امیر نادری
ظاهر
امیر نادری (۲۸ مه ۱۹۴۵) (۷ خرداد ۱۳۲۴) کارگردان ایرانی است. زادهٔ آبادان، خوزستان، دیپلمگرفتهٔ دبیرستان؛ حرفهٔ سینماییاش را از سال ۱۹۶۷م/ ۱۳۴۶ش با عکاسی و دستیاری کارگردان آغاز کرد و از ۱۹۷۱م/ ۱۳۵۰ش مستقلًا به کارگردانی و فیلمنامهنویسی روی آورد. فیلمهای کوتاه و بلند بسیاری ساخت و نوشت، برندهٔ جوایز گوناگونی شد. در ۱۹۹۰م/ ۱۳۶۹ش به ایالات متحده مهاجرت کرد، در ژاپن نیز زندگی میکند.[۱]
گفتاوردها
[ویرایش]- سال ۱۹۶۸ قبل از ساختن خداحافظ رفیق با موسیو کیارستمی آشنا شدم. اصلاً به هم نمیخوردیم. من از دید او وحشی بودم و او از دید من «آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه» بود.
- ماهنامهٔ فیلم، شمارهٔ ۳۴۵، اردیبهشت ۱۳۸۵
- من سال ۱۹۷۵ به نیویورک رفتم. بار سوم یا چهارم بود که به نیویورک میآمدم. اما به خاطر انقلاب از ایران بیرون نیامدم. درست است که جلوی فیلمهایم را گرفته بودند و من کمی عصبانی بودم، ولی همیشه هدفام این بود که در خارج از ایران فیلم بسازم.
- من خیلی زود وارد سینما شدم؛ از ۱۲سالگی، در تمام مراحل فیلمسازی کار کردهام. از چاییآوردن سر صحنه شروع کردم تا اتاق ادیت و عکاسی و تا هر کار دیگر. در ۲۱ سالگی به انگلستان رفتم و وقتی برگشتم میدانستم میخواهم موج نوی مدرن سینمای خیابانی را آغاز کنم که با «تنگنا» انجام شد. من همهاش بهدنبال این بودم که با تجربه شخصیام میخواهم کاری انجام بدهم. همیشه هم کسانی را انتخاب میکنم که مستندی، فیلم کوتاهی، چیزی ساخته باشند. همیشه فیلمبردارهایی انتخاب میکنم که زیاد ندانند. چون همهچیز را خودم کنترل میکنم. با کسانی که استعدادی دارند و جوان هستند کار میکنم. دنبال کسانی میروم که مثل خودم تشنه باشند.
- من هیچوقت تهرونی نشدم و خیلی زود به خوزستان برگشتم. تفاوت ساختن فیلم برای من در ایران و خارج از ایران اینجاست که من اینجا جاهطلبترم. من اهل ساختن فیلمهای عاشقانه نیستم. توی فیلمهای من آدمی که آب میخواهد، باید دل به دریا بزند. به همین دلیل هم بیرون از ایران بیشتر امکانش را دارم که این مدل فیلم را بسازم و فضا بسیار به اندیشه من نزدیکتر است.
- ۱۸ مارس ۲۰۱۲/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۰؛ در جلسه پرسشوپاسخ از سوی اعضای گروه «نه ما نه سینما»، دانشگاه تورنتو[۲]
- آقای جیرانی، من امیر نادریام، خیلی خیلی ممنون که شما توجه دارین به فیلم تنگنا من که مالِ هزار سالِ قبله (با خنده) و امیدوارم که کپی خوبی داشته باشین که بتونین نمایش بدین یا راجعبهش صحبت کنین و نوکر آقای سعید رادِ عزیزم هم هستم، دوست عزیزم، همکارم، برادرم.. همه چیز و من الان در جزایر ژاپن هستم.. نیستم دمِ دست، هیچجور! تا آخرِ ژانویه اینجا، من نیستم. آخر ژانویه برمیگردم، اگر اون موقع بود هر کاری خواستید، من میکنم با خوشحالی چون تنگنا یکی از قلبهای زندگی منه..
- در برنامه کافه آپارت با میزبانی فریدون جیرانی در قسمت یازدهم (۱۸ دی ماه ۱۳۹۸) خطاب به سعید راد[۳]
قربونتون بشم، خیلی خوشحالی آقای جیرانی، تازه حالا فهمیدم شما کی هستین.. خانمِ [?] گفته بودن فریدونِ جیرانی من یه خُرده گیج بودم.. فهمیدم… امیدوارم خوب باشین، سلام به سعید عزیز برسونین، قربون شما.. کات!
- من همیشه برای به دست آوردن در حال از دست دادن هستم، از خیلی چیزها مثل خانواده، پول و خوشیهای زندگی چشم پوشی کردهام تا یکوقت خصوصی برای خودم خریداری کنم و این گونه به چیزهایی که میخواهم میرسم! آدم سمجی هستم و تا چیزی را به دست نیاورم دست از سر آن برنمیدارم، ولی از خود خجالت نمیکشم که عمرم تلف شده! معتقدم که برای رسیدن به عشق باید از دست داد.
