ویلارد کواین
ظاهر
ویلارد ون اورمن کواین (به انگلیسی: Willard Van Orman Quine) (۱۹۰۸–۲۰۰۰) منطقدانان و فیلسوف آمریکایی است.
گفتاوردها
[ویرایش]- «تجربهگرایی جدید را دو حکم جزمی تا اندازه زیادی مقید کرده است. یکی از آن دو حکم، اعتقاد به وجود افتراق اساسی میان صدقهایی است که تحلیلی هستند یا ریشه در معانی دارند و وابسته به امور واقعی نیستند و صدقهایی که ترکیبی هستند و ریشه در امر واقع دارند. حکم جزمی دیگر عبارت است از گرایش به فروکاهی یعنی اعتقاد به اینکه هر قضیه بامعنایی معادل با ساختاری منطقی بر روی ثابتهایی است که به تجربه بلاواسطه دلالت دارد. سخن من آن است که این هر دو حکم کجبنیاد است… یکی از نتایج کنارنهادن آنها مخدوش شدن رمز بین مابعدالطبیعه نظری و علوم طبیعی است. نتیجه دیگر آن روی آوردن به عملگرایی است.»
- «دو حکم جزمی تجربهگرایی»[۱]
- «هر واژهای که در خور توضیح باشد موارد استعمالی دارد که در کل آن قدر روشن و دقیق هستند که بتوان آنها را به کار برد؛ و منظور از توضیح حفظ این موارد استعمال جاافتاده و در عین حال دقیق کردن موارد استعمال دیگر آن است. برای آنکه تعریفی برای توضیح وافی به مقصود باشد آنچه لازم است آن نیست که معرف در تداول پیشین خود با معرف مترادف باشد بلکه کافی است که هرکدام از موارد استعمال جاافتاده معرف، که با کلیت خود در تداول پیشین در نظرگرفته میشود، با موارد استعمال متناظر معرف مترادف باشد.»
- «دو حکم جزمی تجربهگرایی»[۱]
- «به طور کلی صدق قضایا آشکارا، هم به زبان بستگی دارد هم به امور واقع خارج از زبان… این وضعیت آشکار، نه به طور منطقی بلکه کاملاً به طور طبیعی، این احساس را به دنبال دارد که هر قضیهای رامی توان به نحوی از انحاء به یک جزء زبانی و یک جزء مربوط به امر واقع تحلیل کرد. اگر ما تجربهگرا باشیم جزء مربوط به امر واقع باید به یک رشته از تجربههای تاییدکننده منحل شود. در حالت نهایی که کل مطلب قضیه صادقی فقط جزء زبانی آن باشد، آن قضیه تحلیلی است.»
- «دو حکم جزمی تجربهگرایی»[۱]
- «قطع نظر از مثالهای پیش ساختهای مانند گلولههای سیاه و سفید در کیسه، مسئله رسیدن به نظریه صریحی دربارهٔ تأیید تجربی قضیه ترکیبی همواره تا چه اندازه گیج کننده بوده است. نظر کنونی من آن است که وقتی موضوع صدق قضیه منفردی در میان باشد سخن گفتن از یک جزء زبانی و یک جزء واقعی بی معناست و منشأ مهملات دیگری هم هست. وقتی علم را در مجموع در نظر بگیریم هم به زبان بستگی دارد و هم به تجربه، اما وقتی قضایای علم را تک تک در نظر بگیریم آن بستگی دوگانه را به صورتی که اهمیت داشته باشد نمیتوان یافت.»
- «دو حکم جزمی تجربهگرایی»[۱]
- «این فکر که هر علامتی را به اعتبار استعمال آن تعریف کنیم پیشرفتی بود در فرارفتن از بنبست تجربه گرایی لفظ به لفظ لاک و هیوم. به همت بنتام بود که قضیه به جای لفظ به عنوان واحد توضیح پذیر مطمح نظر ناقد تجربه گرا قرار گرفت. اما آنچه اکنون میخواهم به تأکید بگویم آن است که حتی اگر قضیه را هم به عنوان واحد در نظر بگیریم باز هم رشتهای کشیدهایم که بی اندازه نازک است. واحد دلالت تجربی کل علم است.»
