ابوحامد غزالی
ظاهر
ابوحامد محمّد غزالی(۴۵۰ ق. / ۱۰۵۸ م. — ۵۰۵ ق. /۱۱۱۱ م) فیلسوف، متکلم و فقیه ایرانی و یکی از بزرگترین مردان تصوف سدهٔ پنجم هجری.
گفتاوردها
[ویرایش]- «دانش همانند دانه در خاک، بهطور بالقوه در نهاد آدمی وجود دارد. با آموزش، این قوه به فعل درمیآید.» [۱]
- «نادان ترینِ مردم، نیرومندترینِ آنان در باور به برتری خویش است، و داناترینِ مردم اوست که به خود بیشتر اتهام زند».[۲]
- «اگر پزشک همهٔ بیماران را به یک دارو درمان کند، بیشترِ آنان خواهند مُرد.»[۲]
- «بدانید که اختلاف مردم در ادیان و مِلَل و سپس اختلاف اُمَم در اقوام و مذاهب، با آن همه تفاوت و تَبایُن که در میان طُرَق و مسالک آنها وجود دارد، دریاییست عمیق و بیپایان که جز دستهٔ کمی، جویندگانِ بسیاری در آن غرق شدهاند.»[۳]
- «تشنگیِ ادراکِ حقایق و عشق به تحقق با نهادِ من سرشته و از آغازِ جوانی با من همراه بود از دیرباز به دریافتِ حقیقتِ هرچیزی تشنه بودم، این تشنگی اختیار من نبود بلکه غریزی و فطری بود که خداوند متعال جبلی من قرار داده بود، تا اینکه رشتهٔ تقلید و تعبّدم از هم گسست و عقایدِ موروثیام در همان عهدِ جوانی و دورانِ شباب که از این و آن رسیده بود درهم شکست و همه را رها کردم زیرا اطفال یهود و نصاری و کودکانِ مسلمان را میدیدم که همه در مذهبِ پدر و مادر نشو و نما داشته و بهعقاید موروثی پرورده میشوند.»[۳]
- «جویندگان حقیقت را در چهار طائفه منحصر یافتم: متکلّمین: و ایشان کسانی هستند که خود را اهلِ رأی و نظر میدانند. باطنیّه: که خود را اهلِ تعلیم میپردازند و مدّعیِّ اقتباس علم از امام معصوم میباشند. فلاسفه: که خود را اهل منطق و برهان میدانند. صوفیّه: که مدّعیِّ کشف و شهود و تقرّب بحضرت حق میباشند.»[۳]
- «روش استدلال متکلمان آن است که مُسلّماتِ خصم را اعم از تقلید یا اجماع یا قرآن و اخبار بگیرند و بهنقض و ابرام بپردازند، استخراجِ تناقضاتِ دشمن و تسلیم نمودن آنان به لوازم مُسلماتِ خود اساسِ اصولِ استدلالِ کلامییست و این نوع استدلال، برای من که جز ضروریاتِ عقلی چیزی را مسلّم نداشتم، دردی دوا نمیکرد و برای آنچه که من میخواستم کافی نبود.»[۳]
- «دهریان طایفهای از پیروان فلاسفهاند که منکرِ صانع و آفریدگار دانا و توانا برای عالَم بوده و چنین پنداشتهاند که آفریدگار بهخودیِّ خود پدید آمده و همیشه حیوان از نطفه و نطفه از حیوان پیدا شدهاست، جهان اینگونه بوده و تا ابد همینگونه خواهد بود، این گروه گمراهان و زندیقاناند.»[۳]
- «ارسطو عقاید افلاطون و دیگر فلاسفهٔ الاهی را که پیش از او میزیستند رد کرد و در اینکار کوشش بسیار نمود تا آنجا که از قیود فکریِّ همهٔ آنان خود را وارهانید، با این وجود پارهای از رذائل کفر و الحاد و بقایایِ گمراهی و زندقهٔ آنان را حفظ کرد و نتوانست از آنها چشم پوشد و بهیک سو گذارد بنابراین واجب است که او و شیعیان او را از متفلسفان اسلام مانند ابن سینا و فارابی و امثال آنها را تکفیر نمود و مورد نکوهش قرار داد. زیرا هیچکدام از متفلسفین اسلامی مانند این دو مرد افکار ارسطو را نقل و ترویج نکردهاند و آنچه که دیگران نقل کردهاند چون درهم و برهم است کسی از آنها چیزی درک نمیکند و قابل نقض و ابرام نیست و آنچه که ما توسط گفتههای این دو مرد از فلسفهٔ ارسطو دریافتهایم منحصر در سه قسم است قسمی از آن را باید مورد تکفیر قرار داد قسم دیگر را باید بدعت شمرد و انکار قسمِ سوم را نباید لازم دانست.»[۳]
جستارهای وابسته
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- ↑ حسنی، سلیم. 1001 میراث مسلمانان در جهان ما. زمستان ۱۳۹۰ ناشر =نشر طلایی. ۵۲. شابک ۹۷۸۶۰۰۶۲۲۹۰۴۱.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ http://www.eqtibas.com/author/333
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ اعترافات غزالی ترجمهٔ کتاب المنقذ من الضلال، زینالدین کیائی نژاد.