- من سعی کردم خیلی مواظب باشم تا نابود نشوم. به همین دلیل خانواده، سیگار، دوستان و خیلی از لذتهای زندگی را فراموش کردهام! اما علاقه من به فرهنگ کشورم ذره ای کم نشدهاست.
- من زمان زیادی میشود که تسلط خوبی بر بدن و سلامتی خودم دارم! خیلی از آدمها فقط در حال استفاده کردن دنیا هستند! شیر میخورند، رشد میکنند، مدرسه، ازدواج، بچه و در انتها میمیرند! بعضیها مثل من در برابر سرنوشت پافشاری میکنند تا قوانین خود را وضع کنند و بهای آن ازدست دادن زندگی، کشور و جوانی آنهاست و من با اشتیاق همه اینها را برای رسیدن به قوانین خود از دست دادهام! البته هرآنچه را که به دست میآورم با عشق در اختیار دیگران قرار میدهم و دیگر به آن احتیاجی ندارم!
- معتقدم که هنرمند نباید فقط منتظر گرفتن از دنیا باشد، بلکه باید از خود نیز چیزی به زندگی ببخشد! درواقع هنر در درون ما شکل میگیرد، نه آنکه ما در درون هنر!
- من خیلی زود فهمیدم که چیزی در درونم به دنیا آمده؛ من فارغالتحصیل هیچ رشتهای نیستم! همیشه خودآموز بودهام. زبان انگلیسی را در طول سه سال، روزی سه ساعت حتی در دستشویی تمرین کردم! من همه چیز را پی ریزی و قیمت آن را نیز پرداخت میکنم، اما گدایی نمیکنم، فقط آموختههایم را به دیگران انتقال میدهم؛ این فلسفه من نسبت به جهان است.
- [فکر نمیکنید بین جهان کلاسیک و مدرنی که با آن مواجه هستیم، در دنیایی زندگی میکنیم که همه چیز نسبت به قبل تهیتر شدهاست؟] تا چیزی از بین نرود، چیز دیگری جای آن نمیآید. چیزی که درست باشد، ازبین رفتنی نیست؛ تنها چیزهای فاسدشدنی در حال زوال هستند. شاید طرز فکر ما در حال تغییرکردن است و جهان را این گونه میبینیم. من فکر میکنم این اتفاقها در درون ما اینطور در حال شکل گرفتن هستند و شاید برای بقیه عادی به نظر میرسند.
- من شیفته «سینمای میزوگوچی» هستم. فضاسازی کارهای او من را از درون یک رؤیا بیدار میکند و این همان نفس سینماست.
- این جاه طلبی عاشقانه به سینما، من را به جاهای مختلف جهان برد! من جوانی ام را برای به دست آوردن این رؤیاهای سینمایی از دست دادم! آنها که فیلمهای «سازدهنی»، «تنگسیر» و «دونده» را بیشتر دوست دارند، نباید جلوی پای من را بگیرند. دنیای امروز دنیای رفتن، گشتن و کشف کردن است. سینما دیگر مرزی نمیشناسد! خیلیها فکر میکنند که من بیمعرفتی کردم که در ایران فیلم نساختم؛ ولی من عاشق تک تک همین آدمها هستم که من را نقد میکنند!
- من از «میزوگوچی» یادگرفتم که چه کاری باید انجام دهم و از «برسون» آموختم چه کاری نباید انجام دهم! کات!
- ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۸/ ۳ مهر ۱۳۹۷؛ مصاحبه با روزنامهٔ «شرق»[۴]
دربارهٔ او
[ویرایش]- میدانیم امیر نادری تحصیل کرده سینما و اساساً آدم تحصیل کردهای نیست. اگر او یکی از بهترین سینماگران ایرانی است، این تسلط، آگاهی و خلاقیت را با کوشش به دست آورده و به تعبیری خودآموخته است و دانش او دربارهٔ سینما نسبت به سایر هنرها و بسیاری از مسائل اجتماعی بیش از بیشتر تحصیل کرده هاست
- احمد طالبینژاد، ۳۰ مه ۲۰۲۱/ ۹ خرداد ۱۴۰۰[۵]
منابع
[ویرایش]- ↑ امید، جمال. فرهنگ سینمای ایران. تهران: نگاه، ۱۳۷۷ش-۱۹۹۸م. ۴۶۱. شابک ۹۶۴۶۱۷۴۸۹۲.
- ↑ «پرسشوپاسخی با امیر نادری در دانشگاه تورنتو: خانه آدم بدبخت کجاست؟». مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۳۰ فروردین ۱۳۹۱. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ کافه آپارات 11. «سعید راد: گلزار سوپر استار سینمای ایران است.». آپارات. بازبینیشده در ۲۰۲۰-۰۱-۰۸.
- ↑ «مواظب بودم تا نابود نشوم!». شرق، ۳ مهر ۱۳۹۷. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.
- ↑ «امیر نادری شدن دشوار است». شرق، ۹ خرداد ۱۴۰۰. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲.