باربارا تاکمن
باربارا تاکمن (۱۹۱۲–۱۹۸۹) گزارشگر و تاریخنگار آمریکایی بود.
گفتاوردها
[ویرایش]تاریخ بیخردی
[ویرایش]- «درحالیکه بشر در همه علوم دیگر پیشرفت داشتهاست، در علم حکومتداری متوقف مانده و امروز جهان بهتر از سه یا چهارهزار سال پیش اداره نمیشود». از ابتدا شروع کنیم: فرمانروایان «تراوا» به هر دلیل که بگویم میبایست بدگمان میبودند که حقهای در کار یونان است؛ پس چرا با وجود این، آن اسب چوبی مشکوک را به درون قلمرو خود کشیدند؟ چرا وزرای «جورج سوم» یکی پس از دیگری بهجای صلح و دوستی با مهاجرنشینهای آمریکایی، آنان را تحت فشار گذاشتهاند؟ چرا ناپلئون بناپارت و پس از آن آدولف هیتلر با وجود بلایایی که سر پیشینیانشان آمده بود، باز به روسیه حمله کردند. پیروی حکومتها از سیاستهای مغایر با منافع خویش، یکی از پدیدههای مشهود تاریخ، صرفنظر از زمان و مکان است. انسان ظاهراً در حکومت بیش از هر رشته دیگر بشری، بیکفایتی نشان میدهد. خرد، در این رهگذر کمتر به کار میافتد و اغلب ناکام میماند؛ چراکه زمامداران، خلاف عقل و منافع خردمندانه خویش عمل میکنند»[۱]
- «حکومتها در مقابله با خطر، یا آنچه خطر میپندارند، معمولأ میکوشند آن را سرکوب کنند و به ندرت در صدد بررسی و فهم و تبیین آن بر میآیند.»
- «هیچ چیز نامنصفانهتر از این نیست که دربارهٔ گذشتگان با اندیشههای کنونی داوری کنیم. دربارهٔ اخلاق هر چه میخواهند بگویند؛ ولی خردمندی سیاسی قطعاً متغیر است.»
- «خشک مغزی منشأٔ خود فریبی است و در حکومت نقش بسیار بزرگی دارد و عبارت از این است که اوضاع و احوال را بر مبنای تصورات ثابت و پیش ساخته ارزیابی کنیم و علائم و قرائن مخالف را نادیده بگیریم یا مردود بشماریم و به پیروی از ارزوهای خود عمل کنیم و واقعیتها را گردن ننهیم.»
- «اوج هنر حکمرانی این است که ذهن چنان باز باشد که در یابد فلان سیاست به جای سود زیان میآورد، و شخص اعتماد به نفس لازم را داشته باشد که به این امر اذعان کند، و عقل کافی که مشی پیشین را وارونه گرداند.»
- «دموکراسی سیاسی که معمولاً با امریه حاصل نمیشود و باید آهسته آهسته و در نتیجه تلاش و مبارزه در طی قرون گام با گام به دست آید.»
- «سؤ حکومت وقتی بی خردی محسوب میشود که در سیاستی آشکارا غیر عملی یا بی ثمر احمقانه لجاجت ورزیم.»
- «در جست و جوی معنا نباید فراموش کرد که خدایان تصوری در اذهان آدمیان بیش نیستند و آفریده انسانند، نه بالعکس. ایزدان را ما اختراع میکنیم و به وجودشان نیازمندیم تا به چیستان زندگی بر روی زمین مفهوم و مقصود بخشند، تا پدیدهٔهای شگفت و بی قاعده طبیعت، حوادث اتفاقی، و از همه بالاتر، رفتار نابخردانه انسانی را تبیین کنند. خدایان هست شدهاند تا بار سنگین جمله چیزهایی را بر دوش کشند که نمیتوان درک کرد مگر با مداخله یا تدبیر ماورأ الطبیعه.»
برج فرازان
[ویرایش]- «بیش از امروز به ارزشها و معیارها اطمینان داشتند، معصومتر بودند به این مفهوم که امیدشان به بشریت بیشتر بود؛ اما نه از آرامش بیشتر بهره میبردند و نه آرامتر میزیستند.»[۲]
توپهای ماه اوت
[ویرایش]«انسان، ادرار، مدفوع، مگس، شپش، ساس، کنه، مهمات، تفنگ، فشنگ، زخمی، جنازه و موش کف آن ولو بود… در امتداد این خندقها از چند پله یا از نردبان بالا میرفتند، از پشت کیسههای شن به خندق مقابل تیر میانداختند، پس از آنکه توپخانه از جای دیگر، باران گلوله بر سر دشمن میباراند، سربازها بیرون میریختند، به خندق روبهرو یورش میبردند، با مشقت از ردیف سیمهای خاردار میگذشتند، در جنگ تن به تن با سرنیزه میکشتند یا اسیر میگرفتند، قدری زمین در فاصلهٔ بین ردیف خندقها تصرف میکردند، چند ساعت یا چند روز در آن میماندند، با ضد حمله بیرون رانده میشدند، کشتهها، نیمه جانها و حتی زخمیهای نالان را ناچار در منطقهٔ بین دو ردیف سنگر متخاصمان جا میگذاشتند، سر جای اول برمیگشتند، چند روز یا چند هفته بعد حرکت از نو. روزها، ماهها، سالها به همین ترتیب. در هر یک از این حمله و ضد حملههای کم اثر و بیثمر هزارها نفر کشته میشدند، اما سه سال و نیم هر طرفی همانجا که بود ماند.»[۳]