کاربر:خوش نیت/احمد صبحی منصور: تفاوت میان نسخهها
Baratiiman (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه ویرایش پیشرفتهٔ همراه |
←پیوند به بیرون: اصلاح ارقام برچسب: برگرداندهشده |
||
خط ۸۱۶: | خط ۸۱۶: | ||
[[رده:نویسندگان مصری]] |
[[رده:نویسندگان مصری]] |
||
[[رده:نویسندگان عرب]] |
[[رده:نویسندگان عرب]] |
||
[[رده:زادگان ۱۹۴۹ (میلادی)]] |
نسخهٔ ۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۱۴
این مقاله ممکن است واجد شرایط معیارهای حذف سریع ویکیگفتاورد باشد، ولی دلیلی توضیح داده نشدهاست اینکه چرا واجد شرایط است. لطفاً مطمئن شوید که دلیلتان بر پایهٔ یکی از معیارهای حذف سریع است. این برچسب را با {{حذف سریع|1=چند دلیل}} جایگزین کنید.
اگر این مقاله واجد شرایط معیارهای حذف سریع نیست، یا قصد دارید درستش کنید، لطفاً این آگاهسازی را بردارید، ولی این آگاهسازی را از صفحههایی که خودتان ایجاد کردید حذف نکنید. اگر شما این صفحه را ایجاد کردید، و مخالف دلیل ارائهشده برای حذف هستید، میتوانید روی دکمهٔ زیر کلیک کنید و پیامی بگذارید که دلیل عدم موافقتتان با حذف این مقاله را توضیح دهد. شما میتوانید برای آگاهی از پاسخی به پیامتان از این صفحهٔ بحث بازدید کنید. توجه داشتهباشید این مقاله زمانی که با این آگاهسازی برچسب خورد، اگر بدون تردید واجد شرایط معیارهای حذف سریع باشد یا اگر توضیحی که به صفحهٔ بحث ارسال شود ناکافی باشد ممکن است در هر زمان حذف شود.
مدیران: پیوندها، تاریخچه (آخرین) و سیاههها را پیش از حذف بررسی کنید. بررسی گوگل را در نظر داشتهباشید: وب و خبرهایادداشت برای نویسندهٔ صفحه: شما صفحهٔ بحث را هنوز ویرایش نکردهاید. اگر میخواهید با این حذف سریع مخالفت کنید، روی دکمهٔ بالا کلیک کنید تا بتوانید در صفحهٔ بحث پیامی بگذارید و توضیح دهید چرا در این اندیشه هستید که این کاربر نباید حذف شود. اگر از پیش پیامی در صفحهٔ بحث گذاشتهاید ولی این پیام همچنان نشان داده میشود، برای پاکسازی نهانگاه صفحه تلاش کنید. این صفحه آخرین بار توسط Poig97 (مشارکتها | سیاههها) در ۱۶:۱۴ یوتیسی (۱۰ ماه پیش) ویرایش شدهاست. |
این نوشتار یا بخش نیازمند ویکیسازی است.
لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه آن را ویکیسازی کنید و در پایان این الگو را بردارید.
احمد صبحی منصور (به انگلیسی: Ahmed/Ahmad Subhy Mansour) یکی از محقّقین و اسلامشناسان معاصر و رئیس مرکز جهانی قرآن (IQC) است. او را رهبر معنوی قرآنیان در مصر دانستهاند[۱] شیخ منصور سالها به عنوان فعال حقوق بشر و دموکراسی در مصر فعالیت میکرد تا اینکه از سوی فقهای اصولگرای این دیار طرد گردید و همچنین مورد پیگرد حکومت قرار گرفت. او بازداشت شد و به خاطر اعتقادات سیاسی، دینی و اجتماعیاش مدتی را در زندانهای مصر سپری کرد.[۲] او در حال حاضر، به خاطر کوچ اجباری در ایالات متحده به سر میبرد.
'' افکار و عقاید احمد صبحی منصور در حوزه اصول و فروع دین اسلام ''
قرآن کریم تنها کتاب هدایت و منبع تشریع
احمد صبحی منصور در خصوص تمام و کمال بودن قرآن کریم و دین اسلام و اینکه خداوند متعال خلائق خود را تنها ارجاع به کلام وحی داده است و نه هرگز سنت و سیره می گوید: «آیا عاقلانه است که بپنداریم منابع قانون گذاری در اسلام ناقص بوده تا اینکه چند قرن بعد از مرگ پیامبر، بخاری و دیگران برای تکمیل آن آمدهاند؟ آنگاه در مورد این آیه چه بکنیم: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا.»(3/مائده)؟ عبارت درست این است که قرآن، تنها منبع قانون گذاری در اسلام است، اما مسلمانان به آن منابع دیگری افزودند که شکاف میان آنها و اسلام را گسترش داد و از جمله این منابع احادیث و سنتها بود و همه آنها در کلیات و جزئیات آن اختلاف دارند، این احادیث جزئی از دین اسلام نیست و آنهائیکه آن را جزئی از دین اسلام میپندارند به پیامبر تهمت میزنند که دین خدا را کامل نرسانده است و در رساندن آن بخش، کوتاهی نموده است! و این اتهامی است که ما آن را رد میکنیم، زیرا پیامبر علیه السلام دین را به طور کامل رسانید و آن قرآن العظیم است که تا روز قیامت محفوظ خواهد بود.»
باز صبحی می گوید: «جهت تأکید این حقایق اسلامی را برای یادآوری شیخ الازهر و دیگران میآورم. مفهوم سنت در قرآن همان «شرع و روش» است و از اینرو در شرع، سنت منسوب به خدا میآید، همان گونه که به پیامبرش گفت: «ما کان علی النبی من حرج فیما فرض الله له سنة الله فی الذین خلوا من قبل و کان امرالله قدرا مقدورا.»(۲۱/ احزاب) سنت در اینجا همان سنت خدا یا فرض خدا یا امر خداست و محمد پیامبر نخستین کس در اطاعت از سنت خدای متعال و شرع اوست و ما او را در این زمینه بهترین سرمشق میدانیم، خدای تعالی میگوید: «لقد کان لکم فی رسولالله اسوة حسنة.»(۲۱/ احزاب) نگفته است سنة حسنة، بلکه گفته است اسوة حسنة؛ اما آنها آنچه را که بخاری و دیگران نوشتهاند، سنت نبوی الهی میپندارند و ادعا میکنند که آن ها وحی آسمانند، و پیامبر در زمانش و خلفای راشدین و غیر راشدین از نوشتن این وحی خودداری نمودند تا اینکه برخی از مردم مثل بخاری آمدند و داوطلبانه و با انگیزههای شخصی اقدام به تدوین این سنت نمودند. (انگار) اسلام ناقص بود تا اینکه بخاری و دیگران برای تکمیل آن در دوران فتنه و استبداد و انحلال داوطلب شدند.! آنان برای پوشاندن این افترا معانی قرآن را تحریف میکنند تا اطاعت از احادیث بخاری را اطاعت از رسول بنامند.»[۳]
اظهار برائت اهل القرآن از تفرّق در دین
اینکه بعضی، اهل القرآن (قرآنیون، قرآنیین یا قرآنیان) را مانند دیگر فرقهها و مذاهب شیعه و سنی و صوفی یک فرقه معرفی میکنند میتوان گفت که واقعاً اطلاع کافی از ایشان و عقاید قرآنی شان ندارند چراکه تمامی اهل القرآن و من جمله احمد صبحی منصور بارها و بارها در کتب و مقالات خود به وفور اعلان کردهاند که به نص و تصریح قرآن کریم، در جهان اسلام همه کسانی که خود را بجای مسلمان و صِرفا معتقد به دین اسلام یک شیعه، سنی و یا صوفی معرفی میکنند و گرایش به مذاهب مختلف و فرَق اسلامی دارند، به یقین، کافر به قرآن کریم بوده و مشرک بالله میباشند. اهل القرآن به استناد آیاتی بسیار چون: «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللهِ الإِسْلاَمُ.»(۱۹/آل عمران) و تصریحاتی دیگر از کلام وحی، مثل: «مُنيبينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکينَ. مِنَ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ کانُوا شِيَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ.»(۳۱–۳۲/روم) و یا «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ ۚ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ.»(۱۵۹/انعام) استدلال میکنند که: اسلام، یک دین است از جانب خداوند متعال، نه یک فرقه و حزب و مذهب و مکتب که ساخته و تراشیده دست بشر است، لذا احمد صبحی منصور، محکم و با تأکید میگوید: «لسنا جماعة أو تنظیما أو فرقة أو حزبا. نحن تیار فکری تنویری یجتهد فی توضیح حقائق الاسلام المغیبة و المسکوت عنها و هی أن الاسلام دین السلام و العدل والحریة المطلقة فی الفکر و الرأی و الدین، و أنه دین حقوق الانسان فیما یخص علاقة الأفراد بعضهم بعضا.» یعنی: ما (اهل القرآن) یک گروه، یا سازمان، یا فرقه و یا حزب نیستیم، ما یک جنبش فکری و روشنگر میباشیم که تلاش میکند تا حقائق و واقعیتهای اسلام را که غایب و ناگفته مانده است روشن نماید، بدین معنا که اسلام، یک دین صلح و خواهان عدالت و آزادی مطلق در اندیشه و نظر و آئین میباشد و اینکه حقیقتاً دین اسلام، یک دین حقوق بشر در ارتباط با افراد مختلف است.[۴][۵]
تفرّق در دین جایز نیست و از مصادیق شرک به خداوند متعال است
احمد صبحی منصور در پاسخ به این سؤال که: «اکثر مردمان مذهبی (شیعه و سنی) چه از عوام و چه تحصیلکرده شان نمیدانند که حق و حقیقت در قرآن است و همچنان بصورت موروثی پیرو عقاید مذهب خود میباشند و معتقدند که راه شان درست است، آیا این افراد کارشان به کجا ختم میشود؟» صریحاً جواب میدهد: «خداوند بزرگ در سورههای روم و انعام و آل عمران تأکید نموده است که تفرّق در دین جایز نیست و فقط باید به قرآن متمسک شد و مشرکان همان افرادی اند که دین خود را فرقه فرقه نموده و گروه گروه شدهاند و هرکدام نیز به عقاید خود، شادمان اند. کسی که با این حالتِ شرک از دنیا برود جاودان در جهنم خواهد بود.»[۶]
وجوب ادای نمازهای یومیه در پنج وقت، نه سه وقت
صبحی منصور با استناد به تصریح کلامالله مجید که میفرماید: «فَأَقیمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنینَ کِتاباً مَوْقُوتا.»(۱۰۳/نساء) إقامه نمازهای یومیه را فقط در وقت خود که همان پنج وقت است واجب میداند و جمع آنها را یعنی: ظهر و عصر یا مغرب و عشاء باهم، به سبک شیعه، هرگز جایز نمیشمارد، لذا شخصی از وی سؤال کرده و میگوید: «من خواهری دارم که پزشک زنان است. او همیشه نماز عصرش را قبل از فرا رسیدن وقت عصر بجا میآورد، یعنی قبل از اینکه به عیادت بیمارانش برود. (خوب است بدانید زمان عیادت، ساعت ۴ تا ۸ بعد از ظهر است) آیا ممکن است بفرمایید که اینگونه نمازها قبول درگاه خدا هست یا خیر؟ خداوند به شما جزای خیر عنایت فرماید.» صبحی در پاسخ این مطلب میگوید: «جمع بین دو نماز جایز نیست و اصلاً بدینگونه عمل کردن نیز لازم نمیباشد. خواهرت باید به هر طریق که هست نمازش را در وقت خود بجا آورد. او میتواند بر روی یک پارچه یا هر چیز پاک و تمیز دیگری تیمم نموده و نمازش را سواره یا پیاده یا خوابیده و دراز کشیده بجا آورد. هر مقدار از نمازهایی را که در وقت خود نخوانید باید قضایش را بجا آورید چراکه بجا آوردن نماز فقط در وقت خودش بر شما واجب است و با زودتر خواندن آن، وجوبش از شما ساقط نخواهد شد. بجا آوردن یک نماز، فقط چند دقیقه طول میکشد؛ ولی همین یک عمل کوتاه، بر افرادی که خاشع نمیباشند بسی سخت و سنگین میباشد.»[۷][۸]
صحت نماز با هر لغت و زبان
از صبحی سؤال میشود: «هماکنون در جهان اسلام، تمام مسلمانان، نماز خود را با یک لغت و زبان عرب بجا میآورند. مگر چه رحمت و حکمت الهی در آن نهفته است که خداوند متعال، نماز را با یک زبان عربی بر همه مسلمانان جهان واجب نموده است؟ شایان ذکراست که اکنون در دنیا بیش از هزار زبان و گویش یافت میشود.» صبحی منصور در جواب وی میگوید: «قبلاً هم گفتهایم که ادای نماز با هر لغت و زبان و لسان، جایز و صحیح می باشد، مهم همان خشوع قلب در نماز است و خشوع، فارغ از زبان و رنگ انسانها، به معنای احساس و درک و آگاهی قلوب و دلهای بشر است. خداوند متعال که پروردگار همه هستی است، محمد رسول خود را با (معجزه) قرآن کریم که رحمتی برای جهانیان است به پیامبری مبعوث کرد، در حالی که مردم دنیا زبانهای گوناگون و متفاوتی را داشتند و قبل از قرآن کریم نیز همه انبیاء الهی و پیروانشان، عبادات و نمازهای خود را با زبان غیر عربی بجا میآوردند و روز قیامت که فرا می رسد، تمام خلائق، همه یک آواز و هم زبان خواهند شد بی آنکه از (نوع) آن زبان، هیچ اطلاعی در دست باشد.»[۹]
اوقات نمازهای پنجگانه
