هنینگ مانکل
ظاهر
هنینگ مانکل (به سوئدی: Henning Mankell) (۳ فوریهٔ ۱۹۴۸–۵ اکتبر ۲۰۱۵) نویسنده سوئدی بود.
گفتاوردها
[ویرایش]بازگشت استاد رقص
[ویرایش]- «مه او را در خود بلعید. لیندمان آرام دنبال او رفت. بعد از چند متر خانه ظاهر شد. پسر میان در ورودی ناپدید شد. خانه ای سفید رنگ بود، دراز و باریک و کنار سقف شیب دار. لیندمان منتظر ماند. حیرت کرد که چرا خانههای حومهٔ شهر به این شکل است و چقدر از دریا دور است. در دوباره باز شد و پسر جلو آمد.»[۱]
- «در تمام این سالها، من هیچ وقت قدم به خانه اش نگذاشتهام. حتی وقتی که همسرم زنده بود. حتی بچهها که داشتند بزرگ میشدند. من کسی را نمیشناسم که به خانه اش رفته باشد. فکرش را بکنی، کمی عجیب است.»
- «از مدتی قبل دیگر نمیتوانست فکر کند. وقایع اطراف او به نظر فراواقعی میآمد، یک کابوس. کابوس وقتی شروع شد که در میان درختها میگشت و جسد آندرسون را یافت.»
قاتلان بدون چهره
[ویرایش]- «وقتی از خواب بیدار شد به رؤیایی فکر میکرد که دیده بود، اما آن قسمت از خوابش را که به نظرش مهم میرسید، هر کاری کرد نتوانست بازسازی کند. خیلی سعی کرد به خاطر بیاورد، ولی خواب مانند سوراخی تاریک بود، چاهی که نشان نمیداد داخلش چیست. با خود فکر کرد: خواب گاوهای نر را هم که ندیدهام، و الّا الآن مثل تب کردهها خیس عرق بودم. امشب گاوها مرا راحت گذاشته بودند.»[۲]
- «هر بار که والاندر در خانهٔ کسی پا میگذاشت، حس میکرد که انگار دارد به جلد کتابی که تازه خریدهاست، نگاه میکند.»
- «عدالت فقط به این معنا نیست که کسانی که جرمی مرتکب شدهاند، به سزای عمل شان برسند، بلکه این معنی را نیز دارد که ما نمیتوانیم هیچ وقت از جست و جوی حقیقت دست بکشیم.»