پرش به محتوا

آشنایی با مادر

از ویکی‌گفتاورد

آشنایی با مادر یک سریال کمدی تلویزیونی آمریکایی محصول شبکه سی‌بی‌اس است که برای اولین بار در ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۵ پخش شد.

فصل اول

[ویرایش]

پایلوت [۱٫۰۱]

[ویرایش]
[اولین صحنه سریال در سال ۲۰۳۰]
تد آینده: بچه‌ها من می‌خوام براتون یه داستان شگفت‌انگیز تعریف کنم، داستان این که چه جوری با مادرتون آشنا شدم.
پسر تد: ما برای چیزی داریم تنبیه می‌شیم؟
تد آینده:: نه.
دختر تد: پدر، اون وقتمون‌و می‌گیره؟
تد آینده: بله ۲۵ سال پیش، وقتی که من هنوز بابا نبودم، من یه زندگی کاملآ متفاوتی داشتم…

[تد برای اولین بار در مک لارن رابین را می‌بیند]
تد آینده: من مثل این فیمای قدیمی بودم که جایی که ملوانه میون جمعیت توی اتاق رقص دختره رو می‌بینه بدنش و می‌چرخونه و می‌گه: اون دختره رو ببین من می‌خوام با اون یه روزی ازدواج کنم.
تد: هی بارنی اون دختره رو ببین.
بارنی: اوه آره، تو فقط درباره‌ش این رو می‌دونی که دوست داره کثیف به نظر برسه. برو بگو سلام.

زرافه بنفش [۱٫۰۲]

[ویرایش]
تد: [درباره رابین صحبت می‌کند] اون آدم بی‌خیال می‌خواد. اوکی، من بی‌خیال و غیر جدی می‌شم. من یه تیکه قارچ بی‌خیال می‌شم. می‌دونید چرا؟ به خاطر این که این یه بازیه. من می خوام که اون از این بابت خوشحال بشه. اما شما این کارو نمی‌تونید بکنید مگه این که تو بازیش شرکت کنید.
مارشال: خب، پس تو ازش می خوای که باهات بیاد بیرون؟
تد: آره … نه! من نمی‌تونم ازش بخوام که بیاد بیرون، چون اگه ازش بخوام که بیاد بیرون، من ازش خواستم که بریم بیرون. خب من چه طوری ازش بخوام بریم بیرون بدون این که این‌و ازش بخوام؟
لیلی: شماها گرفتین چی شد؟

لیلی: هی. من فقط نشستم اینجا. حلقه‌مو دستم کردم. حلقهٔ خوشگلمو. تا حدی که باعث می‌شه پوشیدن چیزای دیگه برام جالب نباشه. مثلآ… بلوزم. تا حدی که من دلم نمی‌خواد دیگه بلوز بپوشم. یا… لباس زیر. اوه، درسته، من هیچی نپوشیدم.
مارشال: [دست از کار می‌کشد و به لیلی نگاه می‌کند] هیچ لباس زیری؟
لیلی: حتی یه تیکه.
تد: بچه‌ها… از حدش رد کردید!

طعم شیرین آزادی [۱٫۰۳]

[ویرایش]
تد: حقیقت اینه که: دوست من، به فرودگاه با بارو بنهٔ الکی میاد تا دخترا رو تور کنه، و ما دنبال چندتاشون تا فیلادلفیا اومدیم. این، این کل ماجرا بود!
گارد امنیتی فرودگاه: هیچ‌کس آنقدر خر نیست.
تد: چرا! این همون‌قدر خره! [به بارنی نگاه می کنه] بهش بگو که تو همون‌قدر خری.
بارنی: ما تجار بین‌المللی هستیم!

بارنی: [در پارتی، درباره ناقوس آزادی] تو تا حالا رفتی زیر طنابش و بهش دست بزنی؟
نگهبان منقطه نگهداری ناقوس آزادی: فقط، همیشه.
بارنی: تو تا حالا سرتو توش کردی؟
نگهبان: آره.
بارنی: تو تا حالا لیسیدیش؟
نگهبان: نه، من هیچ وقت نلیسیدمش.
بارنی: من شرط می‌بندم که توی طول تاریخ کسی ناقوس آزادی‌و نلیسیده. اگه کسی این کارو کرده باشه، من جرئتش و داشتم که بگم - اون کلمه چی بود؟ افسانه‌ای.

