شانتال موفه
ظاهر
شانتال موفه (انگلیسی: Chantal Mouffe؛ زادهٔ ۱۷ ژوئن ۱۹۴۳) یک فمینیست اهل بلژیک است.
گفتاوردها
[ویرایش]- «وقتی کتاب [هژمونی و استراتژی سوسیالیستی] را مینوشتیم، مشخص بود که باید در مفهوم سوسیالیسم بازنگری کنیم تا این مفهوم بتواند پاسخگوی اقتضائات جنبشهای اجتماعیِ جدید باشد؛ از فمینیسم گرفته تا جنبش طرفداران محیطزیست و جنبش همجنسگرایان. اما این پرسش علیرغم گذر زمان همچنان ارزش و اعتبار خود را حفظ کرده است. بههرحال، حالا دیگر پروژهای نظری برای بازسازی مفهومیِ سوسیالیسم در سر ندارم؛ چون هنگامی که هژمونی را مینوشتیم، ایدهٔ سوسیالیسمْ ایدهای محوری و مرکزی بود، اما امروزهروز اوضاعْ دیگر بر سیاق سابق نیست. آن زمان مفتونِ این بودیم که پروژهٔ سوسیالیسم را بر حسب مفهوم «رادیکالسازی دمکراسی» بازتعریف کنیم. تصور میکردیم که باید پروژهٔ سوسیالیسم را از حدومرزهای تنگ مفاهیمی همچون «خواستههای طبقهٔ کارگر» بیرون آوریم. امروزه تفاوت اصلی میان پروژهٔ چپ و راست در این واقعیت ریشه دارد که فقط جنبش چپ است که میتواند پشتیبان هرگونه رادیکالسازی دمکراسی باشد.»
- «ازسویدیگر، خودمان را از لنینیسمِ سنتی متمایز میکردیم. لنینیسم سنتی خواهان برچیدهشدن همهجانبهٔ دمکراسی فعلی و جایگزینساختن آن با نظامی ماهیتاً متفاوت است. حرف ما در مقابل، این بود که میتوان این نبرد را در دل همین دمکراسیِ فعلی ادامه داد و به نتیجه هم رسید. مقصود نقد درونی ما از دمکراسی فعلی نیز رادیکالیزهکردن آن است.»
- «بهنظر من پروژهٔ چپ نباید در پی نابودی دمکراسیِ پلورالیستی یا لیبرالدمکراسی باشد؛ بلکه باید بکوشد دمکراسی موجود را تاحدممکن رادیکالیزه کند.»
- «اگر مبانی اخلاقیسیاسیِ دمکراسیِ پلورالیست برای ایجاد آزادی و برابری برای همگان را بفهمیم، درمییابیم که خودِ این مبانی کاملاً رادیکال هستند. هر پروژهٔ پیشرویی باید جوامعی را که وانمود میکنند حامی این اصول هستند، وادار سازد تا آنها را در واقعیت محقق سازند. همچنین از آنها تضمین بگیرد تا این اصول را در بخشهای مختلف روابط اجتماعی عملی کنند. این اصول صرفاً در رابطه با اقتصاد نیستند؛ بهرسمیتشناختهشدن افراد بهاندازهٔ بازتوزیع ثروت مهم است. رادیکالیزهکردن دمکراسیْ هم بهمعنی جنگیدن برای وضعیت اقتصادی بهتر برای همگان است و هم، برای مثال، دفاعکردن از حقوق اقلیتهای جنسی.»
- «از زمان انتشار کتاب در سی سال قبل و بهموازات گذار جوامع اروپایی از هژمونی سوسیالدمکراسی که ما آن را در هژمونی نقد کرده بودیم، این جوامع اسیر سیری قهقرایی شدهاند و در دام هژمونی نولیبرال افتادهاند. اینک طبقهٔ کارگرْ حقوق بهدستآمده در زمان دولت رفاه را از کف داده و همین امر نشان میدهد که این طبقه اکنون بیش از گذشته در معرض خطر است. بر همین اساس، تصور میکنم امروزه در جوامعی «پسادمکراتیک» زندگی میکنیم. آنها خودشان را دمکراتیک مینامند؛ اما در واقعیت چنین نیستند. به همین خاطر امروزه ضروری است که نخست دمکراسی را پس بگیریم تا پس از آن بتوانیم رادیکالیزهاش کنیم. بیشک ما ملزم هستیم تا از نهادهایی دفاع کنیم که بر بنیاد سوسیالدمکراسی بنا نهاده شدهاند؛ البته شنیدنِ این حرف از زبان فردی رادیکال شاید تا اندازهای لجوجانه به نظر برسد، آنهم در وضعیتی که شاهد هجوم همهجانبهٔ نولیبرالیسم هستیم. تا پیش از پیدایش اوضاع امروزی، اتخاذ چنین راهکاری حتی به مخیلهٔ ما هم خطور نمیکرد.»
- «در طول سی سال گذشته، ما شاهد بودهایم که با بهقدرترسیدن گروههایی مثل جریان سوم بلر، تفاوتهای میان چپ و راست کمرنگ و کمرنگتر شدهاند. این پدیده نشاندهندهٔ آن است که چگونه تمامی احزاب سوسیالدمکرات بهسوی مرکز میل کردهاند و دیگر نمیخواهند ذیل لوای چپ شناخته شوند. یکی از خصیصههای دوران پساسیاست همین فقدان تفاوت میان مرکز-راست و مرکز-چپ است. هر دوی این احزاب، این ایدهٔ مارگارت تاچر را پذیرفتهاند که هیچ بدیلی برای جهانیسازی نولیبرال وجود ندارد و بنابراین تنها کاری که سوسیالدمکراسیها میتوانند بکنند، این است که هژمونی نولیبرال را بهشیوهای کموبیش انسانیتر و بازتوزیعیتر اجرایی کنند.»
- «خصیصهٔ ستیزهجویانهٔ سیاستْ سویهای نفیکننده نیز دارد که همان ایجاد «ما» ست برای مقابله با «آنها». بدون این نزاع آگونیستی هیچ سیاستی وجود ندارد.»
- «در سالهای پیشِ رو ما باید آنتاگونیسم را به رسمیت بشناسیم و به نهادهای دمکراتیک اعتماد کنیم؛ یعنی نهادهایی که تنور را برای داغشدن آتش این نزاع، گرم و گداخته نگاه میدارند. نمیتوان با سلاح مقولات سنتی در این نبرد سرنوشتساز به پیروزی رسید.»