پرش به محتوا

ارنست فان در کواست

از ویکی‌گفتاورد
بعضی وقت‌ها مادرم از دیدن مقاله‌ها آن‌قدر عصبانی می‌شد که می‌توانست آنها را بعد از تکه‌تکه کردن ببلعد. از رمان مادر فلفلی من

ارنست فان در کواست (به هلندی: Ernest van der Kwast) (زادهٔ ۱ ژانویه ۱۹۸۱) نویسنده هلند‌ی است.

گفتاوردها

[ویرایش]

مادر فلفلی من

[ویرایش]
مادرم گوشش را به در توالت می‌چسباند و می‌گفت: " صدای کاغذ می‌شنوم. صدای کاغذ!"
پدرم از آن طرف در داد می‌زد: " من هم یک حق و حقوقی دارم. من هم باید بتوانم بروم توالت یا نه؟!"
مادرم دست‌بردار نبود. روی زمین دراز می‌کشید، فاصلهٔ بین در تا کف دستشویی را بو می‌کرد و بعد با خونسردی می‌گفت: " من که هیچ بویی به مشامم نمی‌خورد."
پدرم عصبانی می‌شد و فریاد می‌کشید: " ولم کن تو را خدا!"
مادرم جیغ می‌زد: " تو داری مقاله می‌خوانی. داری کار می‌کنی."
" نه، نمی‌خوانم."
مادرم با مشت به در می‌کوبید. " بیا بیرون! همین حالا!"
" می‌آیم."
بعضی وقت‌ها بعد از نیم ساعت صدای سیفون توالت به گوش می‌رسید و در باز می‌شد. مادرم که تمام مدت منتظر مانده و برای همین بی‌صبرتر و بی‌حوصله‌تر شده بود، پدرم را مثل بازرسی بدنی قبل از پرواز کنترل می‌کرد. از بالا تا پایین.
پدرم حرص می‌خورد: " خدایا، من فقط رفته بودم توالت. آدم که نکشته‌ام."
مادرم گوشش به این حرف‌ها بدهکار نبود. شاید اگر زمانی دیگر بود می‌توانست بازرس خوبی از آب دربیاید. در هر صورت برای این قضیه دو حالت وجود داشت. یا مادر کاغذها را زیر لباس‌های پدرم پیدا می‌کرد، یا اینکه پدر آنها را جایی زیر قسمت سیفون قایم کرده بود. نتیجهٔ این بازرسی یکسان بود. مادر کاغذها را پیدا می‌کرد و همهٔ آنها را پاره می‌کرد و توی توالت می‌ریخت. بعد پدرم از سرناچاری و بدبختی روی زمین کنار توالت می‌نشست و بد و بیراه می‌گفت.
اینها صحنه‌هایی نیست که یک بچه به راحتی بتواند آنها را فراموش کند.
بعضی وقت‌ها مادرم از دیدن مقاله‌ها آن‌قدر عصبانی می‌شد که می‌توانست آنها را بعد از تکه‌تکه کردن ببلعد.[۱]

منابع

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. ارنست فان در کواست، مادر فلفلی من، ترجمه مهرنوش گلشاهی‌فر، انتشارات درسا، ۱۳۹۱.