حیران پیشه
حیران پیشه (زادهٔ 18 فوریه 2008) تخلص شاعر و نویسندهی گمنامِ ایرانیِ آذری زبان است که چندی اشعار و متون را به زبان های فارسی، آذری، عربی، استانبولی و چندین زبان دیگر به رشته تحریر درآورده است. در نوشتن چندی از اشعارش از سبک جدید خود، اوزان عروضی آشفته بهره جسته و بخش قابل توجه نوشته هایش شامل مضامین الاهیاتی، فلسفی، اسلامی، شیعی، انتقادی، عارفانه، عاشقانه و قسمتی از آثار هم شامل محتوای غمانگیز و اندوهناک است.
نقل و قول
[ویرایش]• مادر مگر غیر از رگه حیات بر خلقت دمیده شدگان بر خاک است؟
• و آن لحظه کاملا حس نمودم که در درونم چیزی دگرگون گشت در عمیق ترین قسمت وجودم...
•خاطراتش دگرگون میکند احوال آشفته ام را و به انتظارش نشستن شده کار هر روزه ام بدون او نفس میکشم خون در رگم جریان دارد چشمانم میبیند ولی زنده نیستم. مرده تر از هر زمان دیگر...
• گر من بودم واقف به درد خویش ز تو بهتر میدانستم درمان خویش.
• دلتنگی فقط یه حسه که باعث میشه حسرت بکشی ناراحت بشی ولی بجاش من تو رو تو قلب و ذهنم مجسم میکنم.
• و اینگونه در خفقان خاطرات نهفته مان رنگ باختیم تا بدین سان خود را یافتیم و سرانجام خود را از نو ساختیم.
• می نگرم هنرها و عمر در حال گذری را که بی صاحب مانده است...
• روحم در سیر فلک الافلاک و خویشم در زمین است و محال آرزویی فراوان دفن میشوند و من با حیرت مینگرم از دست رفتهها را.
• سوختیم در زمانهای که راهی جز سوختن نبود.
• مغلوب کردن دشمن سخت، بر آنان سیطره داشتن سخت تر، و از آن سخت تر الحاق شان، و سخت تر از همه چیز با خود یکی و همراه کردنشان است.
• نوشته ها و اشعاری از عمق وجودم، جاری شده بر قلمم، سرشار از عشقی که ریشه در خلقتم دارد . . . .
• و اما آغوش تو معنای دگر داشت....
• من خیلی وقت پیش مرده بودم و آنها هنوز مرا زنده می پنداشتند.
• همه درد ها گذر خواهند کرد و تویی خواهی ماند که مستحکمتر شده.
• دریای چشمانت امپراطوری ام را آنی میان امواج پر طغیانش در هم کوبید...
• از حال خود شکوه میکردم و این چنین شد حالم و حال بر حال قبلی خویش میخندم، اکنون نیز از احوال خود گلایه مندم، وای به آن روزی که به امروزم بخندم...
• زن موجود عجيبیست و مرد موجود غریبیست.
• اندک بعد مرگم قدری به نبودم عادت خواهند کرد چنان که هرگز نبوده ام؛
• پهنهای وسیع از درد که دربرم گرفت، نفس کشیدن را از یاد بردم، چه خاطرات دوری که مانند فردای پردردم به هزاهز آغشته گشتهاند. فریاد خاموش...