پرش به محتوا

افسوس که او یک فاحشه است

از ویکی‌گفتاورد
صفحه عنوان از اولین نسخهٔ چاپ‌شده ۱۶۳۳

افسوس که او یک فاحشه است (به انگلیسی: Tis Pity She's a Whore) یک درام تراژدی از جان فورد است که برای اولین بار ح. ۱۶۲۶ یا بین ۱۶۲۹ و ۱۶۳۳ میلادی توسط مردان ملکه هنریتا در تئاتر کاک‌پیت انجام شد.

گفتاوردها

[ویرایش]

کشیش بوناونتورا

[ویرایش]
صفحه‌ای از یک نسخهٔ چاپی از ۱۶۳۳؛ گفتگوی بین جیووانی و کشیش بوناونتورا

جیوانی: پدر روحانی مهربان،
روح سنگینم را به سویتان باز کردم،
انبار فکر و قلبم را برایتان خالی کردم
خود را از تمامی اسرارم فقیر ساختم، [...]
آیا اجازه ندارم همان کاری را انجام دهم که همه انجام می‌دهند؟ عشق بورزم؟
پدر روحانی: بله فرزندم، شما می‌توانید عشق بورزید.
جیوانی: آیا اجازه ندارم ستایش کنم
آن زیبایی را که اگر از نو قاب شود، خدایان
اگر آن را در آنجا می‌داشتند، خدایی از آن می‌ساختند.
و یا در برابر آن زانو بزنم، همان‌طور که من در برابر آنها زانو می‌زنم؟
پدر روحانی: چرا ای مرد جاهل؟
جیووانی: آیا باید بانگی عبوس
درمیان ترکیبی مرسوم، از انسان به انسان،
از برادر و خواهر، قرار گیرد
تا خوشبختی همیشگی را از من بازدارد؟
بگو که ما یک پدر داشتیم، بگو یک رحم،
(لعنت بر شادی‌های من) به هر دوی ما زندگی داد و به دنیا آورد؛
آیا ما از اینرو به یکدیگر محدود نمی‌شویم؟
بسیار نزدیک‌تر به طبیعت؛ از خون، از عقل،
حتی از دین، تا اینکه برای همیشه به «یک» تبدیل شویم،
یک روح، یک گوشت، یک عشق، یک قلب، یک «همه چیز»؟
پدر روحانی: توبه کن (فرزندم) و اندوه از این گناه:
که تو آفریدگار را در آسمان تکان دادی
با چنین کفرگویی بی‌حدودت

— گفتگوی بین جیووانی و کشیش بوناونتورا دربارهٔ احساسات اولی نسبت به خواهرش آنابلا[۱]:۴−۵
آنجلیک روکاس در نقش آنابلا در تئاتر جدید به کارگردانی دکلن دانلان، لندن ۱۹۸۰

— جایی وجود دارد،
(بنویس دخترم) در طاقی سیاه و توخالی،
جایی که روز هرگز دیده نمی‌شود؛ هیچ خورشیدی نمی‌درخشد،
اما وحشتی شعله‌ور از آتشی سوزان؛
گوگردی بدون پرتو، مسدودشده با غباری دودناک
از ظلمتی آلوده؛ در این مکان
هزاران هزار نوع از زندگی را تجربه می‌کنی
از مرگ‌هایی که هرگز تو را نمی‌کشند.

— پدر روحانی بوناونتورا خطاب به آنابلا؛ پردهٔ سوم، صحنهٔ چهارم[۱]:۳۳

متفرقه

[ویرایش]

— تأخیر در انتقام ضربهٔ سهمگین‌تری را نتیجه می‌دهد.

— سورانزو خطاب به واسکوئز؛ پردهٔ سوم، صحنهٔ سوم[۱]:۴۵

— گنده‌گویی از همه چیز، ولیکن هرگز ندیدم،
چنین پیوندی عجیب از قتل و زنای با محرم.
چنان جوان از توشهٔ غنی طبیعت،
چه کسی نمی‌تواند افسوس نکند که او یک فاحشه است؟

— کاردینال در مورد آنابلا؛ پایان درام[۱]:۵۹

منابع

[ویرایش]

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