صبحی منصور اوقات نمازهای پنجگانه را اینگونه بیان کرده و میگوید: «اوقات نمازهای پنجگانه تقریباً معیّن و معلوم است. وقت نماز صبح از شروع روشنی و فجر (صبح صادق) است تا طلوع خورشید. وقت نماز ظهر هنگامی است که خورشید در وسط آسمان قرار میگیرد و فرد سایه او در مقابلش میافتد. وقت نماز عصر زمانی است که سایه فرد به اندازه دو برابر طول قدش میشود. وقت نماز مغرب هنگام غروب خورشید است و وقت نماز عشاء زمانی است که تاریکی، غالب شده و شب به کمال خود میرسد. اگر نماز ظهر یا عصر یا مغرب یا عشاء، وقت آن گذشت واجب است که آنرا قضاء نمود، ولو چندین سال از آن گذشته باشد. نمازهای پنجگانه با جمع و زودتر بجا آوردن آنها از انسان ساقط نمیشود چراکه بر ذمّه و گردن تو بوده و تو در هر صورت باید محض رضای خدایی که حیات و عمر را به تو بخشیده (همه را در وقت خود) بجا آوری. البته تو حق داری که نماز صبح را از اول وقت (اذان) تا قبل از طلوع خورشید عقب انداخته یا نماز ظهر را تا قبل از نزدیک شدن وقت نماز عصر به تأخیر اندازی. در هر صورت، تو این اختیار داری که همه نمازها را به مانند نماز صبح، در فاصله و محدوده زمانی خود (که گفته شد) بجا آوری.»[۱۰]
اذکار اذان
صبحی معتقد است، اذکار صحیح اذان، بدون هیچ زیاده و نقصان به این قرار است: «الله أکبر، الله أکبر. أشهد أنّه لا إله إلا الله، أشهد أنّه لا إله إلا الله. حیّ علی الصلاة، حیّ علی الصلاة. حیّ علی الفلاح، حیّ علی الفلاح. الله أکبر، الله أکبر. لا إله إلا الله.» وی اظهار میدارد که: «این اذان برای لحظه فرارسیدن و داخل شدن وقت نمازهای (پنجگانه) یومیه است و إقامه نماز نیز به معنای ادای نماز با خشوع و فروتنی است، نه اینکه مثل اذان، اذکاری ویژه داشته باشد. از نظر صبحی در حین بیان ذکر اذان و غیر آن، فرقی نیست که شخص بگوید: «أشهد أنّه لا اله إلا الله یا أشهد أن لا اله إلا الله.» چراکه هر دو تصریح کلام وحی را دارد جز اینکه مورد اول، چون با ضمیر شأن = أَنَّهُ آمده است، وحدانیت خداوند متعال را با تأکید بیشتری اعلان می دارد. قرآن کریم به پیامبر خاتم علیه السلام میفرماید: «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ»(۱۹/محمد)[۱۱][۱۲]
صحت نماز خواندن با کفش
از صبحی در خصوص حکم نماز خواندن با کفش سؤال میشود و او در پاسخ مینویسد: «نماز خواندن با کفش اشکال نداشته و آن را باطل نمیکند. کفش نیز به مانند دیگر پوششها چون: انواع لباس و جوراب است که نمازگزار از آن استفاده میکند. مهم همان خشوع و تواضع در نماز است. کندن و درآوردن کفش، فقط در یک وقت معین و مکان معین و مناسبت خاص، و آن هم در مورد شخص واحد که موسی علیه السلام باشد واجب شد، آنجاکه خداوند متعال نزد شجره در طور سیناء (طُور سیناء کوه یا مجموعهای از کوهها در کشور مصر است) او را مخاطب خویش قرار داد و با وی سخن گفت؛ لذا قرآن کریم میفرماید: «فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یَا مُوسَی (۱۱) إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِی الْمُقَدَّسِ طُوًی (۱۲) وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی»(۱۳/طه) یعنی: پس همین که نزد آتش آمد، ندا داده شد: ای موسی، همانا من پروردگار تو هستم. پس کفش خود را بیرون آور، به درستی که تو در سرزمین مقدّس «طُوی» هستی؛ و من تو را (به رسالت خود) برگزیدم، در این صورت به سخن وحی، گوش فرا ده.»[۱۳]
حکم قرآنی حائض
از حکم حائض سؤال میشود و صبحی منصور میگوید: «بارها در فتواهای خود گفتهایم که حیض زن، نه هرگز موجب بطلان نماز اوست و نه از آن ممانعت میکند، چراکه آیه شریفه مربوط به حیض، تنها مقاربت بین زن و شوهر را حرام کرده است و باز چراکه ادای نمازها در پنج وقت بر تمام اهل ایمان - اعم از زن و مرد - واجب میباشد و حتی صحنه جنگ و درگیری با دشمن، مانع ادای نماز نمیشود، بلکه در همان حال جنگ، بجا آوردن نماز، واجب میباشد، جز اینکه سبب وجوب صلات خوف و قصر آن میشود و کلاً عُذرهای شرعی در خصوص نماز و روزه و حج و جهاد و غیرهم، چون: مرض و سفر و عدم استطاعت و کوری و لنگی، برای مردان و زنان، یکی و مشترک میباشد و این نیست که اسلام برای زنان، عذر ویژه و جدایی را مثل: حیض (در معافیت از قبیل: نماز و روزه و حج و جهاد) بیان کرده باشد. بنابر این حیض زن، نه اصلاً مانع صحت وضوء و نماز اوست و نه از روزه گرفتن وی جلوگیری میکند و نه از طواف و حج و صدقه اش باز میدارد. بلکه فقط و فقط برخوابی با همسر را حرام کرده و از آن ممانعت مینماید، زیراکه این حیض، دوران اذیت و آزار و آسیب پذیری زن میباشد.»[۱۴][۱۵]
حرمت تقدیس و ثناء بر پیامبر خاتم و توسل جستن به وی
احمد صبحی منصور ذکرِ درود و صلوات و ثناء بر پیامبر خاتم علیه السلام و توسل به او را مصداق پرستش پیغمبر دانسته و آن را شرک به خداوند یکتا معرفی کرده و شدیداً از آن نهی میکند، لذا وقتی از وی سؤال میشود: «از آداب محمدیین (مردمان مذهب شیعه و سنی) این است که در ثناء و دعاء و نیایش، ابتدا خدا را صدا میزنند و آنگاه دعاء و نیایش خود را با ذکر صلوات و درود بر محمد ختم میکنند. بعبارت دیگر، معتقدند: اگر محمد را در دعای شان ذکر نکنند دعای ایشان پذیرفته نیست، آیا چنین کاری درست است یا خیر؟» در این خصوص پاسخ میدهد: «واقعاً این کار، بیهوده و مسخره است. این دینهای زمینی (مذاهب شیعه و سنی) برداشته و یک بشر را مقدس کرده و برای او قدرت نفوذ و جایگاه نزد خداوند متعال قائل شدهاند، و اینگونه معتقدند که: دعای شان مستجاب نمیشود مگر با ذکر و یادی از این فرد که در واقع اینگونه او را معبود و خدای خود کردهاند، ولذا این مردم، با این درودشان بر او، در حقیقت وی را پرستش نموده و به جایگاه و مقام او متوسل میشوند و حال آنکه پیامبر، نزد خداوند هیچ جایگاه اینگونه نداشته و مثل دیگران، مالک هیچ نفع و ضرر خود نمیباشد. بلکه او مأمور بوده است تا اعلان نماید که خودش نیز از عذاب بزرگ قیامت در هراس و وحشت است. این جماعت (شیعه و سنی) فراموش کردهاند که همین کسی که به او متوسل شده و اینگونه او را خدای خود کردهاند، خودش تنها خدا را صدا میزده و فقط به خدا متوسل میشده است و عیناً مانند همه دیگر خلائق، باید در روز قیامت بازخواست شده و محاسبه گردد. همه پیامبران الهی فقط خدای بزرگ را صدا میزدهاند که در این مورد برنامههای بسیاری را برای توضیح بیشتر به نام (حلقات قرآنی) تهیه و تنظیم کردهایم.»[۱۶]
نحوه سلام و صلوات بر پیامبر خاتم
فردی از صبحی منصور سؤال میکند: «هرگاه نام پیامبر برده شود و من نیز بگویم: - علیه الصلاةُ و السلام – تا به این سخن خدا عمل کرده باشم که میفرماید: - إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ۚ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا - آیا این نحوه درود و صلوات بر پیامبر، مخالف دین و قرآن خداوند است یا خیر؟» و احمد صبحی منصور پاسخ میدهد: «۱- درست و خواسته (قرآن کریم) این است که بگوئیم: - علیه السلام - چراکه به مانند دیگر افراد بشر، (که به یکدیگر سلام میدهند) خداوند متعال هم بر پیامبران خود دائم سلام فرستاده است. ۲- آنچه که جایز و صحیح نیست این است که بگویی: - اللهم صلِّ علی النبی – ولی چنانچه بگویی: - صلی الله علیه و سلم – اشکال ندارد (ولی مطلوب و خواسته قرآن هم نیست) ۳- توضیح بیشتر را از طریق مقالاتی با عنوان: - الصلاة علی النبی - در سایت منشر نمودهایم و اتفاقاً در همین خصوص، کلیپهای قرآنی با نام – لحظات قرآنی - در معرض دید قرار دادهایم.»[۱۷]
نماز تحیت برای مسجد
در خصوص نماز تحیت برای مسجد از او سؤال میشود که: «ما وقتی داخل مسجد میشویم دو رکعت نماز میخوانیم به قصد تحیت برای مسجد. جناب استاد، در این خصوص نظر شما چیست؟» در اینجا صبحی منصور جواب میدهد: «مشرکان هرگاه داخل معبد خود میشوند شروع میکنند به ادای نماز برای آن معبد، که همان قیام با تواضع و خشوع و رکوع و سجود و توسل آنها میباشد؛ و این کار مشرکان، دقیقاً همان است که شخصی وارد مسجد شود و دو رکعت نماز به قصد تحیت برای مسجد بخواند. شما هر مقدار که میخواهید نوافل را محض رضای خداوند بزرگ بجا آورید و همانطور که (به غلط) میگویند، (این نوافل و مازاد بر واجبات) بعنوان نماز تحیت برای مسجد یا سنت پیامبر نمیباشد.»[۱۸]
قربانی در حج
در مورد وجوب قربانی در مناسک حج بر حاجیان بیت الله الحرام، احمد صبحی منصور نظر میدهد: «در عصر ما تقدیم قربانی بر تمام حجاج (درخود عربستان) واجب نیست، بلکه این وجوب، مختص به زمانی است که مردمانش فقیر و نیازمند باشند و هم اکنون شرایط فرق کرده است. در سراسر جهان افرادی محروم وجود دارند که محتاج و نیازمند تغذیه اند؛ و هرکس که حج یا عمره بجا میآورد جائز است تلاش نماید تا به این افراد محروم، کمک کرده و ایشان را إطعام نماید. و البته بهتر است این کار را ابتدا در بلاد خود انجام داده و فقیران را اطعام نماید.»[۱۹]
شهادت اسلام فقط ذکر «لا اله الا الله» است
صبحی منصور و کلا اهل القرآن به استناد قرآن کریم، معتقدند که نحوه شهادت و گواهی دادن در دین اسلام، فقط با ذکر شریف «لا اله الا الله» و از این قبیل مانند: «لا اله الا هو – هو الله احد» صورت میگیرد و لاغیر. ایشان میگویند: بنا به تصریح کلامالله مجید هرکس این شهادت واحدة را که مستند به نص و تصریح قرآن کریم است نادیده گرفته و عبارت شهادتین = (لا اله الا الله، محمد رسولالله) را در حین ذکر خداوند متعال و تسبیح و اذان و نماز و تشهد نماز و مناسک حج و غیره، معتقد شده و آن را به زبان جاری نماید، و اینگونه بین انبیاء الهی علیهم السلام قائل به تفریق و تفضیل شود، قطعاً این شخص، کافر به خداوند متعال خواهد بود. اهل القرآن بر این باورند: به نص و تصریح قرآن کریم، تنها شهادت و گواهی اسلام اصیل و برگرفته از کلام وحی که همه انبیاء الهی از آدم ابوالبشر تا پیامبر خاتم علیهم السلام و تمام اهل ایمان همیشه به آن مأمور و پایبند بودهاند، فقط و فقط شهادت و گواهی دادن به وحدانیت خداوند متعال و یکتا بوده است و بس، و بر این عقیده شان، ادلّه بسیار قرآنی دارند، مثل: این آیه شریفه: «شَهدَ اللهُ أَنّه لا الهَ الاّ هُو وَ الملائکةُ و اُولوا العلم قائماً بِالقِسط لأ اله الاّ هُوَ العَزیز الحَکمیم.»(۱۸/ آل عمران)
از همین رو ایمان دارند که: شهادت ثانیه یعنی: «أشهد أنّ محمدا رسولالله» هرگز جزء نماز و اذان و تعالیم الهی در قرآن کریم نمیباشد. (و صد البته که ایشان ایمان دارند که محمدبن عبدالله، چون دیگر انبیاء الهی رسول خداوند است) در عین حال معتقدند: اگر کسی به رسالت پیامبر خاتم شهادت بدهد، او یک فرد منافق و کافر به قرآن کریم است چرا که این نحوه شهادت وی، برخلاف منطق و تعلیم خداوند متعال در کلام وحی است. ایشان معتقدند: در نماز بجای ذکر تشهد رایج که کاملاً غلط و شرک آمیز است باید به تلاوت آیه شریفه «شَهدَ اللهُ» پرداخته یا اکتفاء به ذکر فقط «لا اله الا الله» کرده و آنرا قرائت نمود. حتی ایشان، تحیّات و دو صیغه اول و دوم سلام نماز را یعنی: (السلام علیک ایهاالنبی و رحمة الله و برکاته (و) السلام علینا و علی عبادالله الصالحین که برگرفته از افسانه و خرافات معراج است، از مصادیق بدعت دانسته و ذکر آن را بعد از تشهد آخر نماز، صحیح و جایز نمیدانند.
