اخراجیها
ظاهر
اخراجیها (۱۳۸۵)، فیلمی از مسعود دهنمکی.
گفتاوردها
[ویرایش]مجید سوزوکی
[ویرایش]- به داش عباس! داش جای شما خیلی خالی بود. وسط رمی جمرات زدیم دهن مهن شیطون رو صاف کردیم.
- عقوبت الهی یعنی چی؟ یعنی این که شما وسط کار برگردی، رفیقاتو تنها بذاری، اون دنیا دهنت آسفالته.
- در کوی نیکنامان ما را گذر ندادن / گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را
بایرام
[ویرایش]- عباس آ! آقا مجید ما رفته جیبهه،بعدش شرط آقا میرزا رو اجرا کرده. شما الان باید بگید عروسیت مبارک حاج مجید.
- نَمیشه مرضیه خانم! اینارو (تخمه)میزارم لای کتاب برا یادگارا.
- مگه من چه گناهی کردم؟ برم جلو صدام دهنمو آسفالت میکنه، برگردم اون جوری دهنم آسفالت میشه، مگه من جاده خاکی ام آخه.
- برای سلامتی رزمندگان اونجا با مایی که اینجاییم، میخوایم بریم اونجا، صلوات بفرست.
- بچه ها بی چاره شدیم، همه مون رفتیم تو حبس.صاحاب ماشین اومد.
- حتما یه مرضیه ای تو کاره دیگه.
- خودمم؟ فک کردم اونا زدن.
امیر دودو
[ویرایش]- عزیز من، من از کجا میدونستم، تو از زندان تا اینجا، میخوای یه سر بری مکه هم بزنی بیای.
- حاج آقا! شما اصلا مارو با اینا بفرست ما با کله میریم تو مستراح.
- بعضی ها میگفتن حاج مجید ما مکه نرفته،اما من با چشم خودم از زندون دیدم.
- دستهٔ اوباش، کوچه دردار، خبردار.
- ای بابا، آخه میکشی، یه غصه داری. نمیکشی باید از همهٔ آدم و عالم بکشی.
- بشین تا توفیقت بشه، میشه، میشه.
- صبح چهارشنبهاست. برای غافلگیری اموات، صلوات.
- جگر عشق نداری، سفر شیر مرو.
مرتضی
[ویرایش]- حاج آقا، حکایت من حکایت اون کسی که اومده دیگران رو آدم بکنه اما هنوز خودش آدم نشده. من اگر آدم صالحی بودم، خوب اینا رو درستشون میکردم. عیب از منه، نه اینا.
- مردونگی، به سیبیل و گردن کلفت و ادا اطوارهای این شکلی و دستمال یزدی نیست.
کمالی
[ویرایش]- اونا دارند آدم میشن، این تازه داره لات میشه.
حاج حمید
[ویرایش]- محبت از شمشیر و تازیانه برنده تره.
روحانی
[ویرایش]- برادر من، دین و جبهه برای اصلاح همین آدمها است، این که بیرونشون کنیم و آدم نمیشند، حرف شما است، نه حرف دین. یهو بگو من ازشون بدم مییاد، خلاص. چرا به نام دین باهاشون برخورد میکنید، بندهٔ خدا؟
پدر کامران
[ویرایش]- دِ، با همین حرفا مغزتو شستشو دادند. بچه دست وردار، از خر شیطون بیا پایین. این مملکت فردا دکتر و مهندس نمیخواد؟ فقط گوشت دم توپ میخواد؟ بیا پایین، میری نفله میشیها.
بیژن
[ویرایش]- داش اینجا چی میدن؟
مجید:آبلیمو
بیژن:کمپوت هم میدن
مجید:آره ،اگه بچه خوبی باشی اون تلویزیونِ رو هم بهت میدن.
- حاج آقا ما هم رزمنده ایم دیگه.
صالح:شما رزمنده ای یا کفشنده؟
- سلام بچه محل های گل
مجید به مصطفی:این بزغاله بچه محل ماست؟ مصطفی:بچه محل مایی بزغاله؟ بیژن:بابا مگه یادتون نیست اومده بودم مچت(مسجد) برا ثبت نام. تلویزیون مصطفی:بلند شو بابا نکبت مجید:ولش کن عمو موصی.بشین داش حالتو ببر.
- بیژن:خلاصه ما رو حلال کنین.
دکتر این کِرِمتون. دکتر:چند وقت بود پوستم خشک شده بود.خیلی ممنون آقای بزغاله. بیژن:بفرما این ضبطتون یادمه همیشه گوش میدادین. محمود:کجا بود؟ بیژن:تو چادر تو ساکتون بود.
