پرش به محتوا

خون به پا خواهد شد

از ویکی‌گفتاورد

این نوشتار یا بخش نیازمند ویکی‌سازی است.
لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوه‌نامه آن را ویکی‌سازی کنید و در پایان این الگو را بردارید.

خون به پا خواهد شد (به انگلیسی: There Will Be Blood) فیلمی به کارگردانی، تهیه‌کنندگی و نویسندگی پل توماس اندرسون، محصول سال ۲۰۰۷ ایالات متحده آمریکا است.

گفتگوها

[ویرایش]

دنیل:تو آدم عصبانی هستی هنری؟

هنری:نه.

دنیل:به بقیه حسودی می‌کنی؟

هنری :نه اینطور فکر نمی‌کنم.

دنیل:اما من یه حس رقابت دارم. دوست ندارم کسی از من ببره و اصلاً موفق بشه… از بیشتر آدما متنفرم.

هنری:اون بخش از وجود من از بین رفته. اون قدر کار کردم و شکست خوردم که حالا فقط شکستهام برام باقی ماندند. دیگه به این چیزا فکر نمی‌کنم.

دنیل:اگه در من هست در تو هم هست. من هی به مردم نگاه می‌کنم و چیز دوست داشتنی در آنها نمی‌بینم. می خوام بقدری پول در آرم که به هیچ‌کس نیازی نداشته باشم.

هنری:بچه تو می خوای چی کار کنی؟

دنیل:نمی دونم.

هنری:مادرش کجاس؟

دنیل:دوست ندارم راجع به این چیزا صحبت کنم… نمی خوام به گذشتم نگاه کنم و ببینم چیزایی که می‌خواستم داشته باشم رو مردم دارن. به نظرم آدما بدترین موجوداتن هنری… حالا که اینجایی راحت ترم هنری نمیتونستم بدون تو به این کار ادامه بدم. با این آدم ها! (می‌خندد)

دنیل و ایلای

[ویرایش]

(در کلیسا)

ایلای خطاب به مردم:آیا این جا گناهکاری هست که بخواد رستگار بشه؟ (جوابی نمی‌آید)

ایلای:من یکی ر. می‌شناسم. دوباره می‌پرسم. این جا گناهکاری هست که می خواد رستگار بشه؟

دنیل:بله من! (رو به جماعت می‌آید و می‌ایستد)

ایلای:ممنون برادر دنیل. ما امروز اینجا یک گناهکار داریم. ای دنیل تو یک آدم کثیفی که با خودت از طرفی نفت و ثروت و از طرفی عادات زشت و خداناباورانه به این سرزمین آوردی. تو نسبت به پول احساس بدی داشتی و فرزندت رو رها کردی. فرزندی که خودت بزرگش کردی. چون اون بیمار بود و تو گناه کردی حالا تکرار کن :من گناهکارم.

دنیل:من گناهکارم.

ایلای: بلندتر بگو.

دنیل:من گناهکارم.

-بلند تر دنیل.

-من گناهکارم.

-بگو:خداوندا متاسفم.

-خداوندا متاسفم.

-بگو من پسرم رو ترک کردم. من گمراه شده بودم؛ ولی حالا هدایت شدم.

-این دروغه… من پسرم رو ترک کردم. من گمراه شده بودم؛ ولی حالا هدایت شدم.

-بگو من فرزندم رو ترک کردم.

-من فرزندم رو ترک کردم.

-بگو دیگه خطایی نمی‌کنم.

-دیگه خطایی نمی‌کنم.

-بگو پسرم ر وترک کردم.

-من پسرمو ترک کردم. من پسرمو ترک کردم. من پسرمو ترک کردم. من پسرمو ترک کردم.

-خداوند رو به خاطر بخشش قبول داری؟

-بله دارم.

(ایلای مرتب به دنیل سیلی می‌زند) از اینجا برو ای شیطان.

-ایلای نمی تونی احساسش کنی.

-برو بیرون ای شیطان بگو دنیل.

-خدایا بذار از اینجا برم.