- «دو حکم جزمی تجربهگرایی»[۱]
- «کل آنچه علم یا باورهای ما خوانده میشود، از اتفاقیترین موضوعهای جغرافیایی و تاریخی تا ژرفترین قوانین فیزیک اتمی یا حتی ریاضیات خالص و منطق، فرشی است بافته دست آدمی که فقط لبههای آن به تجربه برخورد میکند. یا به تمثیل دیگری، کل علم مانند میدان نیرویی است که تجربه شرایط مرزی آن باشد. وقتی که در حاشیه، با تجربه تعارضی پیدا میشود، این تعارض باعث تعدیلهای مجددی در درون میدان میشود. در این حالت باید در اطلاق صدق و کذب به پارهای از قضایای خود تجدیدنظر کنیم. تجدیدنظر در صدق و کذب پارهای از قضایا مستلزم تجدیدنظر در صدق و کذب پارهای از قضایای دیگر است، زیرا این دو دسته از قضایا با یکدیگر ارتباط منطقی دارند - چون قوانین منطق خود فقط پارهای از قضایای دیگر آن دستگاه، پارهای عناصر دیگر آن میدان هستند.»
- «دو حکم جزمی تجربهگرایی»[۱]
- «وقتی در صدق و کذب قضیهای تجدیدنظر کردیم باید در صدق و کذب پارهای قضایای دیگر نیز تجدیدنظر کنیم که ممکن است با قضیه اول پیوند منطقی داشته باشند یا خود آنها پیوند منطقی باشند. اما تأثیر شرایط مرزی میدان، یعنی تجربه، در تعیین کل میدان به صورتی است که برای انتخاب قضایایی که باید در صدق و کذب آنها با توجه به هر تجربه نقضی واحدی تجدیدنظر شود عرصه پهناوری وجود دارد. هیچ تجربه خاصی با هیچ قضیه خاصی که در درون میدان است پیوندی ندارد مگر پیوندی غیرمستقیم آن هم باتوجه به ملاحظاتی که در کل میدان تأثیر میکند.»
- «دو حکم جزمی تجربهگرایی»[۱]
- «سخن گفتن از محتوای تجربی هر قضیه مفردی گمراه کننده است به ویژه اگر آن قضیه از حاشیه تجربی میدان اصلاً دور باشد. به علاوه، نادانی است که مرزی بجوییم بین قضایای ترکیبی که صدق آنها بستگی به تجربه دارد و قضایای تحلیلی که هر چه پیش آید صادق خواهند بود.»
- «دو حکم جزمی تجربهگرایی»[۱]
- «من که خود تجربهگرا هستم همچنان طرح مفهومی علم را درنهایت ابزاری میشمارم که به وسیله آن تجربه آینده را در پرتو تجربه گذشته پیش بینی میکنیم. اشیاء مادی به صورت مفهوم و به عنوان میانجیهای سودمندی وارد این معرکه میشوند - آن هم نه به صورت تعریف براساس تجربه بلکه فقط به صورت موجودات مفروضی که از لحاظ شناخت شناسی میتوان آنها را با خدایان هومر قیاس کرد. من خود در مقام فیزیکدان عامی غیرمتخصص به اشیاء مادی معتقدم نه به خدایان هومر؛ و اعتقاد خلاف این را خطای علمی میدانم. اما در مرتبه شناخت شناسی اشیاء مادی و خدایان با یکدیگر فقط تفاوت درجه دارند نه تفاوت نوع. این گونه موجودات هر دو فقط به صورت موجودات مفروض ناشی از آموزش و پرورش وارد عالم استنباط ما میشوند.»
- «دو حکم جزمی تجربهگرایی»[۱]
- «اسطوره اشیاء مادی از لحاظ شناخت شناسی بر بسیاری از اسطورهها برتری دارد زیرا معلوم شده است که وسیلهای است برای جاانداختن یک ساختار فرمانبر در سیلان تجربه.»
- «دو حکم جزمی تجربهگرایی»[۱]
- «علم دنباله فهم متعارف است و به همان تمهید فهم متعارف که متورم کردن هستیشناسی است ادامه میدهد تا نظریه را سادهتر کند.»
- «دو حکم جزمی تجربهگرایی»[۱]
- «تجربه برای مشخص کردن کل علم، اعم از ریاضیات و علوم طبیعی و علوم انسانی کفایت نمیکند. لبه دستگاه را باید با تجربه صاف نگهداشت؛ بقیه دستگاه با همه اسطورهها یا افسانههای ساخته و پرداختهاش، هدفی دارد و آن هدف سادگی قوانین است.»
- «دو حکم جزمی تجربهگرایی»[۱]
- «هر انسانی از یک میراث علمی به علاوه رگبار مدامی از انگیزش حسی برخوردار است؛ و ملاحظاتی که او را راهنمایی میکند تا میراث علمی خود را پیچ وتاب دهد تا با انگیزههای حسی مدام او جور درآید، اگر عقلایی باشد، عمل گرایانه است.»
- «دو حکم جزمی تجربهگرایی»[۱]