آوای وحش

از ویکی‌گفتاورد

آوای وحش (به انگلیسی: CALL OF THE WILD) مشهورترین رمان جک لندن نویسنده آمریکایی است. این رمان در سال ۱۹۰۳ منتشر شد.

گفتاوردها[ویرایش]

  • «نخستین روز اقامت باک در ساحل دیه، بر او همچون کابوس گذشت. باک ناگهان از قلب تمدن کنده شده و در قلب چیزهای بدوی و حتی ماقبل بدوی افکنده شده بود. این دیگر زندگی آسوده زمانی نبود که در آفتاب گیر می‌لمید و کاری جز آن نداشت که دور و بر بگردد و از بیکاری خسته شود. این‌جا نه آرامش بود نه آسایش، و نه حتی یک لحظه امنیت و بی خطری. هر چه بود حرکت بود و آشفتگی، و هر لحظه که می‌گذشت خطری بود که از جان و اندام باک یا دیگران گذشته بود. واجب بود که همواره گوش به زنگ خطر باشند، زیرا این سگ‌ها و این مردم شهری نبودند.»[۱]
  • «برو گمشو! باک حرکتی نکرد. فرانسوا پشت گردنش را گرفت و بدون توجه به غرش سگ، حیوان را کنار زد و سلکس را پیش آورد. سلکس پیر زیاد از این کار راضی نبود و به وضوح نشان داد که از باک به شدت می‌ترسد. فرانسوا با لجاجت، سلکس را کنار افسار برد. به محض اینکه فرانسوا برای آوردن افسار، پشت کرد، باک بر سر سلکس پرید و سگ را کنار زد. فرانسوا به شدت خشمگین شد، چماق را برداشت و فریاد زد: به تو نشان می‌دهم! در آن لحظه باک به یاد مرد سرخ‌پوش افتاد و آهسته عقب رفت. فرانسوا باز هم سلکس را جلوتر آورد. باک حمله نکرد. از چماق فاصله گرفت و غرید. کاملاً مراقب بود مورد اصابت ضربات چماق قرار نگیرد، زیرا شدت این ضربات را به یادداشت. فرانسوا پس از بستن سلکس، برای بستن باک در جای همیشگی، یعنی جلوتر از دایو، پیش رفت و باک عقب کشید. فرانسوا پس از تکرار این صحنه، چماق را بر زمین انداخت، زیرا متوجه شد که باک از چماق می‌ترسد. با این حال باک حاضر به پیش آمدن نشد. نمی‌خواست از چماق خوردن فرار کند، بلکه می‌خواست رئیس گروه سگ‌ها شود.»
  • «صبری در دنیای وحش وجود دارد؛ سرسخت، خستگی ناپذیر و ثابت قدم، درست مثل خود زندگی.»

منابع[ویرایش]

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
آوای وحش
دارد.
  1. جک لندن، آوای وحش، ترجمهٔ کیومرث پارسای، انتشارات چلچله، ۱۳۹۵.