(سیلی) برو بیرون شیطان

-ایلای خدات کجاس؟ بذار من حسش کنم؟ خدات کجاس؟ کجاس؟ کجاس؟

-ایلای خود را به نشنیدن می‌زند:خداوند رو به عنوان بخشنده گناهانت قبول داری؟

-بله دارم!

آخرین دیدار ایلای و دنیل

[ویرایش]

سالها بعد…

ایلای:دنیل چه دورانی باهم داشتیم. اتفاقات بدو خوب… خدای من… حالا اومدم آنجا که بهت یه خبر بد بدهم. آقای بندی رو حتماً یادت هست. اون مرده. خداوند روح اون رو بیامرزه. حتماً نوه اش رو دیدی؟ ویلیام بندی یکی از افراد خوب کلیسای ظهور سوم است و می خواد توی یک فیلم هالیوودی بازی کنه و … خیلی خوش تیپه. من مطمئنم موفق میشه.

دنیل:منم همین‌طور.

ایلای:دنیل می خوای باهاش صحبت کنم؟ دارم بهت پیشنهاد می دم که با ما همکاری کنی که با هم زمین بندی رو حفاری کنیم و پولش رو به کلیسا بدیم؟ دارم بهت می گم روی یک زمین دست نخورده حفاری کنی!

دنیل:برای کار کردن با تو مشتاقم ایلای ولی یه شرط دارم.

ایلای:چی؟

دنیل:دوست دارم بهم بگی یک کشیش دروغین بوده‌ای… دوست دارم بگی یه کشیش دروغین بودی.. همیشه؛ و اینکه حرفات تو کلیسا خرافات بوده.

ایلای(با پوزخند):ولی این دروغه و من نمی تونم بهت دروغ بگم… خب کی حفاری رو شروع می‌کنیم؟

دنیل:خیلی زود.

ایلای:کی به ثمر میرسه؟

دنیل: زیاد طول نمی کشه.

ایلای:برای این کار من یک جایزه ۱۰۰ هزار دلاری می‌خواهم. به هعلاوه ۵۰۰۰ تایی که بهم بدهکار بودی همراه با سودشان را می‌خواهم.

دنیل:واقعا عادلانه است!!!

ایلای: من یک کشیش دروغینم و حرفام خرافاته. اگه این چیزیه که می خوای بهت می گم.

دنیل:طوری بگو که باورش داری. طوری که انگار عقیده قلبی ته! و نخند!

-من یک کشیش دروغینم و حرفام خرافاته.

-چرا نمی‌ایستی؟

-من یک کشیش…

-صبر کن ایلای.. فکر کن تمام جماعت کلیسای خودت رو داری جلوی خودت می‌بینی.

-من یک کشیش دروغین هستم و حرفام خرافاته.

-یک بار دیگه

-من یک کشیش دروغین هستم و حرفام خرافاته. من یک کشیش دروغینم و حرفام خرافاته.

-اون زمین قبلاً حفر شده.

-چی؟... نه نشده!

-چرا شده. کل اون زمین مال منه و در این صورت هر چی زیرشه هم مال منه.

-ولی هیچ دکلی اون جا نبود. اون جا زمین بندیه!

-خودت می‌فهمی چی میگی؟ من دارم آب زمین‌ها تون رو می‌خورم! هر روز. تا قطره آخرش. حتی خون گوسفندهای بندی رو هم می‌خورم. اوه راستی حالا می تونی بشینی.

-اوه دنیل… وای! من کمک می خوام. به یک دوست احتیاج دارم. من گناه کرده‌ام.

-می دونم. می تونی تصور کنی که من اینور اتاق نشستم و تو اینور. تو داری یک میلک شیک می‌خوری من هم یک نی بزرگ بزرگ دارم و دارم از لیوان تو میلک شیک می‌خورم در حالی که تو نی نداری. می دونم…

(ایلای را می‌کشد)

دیالوگ پایانی

[ویرایش]

خدمیتکار:آقای پلین ونیو؟ چی شده؟

دنیل:کار تموم شد.

(فیلم تمام می‌شود)

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