ایشان می گویند: سنت خداوند، قبل از نزول قرآن بر محمد نیز همین بوده است و هیچ پیامبر و مؤمنی بعد از شهادت به وحدانیت خداوند بزرگ، هرگز نام شخص و مخلوقی را در کنار نام خالق متعال، بعنوان شهادت قرار نداده و به رسالت یکی از انبیاء سلف مثل: موسی و عیسی شهادت نمیداده است، چرا که دراینصورت دانسته یا ندانسته بنوعی مدعی به اُلوهیّت و خدایی بنده شده است، ایضاً با این عمل خود، قائل به تفریق و تفضیل «بینَ أحدٍ من رُسُله» میشده، که یقیناً اینها تماماً کفر محض به خداوند یکتا و علامت نفاق و حرام الهی بوده است؛ لذا در آیه «شَهِدَ اللهُ» هم رؤیت میشود که بعد از شهادت به وحدانیت خداوند متعال، هرگز از شهادت به رسالت پیامبر خاتم علیه السلام هیچ سخنی در میان نیست. در نتیجه اگر دقت شود قرآن کریم میفرماید: «إِذا جاءکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ الله.»(۱/منافقون) و هرگز نمیگوید: «اذا جاءک المؤمنون قالوا نشهد انک لرسول الله!» چون مؤمنان حقیقی میدانستهاند که اینگونه گواهی دادن، روشِ شهادت در دین اسلام نبوده و بر خلاف منطق و تعلیم کتاب خدا و قرآن کریم میباشد و موجب تفریق و تفضیل بین پیامبران خواهد شد که محکوم به حرمت میباشد.»[۲۰][۲۱][۲۲][۲۳][۲۴][۲۵][۲۶][۲۷][۲۸]
نجاسات ظاهری فقط سه چیزاند: بول انسان، مدفوع انسان و خون حیض زن
احمد صبحی منصور و طیف همفکر وی یعنی اهل القرآن معتقدند که: «قرآن کریم، سگ و خوک و خون و کافر و شراب و از این قبیل را هیچ کدام نجس نمیداند.» ایشان میگویند: فرق است بین واژه «نَجَس» به فتح جیم که در خصوص فکر پلید و عقیده باطله است و واژه «نَجِس» به کسر جیم که منظور همان نجاست حسّی و ظاهری است و البته چنین واژه ای اصلاً در قرآن کریم نیامده است. خداوند میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا.»(۲۸/توبه) یعنی: ای کسانیکه ایمان آوردهاید قطعاً مشرکان، پلید و ناپاک در عقیده اند، پس بعد از این سال، نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند. آری از نظر اهل القرآن، آنچه در این خصوص قابل توجه بوده، این است که: در لسان و ادبیات عرب یک «نَجِس» به کسر جیم وجود دارد و یعنی همان نجاست حسّی و ظاهری مثل: بول و مدفوع انسان بوده و یک «نَجَس» به فتح جیم وجود دارد و یعنی نجاست در عقیده که همان کفر و شرک بالله تعالی می باشد؛ لذا اگر دقت شود آیه ۲۸ از سوره توبه، اهل ایمان را مأمور میکند تا از ورود مشرکین بخاطر «نَجَس» بودن شان (به فتح جیم) به مسجد الحرام جلوگیری نمایند؛ و ذکر شد که در لسان عرب «نَجَس» به فتح جیم، صِرفا یعنی نجاست در عقیده که کفر و شرک بالله تعالی میباشد. اهل القرآن بر این نظراند که: فقط آنچه از آیات مختلفه قرآن کریم برداشت میشود، مثل: آیه وضوء و آیه حیض این است که: نجاسات ظاهری و حسّی و قابل لمس که نیاز به تطهیر بوسیله آب دارند، فقط و فقط سه چیزاند و بس، ولذا میگویند: «النِّجاسة هی البول و الغائط و دم الحیض» یعنی: نجاست فقط بول انسان و مدفوع انسان و خون حیض زن میباشد.
اهل القرآن به استناد دو آیه شریفه وضوء و حیض، لزوم تطهیر بول و مدفوع انسان و خون حیض زن را بوسیله آب فتوا میدهند، چراکه قرآن کریم میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَی أَوْ عَلَی سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.»(۶/مائده) یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید چون به عزم نماز برخیزید صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و سر و پاهای خودتان را تا برآمدگی، مسح کنید و اگر جنب بودید خود را پاک کنید = (غُسل نمایید) و اگر بیمار یا در سفر بودید یا یکی از شما را قضای حاجت آمد، یا با زنان نزدیکی کردهاید و آبی نیافتید پس با هر چیز مرتفعِ (از زمین و) پاک، (مثل: دستمال و یا لباس) تیمم کنید و از آن به صورت و دستهایتان بکشید خدا نمیخواهد بر شما تنگ و سخت بگیرد لیکن میخواهد شما را پاک نموده و نعمتش را بر شما تمام گرداند باشد که سپاس بدارید. همچنین در آیه مربوط به حیض زنان نیز خداوند متعال میفرماید: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحیضِ قُلْ هُوَ أَذیً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ»(۲۲۲/بقره) یعنی: تو را از حیض زنان میپرسند، بگو: حیض رنجی است، پس در ایام حیض از زنان دوری گزینید و به آنها نزدیک مشوید تا پاک گردند، و چون پاک شدند از آنجا که خدا فرمان داده است با ایشان نزدیکی کنید، هر آینه خدا توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد؛
لذا ایشان از مفهوم دو آیه شریفه فوق نظر میدهند که نجاسات ظاهری تنها بول انسان، مدفوع انسان و خون حیض زن میباشد و لاغیر. در نتیجه، به دلالت واضحة و بر اساس آیات شریفه قرآن کریم، تمام انسانها - زنده و مرده شان - از مشرک گرفته تا کافر و بتپرست و منافق و مؤمن و مسلمان و اهل کتاب و غیر اهل کتاب، با هر عقیده ای که داشته و دارند، همه و همه بلا استثناء، بدن ایشان، محکوم به طهارت کامل بوده و هرگز نجِس نمیباشد. ایضاً خون ناشی از جراحات و منیّ انسان نیز هرگز نجس نیست. همچنین هیچکدام از انواع حیوانات مانند: سگ و خوک، جسدشان نجس نمیباشد. شراب نیز نجس نیست بلکه خوردن آن حرام میباشد، مانند گوشت خوک که قرآن کریم فقط خوردن آن را حرام نموده است، ولی جُثه اش را نجس ندانسته است.
مثلا صبحی منصور در مورد طهارت و پاکی منیّ انسان می گوید: «المنى ليس نجسا و إلاّ كان الإنسان نجسا.» یعنی: منیّ نجس نیست وگرنه (تمام بدن) انسان نجس بود. یا در خصوص طهارت و پاکی خون ناشی از زخم و جراحات بدن انسان و حیوان اظهار می دارد: «الدماء طاهرة. لا يسرى هذا على دم الحيض الموصوف بأنه (أذى) ولهذا يحرم ممارسة الجنس مع الزوجة فترة المحيض.» یعنی: تمام خون ها پاک و طاهرند. و البته این طهارت، خون حیض زن را که به (اذی) به معنای دوران رنج و اذیت زنان توصیف شده است شامل نمی شود، ولذا برخوابی با همسر در این مدت، حرام می باشد.
اینکه مذاهب شیعه و سنی بدن و جسد کافر و مشرک را نجس میدانند به قول اهل القرآن مثل: علامه سید ابوالفضل ابن الرضا بُرقعی تهرانی که در (تفسیر) تابشی از قرآن خویش گفتهاست - باید از آقایان سؤال شود - مگر مشرکانی که در آیه مذکوره فوق، سخن از «نَجَس بودن» ایشان شده است قصد آب کشیدن مسجدالحرام را داشتهاند که خداوند بگوید به مسجد الحرام از امسال به بعد، نزدیک نشوند؟ ایضاً اهل القرآن میگویند: اگر قرار بود آنها نجِس ظاهری باشند و تماس مسلمانان با ایشان منع شرعی شده باشد، پس چرا نباید خداوند به مسلمانان امر کند که همیشه و هرکجا که مشرکی را دیدند از او اجتناب کنند؟ و چرا فقط این حکم، خاص محدوده مسجد الحرام نازل شده است؟ و اگر مثلاً دست و بدن طرفین مشرک و مسلمان هر دو خشک بود، در اینجا تکلیف بنده مسلمان چیست؟ و هکذا از این قبیل سوالات بسیار، که تماماً نشان دهنده این است که: نجاست در آیه ذکر شده، تنها نجاست در عقیده است که به وعده الهی یقیناً با توبه و استغفار و داخل شدن در دین اسلام و با شهادت به وحدانیت خداوند یکتا و گفتن شهادت واحده اسلام = «لا اله الا الله» بکل مرتفع گردیده و آن بنده، در حریم و آئین اسلام وارد شده و نزد خدا و خلق او، مؤمن و مسلمان خواهد بود.» [۲۹][۳۰][۳۱][۳۲][۳۳][۳۴][۳۵][۳۶][۳۷][۳۸]
قضای روزه
از صبحی در خصوص قضای روزه سؤال میشود: «حکم کسی که بیمار نیست و در عین حال در ماه رمضان روزه نمیگیرد چیست؟ بدین معنا که کفّاره او در قبال هر روزی که روزه نگرفته است چه مقدار خواهد بود؟ آیا بر این شخص، واجب است که بجای هر روزی که روزه نگرفته است، شصت عدد روزه بگیرد یا خیر، بلکه همان یک عدد کفایت میکند؟ و آیا این شخص بعد از اینکه قضای روزه اش را بجا آورد، باز گناهکار است؟» صبحی منصور در قبال این پرسش جواب میدهد: «برخی عذرها وجود دارد که افطار روزه را (یعنی روزه نگرفتن را) مباح و بلا اشکال میکند که همان مرض و سفر می باشد. بر انسان واجب است روزهایی را که روزه نگرفته است قضاء نماید. کسی هم که واقعا قادر بر روزه نیست و به همین خاطر نیز روزه نمیگیرد، لازم است که در قبال هر روزه ای که نگرفته است یک فقیر را اطعام نماید؛ و البته این اطعام، بنا به عرف هر شهر و کشور خواهد بود. شما از کسی حرف میزنید که بدون عذر شرعی در ماه رمضان روزه نمیگیرد و حال آنکه این توان را دارد، آری این شخص اگر روزههایی را که نگرفته است قضایش را بجا نیاورد، گناهکار محسوب میشود. البته در مقابل هر یک قضاء، فقط یک عدد روزه واجب است. - نه شصت عدد.»[۳۹]
ولادت علی بن ابیطالب
وقتی از صبحی منصور پیرامون صحت یا عدم صحت ولادت امام علی در درون خانه کعبه اینگونه سؤال میشود: «از آنجا که شما یک محقق و متخصص در تاریخ هستید از جنابعالی سؤالی دارم در خصوص اینکه شیعه معتقد است و این نظر را دارد که علی بن ابی طالب در درون خانه کعبه متولد شده است و هنگامی که مادرش او را به دنیا آورده است، دیوارهای کعبه گشوده شده و مجدد به همان شکل اول بازگشته است، ایشان (علمای شیعه) میگویند: اثر شکاف دیوار کعبه هنوز که هنوز است موجود میباشد. نظر شما درباره این افسانه و اسطوره عجیب، چه میباشد؟» صبحی در پاسخ میگوید: «خرافات شیعه تمام شدنی نیست؛ و اصلاً این جماعت در ساختن افسانه و خرافه بوسیله روایات جعلی، منحصر بفردند. کافی است یکی از خودشان خرافه ای را تراشیده و تعریف کند که آری اینگونه چیزی رخ داده است، آنگاه دیگری آمده و او را با گریه و زاری تصدیق میکند. کلا شیعه بصورت موروثی در قبال خرافات، حال و هوای عجیبی دارد.»[۴۰]
معنای حقیقی شِفاء بخش بودن قرآن کریم
وقتی از احمد صبحی منصور سؤال میشود: «اینکه آیه ای میگوید: قرآن برای مردم مایه شِفاء و درمان است یعنی چه؟ آیا منظور، شِفای جسمی است یا چیز دیگری است؟ آیا درست است که اگر قرآن بر شخصِ معینی خوانده شود باعث شِفاء اش میشود؟ یا واقعاً قرآن را اگر بر آب بخوانند و سپس بیمار آن را بنوشد، شِفاء خواهد یافت؟ یا اینکه تمام این موارد، سخنانی بیهوده و بیپایه است؟» صبحی در مواجهه با این سؤال جواب میدهد: «ما (قبلاً نیز) گفتهایم بی شک قرآن، مایه شِفاء و درمان است ولی شِفاء به معنای هدایت و ارشاد، و این هدایت و ارشاد نیز بواسطه خواست و اراده خود شخص خواهد بود؛ لذا اگر انسان خواهان هدایت باشد خداوند متعال هم او را هدایت خواهد نمود؛ و چنانچه به دنبال ضلالت و گمراهی باشد خداوند بزرگ نیز او را گمراه خواهد کرد. ما این موضوع را در برنامههای تصویری (بنام لحظات قرآنی) توضیح دادهایم و در این خصوص مقالاتی را در زمینه اراده خود افراد، برای هدایت و ضلالت نوشتهایم. استفاده از کتاب خدا قرآن کریم، به جهت فال و طلسم یا خواندن آن بر شخص بیمار مانند: تعویذه و ضد چشم زخم، و برای درمان بیمار، تماماً، بیپایه و مسخره است.»[۴۱]
ماهیت حقیقی احادیث شیعه و سنی
صبحی منصور در رد و انکار حدیث میگوید: «مطالب و متون احادیث، تماما از فرهنگ و عصر بافنده و مخترع خود حکایت می کنند. لذا احادیث بخاری از فرهنگ شخص بخاری و عصر او در زمان خلفای عباسی دوم سخن گفته و احادیث مالک در موَطّأ از همان فرهنگ خود مالک و اهل مدینه در عصر خلفای عباسی اول، حرف می زنند. و از نشانه های کفر به کتاب خداوند است که کسانی این احادیث را جزئی از اسلامی قرار دهند که با نزول کامل قرآن، تکمیل شده است. همچنین از علائم کفر به رسول و اتهام به پیامبر است که این احادیث را به او نسبت دهند، درحالی که او به اعتبار اینکه حدیث و سنت، جزئی از دین اسلام باشد، اقدام به تبلیغ آنها نکرده است. رسول خدا علیه السلام، قیام به تبلیغ (وحی) کرد و رسالتش را همین قرآن کریم که در دست ماست، تمام و کمال به مردم ابلاغ نمود و چیزی بعنوان حدیث و سنت برجای نگذاشت. خداوند بزرگ هر رسولی را با فقط یک کتاب فرستاد، نه کتاب و سنت، و یک مؤمن، ایمان ندارد به هیچ حدیث و سخنی مگر تنها به حدیث و سخن خداوند. قبلا گفته و باز می گوییم: از آنجا که متون احادیث حاکی از سخن و فرهنگ بشر است، خطاء و صواب در آن راه دارد و این اقوال هرگز آیین آسمانی نمی باشند. برخی این احادیث، علومی از طب را در همان عصر نقل می کنند و عده ای آنها را بعنوان حدیث گرفته و برایش جعل سند نموده اند با این پندار که، فرستاده خدا این عبارات را گفته است.»[۴۲]
نماز جماعت
در خصوص نماز که آیا بهتر است با جماعت باشد یا فرادی، صبحی منصور میگوید: «در قرآن کریم هیچ توصیه و فرمانی بدان نشده است مگر در دو مورد که از این قرارند: اول اینکه نماز را با افتادگی، خشوع و فروتنی بجا آوریم و دوم اینکه محافظت و مراقبت بر نمازها داشته باشیم و این نیز یعنی اینکه: مواظب باشیم تا در فواصل این نمازهای پنجگانه، آنها را با گناهان بزرگ و کوچک، ضایع ننماییم.»
