بایزید بسطامی
ابویزید طیفور بن عیسی بن آدم بن سروشان بسطامی (زادهٔ ۱۶۱ یا ۱۸۱هـ ق در بسطام-مرگ ۲۳۴ یا ۲۶۱ هـ ق در بسطام، قومس، (سمنان کنونی)/۸۰۴–۸۷۴ یا ۸۷۷/۸ میلادی) معروف به بایزید بسطامی ملقب به سلطان العارفین از عارف قرن سوم هجری و از بزرگان اهل تصوف است.
گفتاورد
[ویرایش]- یا چنان نمایی که هستی، یا چنان باش که مینمایی.
- با یزید را گفتند: روز قیامت که میشود مردم در زیر لوای محمد خواهند بود، گفت به خدا قسم لواء من از لوای محمد بزرگتر است (که پیغمبران و خلایق در تحت لوای من باشند).[۱]
- میگفت: آتش جهنم چیست؟ اگر ببینم آنرا به یک طرف لباس خود آن را خاموش میکنم.[۲]
- نقل است که بایزید گفت: حق تعالی سی سال آینهٔ من بود اکنون من آیینهٔ خودم یعنی آنچه من بودم نماندم که من و حق شرک است، چون من نماندم حق تعالی آینهٔ خویش است. اینک بگویم که آینهٔ خویشم، حق است که به زبان من سخن گوید و من در میان ناپدید.[۳]
- مولوی دربارهٔ ادعای الوهیت بایزید میگوید:
با مریدان آن فقیر محتشم
با یزید آمد که یزدان نک منم
گفت مستانه عیان آن ذوفنون
«لااله الاها انا فاعبدون»
نیست اندر جبهام الا خدا
چند جویی در زمین و در سما[۴]
- «سبحانی ما اعظم شأنی …»[۵] یعنی «منزهم من که شأن و منزلت من برتر است»
- «لا اله الا انا» (جز من خدایی نیست)[۶]
- گفته: حج کردم در سال اول. خانه را دیدم و در حج دوم صاحب خانه را دیدم و خانه را ندیدم و در حج سوم نه خانه را دیدم و نه صاحبخانه را.[۷]
از تذکرة الأولیاء، عطار نیشابوری[۸]
- «خدای را نگاه دار… همیشه چنان باش که گویی خدای را میبینی.»
تواضع آن بود که هرکه در دنیا بالای توست بر وی تکبر کنی و با آنکه فروتر است تواضع کنی.»
- «کسی که او را عیال و فرزندان بود ایشان در صلح بدارد و به شب از خواب بیدار شود کودکان را برهنه بیند، جامه بر ایشان افگند، آن عمل او از غزو فاضلتر بود.»
- «هرکه طعم بندگی کردن نچشید او را هرگز ذوق نبود.»
- «هیچ چیز نیست در آدمی که ذلِّ کسب نکشیدهاست.»
- «مردمان سخن بسیار گفتهاند در ادب، و نزدیک من ادب شناختن نفس است.»
- «ادب اکنون میطلبیم که مردمان ادیب رفتند.»
- «ما به اندکی ادب نیازمندتریم از بسیاری علم.»
- «در ملت ما این است که هر که او را بشناسد او را یاد نتوان کرد که من عرف الله کل لسانه.»
دربارهٔ او
[ویرایش]- «آن خلیفهٔ الهی، آن دَعامهٔ نامتناهی، آن سلطان العارفین، آن حجة الحق اجمعین، آن پُختهٔ جهانِ ناکامی، شیخ بایزید بسطامی- رحمة الله علیه. اکبر مشایخ بود، و حجت خدای بود، و خلیفهٔ بحق بود، و قطب عالم بود، و مرجع اوتاد؛ و ریاضات و کرامات و حالات و کلمات او را اندازه نبود؛ و در اسرار و حقایق نظری نافذ و جدی بلیغ داشت؛ و دایم در مقام و هیبت بود، غرقهٔ انس و محبّت بود، و پیوسته تن در مجاهده و دل در مشاهده داشت؛ و روایات او در احادیث عالی بود و پیش از او کسی را در معانی طریقت چندان استنباط نبود که او را…»
- عطار نیشابوری در تذکرةالاولیا صفحه ۵۶
- «بایزید در میان ما چون جبریل است در میان ملایکه».
