نعمتالله مکری جیحونآبادی
ظاهر
نعمتالله مکری جیحونآبادی (۱۲۵۰ – ۱۲۹۸شمسی) که بعدها به «حاج نعمتالله» یا «حاجی نعمت» شهرت یافت، عارفی کُرد و از بزرگان مسلک اهل حق است.
گفتاوردها
[ویرایش]حقالحقایق
[ویرایش]- نخستین به توفیق پروردگار//گشایم زبان را به توصیف یار
- به هر سال و هر ماه و لیل و نهار//به هر آن و هر دم، هزاران هزار
- سپاس و ثنایم به هر زیر و بر// به آن مالکالملک در هر دو سر
- دگر حمد و تهلیل بیحد و مر// به آن پادشاه جهان دادگر
- که هم خالق و رازق است و کریم// که هم لایزال است و رب رحیم
- بود قادر و واحد و بیمثال// بود صانع و ساتر و ذوالجلال
- غفور است و رحمان و صاحب گذشت// حکیم و عدیل است در هر نوشت
- ...
- قیوم و قدوس است حی و ودود// بر او باشدم شکر و ذکر و درود
- چو موری ضعیفم کنون از وجود// بکی بندهام دایماً در سجود
- به جز او ندارم پناهی به کس//که در دو سر باشدم دادرس
- امیدم چنانست بر درگهش// اگر چه گنهکارم از هر رهش
- مرا عفو سازد به لطف و کرم نهد تاج آزادی اندر سرم
- به هر دور و هر مظهر و هر مکان// کند در برم جامههای جنان
- نگردم دمی غافل از ذکر حق// شوم وصل بر یار در هر ورق
- ...
- که تا آخر از قدرت کردگار// از آن خواب غفلت شدم هشیار
- دگر نیز دیدم که افلاکیم/ ز نورم نه از آدم خاکیم
- وجودم چو گوهر بِد از اصل پاک// که چندی نهان گشته بودم به خاک
- به تقدیر حق چون شدم هشیار// بشد ظاهر آن گوهر تابدار
- زخاک درگذشتم چو مرغابیان// شدم داخل رود آن جاودان
- صداقت به هر کار مشکلگشاست// صداقت همان گنج خان بقاست
- صداقت دهد درد مردم شفا// صداقت کند رد زانسان بلا
- صداقت کند آدم از بد رها//به صدق میشود عفو، جرم و گناه
- کسی کو ندارد صداقت به کار// کند سجدهٔ حق دمی صد هزار
- کند نذر در راه حق بیشمار// به روزه بودم دایم از روزگار
- به طاعت بود هم لیل و نهار// قناعت کند هر چه آید به بار
- تقی و زکی باشد و صوف وار// چه چون صدق نبود، نیاید به کار
- نخستین علی بود و آخر علیست// زنورعلی هر دو عالم جلیست
...
- کنون تو برو خانه حق بساز// بکن کسب باقی به نذر و نیاز
- شب و روز مشغول به اوراد باش// چو پروانه عاشق به استاد باش
- که تا حق در آن خانهات همچو خور// شود ظاهر و بینی اندر بشر
- جلی گردی آن دم ز نور خدا// سرافراز گردی به هر دو سرا.
منابع
[ویرایش]- حقالحقایق (شاهنامه حقیقت). چاپ اول، تهران: انتشارات جیحون، ۱۳۷۳.