صبحی منصور حین قرائت سوره حمد توسط امام جماعت، سکوت و صرفا اکتفای مأموم به شنیدن فاتحه را جایز نمی داند و معتقد است که مأموم نیز باید همه را قرائت نماید ولذا می گوید: «فى صلاة الجماعة يجب على الامام إعطاء فرصة للمأمومين أن يقرأوا الفاتحة بعده ـ بعد أن يستمعوا اليه وهو يقرأ الفاتحة.» یعنی: بر امام جماعت لازم است تا به افرادی که به وی اقتداء نموده اند فرصت دهد تا ایشان نیز سوره فاتحه را بعد از شنیدن، قرائت نمایند.[۴۳][۴۴]
وضعیت مساجد
احمد صبحی منصور در مقالات متعدد خود، قریب به اتفاق مساجد مسلمانان را در این عصر، مصداق مسجد ضِرار میداند که هرگونه عبادت و نماز در آن باطل میباشد. وی میگوید: «خداوند متعال پیامبرخاتم علیه السلام را از اقامه نماز جماعت در مسجد ضِرار نهی کرد. خداوند بزرگ وقتی وجوب نماز جمعه را تشریع میکند نمیگوید: هرگاه اذان ظهر جمعه شد به طرف نماز جمعه بشتابید! بلکه تعیین و تأکید کرده و قید به «ذکرِالله» میکند و میفرماید: هرگاه اذان ظهرجمعه شد بسوی ذکرخدا بشتابید. «فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ» - نه، ذکرالشیطان و ذکرالشّرک و ذکرالکفر و ذکرالخرافات - و این یعنی اینکه، مساجد باید فقط و فقط در آن ذکر و یاد خدا بشود و این حقیقتی است که خداوند متعال در تمام آیات قرآن و از جمله در سوره مبارکه جن به آن تذکر داده است. صبحی منصور بانگ به شهادت ثانیة و ثالثة یعنی: (أشهد أن محمدا رسولالله، أشهد أن علیا ولیالله) را در مأذنه مساجد، از بارزترین علائم شرک و کفر به خدا و ضِرار بودن مساجد مسلمانان یاد میکند. وی سخن گفتن از (به اصطلاح) فضائل و مناقب یک مخلوق، اعم از پیامبر و خلیفه و امام و صحابه و غیرهم را در مساجد الهی که اتفاقاً شیعه و سنی به آن میپردازند، به استناد آیات وحی، شدیداً ممنوع و حرام میداند. ایجاد تفرقه، «تَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ»(۱۰۷/توبه) از دیگر نشانههای آشکار ضِرار بودن مساجد کنونی در جهان اسلام است که وی آن را در نوشتارهای خویش یاد کرده و معتقد است: هرگونه سخن و ذکری در مساجد که موجب شِقاق و اختلاف بین جهان اسلام شود، بی شک مسجد خدا را به مسجد ضِرار متصف کرده که عبادت و نماز را در آن باطل میکند.
با این وجود، صبحی منصور مسجدالحرام را مصداق مسجد ضِرار نمیداند و میگوید: از علائم ضِرار بودن یک مسجد آن است که، اساس و پایهگذاری آن از ابتداء بر کفر و جنگ با خدا و رسول او باشد و این، بر همان مسجدی که منافقان مدینه (در عصر پیامبر) ساخته ایضا قریب به اتفاق مساجد محمدییّن یعنی: شیعه و سنی تأسیس نمودهاند، انطباق دارد. و حال آنکه مسجدالحرام به تصریح قرآن کریم اولین خانه (مبارک و مایه هدایت) است که برای همه مردمان جهان وضع شده است و خداوند متعال آن را مرجعی برای عبادت مردم و محلی أمن برای آنان قرار داده است و تا اینکه هرکس در توانش بود، برای ادای مناسک حج به آنجا رو آورد. والبته مسجدالحرام در طول تاریخ، دستخوش کارشکنیها در آئین خدا و انواع جنایت و خیانت و جنگها و تخریبها از ناحیه قریش در عصر نزول قرآن، و از جانب گروهایی از شیعه و سنی بعد از رحلت پیامبر خاتم علیه السلام قرار گرفته است.» [۴۵][۴۶][۴۷][۴۸][۴۹][۵۰][۵۱][۵۲]
احکام اموات و مقابر از منظر اهل القرآن
اهل القرآن و من جمله احمد صبحی منصور در خصوص احکام اموات و مقابر مسلمانان از شروع تا پایان، نظریه ای کاملا متفاوت و مغایر با نوع نظرات علماء مذاهب خمسه اسلامی را دارند. اهل القرآن معتقدند که: قریب به اتفاق آداب و رسوم احکام مربوط به اموات و مقابر، هیچ ریشه در دین اسلام نداشته و بلکه تماماً برگرفته از خرافات و افسانههای مصر باستان در عصر فراعنه میباشد. احمد صبحی منصور عیناً با همین عبارات میگوید: قریب به اتفاق آداب و رسومات احکام و دفن اموات، هیچ ربطی به دین اسلام ندارد . حکم میّت، فقط همان دو مورد نماز - به معنای دعای خیر در حق میّت - و دفن آن می باشد . آدم و حواء و فرزندان شان با همان بدن و اجساد مادی شان در زمین زندگی کرده و رفت و آمد داشتند، آنها آب و غذا تناول نموده و بول و غائط میکردند؛ و ای بسا در ذات و درون بدن خویش، هیچ احساس گَند و فساد نمیکردند به این معنا که آنها جسد انسان را یک چیزی چندشآور و بدبو نمیدیدند.
اما بعد از شروع اولین جنگ جهانی در تاریخ بنی آدم، این واقعه رخ داد که فرزند آدم، (قابیل) برادرش (هابیل) را به قتل رسانید و این اولین جنگ از تاریخ بشر، منجر شد به دادن اولین مقتول، جنازه و لاشه، لذا وقتی قاتل، نگاهش به جنازه و لاشه برادرش (هابیل) افتاد، به این معنا که، جسد و جنازه ای را دید که نگاه به آن واقعا خوشایند نمی بود. متحیّر شد که با این لاشه مقتول برادرش چه کند؟ باخودگفت: اگر آن را رها کنم خوراک حیوانات درنده و پرندگان لاشه خوار خواهد شد و این کار در خاطرش اقدامی ناحق و ناپسند آمد، لذا خداوند متعال اینگونه به او تعلیم داده که کلاغی را مأمور نموده و فرستاد تا با شکافتن و ایجاد حفره و قبر در زمین، نحوه دفن جنازه و لاشه برادرش را به وی نشان دهد. قاتل با دیدن این صحنه، با خود گفت: ای وای بر من که عاجز بوده و در فکر و ذهنم نگجید که بتوانم مانند این کلاغ، زمین را شکافته و جنازه و لاشه برادرم را در آن دفن نمایم و البته او از این کار خود که برادرش را به قتل رسانید، نادم و پشیمان شد. در واقع قاتل از آن کلاغ یاد گرفت که جنازه و لاشه برادرش را در زمین مخفی و مدفون کرده و سپس همینگونه بود که فرزندان آدم نیز نحوه دفن مردگان شان را یاد گرفتند. و در واقع این از مصادیق تکریم و بزرگذاشت بنی آدم است و این خداوند متعال بود که تعلیم داد به آن قاتل تا بدن و جنازه برادرش را در زمین مخفی و مدفون نماید و لذا خداوند بزرگ در آیه 70 سوره إسراء می فرماید: وهمانا ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا ( بر مركبها ) حمل كرديم و از چيزهاى پاكيزه روزىشان داديم و آنان را بر بسيارى از آفريدههاى خود، برترى بخشیدیم.
از معنای این تکریم، اینگونه متوجه می شویم، فرض کنیم چنانچه فردی از خانواده خودمان از دنیا برود اگر جنازه اش را رها نمایند، بی شک متعفّن و بدبود خواهد شد، یا بدنش خوراک حیوانات درنده خواهد گردید. پس با خودت فکر کن که اگر این صحنه برای جنازه عزیزت و یا شخص خودت رخ دهد چه می شود؟ آنگاه در ذهن خود بیاور که مردم از کنار جنازه شخصی عبور نموده در حالی که بوی بسیار بد و متعفّن ناشی از آن جنازه، مشام همه را آزار و اذیت دهد.! فکر کن این جسد و جنازه همان است که روزی صاحبش در دنیا به آن افتخار می نمود و از آن مراقبت می کرد ولی حال به یک بدن مرده ای تبدیل شده و به شکل جنازه ای درآمده است که در حال از هم پاشیدن می باشد و کِرم ها نیز در حال خوردن این جنازه هستند. از همین روست که به جهت رعایت تکریم و احترام صاحب این جنازه، لازم است که مردم، بدنش را در خاک دفن نمایند تا به آرامی از هم پاشیده و تجزیه گردده و آنگاه به خاک تبدیل شود.
خداوند متعال در آیه 55 سوره طه می فرماید: ما شما را از این خاک آفریدیم و به همین خاک باز میگردانیم و بار دیگر (روز قیامت) از همین خاک بیرون میآوریم. می ماند یک چیز دیگر و آن همان، دعای خیر در حق میّت می باشد. یعنی نماز و صلات بر او از طریق دعاء و آنهم بر سر قبرش بعد از دفن وی. خداوند متعال منع نموده است پیامبر خاتم علیه السلام را از اینکه بر جنازه برخی از افراد منافق، نماز – به معنای دعای خیر در حق او – گذارده ولذا قرآن کریم در آیه 84 سوره توبه می فرماید: و بر مرده هيچ يك از منافقان نماز مگزار و (براى طلب دعاء واستغفار) بر سر قبرش نايست، چون آنان به خدا و رسولش كافر شدند و از دنيا رفتند در حالى كه فاسق بودند. پس نماز بر جنازه میت، صِرفا همان دعای خیر در حق او می باشد و تنها نیز به جهت تکریم و بزرگداشت او در دنیا خواهد بود ولی میّت، هیچ بهره ایی از این دعای خیر دیگران نخواهد برد چراکه (به محض فوت) باب اعمال او قفل و بسته شده است. در واقع، بهره را (بعنوان عبادت) فقط کسی می برد که این دعای خیر را در حق اموات می کند. بنابر این بغیر از دفن میت و نماز، که همان دعای خیر در حق مرده است، هیچ چیز دیگر مورد سفارش دین اسلام نمی باشد.
