سیمون دو بووار
ظاهر
سیمون دو بووار، (به فرانسوی Simone De Beauvoir) فیلسوف، نویسنده، فمینیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی بود. زادروز: (۹ ژانویه ۱۹۰۸ میلادی) در پاریس. وی در (۱۴ آوریل ۱۹۸۶ میلادی) درگذشت.
گفتاوردها
[ویرایش]جنس دوم
[ویرایش]- «ازدواج سرنوشتی است که جامعه سنتی به زن عرضه میکند. زن مجرد خواه محروممانده از پیوند، خواه طغیانکرده بر آن، و یا حتی بیاعتنا به این نهاد، بر اساس ازدواج تعریف میشود…
ازدواج به دو دلیل به زن تحمیل شده است: ۱- زن باید کودکانی به جامعه بدهد. ۲- زن وظیفه دارد نیازهای جنسی مرد را برآورد و مراقبت از خانه او را به عهده گیرد.
برای هر دو طرف ازدواج در آن واحد، هم لازم است و هم سود، اما در موقعیتهای این دو طرف، موازنه وجود ندارد. برای دختران جوان، ازدواج یگانه وسیلهای است که بتوانند جزو اجتماع شوند و اگر «روی دست بمانند» از نظر اجتماع تحقیر شدهاند.
…دختر جوان مطلقاً منفعل است؛ پسرها ازدواج میکنند، زن میگیرند. پسرها در ازدواج، انبساط و تأکید وجود خود را میجویند نه حق وجودداشتن را. ازدواج برای آنها نوعی شیوه زندگی است نه سرنوشت.»- جنس دوم، ج۲، ص۲۲۹–۲۳۲
- «زنان را فقط به این دلیل به اتهام جادوگری به آتش کشیدند که زیبا بودند.»
- «زنبودن برای من چه معنایی داشتهاست؟ تا چهلسال تمام وانمود میکردم که زن بودن تفاوتی ایجاد نمیکند. روشنفکر بودم و روشنفکر یعنی روشنفکر. من با روشنفکر شدن، هویت بزرگسالی خود را بر الگوی تعارض و مخالفتی عمدی قرار داده بودم. من به عنوان روشنفکر میتوانستم احساس حاد زنانه طرد شدگیام را با پناه بردن به سنت فردگرایی افراطی، نه به عنوان یک زن که به عنوان یک فرد، مانع شوم. همانگونه که قبلاً تن نداده بودم که به من برچسب «کودک» بزنند، حالا نیز خود را «زن» نمیدانستم. من، من بودم.
وقتی بالاخره شروع به تحقیق کردم تا ببینم زن بارآمدنم به واقع چه تأثیر متفاوتی در سرنوشت من داشتهاست، به یکباره همه چیز برایم روشن شد. این دنیا، دنیایی مردانه بود. کودکی من با اسطورههایی گذشته بود که مردان ساخته بودند و واکنش من در برابر آنها اصلاً شبیه آن نبود که اگر پسر میبودم میداشتم. این انقلاب شخصی من در یک جمله خلاصه میشود: من که میخواستم دربارهٔ خودم حرف بزنم، به این نتیجه رسیدم که برای این کار نخست باید وضع زنان را به طور کلی توصیف کنم. جنس دوم خلق شد، من چهل ساله بودم.» - «یک انسان زن زاده نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود»
بانوی شکسته
[ویرایش]نوشتار اصلی: بانوی شکسته
- «نباید دورنگر باشیم. در آینده دور مرگ و نیستی و همه چیز را بدرود گفتن سایه افکنده است. در آینده دور دندان مصنوعی گذاشتن، پا درد و کمر درد، سیاتیک و رماتیسم، بیماری و ناتوانی، کمکاری و خشک شدن چشمه دانش و معنویات و نازائی فکری و تنها ماندن هست و در دنیای بیگانهای که ما دیگرش نمیشناسیم و نمیتوانیم آن را درک کنیم، گردش روزگار بدون ما ادامه خواهد داشت.»[۱]
- «سرگذشت بشر همین گونه به طور مسخره آمیز و ابلهانه ادامه خواهد یافت و اگر غمانگیز تر نشود، سعادت آمیز نخواهد شد. … این خیلی غمانگیز است که انسان گرفتار درد و غم باشد!»
- «پیر شدن چنین است. انسان ناگذیر است خیلی از عزیزان را از دست بدهد و گواه مرگشان باشد. آن همه مرده را آدم به خاک سپرد و در پشت سر داشته باشد! … بخاطر از دست دادن آنها مدتها دریغ گوید! و بعد کمک کم همهٔ ایشان را زیر خاکستر فراموشی دفن کند!»
