پرش به محتوا

اما داناهیو

از ویکی‌گفتاورد
وقتی چهار ساله بودم فکر می‌کردم همهٔ چیزهای تلویزیون، فقط توی تلویزیون است، بعد پنج ساله شدم و مامان این دروغ‌ها را برملا کرد که خیلی از عکس‌ها واقعی هستند و بیرون کلاً واقعیت دارد. حالا من بیرون هستم ولی معلوم می‌شود خیلی از چیزها اصلاً واقعیت ندارند.

اما داناهیو (به انگلیسی: Emma Donoghue) (زادهٔ ۲۴ اکتبر ۱۹۶۹ در دوبلین) نمایش‌نامه‌نویس، تاریخ‌نگار ادبی و رمان‌نویس ایرلندی مقیم کانادا‌ست.

گفتاوردها

[ویرایش]

اتاق

[ویرایش]
  • «نمی‌دانم مال من، مال تو یعنی چه. توی اتاق همه چیز مال هردوی ما بود.»[۱]
  • «فکر می‌کردم موجودات یا انسان هستند یا نیستند، نمی‌دانستم یکی می‌تواند فقط کمی انسان باشد.»
  • «وقتی چهار ساله بودم فکر می‌کردم همهٔ چیزهای تلویزیون، فقط توی تلویزیون است، بعد پنج ساله شدم و مامان این دروغ‌ها را برملا کرد که خیلی از عکس‌ها واقعی هستند و بیرون کلاً واقعیت دارد. حالا من بیرون هستم ولی معلوم می‌شود خیلی از چیزها اصلاً واقعیت ندارند.»

«امروزپنج ساله شدم. دیشب وقتی برای خوابیدن به جارختی رفتم چهارساله بودم اما وقتی در تاریکی توی تخت خوابم بیدارشدم، پنج ساله شدم. طلسم و جادو. قبلش سه ساله بودم. قبلش دو، قبلش یک وقبلتر صفر.»
«کمترازاینم هست؟ بالاتوی بهشت، منهای یک سال بودم، منهای دو، منهای سه؟»
مادر: نه، قبل از پایین اومدنت، شماره‌ها به حساب نمیان.

مادر: میخواد ما روتنبیه کنه.
جک (قلبم واقعابه تپش می‌افتد):چطوری میخواد ماروتنبیه کنه؟
مادر: نه، قبلااین کاروکرده، باقطع کردن برق.
جک: خب پس اینطوری عیبی نداره.
مامان می‌خندد: منظورت چیه. خب یخ می‌زنیم. فقط بایدسبزیجات لزج بخوریم.
جک: ولی من فکر می‌کردم میخواد طور دیگه‌ای تنبیهمون کنه. تصور کن. مثلاً ما رو بیندازه توی دوتا اتاق. من رو تو یکی و تو رو توی یه اتاق دیگه.

مادر: متاسفم. واقعاً متاسفم. نباید این داستانو برات می‌گفتم.
جک: باید می‌گفتی. نمیخوام داستان‌های بدوجود داشته باشه و من اونا رو ندونم.

منابع

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. اما دون آهو، اتاق، ترجمهٔ علی قانع، انتشارات آموت، ۱۳۹۵.