تلقین بر شخص محتضر و در حال موت، که اصطلاحا آنرا ذکر شهادتین می نامند، ایضا تلقین میت، هیچ فائده ای به حال وی ندارد. یک مؤمن، دوران زندگی خود را با التزام و امتثال، نسبت به اوامر پروردگار خویش، طی نموده است و در نتیجه هیچ نیازی به تلقین کسی ندارد و یک انسان گناهکار نیز تا لحظه مرگش همچنان مشغول سخنان و اعمال ناحق و نادرست بوده و آن کافری هم که دوران زندگی خود را در مسیر کفر به خداوند متعال سپری نموده است هیچ تلقینی او را کمک و مساعدت نخواهد کرد، و این شخص، اصلا لائق و سزاوار توبه نیست. خداوند متعال در آیه 17 و 18 سوره نساء می فرماید: همانا توبه تنها براى کسانى است که کار بدى را از روى جهالت انجام مى دهند و سپس سریع و بزودى، توبه مى کنند، خداوند توبه چنین اشخاصى را حتما مى پذیرد و خدا دانا و حکیم است - ولی براى کسانى که کارهاى ناصواب و ناشایست را انجام مى دهند و هنگامى که مرگِ یکى از آنها فرا برسد، آنوقت مى گوید: الان توبه کردم. ایضا کسانى که در حال کفر از دنیا مى روند، هیچ توبه به کارشان سودمند نبوده و اینها همان کسانى هستند که عذاب دردناکى براى آنها فراهم کرده ایم.
کلا بنی آدم در هنگام مرگ، یا از رستگاران و اولیاء الهی اند، یعنی از کسانی اند که ملائکه مأمور قبض روح، ایشان را به بهشت بشارت می دهند و یا اینکه از دوستان شیطان اند که ملائکه موت، ایشان را به آتش جهنم مژده و خبر خواهند داد. و اینجاست که هیچ وساطت و ضمانت، وجود ندارد. رستگار حقیقی کسی است که وقت کافی برای توبه صادقانه و خالصانه خویش گذاشته است و این توبه (نصوحانه) را تا پایان عمر خود حفظ نموده است. والبته چنین کسی هیچ نیازی به تلقین ندارد. وکسی هم که زیانکار است اگر همه انسانها اجتماع نموده و او را تلقین نمایند هرگز برایش ثمر و فائده ای نخواهد داشت.
در خصوص غُسل جنازه و کفن نمودن آن، باز حال فکر کنیم هرگاه قرار است که بزودی جنازه یک میّت، به لاشه و خمیره ای کثیف و متعفن و بدبو تبدیل شود، چرا باید این بدن را غُسل داده و کفن نمود؟ و آیا ما این جنازه را غسل داده و بر آن کفن می پوشانیم تا (مثلا) بر چشمان کِرم هایی وارد شود که قرار است خوراک شان گردد؟ مناسبات( نفاق و ریاکاری/ عزاداری) و هر آنچه در این مراسم رخ می دهد، از انواع سرودها و آهنگ ها و دم گرفتن ها، تماما یک سری عادت های اجتماعی است که بخاطرش بسیاری از شغل ها و درآمدها و حرفه ها و تجارت ها درست شده و منبع درآمد شده است و همه این ها از همان مواردی است که دین های زمینی (شیعه و سنی) در بر گرفته و از آن نیز (سوء) استفاده نموده و بهره برداری می کنند.
(بدان) جسم و جسد برای تو در واقع یک پوشش و یا لباسی است که تو در این دنیا آن را بر بدن خویش گرفته ای و همین جسم و جسد، روزی مبتلا گردیده و بیمار خواهد شد و بوسیله مرگ، روح و جان، از آن جدا و رها خواهد شد. این جسم و جسد، از خاک آمده و دوباره به همان خاک عودت خواهد کرد تا تبدیل به خاک زمین گردد. و این را بدان که تمام زمین، یکسان است، حال چه کنیسه (یهودیان) باشد و چه مسجد (مسلمانان) و هیچ فرقی ندارد که قبر تو داخل چاله ای در زمین بوده یا در عمق دریا باشد و یا اینکه بدنت را بسوزانند تا خاک و غبار هوا گردد و باد آن را برداشته و پراکنده نماید و یا قبرِ جنازه ات در شکم ماهی و یا روده پرندگان بوده و یا خوراک حیوانات وحشی و درندگان شود. در هر حال، به زودی این جسم و جسد تو، به خاک و گیاه و خوراک و طعامی برای انسان و حیوان تبدیل خواهد شد. و این دوره و چرخه، همیشه دوام داشته و پایان نخواهد پذیرفت مگر با تخریب و انهدام این زمین در وقت فرا رسیدن روز قیامت. آنچه را که لازم است برایش کمر همّت گماشته و سعی نمایی این است که: از این دنیا، متقی و پرهیزگار خارج شوی. و دیگر مهم نیست که بعد از آن، جسد و جنازه ات را چه در چاله ای مدفون نمایند یا کنیسه (یهودیان) یا در مسجد (مسلمانان) یا در کاباره رقص.! چراکه تماما از خاک اند و نهایتا (جنازه) نیز به همان خاک عودت خواهد نمود. [۵۳]
دیدگاه اهل القرآن در خصوص فشار قبر
یکی از اختلاف نظرات اهل القرآن و صبحی منصور با علمای مذاهب خمسه، موضوع فراگیر و رایج «فشار قبر» یا برعکس آن، «متنعّم شدن به انواع لذتها» در مورد اموات و گذشتگان است که شیعه و سنی بر اساس روایات بسیاری معتقد به وجود اینچنین رویداد و ماجرا در شب اول قبر و پس از آن (قبل از قیامت) میباشند و در مقابل، قرآن محوران شدیداً آنرا مردود میدانند البته با توضیح و استثنائی که ذکر خواهد شد. اهل القرآن میگویند: «قرآن کریم بارها تصریح کرده است که خوشیها و نعمتهای بهشتی، همچنین عذاب و سختیهای جهنم، تماماً شروع آن از قیامت به بعد است نه شب اول قبر! و طبق آیات شریفه، خداوند متعال بهشت و جهنم اُخروی و حتی خزنة و ملائکه آن را خلق نکرده تا مگر اینکه قیامت برپا شود. در نتیجه بنا به روایات باطلة، حضور مار و عقرب و انواع جانوران وحشی در شب اول قبر بر بالین یک گناهکارِ تازه درگذشته، دروغ محض است، چراکه خداوند بزرگ، فقط قیامت را ویژه جزای اعمال خلائق قرار داده است و در این خصوص دهها آیه شریفه قرآن بدین مطلب تصریح دارد که برای نمونه چند مورد آن ذکر میشود.
مورد اول، قرآن کریم میفرماید: «وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَلِکَ کَانُوا یُؤْفَکُونَ»(۵۵/روم) یعنی: وقتی روز قیامت برپا میشود (نه زودتر از آن) گناهکاران قسم میخورند که فقط چند لحظه ای درنگ نموده و در خواب بسر میبردهاند. - پس این وسط، چیزی از فشار شب اول قبر و عذاب برزخ، در سخن و یاد و خاطره مجرمان نیست.
مورد دوم، خداوند متعال تصریح میکند: «یُنَبَّأُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ»(۳۱/قیامة) یعنی: انسان، فقط درآن روز قیامت، (و نه شب اول قبر!) از نتیجه اعمالی که مرتکب شده است باخبر میشود. - پس دقت شود در اینجا هم سخنی از فشار قبر و برزخ متحرّک و گرز آهنین و آتشین و امثال ذالک در کار نمیباشد. همینگونه است داستان عُزیر پیامبر علیه السلام که خداوند متعال او را به مدت صد سال میراند و سپس او را زنده کرد ولی وقتی باذن الله زنده شد، خداوند از او سؤال کرد چه مدت درنگ نمودی؟ در پاسخ گفت: یک یا نصف روز درنگ نموده و در خواب بودم. باز اینجا نیز معلوم میشود عُزیر پیامبر علیه السلام در این مدتِ صد ساله ای که خداوند متعال او را میرانده بود، هیچ چیز از برزخ و نعمتهای آن را ندیده و درک نکرده بود؛ و بالأخره این نمونه آیات شریفه، خرافات عذاب و فشار قبر را صریحاً نفی و انکار میکنند.
اهل القرآن میگویند: بنظر میرسد روایات محتوی بر فشار و عذاب قبر برای ارعاب و ترس و وحشت مردم، جعل شده است بی آنکه هیچ تأثیر مثبت در آنها باشد و قطعاً در دروغ بستن بر خدا و رسولش هیچ اثر مثبتی وجود ندارد مگر وبال و گناه کبیره برای بافنده آن. البته این نکته نیز مغفول نماند که خداوند متعال تنها سه گروه، نه بیشتر و نه کمتر، آری فقط سه گروه را از قانون و قاعده ای که خودش بدان تصریح نموده مورد استثناء قرار داده است و یک معتقد و مؤمن به خدا و کلام وحی، حق ندارد پا را فراتر نهاده و آیات الهی را بدون دلیل دائره اش تنگ یا توسعه دهد که در این صورت بی شک گرفتار حرمت بزرگ تحریف و کفر به قرآن کریم خواهد شد. و اما آن سه گروه کیانند؟
گروه اول: کسانی اند که در راه خدا به قتل رسیده و کشته شدهاند. دقت شود، قرآن کریم هیچکجا مقتولین فی سبیل الله را بعنوان شهید و شاهد و شهداء یاد نمیکند، بلکه در قاموس قرآنی، واژه شهید و شاهد و شهداء و أشهاد به تمام کسانی اطلاق میشود که قوم خود را بسوی حق دعوت نمایند، حال، این دعوت کنندگان، چه از انبیاء الهی علیهم السلام باشند و چه از افراد معمول و عادی، آری طبق تصریح کلام وحی، مقتولین فی سبیل الله، أحیاءٌ عند ربهم بوده و متنعّم در نعمتهای بزرخ الهی خواهند بود؛ لذا طبق سند وحی که میفرماید: «إنّکَ مَیِّتٌ وإنّهم مَیِّتون» یعنی: ای پیامبر تو میمیری و ایشان (مجرمان و دشمنان و متخاصمان تو) نیز خواهند مرد – چون آیه در سیاق متخاصمان و دشمنان پیامبر است – ثابت میشود که: پیامبر گرامی اسلام علیه السلام جزو اموات بوده و در زمره مقتولین فی سبیل الله نمیباشد و صد البته طبق مدرک و سند قرآن کریم ملاک برتری و مقام و فضیلت نزد خداوند متعال، هرگز صِرفا قتل فی سبیل الله نمیباشد بلکه ملاکِ فضیلت و برتری، همان تقوای الهی میباشد و لاغیر؛ لذا ای بسا افرادی که به مرگ طبیعی از دنیا میروند ولی بخاطر علوّ تقوای شان، نزد خداوند بزرگ از مقتولین فی سیل الله برترند و البته اینکه چه کسی مرتبه تقوایش نسبت به سایر بالاتر یا پائینتر است باز این نیز در حیطه علم الهی میباشد، چراکه فقط او علاّم الغیوب و علیمٌ بذات الصدور است؛ لذا در مورد عُزیر پیامبر هم دقت شود با اینکه عُزیر نبی علیه السلام از پیامبران بزرگ خدا بود ولی چون به مرگ طبیعی از دنیا رفته بود و مقتول فی سبیل الله نشده بود، بعد از زنده شدن، نفرمود که در این مدت. زنده بوده و غرق در نعمتهای الهی بوده است بلکه (عیناً به مانند دیگران) در بزرخ سکوت و خواب محض بوده است نه برزخ زنده و متحرک همراه با بهرهمندی از رزق و روزی خداوند که ویژه مقتولین فی سبیل الله است.
گروه دوم و سومی که از قاعده فوق مُستثنی میباشند و در عذاب برزخ بسر میبرند و قرآن کریم به آن تصریح دارد، فرعون و قوم او و قوم نوح پیامبر علیه السلام میباشند. آنجا که میفرماید: «النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَعَشِیًّا وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ»(۴۶/غافر) یعنی: (اینک که آل فرعون در عالم برزخ اند) آنها صبح و شام بر آتش دوزخ عرضه میشوند و چون روز قیامت بر پا شود (خطاب آید که) فرعونیان را به سختترین عذاب وارد کنید. باز قرآن میفرماید: «مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا»(۲۵/نوح) یعنی: قوم نوح از کثرت کفر و گناه و معصیت، عاقبت به آب دریا غرق شدند و (بلافاصله) به آتش دوزخ (در برزخ) درافتادند و جز خدا بر خود، هیچ یار و یاری نیافتند.»[۵۴][۵۵][۵۶][۵۷][۵۸][۵۹][۶۰]
«اعدام» و «قصاص نفس» در اسلام
احمد صبحی منصور میگوید: در دین اسلام هرگز چیزی بعنوان «اعدام» بخاطر عقوبت و مجازات افراد وجود ندارد مگر تنها در یک حالت، و آن «قصاص نفس» است و حتی همین حق قصاص نیز از طریق پرداخت دیه یا گذشت اولیاء دم، قابل إسقاط میباشد.
و اتفاقاً توصیه و تشویق قرآن کریم نیز همین عفو و گذشت از قاتل است آنجا که می فرماید: «فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذٰلِکَ تَخْفِیفٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ»(۱۷۸/بقره) یعنی: و چون صاحب خون از قاتل که برادر دینی اوست بخواهد درگذرد کاری است نیکو، پس قاتل دیه را در کمال خشنودی ادا کند. این حکم (گذشت از حق قصاص) تخفیف و رحمتی است از ناحیه پروردگارتان.
در دین اسلام، انواع مجازات و کیفرها همگی با توبه افراد، ساقط میشود، چراکه هدف اسلام از مجازات انسانها، انتقام جویی از ایشان نیست و بلکه به جهت اصلاح و تربیت (جامعه) میباشد و این اصلاح و تربیت، اینگونه اقتضاء میکند تا بعضاً مجازاتها علنی اجرا شود که این مورد نیز فقط در دو حالت میباشد. حالت اول: جریمه زنا بوده که بر اساس فرمان قرآن کریم صِرفا صد تازیانه است (و نه هرگز رجم و سنگسار) و آن هم در حضور گروهی از اهل ایمان؛ و البته این مجازات در مورد کسی است که معتاد به زنا بوده و توبه را ردّ کرده و در نتیجه دست بردار از زنا نمیباشد. در غیر اینصورت چنانچه شخصی (از کار خود پشیمان بوده و) توبه خالصانه نماید، قطعاً حد زنا از وی ساقط میشود.
