سید مهدی شجاعی

از ویکی‌گفتاورد

سیّد مهدی شجاعی (۱۳۳۹ /۱۹۶۰م)، داستان‌نویس و روزنامه‌نگار ایرانی.

Colored dice with checkered background

گفتاوردها[ویرایش]

  • «یکی از بزرگترین مصائب ما این است که هرکسی از راه رسیده، شابلونی به دست گرفته و متأسفانه به قدر درک و فهم خودش، اهالی فرهنگ و هنر را دسته‌بندی و کدگذاری می‌کند و برهرکدام برچسبی از قبیل خودی و ناخودی و بیخودی و… غیره می‌چسباند و متأسفانه تر این که به اقتضای قدرت نفوذ و جایگاه و منصبش، در عمل هم برایشان تعیین تکلیف می‌کند.»[۱]
  • «اگر ما از ذخایر فرهنگی و هنری کشورمان استفاده نکنیم، پیش و بیش از آن که آنها متضّرر شوند، ما دچار خسران و زیان می‌شویم[۲]
  • «بلایی که سر فرهنگ و هنر و نشر در هشت سال اخیر [ریاست جمهوری احمدی‌نژاد] آمد، بی‌سابقه بود و شاید نزدیک به ۴۰ سال زمان لازم باشد که بتوانیم ضایعات ناشی از آن را جبران کنیم.» [۱]
  • «آبروی افراد مؤمن که در فرهنگ و معارف دینی ما، بیش از خون و جانشان حرمت و قداست دارد، به راحتی ملعبه دست کسانی شده که خود را در خیمه گاه اسلام و تشیع، متولی می‌شمارند.» [۲] [۳]
  • «ریاست جمهوری درنظام جمهوری اسلامی ایران، صرفاً یک جایگاه یا موقعیت سیاسی ومحصولی برد و باخت در بازی حزبی و جناحی نیست ... این جایگاه در حقیقت، تجلی گاه اصول و آرمان‌ها وارزش‌های مردم مؤمن و نجیب و متدین ماست. این منصب و محراب، نماد مقدسی است که باید همه فضائل اخلاقی و ارزشهای معنوی و صفات عالیه انسانی و کمالات مردم ما را به نمایش بگذارد. [۴] [۵]
  • «بسیاری از متون ادبیات کهن ما چند سر و گردن بالاتر از ترجمه‌هایی است که ما از فرهنگ‌های دیگر انجام می‌دهیم. من قصد تحقیر آثار دیگران را ندارم، اما باید بگویم ارزش فرهنگی ما با سایرین قابل قیاس نیست، اما نحوه ارائه آن به دیگران جذاب و قابل توجه نبوده است. .»[۳]
  • «من معتقد هستم که بهترین راه ترجمه، استفاده از مترجمانی است که هم زبان مبدأ و هم زبان مقصد را خوب بشناسند و زبان کتاب زبان دومشان باشد. مترجم کتاب من کارولین کراسکری چنین ویژگی داشت، کتاب دموکراسی یا دموقراضه سال‌ها بود که تنها در فضای مجازی خوانده می‌شد و با وجود اینکه ما آن را چاپ کرده بودیم، اما آن را پخش نکرده بودیم. این کتاب بازی‌های زبانی فراوانی را در خود داشت و ترجمه آن بسیار سخت و دشوار بود.»[۴]

از آثار[ویرایش]

کمی دیرتر[ویرایش]

«کمی دیرتر»، چاپ ششم، نشر نیستان، ۹۷۸–۹۶۴–۳۳۷–۶۸۶–۴

  • «اولاً واسه دکتراش که مثلِ پشگل ریخته تو مملکت، کسی تره خُرد نمی کنه چه برسه به یه لیسانس درپیت. ثانیاً: اصل دانشگاش تا وقتی واسه آدم جدّیه که واردش نشده. وقتی وارد شد بلافاصله می فهمه که هیچ خبری توش نیست. مثل طبل توخالی فقط صدا دارد...»
    • ص ۱۰۷
  • «- نکن پسرم! نکن عزیز دلم! مقدّسات را محمل کارهای خلاف نکن! با جرأت و شهامت دزدی کن ولی مقدّاست را وسیلهٔ دزدی نکن.»
    • ص ۱۱۱
  • «- یعنی این وسط، ظهور آقا دیگه چه صیغه آیه؟ تو این همه سال، سختی و مصیبت خبری نبود، حالا که که داره به لطف خدا زندگیش سامان می گیره ...»
    • ص ۱۳۵
  • «- چقدر مؤدب می شی، وقتی می خوای آدمو خر کنی!؟»
    • ص ۱۵۹
  • «چرا شما عادت کردین همهٔ مردم رو احمق فرض کنین؟!»
    • ص ۱۷۰

