بار دیگر، شهری که دوست میداشتم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بار دیگر شهری که دوست میداشتم رمانی از نادر ابراهیمی نویسنده ایرانی.
گفتاوردها[ویرایش]
- «ما در روزگاری هستیم، هلیا، که بسیاری چیزها را میتوان دید و باور نکرد و بسیاری چیزها را ندیده باور کرد.»
- «به یاد داشته باش یک مرد، عشق را پاس میدارد، یک مرد هر چه را که میتواند به قربانگاه عشق میآورد، آنچه فداکردنیست فدا میکند، آنچه شکستنیست میشکند و آنچه را که تحملسوز است تحمل میکند؛ اما هرگز به منزلگاه دوستداشتن به گدایی نمیرود.»
- صفحه ۲۲
- «آنچه هنوز تلخترین پوزخند مرا برمیانگیزد «چیزیشدن» از دیدگاه آنهاست. آنها که میخواهند ما را در قالبهای فلزی خود جای بدهند.»
- صفحه ۲۴
- «ما هرگز از آنچه نمیدانستیم و از کسانی که نمیشناختیم ترسی نداشتیم. ترس، سوغاتِ آشناییهاست.»
- صفحه ۲۶
- «اسکناسهای کهنه را نوارهای چسب حمایت میکنند ، سربازان را ، سنگرها. هلیای من! ما را هیچکس نخواهد پایید و هیچکس مدد نخواهد کرد.»
- صفحه ۳۶
- «هلیا! برای دوست داشتن هر نَفَس زندگی ، دوست داشتن هر دَمِ مرگ را بیاموز و برای ساختن هر چیزِ نو ، خراب کردن هر چیزِ کهنه را و-برای عاشقِ عشق بودن ٬عاشقِ مرگ بودن را.»
- صفحه ۴۳
- «ایمان دارم که عشق، تنها تعلق است. عشق وابستگیست. انحلالِ کاملِ فردیت است در جمع. عشق، مجموعِ تخیلاتِ یک بیمار نیست.»
- صفحه ۵۵
- «ما در روزگاری هستیم، هلیا، که بسیاری چیزها را میتوان دید و باور نکرد و بسیاری چیزها را ندیده باور کرد.»
- صفحه ۹۲
- «احساسِ رقابتِ احساس حقارت است.»
- صفحه ۹۶
- «بگذار آنچه از دست رفتنیست از دست برود. تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید..»
- صفحه ۹۶
- «هلیا! یک سنگ بر پیشانیِ سنگیِ کوه خورد. کوه خندید و سنگ شکست. یک روز ٬ کوه می شکند. خواهی دید.»
- صفحه ۹۹
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- ابراهیمی، نادر. بار دیگر شهری که دوست میداشتم. چاپ نوزدهم، تهران: روزبهان، ۱۳۸۸، ISBN 964-5529-34-4.