و البته خداوند متعال برای کسانی که حرفه و کارشان زنا بوده و اهل توبه نمیباشند، مضاف بر وجوب اجرای حد زنا بر ایشان، یک حد معنوی دیگری نیز بر آنان تشریع نموده است که همان حرمت ازدواج این افراد زناکار، با زنان و مردان مؤمن و پاکدامن میباشد. حالت دوم: مجازات راهزنی و پلیدتر و بدتر از آن که معروف است به إرهاب و (اعمال تروریستی) و هجوم بر مردم بیگانه و کشتار آنان که خداوند متعال این کار را محاربه با خدا و رسول خود معرفی نموده است و البته منظور از رسول خود، کتاب و رسالت همیشه قائم و پا برجای الهی است که همه مردم دنیا را به عدالت و حفظ حقوق یکدیگر سفارش میکند. البته (جنایت) یک راهزن یا مجرم معمولی، هرگز قابل مقایسه نیست با کسی که این تعدّی و جنایات را که برخاسته از عقائد مذاهب اسلامی و خصوصاً مذهب اهل سنت میباشد، بنام جهاد فی سبیل الله مرتکب شده و آن را به دین خداوند متعال نسبت میدهد و قطعا این روش شیطان است که صِرفا به إضلال و گمراه نمودن مردم و ارتکاب ظلم و ستم آنان اکتفا نمیکند بلکه این جور و ستمهای شان را به ناحق و به دروغ محض، به دین خداوند متعال نسبت میدهد. آری در هر صورت مجازات یک راهزن که بصورت علنی باید اجرا شود، بر اساس آیات قرآن کریم، نسبت به میزان جرم و جنایتی است که وی مرتکب شده است. حال، قتل وی، مصلوب و حلق آویز کردن، دست و پایش را خلاف یکدیگر قطع نمودن و یا تنها تبعیدش میباشد؛ و البته طبق دستور قرآن کریم، این افراد نیز چنانچه قبل از دستگیر شدن، اقدام به توبه نمایند، بی شک توبه شان پذیرفته و از ایشان گذشت خواهد شد. اکنون کشور عربستان سعودی، قوانین آن تماماً در تناقض با اسلام (اصیل) میباشد، چراکه دولت آن مبتنی بر عقاید مذهب تسنن و شیطان وضع شده است و در تطابق با شریعت شیطان است.
صبحی می گوید: «الأئمة الذين إخترعوا أحاديث شيطانية في القتل خارج القصاص، هم الأكثر إجراما، حتى لو لم يرتكبوا القتل بأيديهم، لأن شريعتهم و فتاويهم وأحاديثهم تنشر الفساد في الأرض، و تجعل سفك دماء الأبرياء فريضة دينية. الإمام إبن تيمية مات و ربما لم يقتل أحدا في حياته، ولكنه في مؤلفاته أوجب قتل معظم البشر، و مَن يخالفه من السنيين؛ أوجب قتل المسلم السُّنّى المخالف له في الرأي (و سمّاه الزنديق) حتى ولو تاب، و اوجب قتله بلا محاكمة وأوجب قتله عند العثور عليه. لم تنته آراء ابن تيمية بل رددها في عصرنا ابوبكر الجزائرى و سيد سابق. و شرحنا هذا في كتابنا (حد الردة (الصادر عام 1993، و هو منشور هنا بالعربية والانجليزية.»
یعنی: بزرگترین جرم و جنایت متوجه آن دسته از پیشوایان (مذاهب شیعه و سنی) است که علی رغم اینکه با دست خود مرتکب قتل افراد نشده اند، ولی باز به غیر از قصاص نفس، در جواز قتل کسی، احادیث شیطانی را اختراع نموده اند. چراکه این شریعت و فتواها و احادیث شان موجب فساد در زمین می باشد و اینگونه خون یک عده افراد بیگناه را فریضه دینی قرار می دهد. (مثلا) گرچه ای بسا ابن تیمیه در زمان حیات خویش هیچکس را به قتل نرسانید، ولی وی با تالیفات خود، کشتار بیشماری از انسانها را واجب کرد و هرکس از اهل سنت با رأی و نظرش مخالفت می نمود، ابن تیمیه نیز وی را ولو توبه می کرد، زندیق و کافر نامیده و قتل این مسلمان سنّی را بدون محاکمه و به محض دست یافتن بر وی، واجب می دانست. البته این نوع فتواها فقط به آراء ابن تیمیه منتهی نمی شود و بلکه در عصر ما افرادی چون: ابوبکر الجرایری و سید سابق آن را پیروی و دنبال نموده اند. ما این موضوع را در کتاب حدّ ارتداد که در سال 1993 تالیف شده است توضیح داده ایم – و حدّ مرتدّ را شدیدا ردّ کرده ایم - که در سایت مان «اهل القرآن» به زبان های عربی و انگلیسی منتشر شده و موجود می باشد.
همچنین احمد صبحی منصور در این خصوص می گوید: «... و وقع فيها أئمة المحمديين بتشريعات القتل خارج القصاص مثل حد الردة وحد الرجم وحد تارك الصلاة والمفارق للجماعة، و قبلهم إستحل الخلفاء من أبى بكر و من تلاه قتل الناس جميعا فيما يعرف بالفتوحات. وجعلوا هذا جهادا في سبيل الله جل وعلا بينما هو أفظع فساد في الأرض.»
یعنی: پیشوایان مذاهب شیعه و سنی با نظرات نامشرع شان، جدای از قصاص نفس، مبنی بر قتل و حلال شمردن خون افراد، مانند: حد ارتداد و حد رجم و حد تارک الصلاة و جزای دست کشیدن از مذهب تسنن، مرتکب جنابت شده و قبل از ایشان نیز خلفاء راشدین از ابی بکر گرفته و تا افراد پس از وی، با نام و عنوان فتوحات، اقدام به کشتار بسیاری از مردم نمودند و این عمل خود را جهاد در راه خداوند متعال برشمردند، و حال آنکه این کارشان، فجیع ترین فساد در زمین بود.[۶۱][۶۲]
حرمت توسل به خلق
در مورد توسل به اهل بیت اینگونه از صبحی سؤال می شود که: «کلما أصابنی من غمّ هل یصحّ أن أسئل الله کذالک! - اللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ وَ اَنْ تُنْجِیَنی مِنْ هذَا الْغَمِّ. - (ذُکِرَ فی مفاتیح الجنان من کتب المقدسة الشیعة)» یعنی: آیا صحیح است، هرگاه غم و اندوهی به من رسید، اینگونه از خداوند مسئلت کرده و بگویم: خدایا من از تو میخواهم به حق محمد وآل محمد که درود بفرستی بر محمد وآل محمد و اینکه نجات دهی من را از این غم و اندوه. (مذکور در مفاتیح الجنان که از کتب مقدس شیعه است). صبحی منصور در پاسخ این سؤال جواب میدهد: «این کار، کفر و شرک به خداوند متعال است چراکه این عمل، توسل به بشر است. خداوند بزرگ و بلند مرتبه فرمان داده تا او را مستقیم و بدون واسطه بخوانیم زیراکه او بزرگ، بلند مرتبه و نزدیک و قریب به بندگان است. خداوند هرکس که فقط او را بخواند و صدا بزند اجابتش میکند. برای محمد و غیر او نزد خداوند متعال، هیچ جاه و منزلتی وجود ندارد، به این خاطرکه، هرکدام از ما (خلائق) وقتی در روز قیامت محشور و حاضر میشویم، فقط به فکر نجات خود هستیم - و از جمله، همان انبیاءاند - که حتی ایشان نیز تنها به فکر نجات خویش اند. تمام مقام و منزلت و قدرت، خاص خداوند بزرگ و یکتاست که او از رگ گردن به ما بندگان نزدیک تر است. از این گذشته، همانا بهترین دعاها، اذکار و ادعیه قرآنی میباشد که همان دعا و خواستههایی است که خود پیامبران از خداوند داشتهاند و در قرآن کریم ذکر شده است؛ و البته ادعیه قرآنی در این سایت (اهل القرآن) در طی مقاله ای منتشر شده است.»[۶۳]
پندار شفاعت خلق در آخرت
صبحی منصور و انکار وساطت و شفاعت خلق در آخرت. وی در مقاله ای با عنوان (النبی لایشفع یوم الدین) میگوید: «بنا به گفتار پروردگار بزرگ در قرآن کریم برای هیچکس از نوع بشر این امکان و اجازه وجود ندارد که (احیاناً) یک کسی بجای کسی دیگر، مجازات شده یا شخصی، شخص دیگر را هیچ نفعی رسانده یا شفاعت نماید؛ و این قاعده به شکل ویژه بر همه پیامبران خدا و سیّما خاتم پیامبران علیهم السلام، انطباق کامل دارد. پیامبر، دقیقاً به مانند همه انسانهای دیگر، یک بشر میباشد. این سخن خداوند متعال بر تمام انبیاء الهی صدق میکند که فرمودهاست: «یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَنْ نَفْسِهَا وَتُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ»(۱۱۱/نحل) یعنی: روزی بیاید که هرکس تنها به جدال و دفاع از خویشتن بپردازد و به هرکس آنچه را انجام داده جزای کامل داده میشود و آنان مورد ظلم قرار نمیگیرند. حتی قرآن کریم بیشترین تأکید را در خصوص محاسبه پیامبران و رسولان نمودهاست آنجا که میفرماید: «فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ»(۶/اعراف) یعنی: البته ما هم از امتها که پیامبران به سوی شان آمدند و هم از خود پیغمبران، بازخواست خواهیم کرد… این به آن معناست که حساب و کتاب همه امتها در یک کفّه ترازو بوده و حساب و کتاب پیامبران هم در کفّه دیگر قرار می گیردخود دلیل و تأکیدی است بر محاسبه شدن تمام پیامبران.
خداوند متعال به پیامبر خاتم علیه السلام میگوید: «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ، وَإِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَلِقَوْمِکَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ» (۴۳و۴۴/زخرف) یعنی: پس به قرآنی که تو را وحی میشود تمسّک کن که البته تو به راه راست (و طریق حق) هستی؛ و همانا قرآن برای تو و قومت وسیله یادآوری (و عظمت) است و به زودی (دربارهٔ آن) از شما سؤال خواهد شد. این آیه تأکید میکند بر محاسبه شدن و سؤال و پرسش از شخص پیامبر خاتم، در حالی که او فقط یک نفر بوده و در مقابل او، صدها هزار تن از قومش قرار گرفتهاند، که بعضی مؤمن و برخی نیز کافر میباشند. - در عین حال قرآن تصریح میکند که تو نیز حتماً محاسبه خواهی شد. بلکه (طبق این آیه که قرار است ذکر شود) یکسان بودن پیامبر خاتم را در قبال حساب و کتاب خداوند متعال (و فرق نداشتن) شخص پیامبر علیه السلام در مقابل حتی اعداء و دشمنانش، چه در مرگ و میر با ایشان و چه در اختلاف و خصومت شان با یکدیگر در محضر خداوند متعال در روز قیامت دلالت دارد، چراکه خداوند متعال میفرماید: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیِّتُونَ، ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ»(۳۰ و۳۱/زمر) یعنی: بدون شک تو خواهی مُرد و آنان (نیز) همه فانی و مردنی هستند. آن گاه روز قیامت همه در پیشگاه عدل پروردگار خویش با یکدیگر ستیزه و دادخواهی میکنید. پس (طبق این آیه شریفه) مُردن پیامبر با تأکید بیشتری نسبت به مُردن قومش ذکر شدهاست زیرا آیه، ابتدا پیامبر را بصورت مستقیم مورد خطاب مُردن قرار داده و آنگاه پس از آن، دیگران را با صیغه غایب، مخاطب نمودهاست و گفته (وإنّهم) و نگفتهاست (وإنّکم) و در این آیه، یک اعجاز قرآنی نهفته و در مقام پاسخ به کسی است که بعد از حیات پیامبر علیه السلام (در پندار خویش) او را در قبرش صدا میزند.
پیامبر، احدی را در یوم الحساب شفاعت نخواهد کرد
احمد صبحی منصور در مقاله ای با عنوان (النبی لایشفع یوم الدین) میگوید: «بنا به گفتار پروردگار بزرگ در قرآن کریم، برای هیچکس از نوع بشر این امکان و اجازه وجود ندارد که احیاناً یک کسی بجای کسی دیگر، مجازات شده، یا شخصی، شخص دیگر را هیچ نفع و سود رسانده و یا شفاعت نماید؛ و این قاعده بر همه پیامبران خدا و همچنین بر محمد خاتم پیامبران علیهم السلام، انطباق کامل دارد. پیامبر، دقیقاً به مانند همه انسانهای دیگر، یک بشر میباشد. این سخن خداوند متعال بر تمام انبیاء الهی نیز صدق میکند که فرموده است: «یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَنْ نَفْسِهَا وَتُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ»(۱۱۱/نحل) یعنی: روزی بیاید که هرکس تنها به جدال و دفاع از خویشتن بپردازد و به هرکس آنچه را انجام داده جزای کامل داده میشود و آنان مورد ظلم قرار نمیگیرند. حتی قرآن کریم بیشترین تأکید را در خصوص محاسبه پیامبران و رسولان نموده است آنجا که میفرماید: «فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ»(۶/اعراف) یعنی: البته ما هم از امتها که پیامبران به سوی شان آمدند و هم از خود پیغمبران، بازخواست خواهیم کرد. این آیه بدین معناست که حساب و کتاب همه امتها در یک کفّه ترازو بوده و حساب و کتاب پیامبران هم در کفّه دیگر قرار می گیرد و این خود، دلیل و تأکیدی است بر محاسبه شدن تمام پیامبران.