دموکراسی یا دموقراضه[ویرایش]

  • «مردم همه گوسفندند و ما چوپان: حواستان باشد! بزرگ‌ترین اشتباه در حکومت، بها دادن به مردم، یا ارزش قائل شدن برای مردم است. شما مطمئن باشید که اگر برای مردم، ارزشی بیش از گوسفند قائل شوید، نمی‌توانید بر آنها حکومت کنید.»[۶]
  • «هیچ‌وقت شنیده‌اید که غذای گوسفند را به او اهداء یا تقدیم کنند؟ غذا یا علوفه گوسفند را جلویش می‌ریزند. رفتار با مردم هم باید درست مثل رفتار با گوسفند باشد. طبیعی‌ترین و مسلم‌ترین حق مردم را باید با تحقیر و توهین به آنها داد؛ وگرنه طلبکار می‌شوند. اگر به مردم عزت بگذارید یا احترام کنید، مردم فکر می‌کنند که شما موظف به عزت گذاشتن‌اید و دنبال باقی مطالبات خود می‌گردند.» [۷]
  • «مردم را به دو دسته تقسیم کنید و به یک دسته حقوق و مواجب بدهید که مراقب آن دستهٔ دیگر باشند. دسته اول، به طمع مواجب یا از ترس قطع شدن مواجب، مرید شما می‌شوند و دستهٔ دوم، از ترس دستهٔ اول، مطیع و مِنقاد شما. به این ترتیب، مملکت، خود به خود اداره می‌شود، بی‌آنکه شما زحمتی بکشید یا دغدغه‌ای داشته باشید.» [۸]
  • «مردم به دو دستهٔ خیلی نامساوی تقسیم می‌شوند: عوام و خواص. نسبت این دو با هم، نسبت ۹۹ به ۱ است. یعنی از هر ۱۰۰ نفر، ۹۹ نفر عوام‌اند – عین خودمان – و یک نفر خواص است؛ و هیچ آدم عاقلی، ۹۹ را نمی‌گذارد، یک را بردارد. پس خواص را در شمار هیچ‌یک از اعضای بدن خود به حساب نیاورید و در صورت لزوم، فقط به جلب رضایت عوام فکر کنید. چرا که: اولاً: جلب رضایت عوام، بسیار آسان‌تر از خواص است. ثانیاً: رضایت عوام را فله‌ای می‌شود جلب کرد ولی خواص را یکی یکی؛ آن هم اگر بشود. ثالثاً: عقل عوام به چشمشان است ولی عقل خواص، هر کدام، یک جایشان است که با زحمت هم نمی‌توان جایش را پیدا کرد.»[۹]
  • «این اصل بسیار مهم را هیچ‌گاه فراموش نکنید که مردم، مشخصاً همهٔ مردم، دزد و دروغگو و پشت‌هم‌اندازند، مگر آن که خلافش ثابت شود. در حالی که انسان‌های ابله، تصورشان غیر از این است و فکر می‌کنند که اصل بر برائت است، مگر آن که خلافش ثابت شود.» [۱۰]
  • «دروغ گفتن هنر است. هنری که از عهدهٔ هر کسی ساخته نیست؛ و مهم‌ترین اصل در این هنر، داشتن جسارت است. دروغی که با شهامت و قاطعیت و اعتماد به نفس گفته می‌شود، از هر راستی، قابل قبول‌تر و باورپذیرتر است. امتحان کنید! در روز روشن که خورشید وسط آسمان است، مقابل همهٔ مردم بایستید و محکم و قاطع بگویید که: «الان شب تیره است و این مختصر روشنی هم محصول ستاره‌هاست.» اگر همهٔ مردم حرفتان را باور نکردند، من اسمم را عوض می‌کنم. چرا مردم باور می‌کنند؟! برای این که هیچ‌کس تصور هم نمی‌کند که با این قاطعیت و محکمی بشود دروغ گفت.» [۱۱]

منابع[ویرایش]