بازگشت پیراهن [۱٫۰۴]

[ویرایش]
بارنی: بینی.
تد: بله، سلام، بارنی.
رابین: بارنی به من ۵۰ چوب پیشنهاد داده تا توی گزارش اخبار یه سری کلمات احمقانه بگم.
بارنی: این یه کلمهٔ احمقانه نیست: بینی.
رابین: اما من این کارو نمی‌کنم، من یه خبرنگارم.
بارنی: چی؟! خبرنگار؟ تو فقط آخر اخبار یه سری مطلب کوچیک دری وری می‌گی. در مورد پیرا، بچه‌ها و میمونا. اینا خبرنگاری نیست. این چیزا فقط… جنگلولک بازیه.
رابین: با اطلاعات تو، رئیسم من‌و تا حدود … سیتی هال پرت می‌کنه.
لیلی: سیتی هال؟ مزخرفه
رابین: به هر حال من موقعیت خودمو با گفتن بینی به خاطر ۵۰ دلار به خطر نمی‌ندازم
بارنی: البته. به خاطر این که حالا می‌گی نوک پستان و صد دلار می‌گیری. [با انگشتش اشاره می کنه] توی تار عنکبوت من گیر بیفت.

[تد می خواد به ناتالی بگه که می خواد باهاش بهم بزنه... دوباره]
ناتالی: [بعد از پرت کردن یک مشت اسپاگتی با دست به طرف تد] من برای تو ساخته نشدم؟
تد: من متاسفم، من فقط می‌خواستم مثل یه آدم بالغ رفتار کنم. من…
ناتالی: امروز تولدمه!
تد: آره، می‌دونم. ببین فقط…
ناتالی: امروز تولد منه و تو می‌گی من برات ساخته نشدم؟
تد: این خیلی مسئلهٔ بزرگی نیست. منظورم اینه، مثل قوانین احتماله. درست مثل اینه که توی یه قرعه‌کشی و لاتاری برنده نشده باشی-
ناتالی: اوه، پس قرار گذاشتن با تو مثل برنده شدن توی یه لاتاریه؟
تد: نه، نه، نه، منظور من این نبود.
ناتالی: باشه، پس مشکل چیه؟
تد: من نمی‌تونم این‌و توضیح بدم.
ناتالی: تلاش کن.
تد: این غیرقابل توصیفه.
ناتالی: من به درد نمی‌خورم؟
تد: نه نه غیرقابل توصیف. غیرقابل توصیف یعنی این که نمی‌تونم توصیف کنم.
ناتالی: اوه، من خیلی احمقم؟
تد: اوه، خدا، چه اتفاقی داره میوفته.
ناتالی: اتفاقی که داره میوفته اینه که تو قلبمو روز تولدم پشت پیغام گیر شکستی و سه سال صبر کردی و دوباره ازم خواهش کردی که با هم باشیم و دوباره سه هفته بعد درست روز تولدم می خوای باهام به هم بزنی؟
تد: نه نه، این شبیه قبلی نیست… من فقط، این بار…
ناتالی: چیه؟
تد: من فقط در حال حاضر خیلی سرم شلوغه
تد آینده: اون زمانی که ناتالی گفت…
ناتالی: [فلش بک. در بار مکلارن] من یک ساعت و نیم دیگه کلاس کراو ماگا دارم
تد آینده: رو به یاد بیارید. کراو ماگا یه نوع یوگا نیست. این یه روش مبارزهٔ خیابونیه که توسط ارتش اسرائیل ایجاد شده.
[ناتالی با لگد تد رو پرت می کنه اون سر رستوران]

اوکی عالی [۱٫۰۵]