- بیژن خطاب به شِی ء نورانی در آسمان:سلام.
کمالی:کی بود حرف زد؟بیا بیرون وگرنه کل گروهان رو تا صبح سینه خیز میدم.
- مو بچه ی شطم، مو مار هفت خطم.
- مگه نباید بمب بوی شیمیایی بده؟ این جدیده بوی باقالی میده.بزن ماسکُ.
- عه عه! کریم سوسکه. کریم!داش کریم!نوکرتم داش کریم!
- کریم:بیژن! نارنجکُ رد کن بیاد.
بیژن: ای بابا دستمون عادت کرده
- کریم:بیژن! خودت رو اصلاح کن.
بیژن: عه همین صب اصلاح کردم.هرکی منُ میبینه میگه خودت رو اصلاح کن.
- حاج آقا بیسیم دارین.
دیالوگها
[ویرایش]- صالح: اینا رو با آب زمزم هم بشورند، باز اصلاح پذیر نیستند.
- میرزا: اما بابو، داش مجید، کعبه یه سنگ نشونی است که راه گم نشود، حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست، ها کاکو، یار کجاست.
- عباس: البته حاجیمون بیشتر شبیه حاجی لک لکه تا زایر مکه.
- میرزا: مگه اینجا پل صراطه که تو پرونده زندگی خلق الله رو، رو میکنی. این همه تو این مغازه و دم و دستگاه و مسجد رفت و اومد کردی، ندیدی و نشنیدی که خیلی از مجید بدتراش یی شبه حر شدن و خیلی هم از من و تو بیتراش یی شبه خر. فاصلهٔ حریت و خریت همش یی نقطه است.
- میرزا: عشق حقیقی، اگه با یه خاطرخواهیم شروع بشهها، .......... یه حرکته.
- میرزا: بذار به دلش خط بدیم بابو، نه این که دلشو خط خطی کنیم.
- بایرام: هر کسی راه و مرام خودشو ادامه میکنه.
- عباس: شما عشق خالکوبیا میخواین برین جبهه. بزنین گاراژ ببینم. جای شما همون چاله میدونه، نه جبهه. جبهه خاکش پاکه.
- مجید: با خودمون آب میبریم اخوی، نگران نباش. شما خودت هشت ساله فقط نشستی پشت میز، داری نوم نویسی میکنی. هنوز سنگری نشدی که این همه گرد و خاک هوا کردی، داش.
- عباس: به تو چه مربوطه. هر موقع، توفیق بشه و خدا بطلبه، منم میرم.
- میرزا: این بندههای خدا همین که اراده کردند برند جبههها، از جرگهٔ اراذل خارجند. من و شما هم باید خادمشون باشیم، نه این که خار راهشون. وگرنه باید اعلام میکردیم یی لشکر فرشته بیاین ثبت نام، نه آدم جایزالخطا. بقیهٔ رزمندهها و شهدای ما هم که گرومپی از آسمون نازل نشدند، از مردم بودند. هنر همینه، کیمیاگری، یعنی اینکه بتونی از نخالهها طلا بسازی.
- صالح: اینا این قدر شیشه خرده دارند، که اگر جبهه اسید هم باشه، اینا ککشون نمیگزه.
- میرزا: ببینم کاکو، شما به ساز دنیا میرقصی، یا دنیا به ساز شما، ها؟
- عمو صیفی: با دل شکسته، آمیرزا، نه میشه رقصوند، نه میشه رقصید.
- روحانی: ما به گذشتهات کاری نداریم. ملاک امروز آدمها است.
- مصطفی: دیگه داری تند میری مشدی. به چیت مینازی؟ به یه من ریش. به ریش نیست که به ریشه است.
- کمالی: به ریشه است، ولی ریشهٔ شماها توی آبه، نه توی خاک.
- مرتضی: مرد عمل کیه؟
- امیر: من بودم، ترک کردم.
- رسولی: اما برادر محمود، این رسته در شأن شما نیست.
- محمود: شأن! همهٔ این بچهها ستارههاشون توی این آسمون از ستارههای رو دوش من بیشتره.
- مجید: تا حالاش واسه خاطر میرزا و دخترش اینجا وایسادم، اما از این به بعد واسه خاطر دل خودم.
- مرتضی: اما آخه.
- مجید: دیگه، اما و آخه نداره داش مرتضی. مگه تو خودت نگفتی این مملکت واسه همهمونه. من دختر میرزا رو بدون این آب و خاک نمیخوام.