رامین جهانبگلو
ظاهر
رامین جهانبگلو (۱۹۵۶) فیلسوف و استاد دانشگاه ایرانی.
گفتاوردها
[ویرایش]- «جوانان ایرانی اکثراً دچار نوعی سردرگمی و گمگشتگی فلسفی هستند و به قول معروف نمیدانند کدام تخته شناوری را در این اقیانوس موّاج جهانی بچسبند و خود را از تلاطم امواج نجات ندهند، ولی به هر حال همهٔ آنها چه در داخل و چه در خارج خود را ایرانی حس میکنند. البتّه یک ایرانی با هزار و یک مشکل. مشکلات روحی و روانی که نتیجهٔ آن را در طلاقهای متعدّد میانِ جوانان ایرانی میبینیم، مشکلات اقتصادی که موجب شده است اکثراً به دنبال ارزشهای مالی باشند و مشکلاتِ دینی و فلسفی که در نوعی نیهلیسم و بی اعتقادی خلاصه میشود…»
- در «تمدّن و تجدّد» نشر مرکز، چاپ ۱۳۸۲، ص ۸۱
- «جالب اینجاست که وقتی شما با هم وطنان ما صحبت میکنید میبینید که اکثراً نگرش مٌثله شدهای در موردِ هویّتِ ایرانی دارند و این امر در تاریخ معاصر ایران بسیار مشاهده میشود. اسلامیها میگویند تاریخ و هویّتِ ایرانی یعنی تشیّع و بس. آنهایی که به ما قبلِ اسلام علاقه دارند میگویند اسلام را باید کنار گذاشت چون ما، قبل از اسلام زرتشتی بودهایم و میبایستی به ایرانِ بزرگ و سلطنتی بازگشت. طرفداران بی چون و چرای غرب هم میگویند بیاییم غربی شویم و خود را از دردسرِ تاریخ ایران و اتّفاقاتِ آتی خلاص کنیم… انسان ایرانی کیست؟ به نظر من انسان ایرانی حاصلی از هر سه این گفتمان هاست. او هم به اسلامِ شیعه با تمامِ منضماتش اعتقاد دارد، حتّی اگر مدرن هم باشد روزه میگیرد … ضمناً به ایران باستان هم علاقه دارد و برای کورش و داریوش احترام خاصّی دارد… پس انسان ایرانی لایههای فرهنگی یا تمدّنی یا بهتر بگویم انسان شناختی و متافیزیکی گوناگونی دارد که به این سادگی نمیتوان یکی را به نام دیگری از بین برد. از جای دیگری بیرون میزند و قد علم میکند. انقلاب ایران نمونهٔ بارز آن است.»
- در «تمدّن و تجدّد» نشر مرکز، چاپ ۱۳۸۲، ۷۶ و ۷۷
- «دموکراسی چیز بدی نیست. به شرط این که نتیجه اعمال شهروندان یک مملکت باشد، نه این که از بیرون بیاید. دموکراسی یک تمرین روزانه است از سوی شهروندان یک مملکت نه چیزی که توسط یک سازمان یا بنگاه داده شود.»[۱]
- «دانشگاه همیشه در مرکز جامعه مدنی و در کنار و برابر نهاد مدرن دولت و از نهادهای کلیدی گستره همگانی میباشد. چرا که با برخورد اندیشههای مختلف در این فضا پیشرفت عقلانیت و رشد انتقاد هم بیشتر شده است.»[۲]
- «هر ملتی برای اندیشیدن حافظه تاریخی خود دارای استراتژی حافظه سازی خاص خود است که به طور معمول حفظ بخشی از حقایق تاریخی را تبدیل به شواهد سیاسی میکند و بخشی را در تاریکی تاریخ مدفون میکند.»[۳]
- «بحث «کالچر» (فرهنگ) و «سیویلیزیشن» (تمدن) از هم کاملاً جدا است. در خاطره ملی ما ایرانیها گاهی این دو مفهوم یکی میشود. یعنی ما وقتی از تمدن و فرهنگ ایران صحبت میکنیم هر دو را یکسان میبینیم. دلیلش هم این است که به نظر من پشت آن یک کار فلسفی نیست. یک برخورد خیلی احساسی محض است. به هر حال مهم این است که ما این دو تا را بتوانیم از هم جدا کنیم و به این پرسش پاسخ بدهیم که وقتی داریم دربارهٔ تمدن صحبت میکنیم با ارجاع دادن به نوروتلیاس، هگل و کانت داریم از چه موضوعی صحبت میکنیم و تمدن ایرانی یعنی چه و وقتی از فرهنگ یا کولتور صحبت میکنیم یعنی چه.»[۴]
- «چرا باید روشنفکران ما جهانی شوند؟ من اعتقاد دارم که ما نه تنها باید گلوبال شویم بلکه باید لوکال هم شویم. یعنی «گلوکال» شویم. خودشناسی و جهانی شدن باید با هم باشد. اگر از من سووال کنید که جهانی شدن یعنی چه میگویم جهانی شدن یعنی این که فکر و اندیشه خودمان را به خطر بیاندازیم. روشنفکری که میخواهد جهانی شود نمیآید فکر و اندیشه خودش را مومیایی کند و در یک محفظه غیرقابل نقد قرار دهد. چگونه خودمان را به خطر میاندازیم؟ وقتی با جهان غیر خودمان با جهان دیگری برخورد میکنیم.»[۵]
پانویس
[ویرایش]پیوند به بیرون
[ویرایش]این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |