اگر متکبر و از ما بهتران نباشد.»
- «ساکنین دنیای واقعی همیشه ادعا میکنند که با گذشت زمان، از شدت غم و درد کاسته میشود؛ ولی این موضوع حقیقت ندارد. غم و درد تغییر نمیکند، ولی اگر ما مجبور شویم تمام عمر آنها را به دنبال خودمان بکشانیم، دیگر قادر نخواهیم بود هیچ چیز دیگری را تحمل کنیم. آن وقت غم ما را کاملاً زمین گیر میکند. پس آنها را در یک چمدان بستهبندی میکنیم و دنبال جایی میگردیم که بتوانیم چمدان را آنجا بگذاریم.»
- «مادربزرگم همیشه میگفت فقط انسانهای متفاوت قادرن دنیا رو تغییر بدن.»
- «بزرگترین نیروی مرگ در این نیست که جان کسی را میستاند، بلکه در این است که میتواند بازماندگان را به نقطهای برساند که دیگر نخواهند به زندگی ادامه دهند.»
- «آدم میخواهد دوستش داشته باشند، اگر نشد، مورد ستایش قرار بگیرد، اگر نشد، از او بترسند، اگر نشد، از او متنفر باشند و او را تحقیر کنند. روح از خالی بودن گریزان است و میخواهد به هر قیمت که شده، با دیگران ارتباط برقرار کند.»