غلامرضا تختی
ظاهر
غلامرضا تختی (۵ شهریور ۱۳۰۹ تهران - ۱۷ دی ۱۳۴۶ تهران) از بزرگترین کشتیگیران ایران بود.
دارای منبع
[ویرایش]دربارهٔ تختی
[ویرایش]- «چطور ممکن بود که این مرد عادی سر بهزیر باور کند که خودکشی کرده؟ و ببینیم این افسانهسازی عوام آیا نوعی روش دفاعی نیست برای مرد عادی توی گذار شخصیت ترسیده خویش را در مقابل تسلط ظلم خفه کند؟»
- به معنای واقعی انسان خوبی بود. به کسی حسادت نداشت. اهل تملق و چاپلوسی و پول هم نبود. خاطرم است زمانی که ۲۰ هزار تومان دستمزدم بود داستان «حسین کرد شبستری» را کار میکردیم که دکتر کوشان به من گفت اگر بتوانی تختی را وارد کار کنی ۱۰۰ هزار تومان به او میدهم. تفاوت این پول را با دستمزد من که معروف بودم مقایسه کنید. تختی پسرخالهای داشت که گل پرورش میداد و خودش هم در لواسان باغ داشت. عباس زرندی هم مانند تختی عادت داشت که وقتی همراه کسی میشد دستش را به گردنش میانداخت. به هر حال قضیه را به تختی گفتم. گفت، «نوکرتم من مگر میتوانم فیلم بازی کنم؟»
- حسین ملاقاسمی، ۸ ژانویه ۲۰۱۴/ ۱۸ دی ۱۳۹۲؛ مصاحبه با روزنامهٔ «شرق»[۲]
- او به معنای واقعی جوانمرد بود و هیچ چیز را برای خود نمیخواست بلکه فقط به فکر خوشحال کردن مردم بود و از هیچ کوششی برای خوشحالی مردم یا حل مشکل آنها دریغ نداشت.
- تختی اخلاق به خصوصی داشت. یکی از ویژگیهای خوب او این بود که در مقابل مقام و ثروت هیچگاه تسلیم نشد. به اوج که رسید خود را گم نکرد. سالها کاپیتان تیم بود، اما اینطور نبود که بخواهد به دیگران امر و نهی کند. او دنیایی برای خودش داشت که خارج از مادیات بود. بیخودی کسی اسمی نمیشود. تختی به خاطر خصوصیات اخلاقی که داشت توی دهانها افتاد. مردم همه انسانها را زیر ذره بین دارند و نسبت به افراد شاخص حساس هستند. حتی اگر بلند سرفه کنی چهار تا روی آن میگذارند و پخش میکنند. تختی هر چه بالا آمد تواضعش را بیشتر کرد و رفتار و کردارش را در جامعه زیباتر ساخت.
- در آن زمان وقتی تختی وارد جبهه ملی شد اسمیتر شد. البته ما مردم ایران طوری هستیم که اگر او زنده بود شاید به این محبوبیت نمیرسید. افراد بزرگ ما تا وقتی هستند شاید به اندازه لیاقتشان به آنها پرداخته نشود. وقتی آنها از دنیا میروند تازه قصه آنها نوشته میشود.
- کشتیگیران آن زمان قبل از رسیدن به شهرت وضع مالی خوبی نداشتند. این افراد را نام میبرم و شما ببینید که چه کاره بودند و چه کردند و با چه وضعیتی قهرمان میشدند:
محمود ملاقاسمی در سبزهمیدان دستفروش بود. توفیق شبها روزنامه کیهان و اطلاعات میفروخت، اما از آنجا به قهرمانی جهان رسید و مهندس شد.
تختی هم وضعش خراب بود. او ابتدا کارمند شرکت نفت شد و او را به سمت آبادان و گچساران فرستادند. او پس از این که سرباز شد پیش معروف خانی خودش را نشان داد و از سربازی به سمت قهرمانی حرکت کرد.
ناصر گیوهچی نجاری میکرد.
خجسته پور که قهرمان جهان و المپیک شد در بازار به همراه ما دستفروشی میکرد و پدرش هم کفش میفروخت.
تنها وضع یعقوبی خوب بود که پدرش زمیندار بود.
تمام ما که به این افتخارات بزرگ رسیدیم از فقر حرکت کردیم. قهرمانان آن موقع زندگی آن چنانی نداشتند و کشتی مال پایین شهر بود. وضع پایین شهر هم که مشخص است. آن موقع بدنسازی وجود نداشت. بدنسازی ما زورخانه بود. گیوهچی، زندی و تختی زیاد زورخانه میرفتند.- حسین ملاقاسمی، ۶ ژانویه ۲۰۱۵/ ۱۶ دی ۱۳۹۳؛ مصاحبه با خبرگزاری «ایسنا»[۳]
پانویس
[ویرایش]- ↑ آل احمد، جلال. «چگونه باور کنم؟». پایگاه اطلاع رسانی ورزش پارس. بازبینیشده در ۱۱ شهریور ۱۳۸۷.
- ↑ «ناصر ملک مطیعی در گفت وگو با «شرق»: «قیصر» را به خاطر رفاقت، بازی کردم». شرق، ۱۸ دی ۱۳۹۲. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۲ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «حسین ملاقاسمی: تختی هیچگاه مقابل مقام و ثروت تسلیم نشد». ایسنا، ۱۶ دی ۱۳۹۳. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۲ ژوئن ۲۰۲۲.