- «در بعضی جاها سخت میشویم، در دیگر جاها میپوسیم و میگندیم، و هرگز نمیرسیم!»
- «پیش روی آندره شرم داشتم با لباس شنا ظاهر شوم. اندام نیمه برهنهٔ پیرمرد به نظر من بهتر از اندام نیمه برهنه پیرزن است.»
بدون منبع
[ویرایش]- «جهانبینی مسیحی در ستمکاری به زنان کوتاهی نکردهاست.»
- «خوشبینی، احتیاط را از دست میدهد.»
- «فقط در یک مبارزه اجتماعی است که زن میتواند گذشته سنگین خود را از یاد ببرد و به شناسایی و آگاهی واقعی برسد.»
دربارهٔ او
[ویرایش]- «اندیشهٔ اصلی بووار، که او در آن مطلقاً و سرسختانه محق است، مبتنی بر نپذیرفتن این نکته است که بدبختی میتواند امری طبیعی باشد … بووار به سوالهایی که در تمام طول زندگیاش مطرح کرده است، همیشه جوابهای قطعی نداده، ولی از طرح سوالهای اساسی انصراف نیافته است…»
- کلود روا (شاعر، نویسنده و ناقد ادبی)[۲]
- «… بووار، زیباترین ترازنامهای را که ضمیری بتواند تنظیم کند، باقی گذاشته است: پیروزی بر تقدیر، زیرا که پیش از او وضع زنانه چنین مینمود…»
- برتران پوار دلپش (نویسنده و ناقد ادبی)[۲]
- «استعداد بینظیر او، از وی نویسندهای ساخته است که در ادبیات فرانسه جایگاهی خاص دارد.»
- ژاک شیراک (نخست وزیر وقت فرانسه)[۲]
- «او فردی با همت بود که هرگز دفاع از مصالح ستمدیدگان را از یاد نبرد و دارای این ظرافت بود که این کار را با نهایت استعداد انجام دهد….»
- جک لانگ، دوسترو[۲]
- سیمون دو بووار مانند سارتر «هنر برای هنر» را رد میکند… ضمن چشم پوشیدن از امتیازهای «مؤنث ابدی»، استعداد برابر مرد و زن را… اعلام میدارد. آنچه زن را به صورت وابسته به مرد به دنیا میآورد، طبیعت او نیست؛ بلکه نگاه مد است که آزادی زن را از او دریغ میدارد… اگر مفهوم آزادی بر اثر سارتر حکم میراند، مفهوم» تعالی» (تعالی مطلقاً انسانی) الهامبخش اخلاق سیمون دوبووار است.»
- پییر دوبوا دفر (نویسنده و ناقد ادبی)[۲]
- سیمون دو بووار پرهیزکار، آموزش دیده در مدرسه دزیر که هفتهای سه بار به کلیسا میرفت، به این رقیب بیرحم و تحقیر کننده که امکان ندارد او را نستاییم و دوستش نداریم بدل شده است.»
- فرانسوا موریاک (نویسنده برنده نوبل ادبیات)[۲]
- سوفی دیوری: همین که سارتر موقتاً با یک زن دیگری روی هم میریخت، سیمون هم به ناگزیر از او پیروی میکرد. اما از روی غیظ. پشت سر آن نویسندۀ آمریکایی آلگرِن و ماجرایی که با سیمون داشته، خیلی حرفها زدهاند. ولی فراموش نکنیم ژان پل بود که پای سیمون را به این ماجراها باز کرد... خلاصه «سگ آبی» [لقبی که سارتر در جوانی به بووار داده بود] هم از روی غیظ یک مردی را برای خودش دست و پا کرد، یک لافزن سنگدل در آن سوی اقیانوس اطلس، و بقیه ماجرا! درست همان کاری را کرد که ژان پل انجام داده بود. بفرمایید چنین زنی اسم خودش را میگذارد فمینیست... » . .»[۳]
جستارهای وابسته
[ویرایش]پانویس
[ویرایش]- ↑ سیمون دو بووار، بانوی شکسته، ترجمهٔ ناصر ایراندوست، انتشارات اردیبهشت، ۱۳۸۷.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ سیمون دو بووار. «پشت جلد». 'جنس دوم'. ترجمهٔ قاسم صنعوی. توس، ۱۳۸۲، ISBN 964-315-562-5.
- ↑ سوفی دیوری، ردهبندی 400 (عشق یکطرفه) (La Cote 400/The Library of Unrequited Love)، ترجمهٔ محمدجواد کمالی، نشر قطره، 1400.
پیوند به بیرون
[ویرایش]- متن انگلیسی کتاب جنس دوم (نسخهٔ آزاد).