خداوند متعال به پیامبر خاتم علیه السلام میگوید: «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ، وَإِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَلِقَوْمِکَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ» (۴۳و۴۴/زخرف) یعنی: پس به قرآنی که تو را وحی میشود تمسّک کن که البته تو به راه راست (و طریق حق) هستی؛ و همانا قرآن برای تو و قومت وسیله یادآوری است و به زودی از شما سؤال خواهد شد. باز این آیه تأکید میکند بر محاسبه شدن و سؤال و پرسش از شخص پیامبر خاتم، در حالی که او فقط یک نفر بوده و در مقابل او، صدها هزار تن از قومش قرار گرفتهاند، که بعضی مؤمن و برخی نیز کافر میباشند. - در عین حال قرآن تصریح میکند که تو نیز چون دیگران از خوب و بدشان حتماً محاسبه خواهی شد. بلکه طبق تصریح قرآن کریم، یکسان بودن پیامبر خاتم را در قبال حساب و کتاب خداوند متعال و فرق نداشتن شخص پیامبر علیه السلام در مقابل حتی دشمنانش، چه در مرگ و میر با ایشان، و چه در اختلاف و خصومت شان با یکدیگر در محضر خداوند متعال در روز قیامت دلالت دارد، چراکه خداوند متعال میفرماید: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیِّتُونَ، ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ»(۳۰ و۳۱/زمر) یعنی: بدون شک تو خواهی مُرد و آنان نیز همه فانی و مردنی هستند. آن گاه روز قیامت همه در پیشگاه عدل پروردگار خویش با یکدیگر ستیزه و دادخواهی میکنید. پس (طبق این آیه شریفه) مُردن پیامبر با تأکید بیشتری نسبت به مُردن قومش ذکر شده است زیرا آیه، ابتدا پیامبر را بصورت مستقیم مورد خطابِ مُردن قرار داده و آنگاه پس از آن، دیگران را با صیغه غایب، ذکر نموده است. در این آیه شریفه، یک اعجاز قرآنی نهفته است و آن در مقام پاسخ به کسانی است که بعد از حیات پیامبر علیه السلام، در پندار خویش که زنده است، او را در قبرش صدا میزنند.
عموما قرآن کریم بیان و تأکید کرده است که از تمام بشر، هیچکس ذره ای بجای دیگری مجازات نخواهد شد و هرگز شفاعتی نیز در کار نخواهد بود ولذا قرآن کریم میفرماید: «وَاتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلا یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلا هُمْ یُنصَرُونَ»(۴۸/بقره) یعنی: و بترسید از روزی که کسی بجای کسی دیگر، هیچ سزائی نمیبیند و نه از آنها شفاعت و سفارشی پذیرفته میشود و نه بدلی از آنها گرفته خواهد شد و نه به آنها یاری رسانده میشود. ولذا تمام این آیات کریمه که ذکر شد، به نوعی همراه است با ترس و هراس از یوم الحساب و هشدار از حیله و خدعه شیطان و فریب وی، و قرآن کریم تأکید نموده است که در آن روز انسان از برادر و مادر و همسر و فرزندان خویش فرار خواهند نمود و هرکس درگیر کار خویش است و هیچ توجهی به دیگران نخواهد کرد. در نتیجه قرآن کریم میفرماید: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ، وَأُمِّهِ وَأَبِیه، وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ، لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ (۳۴ تا ۳۷/عبس) یعنی: روزی که آدمی از برادرش و از مادرش و پدرش و از همسرش و فرزندانش میگریزد، در آن روز هر کسی از آنان را کاری است که او را به خود مشغول میدارد. آری همگی این موارد را که قرآن فرموده است بر تمام انبیاء علیهم السلام نیز انطباق کامل دارد.
حال ای مردم آگاه باشید همانا قرآن تأکید نموده است بر اینکه خاتم انبیاء علیهم السلام هرگز در اختیار و توانش نیست تا در یوم الحساب، ذره ای کسی را جزا و پاداش دهد؛ و این تأکید قرآن، در آن یک اعجازی ضمنی و پاسخ قرآنی نهفته است بر کسی که قصد دارد تا بعد از قرآن کریم، دقیقاً بر خلاف خود قرآن، شفاعت پیامبر را اثبات نماید و حال آنکه کلا پروردگار بزرگ میفرماید: «یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ (۱۹/انفطار» یعنی: آن روز هیچکس برای کسی، قادر بر هیچ کار نیست و تنها حکم و فرمان در آن روز با خدای یکتاست. مخصوصاً خداوند متعال به پیامبر میفرماید: «لَیْسَ لَکَ مِنْ الأَمْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ»(۱۲۸) یعنی: ای پیغمبر به دست تو کاری نیست، اگر خدا بخواهد (به لطف خود) از آن کافران درگذرد و اگر بخواهد آنها را عذاب کند، چون مردمی ستمکارند. خدای متعال بصورت استفهام انکاری به پیامبر میفرماید: «أَفَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنْتَ تُنقِذُ مَنْ فِی النَّارِ»(۱۹/ زمر) یعنی: آیا کسی که حکم عذاب بر او حتمی شده است، تو میتوانی وی را که در آتش است رهایی بخشی؟
واین یعنی اینکه: ای پیامبر، تو احدی را پس از اینکه وارد دوزخ شد، هرگز نمیتوانی از آتش جهنم نجات بدهی، چراکه فرمان خداوند متعال صادر و حتمی شده است و هرگز قابل عوض شدن نمیباشد؛ و این همان معنای سخن خداوند است برای اهل دوزخ، آنجا که میفرماید: «مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ»(۲۹/ق) یعنی: وعده عذاب من عوض نخواهد شد و البته هیچ ستمی به بندگان نخواهم کرد. در یوم الحساب و لحظه محاسبه اعمال، نه اصلاً پیامبر، این اختیار را دارد که اصحاب خود را مساعدت و یاری نماید و نه اصحاب، چنین قدرتی را دارند. خداوند متعال در مورد پیامبر و اصحاب با ایمانش میفرماید: «وَلا تَطْرُدْ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَیْکَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنْ الظَّالِمِینَ (۵۲/انعام) یعنی: ای پیامبر، آنان را که صبح و شام خدا را میخوانند و قصدشان فقط خشنودی خداوند است از خود مران، که نه چیزی از حساب آنها بر تو و نه چیزی از حساب تو بر آنهاست، پس اگر آن خداپرستان را از خود برانی از ستمکاران خواهی بود؛ و این یعنی یکسان و مساوی بودن پیامبر و ایشان در محاسبه شدن (نزد خداوند). همچنین چون دوستان پیامبر، دشمنان پیامبر نیز هرگز توان و اختیار سود بخشیدن به او را نخواهند داشت. ولذا قرآن کریم میفرماید: «إِنَّهُمْ لَن یُغْنُوا عَنکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَإِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ»(۱۹/جاثیه) یعنی: آن مردم ستمکار هیچ تو را در برابر عذاب خدا به کار نیایند، و ستمکاران عالم به نفع خود در ظلم و ستم دوستدار و مددکار یکدیگرند و خداوند دوستدار و مددکار متقیان است. لذا این از حقائق قرآن کریم است که هرکس خواست، میتواند به آن ایمان بیاورد و یا آن را تکذیب نماید. قرآن میفرماید: «أَفَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَمًا وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلًا»(۱۱۴/انعام) یعنی: آیا من غیر خدا را بعنوان حاکم و داوری بجویم و حال آنکه او خدایی است که کتابی (چون قرآن) که همه چیز در آن بیان شده برای تان فرستاد؟ و آنان که به آنها کتاب فرستادیم (یهود و نصاری) خود، میدانند که این قرآن از جانب خدایت به حق بر تو فرستاده شده، پس (ای پیامبر) در آن هیچ شک و تردیدی به خود راه مَده. - راست گفت خداوند بزرگ.[۶۴]
همه مردم جهان، اهل الکتاب میباشند
احمد صبحی منصور تمام مردم جهان را اهل کتاب توصیف میکند و در پاسخ شخصی که میگوید: «همسر من اهل چین است و ما جهت دیدار با اقوام و فامیل وی به آنجا میرویم. حال آیا برای من جایز است که از طعام و غذای ایشان - مثل غذای اهل کتاب - تناول کنم یا خیر؟» اظهار میدارد که: «خداوند بزرگ برای همه جهانیان پیامبرانی را فرستاده است که در خصوص بعضی از ایشان برای ما سخن گفته و از بعضی دیگر نیز حکایتی نکرده است و محمد علیه السلام خاتم پیامبران است. بنابر این تمام مردم دنیا اهل کتاب هستند که به اهل قرآن یعنی جهان اسلام، ملحق و اضافه میشوند. ولذا احکام طعام و غذای اهل کتاب و ما مسلمانان، به تمام بشریت در جهان سرایت میکند و چینیها که بیشترین آمار جمعیت جهان را به خود اختصاص دادهاند، خوردن غذای ایشان نیز جایز است مگر مواردی که حرام است که از این قرارند: (مردار - خون جهنده - گوشت خوک - و نذورات برای بتها و اولیاء) پس اینکه خداوند در قرآن میفرماید: از گوشت حیوانی تناول کنید که هنگام ذبح، نام خداوند بر او برده شده باشد، منظور همان مواردی است که خوردنش را خداوند مباح و حلال نموده است مگر چند مورد معین (که ذکر شد) و البته شخص مضطرّ نیز از این قاعده خارج است و میتواند از همان محرمات (برای حفظ حیات خود) تناول نماید.»[۶۵]
صحت وضوء به سبک و روش شیعه و سنی
اهل القرآن و من جمله صبحی منصور با بیان اینکه دین اسلام، همیشه توأم با شریعت سهله بوده است در چندین مقاله به استناد آیات شریفه از قرآن کریم ثابت میکنند که: خداوند متعال حکم (تأسیسی) وضوء و غُسل و تیّمم را بعد از هجرت پیامبر خاتم علیه السلام در مدینه تشریع نموده است و هیچ مسلمانی تا آن لحظه، این سه نوع طهارت (وضوء و غُسل و تیّمم) را نمیشناخته است. ولذا از نگاه ایشان (در وضوء) نه تنها صورت و دستها را با هر کیفیتی مانند: از آرنج بسوی انگشتان دست، یا وارونه آن، از انگشتان دست به طرف آرنج میتوان غَسل و شستشو داد، حتی میتوان (به دلیل اطلاق آیه) دست چپ را قبل از دست راست غَسل نموده و سپس دست راست را شستشو داد، در خصوص حکم فقهی وضوء که از عمدهترین اختلافات نظر شیعه و سنی در خصوص «مسح یا غَسل قدمین» است، اهل القرآن معتقدند که: بلحاظ ادبی و إعراب و نوع عطف و قرآئت متواتر، هر دو عبارتِ «أرجُلَکم – به فتح لام» و «أرجُلِکم – به کسر لام»، غَسل یا مسح قدمین (به سبک شیعه یا سنی) محکوم به صحت است و هیچ فرقی میان آنها وجود ندارد. و اتفاقاً قرآن کریم در آیه وضوء و غُسل و تیمّم، این نکته را ذکر و تأکید مینماید که آسان گرفتن و رفع حَرج بر بندگان، از اهداف شارع مقدس میباشد. اهل القرآن اظهار میدارند که: غُسل نیز با استحمام و شستشوی تمام بدن صورت گرفته و صحیح میباشد ولذا ایشان در بجا آوردن غُسل، رعایت ترتیبِ سر و گردن و طرف راست و سپس طرف چپ بدن را کاری غیر ضروری و اضافه میدانند. اهل القرآن تیمّم بر هر چیز مرتفع از قدمین و پاک و نظیف و بهداشتی را صحیح میدانند مانند: لباس، پارچه، دستمال، چوب، سنگ و حتی مایعاتی مثل: شامپو و غیرهم؛ و تأکید میکنند که تیمّم بر خاک، اصلاً صحیح نمیباشد چراکه عبارت «صَعِیدًا طَیِّبًا» به معنای هر چیز مرتفع و نظیف بوده که از ریشه «صَعَدَ – صُعود – و طیّب و طاهر میباشد به این معنا که، تمام اشیاء مرتفع از قدمین چه جامد و چه مایع در صورتی که پاک و نظیف و بهداشتی باشند، تیمّم بر آنها کاملاً صحیح و مشروع میباشد. بر خلاف خاک، که تحت قدمین بوده و محلی برای بول و مدفوع انسان و حیوانات و دفع انواع کثافات است و هرگز مصداق طیّب و نظیف و بهداشتی بودن، نخواهد بود. اهل القرآن ناقض و باطل کننده طهارت های سه گانه وضوء و غُسل و تیمّم را فقط چهار مورد: بول، مدفوع، خواب و جنابت میدانند ولاغیر. ولذا ایشان، ریح و باد شکم را چه با صدا و چه بی صدا بعنوان مُبطل این طهارتها قبول نداشته و به آن فتوا نمیدهند.[۶۶][۶۷][۶۸][۶۹][۷۰][۷۱][۷۲][۷۳][۷۴][۷۵][۷۶][۷۷][۷۸]
أیّامُ الله
