سید جمالالدین اسدآبادی
ظاهر
سید جمالالدین اسدآبادی (۱۸۳۸ تا ۱۸۹۷ میلادی) اندیشمند سیاسی و مبلغ اندیشه اتحاد اسلام بود.
گفتاورد
[ویرایش]از کتاب «سخنان برگزیده از زبان حکیم مشرق زمین.»
[ویرایش]- «اگر به دست و پای انسان زنجیر انداخته شود بهتر از اینست که اوهام و خرافات بر عقل او بند و زنجیر بیندازد .»
- «کسی که ادعا دارد که دین اسلام به سختی و دشواری دستور میدهد نه سهولت و آسانی و به ضرر امر صادر میکند نه به نفع، قضاوت کورکورانه کرده خیلی دروغ گفتهاست.»
- «چشم انسان کور باشد بهتر است از اینکه بینش و طرز فکر او کور گردد.»
- «علم دارای پوست و مغز است. کسی که به پوست اکتفا میورزد در دریای بیکران غرق گشته.»
- «بهترین رنگ بیرق آزادی خون مجاهدین قهرمان است.»
- «آزادیخواهی یک آرزو است. تحصیل آن کار و پیکار میخواهد و انسان را وادار به پذیرش قربانی و ایثار و قبول خطرها و مشکلات میگرداند.»
- «اعتماد مظلوم بر وعدههای ظالم کشنده تر از توپ و شمشیر است.»
- «ملتی که برای تحصیل حق، یک ساعت جهاد کرد برای او بهتر از زندگی کردن در ذلت تا قیامت است.»
- «اگر ملتی از ستمگران از دیگر اسباب و عوامل بدون سخن استفاده نمیکند، پس آن ملت گمراه تر از حیوانات چهار پاهاند.»
- «آزادی فکری و بیان گرفته میشود و داده نمیشود، آزادی و استقلال وطن به گفتار حاصل نمیگردد.»
- «پیشوا همان کس است که مردم را به اعمال و افعال خود رهبری میکند نه به اوامر و اقوال خود.»
- «بدترین درد مردم مشرق زمین این است که آنها در اتحاد میان خود با هم اختلاف دارند و در تأیید اختلاف با همدیگر متحد و اتفاق نظر دارند، آنها در میان خود عهد و پیمان بسته و متحد شدهاند که میان خود یک پارچه و متحد و متفق نشوند.»
- «حقایق را نمیتوان به گمان و خیال و توهم از میان برد .»
- «کثرت مویدان دعوتگر یا دعوت بدون علم و دانش و دعوای صحت آن دستآوردی ندارد و موجب ذلت است؛ و شمار کمی از مویدان و پیروان دعوت و تبلیغ بر مبنا و اساس علم مقام و منزلت دارند و دعوت دوام هم میکند.»
- «قدامت همیشه برتری و تقوق بار نمیآورد.»
- «نیرومندی بت خوفناک است و ناتوانی شبحی است زادهٔ همین ضعف و انسان ضعیف و نانوان در برابر قوت و نیرومندی سر فرود میآورد و به خدا بودن قوی تصدیق میکند.»
- «پستترین مردم کسی است که زندگی خود را در مرگ دیگران میجوید و بزرگترین آنها همان کسی است که زندگی دیگران را گرچه یک نفر هم باشد در بدل مرگ خود میخواهد.»
- «پستی و حقارت را برگزیدن آسانتر از طلب عزت و وقار است.»
- «هر کس از شاهان بدون ارتکاب جرمی بترسد بردهٔ پستی بیش نیست .»
- «صاحب حق قوی است گرچه در مقام ضعف قرار دارد و دوستدار باطل ضعیف است گرچه در ظاهر قوی معلوم شود.»
- «کمتر اتفاق میافتد که حق بدون زحمت بدست بیاید.»
- «ملت بدون اخلاق، نیست و نابود است و اخلاق بدون عقیده دستآوردی ندارد و عقیدهٔ بدون فهم و علم عقیده نیست .»
- «بهترین ترازوی اعمال ملتها اخلاق آنها است.»
- «جویندگان حکمت بسیار اند، اما عمل کنندگان کم اند.»
- «بزرگترین دلیل بر همت شخص مخالفت آشکارای او با عرف و عاداتی میباشد که بطلان آن آشکار است .»
- «دو حکیم عاقل در ملت دو میلیونی، بهتر از هزار مردی که در آن ملت تظاهر به عقل کرده مدعی حکمت میشوند.»