همچنین آن جعفرصادق لقب | آن امام پاک پاکیزه نسب | |
چشم و دل بگشود چو طیفور را | بایزید آن پای تا سر نور را | |
پیر بسطام از دمش شد زندهدل | صاحب دل آمد و فرخنده دل | |
گشته مأذون اجازت زان جناب | سلسله جاری شده زان مستطاب | |
جمله درویشان شطاری لقب | خرقه بگرفته از آن کامل ادب |
- میرزا محمدتقی ملقب به مظفرعلیشاه کرمانی
- «بایزید بسطامی که به حق او را باید سلطان العارفین گفت، یکی از پیشتازان تصوف و عرفان است. او در حالی که از توحید سخن میگوید، با مطرح ساختن عشق الهی، مردم را به محبّت به دیگران و دوست داشتن همهٔ آفریدگان خدا تشویق میکند. بایزید مکتب انسانیّت را تحت لوای عرفان در زمانی شروع کرد که مبارزهٔ فرهنگ بیگانه، خاطر ایرانیان را نگران ساخته بود. او با سخنان بدیع خود فرهنگ ایرانی را از دستبرد اجانب دور نگهداشت.»
- «بایزید و حلاج از اصحاب تجرید بودند و اقمار آسمان توحید. چون دلهای آنان به نور پروردگارشان روشن شد، راز آشکار نهانی را فاش کردند و خداوند که همه چیز را به گفتن واداشته، آنها را به گفتن آورد. حق بر زبان اولیای خدا به سخن میآید.»
- شیخ اشراق
- «روزی شیخ ابوالحسن خرقانی شاگردی را گفت: چه بهتر بودی؟ شاگرد گفت: ندانم. گفت: جهان پر از مرد همه همچون بایزید.»
- ابوالحسن خرقانی
- «سیاح بحر تجرید طیرِ و کر تفرید، صلصل مست توحید، طیفور بن عیسی بایزید بسطامی، او بود که کراماتش چون آفتاب پیدا بود. امروز از آن پیداتر، در هوا بپریدی، و پای به نهر بلخ باز آن سوی نهادی بی کشتی.»
- روزبهان بقلی
در نگاه روحانیون شیعه
[ویرایش]کسی که (مثل بایزید بسطامی) قائل به وحدت وجود و موجود است حقیقتاً و میگوید در واقع و حقیقت امر یک موجود بیشتر نیست و همین یک موجود دارای تطورات متکثره و اعتبارات مختلفه است یعنی در مرتبهٔ خالقیت خالق است، در مرتبهٔ مخلوق مخلوق است، در آسمان آسمان است و در زمین زمین است و … مانند بایزید بسطامی که گفت: لیس فی جبتی سوی الله … التزام به این گونه مطالب کفر و زندقه است زیرا سخنان مستلزم انکار خدا و پیغمبر است زیرا در این صورت بین خدا و رسول هیچ تفاوتی نمیباشد و نیز مستلزم این است که پیغمبر و ابوجهل هر دو حقیقتاً یکی باشند.[۹]دارالصادق
- آیت الله صافی گلپایگانی: شما اگر تذکره الاولیا را ببینید، متوجه خواهید شد که اینها چه عقایدی دارند. اگر ما بخواهیم مثل بایزید را معرفی کنیم و بگوییم سابقه ما این است واقعاً اسباب خجلت میشود؛ حرفهایی در تذکره الاولیا از قول او نقل شدهاست که انسان واقعاً خنده اش میگیرد، و هیچ توجیه و تأویلی نمیپذیرد.[۱۰]
ما هیچ وقت، خودمان را به این سوابق معرفی نمیکنیم. همه از اطراف و اکناف بیایند و در این معرفیها چه چیزی را ببینند؟![۱۱]
- آیت الله سید صادق شیرازی: در تاریخ ۹۱/۶/۱۰:
بایزید بسطامی در نقلی شیخ جلیل القدر الحر العاملی قدس سره آوردهاند[۱۲] مورد تانیب و سرزنش مکرر حضرت امام محمد الجواد (ع) قرار گرفتهاست و حضرت از او تعبیر به (المقصر) فرمودهاند. تجلیل از این چنین شخصی در تضاد با اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بهشمار میآید.