[ویرایش]
بارنی: تد، کتت‌و بگیر باید بریم.
تد: چه… چه اتفاقی افتاده. با اون تیکه‌ای که بلند کرده بودی؟
بارنی: اون دختر عموم بود.
تد: چی؟! [شروع به خندیدن می کنه]
بارنی: نه، نه، نه. ما به این موضوع نمی‌خندیم، تد. این یه داستان با مزه نیست که برای ماه‌ها قرار باشه تعریف کنی. این شبیه این نیست که بگی 'هی یادت میاد یه بار تیکه‌ای که بلند کرده بودی'-نه؛ و تو می‌دونی چرا؟ چون مورب [بارنی دستش رو بالا میبره و بصورت مورب کج می کنه و میگه] این اتفاق امشب نیفتاده.

لیلی: سلام.
رابین: سلام.
لیلی: مارشال توی پارتی خودمون من رو قال گذاشت. می‌تونی یه کاری کنی من برم داخل؟ احتیاج دارم یه جورایی اونو بکشم.
رابین: البته، من خودم‌و هم نمی‌تونم ببرم داخل. من مثل یه احمق بودم. یه بار که یه نفر من‌و شناخت، فکر کردم که جولیا رابرتزم. من وی آی پی نیستم، من حتی یه آی پی هم نیستم، من فقط یه جیش (اشاره به حرف P که صدای کلمه Pee را را می‌دهد) خیلی کوچیکم که روی جدول نشستم.

کدو تنبل جنده [۱٫۰۶]

[ویرایش]
لیلی: هیچ‌کس یادش نمیاد که تو به خودت چه آشغالی آویزون کرده بودی.
مارشال: یه فرضیهٔ ناراحت‌کننده‌ای وجود داره در مورد آدمای کشور ما، که می‌تونیم اتفاقات ناراحت‌کننده‌ای که برامون افتاده رو فراموش کنیم.
لیلی: [با صدای طوطی] فرضیهٔ ناراحت‌کننده! وراااا! خیلی خب، من برم بشاشم.
مارشال: دوباره؟
[مارشال دنبال لیلی به توالت میره]
تد: تو داری کجا می‌ری؟
مارشال: این… یه لباسیه که برای دوختنش خیلی زحمت کشیده شده.

رابین: چه طور این کارو می‌کنی، تد؟ چه جوری تمام شب تو سرما روی پشت بوم نشستی و هنوز به این :ایمان داری که کدو تبل میاد؟
تد: خب، من کاملاً مستم. ببین، من می‌دونم که احتمال این که عشق زندگیم ساعت ۲٫۴۳ صبح توی لباس یه کدو تنبل وارد بشه وجود نداره. اما می‌دونی، اینجا یه مکان خوبه برای نشستن و انتظار کشیدن.

فصل ششم

[ویرایش]

تئوری پری دریایی [۶٫۱۱]

[ویرایش]
  • بچه‌ها، در پاییز سال ۲۰۱۰ یه نفر جدید به گروه کوچیکمون اضافه شد … زویی
  • باشه، باید با شنا کردن جون خودت رو نجات بدی، موزبی مرد دربرابر دریا تو می تونی نتونستی جایزهٔ «تلاشِ خوب» رو تو کمپ شنای «شکیر هایتس» نگرفتی چون به اندازهٔ کافی انگیزه اش رو نداشتی.

بارنی

[ویرایش]
  • حرفاش از روی مهربونی بود، ولی من از درون ترسیدم
  • ببین، هر زنی، مهم نیست که اولش چقدر زننده به نظر بیاد یه زمان سنجِ پری دریایی دارن یعنی زمانی که طول می کشه که تو متوجه بشی چقدر دلت می خواد حسابشو برسی درسته که امروز آیریس رو به چشم «گاو دریایی» می‌بینی ولی همیشه هم اینطوری نمی مونه مارشال، زمان سنجِ پری دریایی منشیت، از همین الان شروع شد.