- «اگر جاهلان حاکم شوند نظم و نسق جامعه از همدیگر متلاشی گردد .»
- «اگر ساحه و میدان از مردم عاقل خالی بماند برای پر کردن آن جاهلان و مردم نادان با همدیگر به مسابقه بپردازند.»
- «جاهل و نادان زنده، مردهٔ بیش نیست و عالم مرده زنده است .»
- «کسی که خود را اصلاح کرده نتواند کس دیگری را اصلاح کرده نمیتواند .»
- «ترسی که از چوکی و مقام حاکم نه از عدل و قضاوت منصفانهٔ او برای انسان دست میدهد باید بیشتر از احترام او مورد استهزاء و مسخره قرار بگیرد.»
- «بیشترین زمامداران مشرق زمین در موقفی قرار دارند که اگر یکی از آنها در عمیقترین چاه بردگی انداخته شود و لقبهای بزرگی مجرد، و بدون محتوای او حفظ گردد بیتفاوت مانده دنیا را برای خود جنت میپندارد .»
- «کسیکه هیزم برای فروش جمع میکند بهتر از کسی است که طلا را ذخیره مینماید .»
- «عاقل همان کسی است که آنچه به خود پسند ندارد به دیگری نیز نمیپسندد .»
- «احزاب سیاسی بهترین دواء اند اما در مشرق زمین در اًغلب حالات به بدترین درد و مرض تبدیل میگردد.»
- «چکاچک شمشیرها بدون جنگ و افتخار به لباس جنگی در زمان صلح نشانهٔ ترس در میدان کارزار است .»
- «مرد ادیب در مشرق زمین میمیرد اما زنده است و زنده است گرچه مردهاست .»
- «دستآوردهای عقل زمانی سودمند است که از قیودات اوهام رهایی یابند .»
- «نو آموز آغاز مقدمات علوم گمان میکند که دریایی از علم آموخته و کفایت میکند اما طالب راسخ و استوار در طلب علم تحقیق کرده به این عقیده است که در ابتدای طلب آن قرار دارد.»
- «هر گاه انسان با خود محاسبه نما ید همان طوریکه دیگران را مورد احتساب قرار میدهد در این صورت اشتباهات او کم شده و به کمال نزدیک میشود.»
- «اگر به دست و پای انسان زنجیر انداخته شود بهتر از اینست اوهام و خرافات بر عقل او بند و زنجیر بیندازد.»
- «لیت قول بر مردم مشرق زمین مصداق ندارد که گقتهاند: به هر حالتی که میباشید و به هر راهی که میروید.»
- «زمامداری بر شما- مطابق هما حالت- گماشته میشود بلکه این قول در آنها محل تطبیق دارد که: زمامداری شما هر طوری باشد شما نیز همانطور میشوید و به راه او روان میگردید.»
در کتاب تاریخ افغانستان
[ویرایش]بخش نخست
[ویرایش]- «فارسها این مردم را افغان نامیدهاند؛ به این علت که هنگامی که آنان در زمانهای قدیم توسط بخت النصر اسیر شده بودند بسیار آه و ناله و فریاد و شیون میکردند. از اینرو نام "افغان" که در زبان فارسی معنای ناله وفریاد میدهد آز آن زمانها (یعنی از زمان بخت النصر شاهنشاه بابل باستان؛ حدود سه هزار سال قبل) بر آنان اطلاق میشدهاست .»
- «همچنین گفته میشود که " افغان " نام یکی از نوادگان "شاؤول" (۱) جد افغانها؛ بوده از اینرو آنان به نام جد اول خود شان خوانده شدهاند.
- «عوام فارسی به زبان عامیانه این مردم را " اوغان" مینامند که مشابه نام " پتان" است که از طرف هندوان بر آنان اطلاق میشده. اما بعضی از طوایف افغانی مثل ساکنین قندهار و غزنی خود را پشتون یا پشتانه میخوانند؛ و بعضی هم مثل ساکنین نواحی خوست؛ کورم و باجور خود را پختون و پختانه نا میدهاند .»
