پاتریشا چرچلند
ظاهر
پاتریشا اسمیت چرچلند (به انگلیسی: Patricia Churchland) (زاده ۱۶ ژوئیه ۱۹۴۳) یک فیلسوف کانادایی-آمریکایی است.
گفتاوردها
[ویرایش]- «من این فرض اشتباه را داشتم که تحلیل مفهومی، راهنمایی برای کشف طبیعت اراده آزاد، آگاهی، خویشتن، منشأ ارزشها و چیزهایی مانند این است. در نهایت متوجه شدم برای فیلسوفان معاصر تحلیل مفهومی فی نفسه و به خودی خود یک هدف است. آن زمان من تحصیلات تکمیلی ام را در پیتس بورگ میگذراندم و همایشی دربارهٔ کتاب کواین با عنوان «کلمه و شیء» داشتم. من در آنجا دریافتم که «علم» و «فلسفه» هم بسته هستند.»
- مصاحبه[۱]
- «من تاریخ و زندگینامه را بیشتر از داستان دوست دارم؛ کتابهایی مثل نانسی درو (مجموعه معمایی نوشته ادوارد استرات مایر) و آثار کسانی مانند جورج الیوت و تاک رای و آنتونی تروپل. وقتی از کانادا به آمریکا آمدم، حس کردم که برای شناخت کشور جدیدم باید جنگهای داخلی را بشناسم. برای دو سال، مطالعاتم غیر از علوم اعصاب، همگی دربارهٔ جنگ داخلی بود. من شیفته این موضوع شده بودم، نه به خاطر نبردها، بلکه به خاطر دوران پیش و پس از جنگ. تاریخ علم را هم دوست دارم چیزهایی مثل تبیین هالکسی از کشف گردش خون توسط ویلیام هاروی، یا کتاب شروین نولند با عنوان دکتر طاعون و کتاب ساختار پنهان: زندگینامه علمی کاملیو گُلژی که آن را پائولو ماتزارللو نوشته است. در داستان از مجموعه قهرمان محور فلش من اثر جورج مک دونالد خوشم میآید. وقتی نیاز دارم که حواس خودم را پرت کنم معمولاً این کتابها را میخوانم که علاوه بر قهرمان پردازیهای داستانی، پر از جزئیات فرهنگی و تاریخی است.»
- مصاحبه[۱]
- «من و پروفسور پاول چرچلند (همسرم) عامدانه تصمیم گرفتیم با مشارکت هم چیزی را منتشر نکنیم. دلیل آن واضح بود: اگر چنین میشد، مردم اغلب <اندیشه> را به او و صرفاً <تندنویسی> را به من نسبت میدادند! (برخی واقعاً در مورد کتاب «مغز محاسبه گر» که من و تری سژنوفسکی با هم نوشته بودیم چنین پنداشتند و این نشان میدهد که ترس من بیمورد نبوده است). بخشی از این مسئله برای زنان در حدود ۱۹۶۵ این بود که فلسفه بسیار مجادلهای بود. اگر شما یک زن بودید و مثل همه وسط معرکه میآمدید، مینوشتند که بدزبان و بی پرده گو هستید و از سوی دیگر اگر شما درگیر این منازعات نمیشدید، مینوشتند که شما یک ضعیفه هستید. در هر دوسوی قضیه شما تحت فشار بودید.»
- مصاحبه[۱]
- «من در شغل اولم کشف کردم که اگر در یک مباحثه از خودم دفاع کنم، مردها خواهند گفت: «خب این زن پدرت را درمیآورد.» همین نکته گویای این ادعا است که فلسفه در سالهای ۱۹۷۰ درگیر مردانگی و منازعات گفتاری بود. این یک ترکیب تاسف بار و غیرسازنده بود. باید بگویم من هرگز در یک مباحثه علمی در یک همایش، این بدجنسی و خصومتی را که معمولاً در مباحثههای فلسفی شاهد بودهام، ندیدهام. گاه هنوز هم چنین است، اگرچه کمتر شایع است و بسیار کمتر قابل قبول است. از این رو، عامل مبارزه خیلی مهم بود؛ و من بسیار خوشاقبال بودم که با مردی فیلسوف و بزرگ منش ازدواج کردم و خوشاقبال بودم چون تربیتی روستایی داشتم و توانستم با چرندیات مردم بجنگم.»
- مصاحبه[۱]
- «فکر میکنم که رشته فلسفه در طی چهل سال اخیر تغییر کرده است و برای زنان نسبت به منی که در ۱۹۶۹ نخستین کارم را در این زمینه تجربه کردم خیلی بهتر شده است. به هر رو، هر چند من در طی زندگی حرفهای خود با مردانی سروکار داشتهام که از من یا آثارم یا هر دو بدشان میآمده و سر راهم هر وقت که توانستهاند، سنگ اندازی کردهاند؛ اما دیگرانی نیز بویژه در علوم تجربی بودهاند که از من حمایت کردهاند.»
- مصاحبه[۱]