اداره (مجموعه تلویزیونی)
اداره (به انگلیسی: The Office) یک مجموعه تلویزیونی کمدی موقعیت و مستندنمای آمریکایی است که زندگی روزمره گروهی از کارمندان در شرکت ساختگی داندر میفلین شعبه اسکرانتون، پنسیلوانیا را به نمایش میکشد.
گفتگوها
[ویرایش]فصل یکم
[ویرایش]مایکل: قراره بهشون بگم؟ نه بهشون نمیگم. این کار معنی نداره. به عنوان یک دکتر، به یک بیمار سرطانی نمیگی سرطان داره.
مایکل: کسایی که بهشون احترام میزارم، قهرمانای من... باب هوپ، آبراهام لینکلن، قطعا، بونو و احتمالا خدا چهارمی باشه... فکر میکنم این آدما خیلی به دنیا کمک کردن از خیلی راها که واقعا، واقعا در واژگان نمیگنجه. واقعا محابسهناپذیره.
مایکل: [به منگنه دوایت داخل ژله اشاره میکند] این دیگه چیه؟
دوایت: این منگنه منه.
مایکل: نه، نه، نه! بیرونش نیار. باید با خوردن ژله بیرونش بیاری، چون افرادی در جهان هستن که دارن از گرسنگی میمیرن و من از این متنفرم و یک جورایی اصراف غذاست.
دوایت: باشه، حالا چی؟ [به رایان] تو میتونی شاهد باشیو میشه توبیخش کنی؟
جیم: [در حال خوردن ژله آلبالو] از کجا میدونی که کار من بوده؟
دوایت: همیشه کار توئه. قراره آدمش کنی یا نه؟
مایکل: اووووووه! انضباط! [میخندد] خیلی خب، از این به بعد قرار شما بچهها اینه. درباره یک شوخی عملی، باید بدونی کی شروع کنی و کی به پایان برسونی.
دوایت: آره
مایکل: آره جیم، وقتشه که دیگه وسایل شخصی دوایت رو تو ژله نزاری.
مایکل: سلام، من مایکل اسکات مدیر منطقهای داندر میفلین شعبه اسکرانتون هستم. من همچنین بنیانگذار «تنوع فردا» (Diversity Tomorrow) هستم چون امروز کمابیش به پایان رسیده.
مایکل: آبراهام لینکلن یک بار گفت: «اگه تو نژادپرست باشی، من و شمال بهت حمله میکنیم» و این اصولیه که با خودم تو محل کار دارم.
پم: [در طول یک تمرین نقشآفرینی؛ به دوایت؛ که قرار است آسیایی باشد] خیلی خب، اگه قراره این کارو انجام بدم. با توجه به کلیشههایی که اصلا واقعی و درست نیستن و من موافقشون نیستم، تو شاید... یک راننده خیلی خوبی نباشی.
دوایت: آه، پسر! من یک زنم؟ تف توش!
فصل دوم
[ویرایش]پم: میدونی دربارهٔ تصادف ماشین چی میگن، جوری که انقدر بده که نمیتونی نگاهش نکنی؟ مراسم داندیها هم مثل یک تصادف میمونه که میخوای بهش نگاه نکنی اما مجبوری چون رئیست مجبورت کرده.
مایکل: توبی توی بخش منابع انسانی هستش، و به این معنیه که برای شرکت کار میکنه پس بخشی از خانوادهٔ ما نیست. علاوه بر این طلاق گرفته پس بخشی از خانوادهٔ خودش هم نیست.
فصل سوم
[ویرایش]بستهشدن شعبه [۳٬۰۷]
[ویرایش]جیم: من خیلی با شعبه اسکرانتون ارتباط ندارم، اما پیش از رفتنم یک جعبه از نوشتافزارهای دوایت ورداشتم. خب گاهی اوقات، برای دوایت فکس میفرستم… از سوی خودش… از آینده.
دوایت: [در حال خواندن فکس] «دوایت، ساعت هشت صبح امروز یکی قهوه رو مسموم میکنه. به هیچ وجه قهوه رو نخور. اطلاعات بیشتری به زودی بهت میرسه. از صمیم قلب، دوایت آینده» [پس از دیدن استنلی با لیوان قهوه] نههههههههههههه! [لیوان قهوه را از دست استنلی میاندازد] بعدا ازم تشکر میکنی.
فصل پنجم
[ویرایش]جشن سیسمونی [5٬04]
[ویرایش]مایکل: من عاشق بچههام و فکر میکنم به جهات مختلفی زیبان. سعی میکنم اگه ممکن باشه هر روز یه بچه رو بغل کنم، چون بهم قوت میده. اگه یه بچه رئیس جمهور میشد دیگه نه مالیاتی میدادیم، نه جنگی میشد، نه دولتی داشتیم ... و اتفاقای وحشتناکی ممکن بود بیفته! و راستش فکر کنم بهتر باشه در حد یه فیلمنامه باشه تا یه پپیشنهاد جدی.
پاپوش برای توبی [5٬09]
[ویرایش]مایکل: دنیای خر تو خری شده. ولی دنیای خر تو خره مائه!
پیوند به بیرون
[ویرایش]این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |