زینب جلالیان
زینب جلالیان (۱۰ مارس ۱۹۸۲) (۱۹ اسفند ۱۳۶۰) کنشگر پیشین و زندانی سیاسی ایرانی است. زادهٔ روستای دیم قشلاق علیا، شهرستان ماکو در خانوادهای کرد ایرانی؛ به عنوان یک زندانی سیاسی کرد و یکی از جوانترین زندانیان سیاسی کرد ایرانی شهرت دارد و پروندهٔ نقض حقوق بشرش گزارش شدهاست.
گفتاوردها
[ویرایش]- زینب جلالیان در آبان ۱۳۸۸ خطاب به سازمانهای حقوق بشری نوشت:[۱]
— «من دختر ۲۷ ساله کردی هستم که از طرف دادگاه انقلاب اسلامی به اعدام محکوم شدهام. هم اکنون نیز به دلیل شکنجههای شدید مریض شدهام. هیچ وکیلی برایم تعیین نکردهاند و در عرض کمتر از چند دقیقه به اعدام محکوم شدهام. حتی به من اجازه داده نشد که از خودم دفاع کنم. به من گفتند چون دشمن خدا هستی، حق دفاع از خودت را نداری.»
- زینب جلالیان در نامهای از زندان، که به مناسبت روز جهانی زن در اسفند ۱۳۹۶ منتشر شد، مینویسد:[۱]
— «لباسهای مرا بر روی تنم پاره کردند، چشمهایم را بستند، دست و پایم را با زنجیر به تخت آهنی بستند و شکنجه وحشتناک مرا شروع کردند. با کابل به زیر پاهایم شلاق زدند، پاهایم خیلی وحشتناک متورم و کبود شده بودند. این قدر مرا شکنجه کردند که دیگر هیچی را احساس نمیکردم، تمام تنم بیحس شده بود و دیگر اختیار جسمم را نداشتم. اگر بگویم قلم از نوشتن درد و رنجم قاصر است، مبالغه نکردهام. چون من فقط قسمت کمی از شکنجههایم را برای شما بازگو کردم.»
- «در یکی از اولین جلسات بازجویی در حالی که با چشمبند، دستبند و پابند نشسته بودم، یکی از بازجوها به من نزدیک شد. او در مورد باکره بودنم پرسید و با تمسخر گفت، مگر میشود این همه سال که آنجا [در بین چریکهای پکک و پژاک] بودهایی، هنوز دختر باشی! بعد سعی کرد حلقهای را در انگشتم بگذارد که با مقاومت من مواجه شد. با پوزخند گفت، آیا من لیاقت تو را ندارم؟ من با عصبانیت حلقه را به سمتش پرت کردم و با پاهایم در حالی که به هم زنجیر شده بودند ضربه محکمی به شکم او زدم تا از من دور شود. وقتی او روی زمین افتاد دو نفر دیگر از بازجوها با توهین و تهدید به سمتم حمله کردند و من را زیر مشت و لگد گرفتند و سرم را شکستند. وقتی دیدند سرم خون میآید دیگر دست از کتک زدن برداشتند و مجبور شدند من را به بیمارستان منتقل کنند . اما با وجود اصرار دکتر مبنی بر بستری شدنم در بیمارستان پس از بخیه سرم، مجددا من را به بازداشتگاه بازگردانند. بعدها که دکتر خودشان برای معاینه سرم به بازداشتگاه آمد، مجبور به انجام آزمایش بکارت هم شدم.»[۱]
- جلالیان در یکی از نامههای خود از زندان خوی، آذربایجان غربی در خرداد ۱۳۹۷:[۱]
— «من یازده سال است در زندانهای جمهوری اسلامی به سر میبرم و علیرغم همه بیماریهایم هیچ وقت از این رژیم تقاضا نکردهام مرا به پزشک ببرد. اول از همه چشمهایم بیمار شدند، بعد رودهام، بعد کلیههایم، بعد ریههایم، بعد دهانم برفک زد، بعد فشار خونم و حالا دندانهایم خراب شده است و من مجبورم درد زیادی را تحمل کنم. من به عنوان یک زندانی سیاسی از ابتداییترین حق و حقوق برخوردار نیستم. همیشه با دردهایم کنار آمدهام، مثل مادری که کودک ناآرام و بیمارش را با لالاهایی آرام کرده، دردهایم را آرام کردهام.»
دربارهٔ او
[ویرایش]- چهرهاش را هنوز به خاطر دارم؛ چشمانش پرنفوذ بود، ارادهای آهنین داشت، حرف زدنش دقیق و شمرده بود و زندان را به معنای واقعی هیچ میانگاشت. از مواجهه دادنش با پدر و مادرش برایم گفت. از شکنجههای هولناک حبس در سلول انفرادی گفت… به ارادهاش غبطه میخوردم و با احترامی که از تمام وجودم برمیخاست، نگاهش میکردم. عمر این همسلولی بودن کوتاه بود و دیگر ندیدمش… زینب به دلیل شکنجههای هولناک جسمی و روانی، بیماریهایی دارد که شکنجهگران برای اعمال فشار بیشتر او را از حقِّ درمان محروم کردهاند. او در زندانهایی نگهداری میشود که فاقد امکانات بهداشتی است و نیاز به درمان فوری دارد.
