خاطرات چه شیرین و چه تلخ، همیشه منبعِ عذاب هستند. امّا حتّی این عذاب هم شیرین است. وقتهایی که دل آدم پُر است، بیمار است، در رنج است، و غصه دار، آن وقت خاطرات تر و تازهاش میکنند، انگار که یک قطرهٔ شبنم شبانگاهی که پس از روزی گرم از فرط رطوبت میافتد و گل بیچارهٔ پژمرده را که آفتاب تند بعد از ظهر تفتهاش کرده شاداب میکند.
... هر قدر هم زندگی به شما سخت بگیرد یک روز میآید که فقط خاطرهها برایتان ماندهاست.
محمدعلی کشاورز، ۲۱ فوریه ۲۰۱۷/ ۳ اسفند ۱۳۹۵، گفتگو با «باشگاه خبرنگاران جوان»[۱]
من اصولاً خیلی آدم خاطرهبازی نیستم. دلیلش هم این است که خدا را شاکر هستم. حتی زمانی که زندگی سخت میشود و سخت میگذرد، باز هم سعی میکنم خوشحال باشم و در لحظه زندگی کنم. گذشته برای من خیلی معنایی ندارد و مرور کردن آن حس تازهای به من نمیبخشد. به همین دلیل خیلی کاری با نوستالژی ندارم.
فرهاد آئیش، ۱۲ مارس ۲۰۱۶/ ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، مصاحبه با هفتهنامهٔ «سلامت»[۲]