پرش به محتوا

برهنگی

از ویکی‌گفتاورد

برهنگی نپوشیدن پوشاک است.

گفتاوردها

[ویرایش]

برهنگی ممکن است، نمادین بیان شود و مجاز یا کنایه از مفهومی باشد.

  • «آزادی فرد تابعِ امنیّت عمومی است؛ در آمریکا و بریتانیا با از میان رفتنِ حمایتِ جغرافیایی، استقلالِ فردی رخت بر می‌بندد. بی‌بندوباری جنسی نیز با زیاده‌روی‌های خود، به درمانِ خویش خواهد پرداخت؛ شاید فرزندان بی‌لجام ما در طولِ عمر خود شاهد باشند که نظم و نجابت خواهان پیدا کرده است، و سرانجام پوشیدگی دلپذیرتر از برهنگی خواهد شد.»
  • «برای جذابیت، لازم نیست برهنه باشی.»
  • «غرورِ طاووس، جلال خداست/شهوتِ بز، فضل خداست//خشم شیر حکمت خداست/برهنگی زن، اثرِ خداست.»
  • «فراموش نکن که زمین از لمس کردن پاهای برهنه ات لذت می‌برد و باد مشتاق بازی کردن با موهایت است.»
  • «من شدم عریان ز تن او از خیال/می‌خرامم در نهایات الوصال.»
  • «ز اوصاف خود گذشتم وز خود برهنه گشتم/زیرا برهنگان را خورشید زیور آمد.»
  • «در شط حادثات برون آی از لباس/که اول برهنگی است که شرط شناوری است.»
  • «جامه از بهر عورت عامه است/خاصگان را برهنگی جامه است/... مر زنان را برهنگی جامه‌است/خاصه آن را که شوخ و خودکامه است.»
  • «خوش است حس که در پرده حیا باشد/که بدنماست پریزاد خودنماباشد//برهنگی نشود پرده شرافت ذات/چه نقص دارد اگر کعبه بی قبا باشد.»
  • «زیبایی بدنی برهنه تنها از سوی نژادهای انسانی پوشش‌پیشه حس می‌شود.»
  • «آدم ‌و زنش ‌هر ‌دو برهنه‌ بودند و این‌ را شرم‌آور نمی‌دانستند.»/«آنگاه چشمان هر دوِ ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگهای انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند.»

منابع

[ویرایش]