- «از دقت در همخوانی و همگونی این الفاظ در میا بیم که همهٔ این کلمات دارای ریشهٔ واحدی هستند که عبارت از همان کلمه افغان (اوغان یا پتان) است. گفته میشود که اصل این کلمه از ریشهٔ "پختان " و پشتان " است که بطور صحیح از کلمه باشتان (باشتین) اخذ شده که نام قریهٔ از قرات نیشابور است؛ یا ممکنست از کلمهٔ " بشت " نام یکی از شهرهای خراسان قدیم اخذ شده باشد؛ و با حروف الف و نون که علامت جمع در زبان فارسی است ترکیب شدهاست. احتمال میرود که افغانها در اصل در این شهر سکونت داشتهاند وبعد آنجا را ترک کرده به نواحی دیگر منتشر شدهاند. از طرفی حرف واو در کلمات پشتو یا پختو مثل یای عربی علامت نسبت مکانی است؛ که در این حالت گویا علامت جمع (ون) به هدف اختصار حذف شدهاست .»
گفتاوردهای بدون منبع
[ویرایش]- «هواخواه مرگ در راه سربلندی وطن یا با قهرمانی به شهادت میرسد یا زندگی شرافتمندانهای بدست میآورد.»
- «سالها پیش، بیرون شهر استخر، پرستشگاهی بزرگ بود که مسافران به هنگام شب از ترس تاریکی به درون آن پناه میبردند؛ ولی هرکس به درون آن میرفت، به طرز مرموزی میمرد. کمکم همه مسافران از این پرستشگاه ترسیدند و هیچکس پروای آن را نداشت که شب را در آن جا بگذراند. تا سر انجام مردی که از زندگی بیزار و خسته شده بود ولی ارادهای نیرومند داشت به درون پرستشگاه رفت. صداهایی سهمگین و هراسانگیز از هر گوشه برخاست که او را به مرگ تهدید میکرد؛ ولی مرد نترسید و فریاد زد: ((پیش آیید که از زندگی خسته شدهام!))با همین فریاد، یک باره صدای انفجاری بزرگ برخاست و طلسم پرستشگاه شکسته شد و از شکافهای دیوارهایش گنجینههای پنهان معبد پیش پای مرد فرو ریخت. بدین سان، آشکار شد که آنچه مسافران را میکشت، ترس از خطری موهوم بود. بریتانیای کبیر، چنین پرستشگاه بزرگی است که گمراهان چون از تاریکی سیاسی بترسند به درون آن پناه میبرند و آن گاه اوهام هراسانگیز ایشان را از پای درمیآورد. میترسم روزی مردی که از زندگی نومید شده ولی همتی استوار دارد به درون این پرستشگاه برود و یکباره در آن فریاد نومیدی برآورد. سپس دیوارها بشکافد و طلسم اعظم بشکند.»
دیگر
[ویرایش]- «یونسکو سال ۲۰۰۸ را سال تجلیل از مبارزات سید جمال الدین افغانی نام گذاری کرد.»
دربارهٔ او
[ویرایش]- «پدرم به من زندگانی را هدیه کرده که در آن با برادرانم علی و محروس شریک هستم، اما سید جمال الدین به من حیات را بخشیدهاست که در آن با محمد (ص)، ابراهیم، موسی، عیسی، و … شریک هستم»
- محمد عبده، در الآثار الکاملة،
- «آزادی اندیشه او، منش بزرگ و مهر آمیز او، اثنای محاورات مان مرا متقاعد ساخت که در برابرم یکی از آشنایان دانشمند قدیمم، چون ابن سینا، ابن رشد یا یکی از آن بی ایمانان بزرگ که پنج قرن میراث روح انسانی را عرضه کردند، دوباره زنده گردیدهاست»
- ارنست رنانفیلسوف فرانسوی (۱۸۲۳–۱۸۹۲م)، در الآثار الکاملة،
- «زنده رود از خاکدان ما بگوی / از زمین و آسمان ما بگوی/خاکی و چون قدسیان روشن بصر /از مسلمانان بده مارا خبر فطرتش از مشرق و مغرب بری است / گرچه او از روی نسبت خاوری است.»
- «شیرگر، زادگاه سید جمال الدین است، ولی سید چون به شاگردان عربی و ترکی یا غربیان یا ایرانیان میگفت که مولد من اسدآباد کنر افغانستان است، مرادش همین شیر گر است که دری زبانان اینجای را اسدآباد گفتهاند و اکنون فقط نام پشتوی آن باقیماندهاست. زیرا در تمام این نواحی کنر و کامه، مردم به زبان پشتو تکلم مینمایند و اسدآباد فقط ترجمه شیر گر پشتو است. »
- عبدالحی حبیبی مورخ مشهور افغانی