- نرگس محمدی، ۲۶ مارس ۲۰۲۲/ ۶ فروردین ۱۴۰۱[۲]
- نرگس محمدی در کتاب "شکنجه سفید" درباره دیدارش با جلالیان مینویسد:[۱]
— «بارها از او خواسته بودند تا مصاحبه کند و بپذیرد که در عملیات مسلحانه بوده و او حاضر به این مصاحبه و گفتن دروغ نبود. من از دیدن زینب و اراده و روحیه بسیار مقاوم او وجهی دیگر از منشوری را دیدم که اراده و استحکام و پافشاری بر باورهای انسان بود.»
- شیوا نظر آهاری فعال حقوق بشر که در خرداد ۱۳۸۹ در بازداشتگاه ۲۰۹ اوین به مدت یک ماه با جلالیان در یک سلول نگهداری شده بود، میگوید:[۱]
— «تعریفهایی که زینب از بازجوییهایی همراه با ضرب و شتمش در بازداشتگاه اداره اطلاعات کرمانشاه میکرد با تجربه من از بازجویی در بازداشتگاه اوین بسیار متفاوت بود. زینب حتی پس از صدور حکمش در دورانی که ما همسلول بودیم هم شدیداً از طرف بازجوها برای انجام مصاحبه ویدیویی تحت فشار بود اما زیر بار نمیرفت. برای بازدید به سلول ما آمدند و در مورد تحصیلاتمان پرسیدند. وقتی زینب پاسخ داد که مدرسه نرفته است با او رفتار توهینآمیزی کردند و حرفهای تحقیرآمیزی به او زدند. ولی زینب به دلیل شخصیت آرامی که داشت با آنها وارد جر و بحث نشد. این در حالی بود که زینب با وجود اینکه مدرسه نرفته بود اما توانسته بود خواندن و نوشتن را یاد بگیرد و قدرت بیان خوبی داشت و از هر امکانی مثل وقت کوتاه هواخوری، ورزش در سلول و آواز خواندن استفاده میکرد تا روحیهاش را حفظ کند.»
- دنیز جلالیان، خواهر زینب:[۱]
— «هرچند زینب در کودکی امکان تحصیل در مدرسه را نیافت اما پس از پیوستن به حزب کارگران کردستان تحت تعلیمات سیاسی قرار گرفت و به زبان کردی آموزش دید. همچنین در زندان زبان فارسیاش تا حد مطالعه کتاب و نوشتن نامه به این زبان خوب شد. زینب در ملاقاتها و تماسهای تلفنیاش با مادر و پدرم مجبور است در حضور ماموران فارسی صحبت کند. در حالی که زبان مادری او کردی است و اصلا مادرم فارسی نمیداند و این یکی از دلایلی است که او طی این چهارده سال تنها یک بار زینب را ملاقات کرده است. مادرم میگوید این چه ملاقاتی است که ده بار باید درخواست بدهیم و اگر هم یک بار قبول کنند، اجازه در آغوش گرفتن و صحبت کردن با فرزندم را به من نمیدهند.»
- امیرسالار داودی، یکی از وکلای مدافع زینب جلالیان میگوید:[۱]
— «اینکه مرتبا گفته میشود زینب بیسواد است باید باعث خجالت حکومتی باشد که امکانات تحصیل در مدرسه را برای یک دختر در ماکو فراهم نکرده است. ضمنا تحصیلات لزوما به مدرسه و دانشگاه رفتن نیست. به عنوان وکیل زینب هر بار که با او بحث و گفتوگو داشتهام تحت تاثیر سطح آگاهی و طرز بیانش قرار گرفتهام.»
- شبکه حقوق بشر کردستان در گزارشی در آبان ۱۳۹۹:[۱]
— «به دلیل بستن دستبند و پابند به این زندانی سیاسی و کشیدن او روی زمین توسط ماموران امنیتی در حال انتقال به زندان، مچ دست و پای وی به شدت مصدوم شده و همچنان نشانههای زخم و کبودی روی دست و پای او مشهود است. او همچنین در طول مسیر از سوی ماموران مورد ضرب و شتم و توهین و تهدیدهای کلامی قرار گرفته و حتی در این مدت آب و غذای کافی هم به او ندادهاند.»
منابع
[ویرایش]- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ ۱٫۷ ۱٫۸ کاوه کرمانشاهی. «زینب جلالیان در پانزدهمین سال زندان؛ از حکم اعدام تا امید به آزادی». بیبیسی فارسی. ۱۸ مارس ۲۰۲۲. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در 19 ژانویه 2025. بازبینیشده در 18 ژانویه 2025.
- ↑ «دربارهٔ زینب جلالیان، قدیمیترین زندانی سیاسی زن در ایران و محکوم به حبس ابد، نرگس محمدی» (یادداشت). شورای مدیریت گذار، ۶ فروردین ۱۴۰۱.