مارشال

[ویرایش]
  • این عکس رو آخرین باری که اومد زویی رو برسونه ازش انداختم، دقت کنید، نیمهٔ پایینی صورتش، لبخند می زنه، خوشحال بنظر میاد، آدم مهربونیه، ولی نیمهٔ بالایی صورتش٬! می خواد آدمو بکشه
  • لیلی راست میگه، تد وقتی یکی ازدواج کرده باشه براش خیلی سخته که با یه نفر مجرد جنس مخالف رفت و آمد کنه

گفت‌وگوها

[ویرایش]
رابین: کاپیتان، یه سؤال سریع نظرت درمورد "برادران جوناز" چیه؟

(گروه موسیقی پاپ نوجوانان آمریکایی)

ند:این یعنی چی؟
لیلی: نمی‌فهمم یعنی چی؟
رابین:... نمی‌فهمم
مارشال:از این متنفره که دوسشون داره!

تد: هی، بچه‌ها، زویی همین الان بهم گفت، امشب یه نمایشگاه از کارای «فرانک لوید رایت» برگزار می شه

(یکی از مهندسین معمار آمریکایی) کی میاد؟

لیلی: متاسفم، من کار دارم نمی دونم می خوام موهامو بشورم
مارشال:من می خوام آب رو بگیرم رو سرش!
رابین:منم حوله رو می‌گیرم!
بارنی: منم می رم خونه و سعی می‌کنم با این موضوع کنار بیام که هیچ‌کس منو به مهمونی شستنِ مو دعوت نکرده

لیلی:. خیلی دقت کن، موزبی هر وقت یه مرد مجرد بخواد وقتشو با یه زن متأهل بگذرونه باید از یه سری قوانین پیروی بشه قانون شماره ۱
بارنی:! از کاندوم‌های شوهره استفاده نکن بی ادبیه
لیلی:: قانون شماره ۱، جایی که اونجا شمع روشن کردن، نرو
مارشال: ببخشید، کاپیتان، شما چه حسی پیدا می‌کنی اگه تد و زویی کنار نور شمع گپ خودمونی بزنن؟ آخرین شام زندگیشون خواهد بود
لیلی: قانون شماره ۲ ، غذاهاتون رو تو یه ظرف نخورید در واقع هر چیزی که به بزاق مربوط باشه جزء قانون محسوب میشه… مسواک، دما سنج، رژ لب
تد: … خب اگه نتونم از رژ لبش استفاده کنم دیگه رفتن من چه فایده‌ای داره !؟
لیلی: و قانونی که مهم تر از همه است
بارنی: لوبریکنت، «بیت المال محسوب میشه»

(ژل لغزنده کننده که هنگام سکس استفاد می‌شود)

مارشال:! خواهش می‌کنم بارنی
لیلی: دربارهٔ هرکاری که می‌کنید به شوهرش دروغ نگو

بارنی: بابا بیخیال! تو خودت همیشه به شوهرت دروغ میگی "این پیرهنه خیلی بهت میاد" "من مامانتو دوست دارم" "من هیچوقت موقع سکس، به بارنی فکر نمی‌کنم" اینا برات آشنا نیست، پینوکیو؟
مارشال:مگه این پیراهن چشه؟ لیلی، راستشو بگو

راوی:مارشال و رابین رفتن بیرون شام بخورن فقط خودشون دو تا حالا، تا اونجایی که یادم میاد سه موضوع صحبت داشتن سردیِ هوا
رابین: هوای سردِ زمستون چقدر خوبه
مارشال: کاملاً
راوی: ورزش
مارشال: تو دیروز بازی رو دیدی؟
رابین:آره، اینقدر هیجان انگیز بود که ناخونامو می جوییدم
راوی:و ورزش‌های زمستانی
مارشال:می دونی چی خیلی خوش میگذره؟ ورزش‌های زمستانی
رابین:آره خیلی خوبن!
راوی: تو ۱۶ ثانیهٔ اول، از هر سه مورد استفاده کردن

رابین: باشه امشب یه خورده عجیب غریبه
مارشال:فکر کنم به این خاطره که ما هیچ وقت تنهایی با هم بیرون نرفتیم
رابین:چرا اینطوریه؟
مارشال: به خاطر تئوریِ پری دریایی
بارنی:مارشال، می دونی افسانهٔ پری دریایی از کجا شروع شد؟
مارشال: ببخشید، افسانه؟
بارنی: برمی گرده به ۳۰۰ سال پیش، ملوان‌هایی که تو دریا گیر می افتادن از اینکه زنی در کنارشون نبود اینقدر بیچاره می شدن که بالاخره گاوهای دریایی که تو آب بودن کم‌کم به نظرشون شبیه زن‌های زیبا می اومدن، پری‌های دریایی!