واعاذ الله المؤمنین عن امثال ذلک[۱۳]
این جانب انعقاد به این همایش در مورد بایزید را در شاهرود (مانند سایر موارد مشابه با آن )کاملاً محکوم و مخالف با موازین دینی و مذهبی و قانون اساسی میدانم.[۱۴]
برایمان در این فرصت کوتاه ممکن نیست شرح کاملی از انحرافات بایزید یا خرقانی بنویسیم ولی بهطور مختصر اشارهای به برخی موارد آن مینماییم. اما دربارهٔ بایزید مطالب بیش از این است که در کتب مختلف نوشته شده در شرح حال او نوشتهاند که او یک عمر منحرف بود و در اواخر عمر به واسطهٔ امام صادق به طریقه حقه راه یافت و مستبصر شد و مدت هجده یا سی سال در خانه امام علیه السلام سقا بودهاست.
در حالی که وفات بایزید در قرن سوم (سال ۲۶۱ هجری) است حال آن که فوت امام صادق در سال ۱۴۸ هجری بوده و تفاوت وفات ایشان ۱۱۳ سال میشود و کسی عمر بایزید را بیش از هشتاد سال ذکر نکرده[۱۵]
در اظهاراتی متفاوت با دیگر فقهای شیعه آیت الله خامنهای در سفر خود به شاهرود با اشاره به شخصیت بایزید ابراز داشته بود: «نام بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی را همهٔ مسلمانان و مرتبطین با معارف اسلام - ولو غیرمسلمان - شنیدهاید. البته امثال بایزید و ابوالحسن خرقانی را با این مدعیان صوفیگری نباید اشتباه کرد. آنها داستان دیگری دارند و ماجرا و سخن دیگری است.»[۱۶]
آیت الله بهجت پیرامون بایزید و امثال وی میگوید: ما باید در اعتقاد و عمل، تابع انبیاء و اوصیا علیهم السلام و با آنها باشیم. این که بگوییم: اینها کافرند و تناکح و تناسل با آنها جایز نیست، این را هم نمیتوانیم بگوییم؛ زیرا آنها به نماز و روزه التزام داشتهاند. حرفهای آنها، قابل تأویل است. مثل بایزید و جنید که دارای شطحیّات بودهاند، و بهطور کلّی، در مورد افرادی که نمیدانیم چگونه بودهاند و عاقبت شان چه شده، میگوییم: هر کس که موافق با اهل بیت علیهم السلام باشد، ما هم با او موافقیم؛ و هر کس با آنها مخالف باشد، با او مخالف هستیم. در هر حال، باید از «ثقلّین» تقلید کرد و مرجع همه مسلمانان، «ثقلین» است.[۱۷]
- ↑ تذکره الاولیاء، ص 176 به نقل از متفرقات آیت الله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی در متفرقات
- ↑ سفینه البحار، در لغت صوف
- ↑ تذکره الاولیاء ص 160- عارف و صوفی چه میگویند / آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی ص 96
- ↑ مثنوی مولوی، دفتر چهارم /21.3 ص. 64
- ↑ تذکره الاولیا ج 1 – ص 140-شناخت عرفان و عارفان ایرانی ص 250-228
- ↑ شرح گلشن راز، شیخ محمد لاهیجی – ص 561
- ↑ سفینه البحار در لغت صوف
- ↑ http://ganjoor.net/attar/tazkerat-ol-ouliya/sh14/
- ↑ التنقیح 81/3
- ↑ http://shia-online.ir/article.asp?id=24738&cat=1
- ↑ http://daralsadegh.ir/component/content/article/35-vizheh/994-1391-06-15-07-54-37
- ↑ اثبات الهداة، ج 3 ص 248
- ↑ http://daralsadegh.ir/component/content/article/35-vizheh/994-1391-06-15-07-54-37
- ↑ http://daralsadegh.ir/component/content/article/35-vizheh/994-1391-06-15-07-54-37
- ↑ (الکنی، ج1، ص 181 و ریحانة الادب، ج 5، ص 201)
- ↑ بیانات در دیدار مردم شاهرود سایت آیت الله خامنهای
- ↑ پدر عرفان و نادره روزگار تبیان نت