مارشال: به عنوان دوست لیلی، تو آخرین نفر روی کرهٔ زمین هستی که اجازه داری تبدیل به پری دریایی بشی
رابین: صبر کن، این یعنی من الان «گاو دریایی» ام؟
مارشال: اونم از نوع خیلی بزرگش
رابین: اون ملوانا با خودشون چی فکر می کردن؟
مارشال:ها .. نمی دونم. تنها تو دریا بودن، خیلی بلاها سر یه مرد میاره

کاپیتان: دریای بیکران، عمیق، بی پایان، می تونی مایل‌ها تو دریا بچرخی می تونی اینقدر فریاد بزنی و بزنی ولی یه نفر هم صداتو نشنوه، اینو گوش کن کمک یکی کمک کنه! من تو یه قایق با یه مرد دیوونه گیر افتادم! کمک! دیدی؟ … هیچی
تد: [خیالات] می خواد منو بکشه خیلی خب، آروم باش، تدی

رابین: خب، خب، پس تو می‌ترسی که اگه وقت زیادی رو تنهایی با من بگذرونی من تبدیل به پری دریایی می شم؟
مارشال: آره. یعنی خب الان، تو کچلی و پوست چرمی داری و بدنت با یه لایهٔ ضخیم از چربی پوشیده شده …
رابین: من باید از خجالت سرخ بشم یا …؟
مارشال: ولی یه موقعی می رسه که مغز مردانهٔ من تو رو تبدیل به یه پری دریایی سکسی می کنه که آهنگ «قسمتی از دنیای تو» رو تو شلوارم می خونه

(آهنگ کارتون "پری دریایی کوچیک" ساخته سال ۱۹۸۹)

رابین: باشه، حالا اگرم این اتفاق بیفته راهی وجود داره که از حالت پری دریایی در بیام؟
مارشال: منم همینو از بارنی پرسیدم
بارنی: از وقتی که یکی پری دریایی می شه فقط یه راه وجود داره که اون زن بتونه دوباره به حالت غیر جذاب برگرده ولی خیلی وحشتناکه
مارشال:مرگ؟
بارنی: بدتر حاملگی اگه یه بچه سوارش باشه یه راست برمیگرده به شهر گاوهای دریایی جایی که چمن‌ها سبز نیستن و دخترا خوشگل نیستن
رابین:حاملگی؟
مارشال:وقتی یه پری دریایی حامله می شه دوباره تبدیل به گاو دریایی می شه …

بارنی: تئوری پری دریایی، یه تبصره داره یه زن حامله که تبدیل به گاو دریایی شده می تونه دوباره تبدیل به پری دریایی بشه فقط با یه کار خیلی آسون
لیلی:اون کار چیه؟
بارنی: بچه شیر دادن خیلی سکسیه
لیلی:واقعاً؟
بارنی:واقعاً وقتی اون سینه‌ها سه برابر اندازهٔ معمولیشون بزرگ می شن مال منم بزرگ می شه

کاپیتان:پس تو واقعاً فکر می‌کردی من می خوام بکشمت؟
تد: خب … تقریباً
کاپیتان:اوه، تد. خیلی مسخره است! اگه می‌خواستم بکشمت، دعوتت می‌کردم به کلبهٔ شکارم اونجا خیلی جاش پرت تره و من هم دیگه لازم نیست نگران این باشم که! بدنت تو تور ماهیگیرا گیر بیفته

بازیگران

[ویرایش]

پانویس و منابع

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