از صبحی منصور سؤال میشود عبارت «أیام الله» در قرآن کریم به چه معنا و مفهومی است؟ و صبحی در پاسخ اظهار میدارد: «این عبارت فقط دو مرتبه در قرآن کریم آمده است ۱- وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَی بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ الله إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ(۵/ابراهیم) ۲- قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ الله لِیَجْزِیَ قَوْماً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ. مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (14و15/جاثیة) در نتیجه اصطلاح و عبارت «أیام الله» در قرآن کریم یعنی: یومُ الآخِر - روز آخرت، یومُ لقاءِالله - روز ملاقات با خدا، یومُ القیامة - روز قیامت، یومُ البعث - روز برانگیختن، یومُ الحشر – روز محشور شدن، یومُ العرض – روز عرضه شدن اعمال، یومُ الحساب – روز محاسبه اعمال؛ و ازآنجاکه روز قیامت با زمان این دنیای ما که در حال گذر و حرکت بوده و موقت نیز میباشد، یکی نیست و فرق میکند و ما بندگان هم توان تخیل و فهم وقوع یا خلود و جاودانگی اش را نداریم، به همین جهت به تناسب میزان درک و شعور ما این روز گاهی به صورت جمع – ایامَ الله، و گاهی هم به شکل مفرد – مانند: یومُ البعث، یومُ الحشر، یومُ الحساب، تعبیر و توصیف میشود.»[۷۹]
انکار وجود جنسیت زن و مرد در بهشت و جهنم آخرت
احمد صبحی منصور در پاسخی موجز با عنوان «لا نساءَ فی الجنة» به شخصی که سؤال میکند: «من در حق مادرم اینگونه دعاء میکنم و میگویم: خدایا مادر من را از زنان بهشتی قرار بده و آیا این دعاء، مقبول درگاه خداوند هست یا خیر؟» جواب میدهد: «اصلاً در بهشت، زنان یا مردانی وجود ندارد. جنس زن و مرد برای این دنیاست. کردار نیک هرکس به نعمتهای بهشتی وی تبدیل میشود، حال از آنِ یک زن باشد یا مرد. و نتیجه اعمال صالح و خوب افراد، برای لذت و بهرهمندی خودشان، حورالعین خواهد شد و این حورالعینِ بهشتیان که محصول عمل شان میباشد برای زاد و ولد نیست. در حقیقت اهل بهشت همه یکی و جنس واحد خواهند شد به این معنا که، در بهشت هیچ زن و مردی وجود ندارد، بلکه همان مؤمنان می باشند با پاداش اعمال نیک شان = حورالعین بعنوان و شکل همسران بهشتی که بازتاب کردار دنیوی خودشان است، حال در دنیا مرد بوده است یا زن، هیچ تفاوت نداشته و همه بهشتیان یک جنس می باشند. - عیناً جهنم نیز همینگونه است و در جهنم هیچ زن و مردی وجود ندارد بلکه هرگاه کسی زیانکار از دنیا برود، نتیجه کردار بد او به عذاب جهنم تبدیل خواهد شد ولذا در دوزخ همه، یکی و جنس واحد خواهند بود که بخاطر اعمال ناشایست خود، گرفتار عذاب میشوند؛ و به همین جهت است که به اهل بهشت و جهنم، هر دو گفته میشود: «إنّما تُجزَونَ ما کُنتُم تَعمَلُون» یعنی: شما به آنچه عمل کرده و مرتکب شدهاید، پاداش و جزاء داده خواهید شد؛ لذا (از طریق قرآن کریم) در خصوص اهل دوزخ بیان میشود: «وَما ظَلمناهُم ولکن کانوا أنفُسَهم یَظلِمون» یعنی: ما در حق ایشان هیج ستم نکردیم و این خودشان بودند که در حق خود ستم نمودند؛ بنابراین اهل جهنم، بخاطر گناهان خودشان که ماحصل اعمال شان است، عذاب خواهند شد. در نتیجه، زوجیّت و صفت تذکیر و تأنیث ویژه اشخاص و افراد زنده و یا حتی نیروی مثبت و منفی در جمادات بوده و آن نیز در همین دنیا میباشد. ولذا قرآن کریم میفرماید: «وَمِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»(۴۹/ذاریات) یعنی: و از هر چیزی دو نوع نر و ماده بیافریدیم تا بلکه شما متذکر (حکمت و قدرت خدا) بشوید. – ولی زوجیّتِ در آخرت، همانگونه که ذکر شد، به معنای جفت شدن انسان، اعم از مرد و زن، با کردارهای خوب و یا بد دنیوی اش میباشد. بنابراین قرآن کریم میفرماید: «وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ» یعنی: وقتی قیامت فرا برسد، هرکس دقیقاً با کردار خویش، جفت و جور (و همسر) خواهد شد.»[۸۰][۸۱][۸۲]
وجوب کارزار با داعش
احمد صبحی منصور جنگ با داعش را جهاد در راه خدا میداند و میگوید: «المسالمُ الذی یَضطرّ للقتال دفاعا عن وطنه و أهله و قومه ضد عدوّ معتد، هو یقاتل فی سبیل الله جل و علا، قتال داعش هو جهاد إسلامی حقیقی.» یعنی: شخص صلح طلب و بیآزاری که مجبور است بخاطر دفاع از وطن و خانواده و قوم خود در مقابل دشمن متجاوز، پیکار نماید، وی در حقیقت جهادگر و مبارز فی سبیل الله است. کارزار با داعش، همان جهاد اسلامی و حقیقی میباشد.»
صبحی در مقاله ای دیگر می گوید: «از آنجا که داعش، متجاوز بوده و گروهی اجنبی و بیگانه اند و به بلاد و شهرها تهاجم نموده اند، قتال و کارزار دفاعی در مقابل آنان واجب می باشد و در این خصوص قرآن کریم تصریح می کند که: «فَمَنْ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.»(194/بقره) یعنی: پس هركس به شما تجاوز كرد، به مانند آن تجاوز، شما نیز بر او تعدى كنيد و از خدا بپرهيزيد و بدانيد كه خداوند با پرهيزگاران است.
همینطور به لحاظ اینکه داعش یک نیروی مسلح داخلی محسوب می شوند، باز قتال و جنگ با ایشان واجب بوده و مطابق فرمان قرآن کریم لازم است که عقوبت محاربه بر آنان اجرا شود، آنجا که می فرماید: «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَاداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنْ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ. إِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.»(33و34/مائده) یعنی: همانا كيفر آنان كه با خداوند و رسولش به محاربه برمىخيزند و (با سلاح و تهديد و غارت) در زمين به فساد مىكوشند، آن است كه كشته شوند، يا به دار آويخته شوند، يا دست و پايشان بطور مخالف بُريده شود يا آنكه از سرزمين خودشان تبعيد شوند، اين ذلّت دنيوى آنان است و در آخرت برايشان عذابى بزرگ است. مگر كسانى كه پيش از آنكه بر آنان دست يابيد، توبه کنند، پس بدانيد كه خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.»[۸۳][۸۴]
چهره حقیقی آئین اهل سنت و فتاوای تکفیریها
یک شیعه عراقی از رنجهای ناشی از فتواهای تکفیریها در عراق و قتل هزاران نفر از مردم بی گناه در این کشور سخن گفته و موضع صبحی منصور را در این خصوص سؤال میکند و صبحی منصور در پاسخ وی میگوید: «آئین اهل سنت، یک آئین إرهاب و ترور است. آئین اهل سنت، کشتار مردم بی گناه را واجب و آن را جهاد فی سبیل الله میداند و هر کس که با ایشان نباشد او را مستحق قتل میدانند. آئین اهل سنت، هم کافر در سلوک و رفتار بوده که منش آنان کشتار مردم و اجبار و اکراه دیگران در پذیرش عقیده شان است و هم کافر در عقیده میباشند که به روایات و احادیث شیطانی ایمان دارند که در تناقض با دین خداوند مهربان است، خدایی که رسول خود را با قرآن کریم که رحمتی برای جهانیان است فرستاد و نه بدین منظور که (این قرآن) باعث إرهاب و رُعب و ترس و وحشت، برای مردم دنیا باشد.»[۸۵]
خودکشی
در توضیح و بر اساس دو آیه شریفه قرآن کریم که میفرماید: «وَلا تَقْتُلُوا أَنفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً (۲۹) وَ مَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ عُدْوَاناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ نَاراً وَکَانَ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرا. (۳۰/نساء) یعنی: و خود (و یکدیگر) را نکشید، همانا خداوند نسبت به شما همواره مهربان است؛ و هر کس اینکار را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، او را در آتش جهنم خواهیم افکند و این بر خدا آسان است. - احمد صبحی منصور در مقاله ای و تعلیق و پینوشت آن، ایضاً در کلیپ لحظات قرآنی میگوید: «هرکس در شرائطی بس ناگوار و غیرقابل تحمل قرار بگیرد و (حقیقتا) ناچار شود تا دست به خود کُشی بزند یا بیماری که سخت در زجر و شکنجه است و هیچ امید به درمان و اثر بخشی دارو و بهبود خود ندارد، بلکه با تحمل درد و رنج فقط در انتظار مرگ است، (آری اینجاست که) با رضایت خود بیمار و تشخیص پزشکان متخصص، بلا مانع است تا به شکلی راحت و روان، به عمر وی خاتمه داد و این کار، مصداق انتحار و خودکشی (که از روی تجاوز و ستم بوده و حرمت الهی دارد) نمیباشد و خداوند متعال اشخاص مضطر را مورد عفو و گذشت خود قرار میدهد و تنها افراد متعمّد در گناه را مورد مؤاخذه قرار خواهد داد. صبحی منصور تأکید میکند که این نظر وی، هرگز به معنای جرأت دادن افراد به انتحار و خاتمه دادن عمر خودشان نمیباشد، بلکه این دیدگاه، نتیجه تدبّر و توضیح و تبیین دو آیه شریفه فوق میباشد.»[۸۶]
نادرست بودنِ تعبیر «سیّد و سرور خلق» در مورد پیامبر خاتم
صبحی میگوید: «خلائق، سیّد و سروری ندارند مگر آن خداوند و پروردگاری که آنان را آفریده است. و در حقیقت، بهترین تکریم و بزرگداشت پیامبر، توصیف او به عبد و بنده خداوند بودن است. خداوند متعال آنجاکه (برای اثبات حقانیت قرآن) تحدّی نموده و مشرکین را به مبارزه میطلبد، پیامبرش محمد را تنها با عنوان عبد و بنده خویش یاد کرده و میفرماید: «وَإِنْ کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ» (۲۳/بقره) - مجدد قرآن کریم میفرماید: «إِنْ کُنتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَی عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(۴۱/انفال) - باز خداوند بزرگ به پیامبرش امر میکند که به مردم اعلان نماید که او فقط یک بشری است مانند دیگران، با این تفاوت که، بر وی وحی میشود. لذا قرآن کریم میگوید: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ» (۱۱۰/کهف) ایضاً میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ.»(۶/فصلت) در نتیجه، (بنا به تصریحات قرآن کریم) پیامبر خاتم علیه السلام بخاطر نزول وحی بر او و پیامبر بودنش، هیچ تمایز و تفاوتی با احدی ندارد، بلکه او نیز به مانند دیگر خلائق، مورد محاسبه خداوند متعال واقع خواهد شد. بنابراین، قرآن کریم میفرماید: «وَإِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَلِقَوْمِکَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ.»(۴۴/زخرف)
پس عباراتی چون: سیّد خلق و أشرف پیامبران و سیّد فرزندان آدم و از این قبیل، هیچکدام باعث فخر و مباهات نمیباشد و این عناوین، همه برخاسته از تراوشات و ذهنیات غلط و من درآوردی مذاهب شیعه و سنی است که بر هر مسلمان حقیقی واجب است تا از این الفاظ زشت و ناپسند فاصله بگیرد.» صبحی در مقاله ای دیگر ابراز میدارد: «صحابه نیز هیچگاه پیامبر خاتم علیه السلام را بصورت «یا سیّدَنا محمد» مورد خطاب خویش قرار نمیدادند، بلکه او را با عبارت «یا أیُها النّبی» یا صِرفا با ذکر نامش محمد، صدا میزدند. قوم موسی نیز همینگونه بوده و فقط میگفتند: «یا موسی» لذا قرآن کریم میفرماید: «قَالُوا یَا مُوسَی إِنَّ فِیهَا قَوْمًا جَبَّارِینَ وَإِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِن یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُون»﴿۲۲/مائده﴾ - «قَالُوا یَا مُوسَی إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَدًا مَّا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ»(۲۴/مائده) - «وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَی لَن نَّصْبِرَ عَلَی طَعَامٍ وَاحِدٍ»(۶۱/بقره) – حواریون از قوم عیسی بن مریم او را فقط به اسم خودش «عیسی» مورد خطاب خود قرار میدادند، ولذا قرآن کریم بیان میدارد: «إِذْ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ یَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَن یُنَزِّلَ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللَّـهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ.»(۱۱۲/مائده)
پس در آئین خدای مهربان، سیّد صدا زدن پیامبر، هیچ وجاهت دینی ندارد. بزرگان و ائمه منحرف و گمراه مذاهب شیعه و سنی، بدعتی را با نام «تحیّات بر پیامبر» اختراع نموده و بر إله و خدایی که او را محمد نامیدهاند، دقیقا با قصد و هدف تقدیس، وی را سیّد (خویش) قرار دادهاند. (آری) خداوند متعال یحیی را سیّد توصیف میکند ولی نه سیّد کسی و احدی! و نه بعنوان تقدیس، بلکه به معنای محترم (بدون هیچ مضافٌ الیه مانند: سیّدنا، سیّد الخلق، سیّد المرسیلین یا سیّد بنی آدم و از این قبیل!) لذا قرآن کریم میفرماید: «فَنَادَتْهُ الْمَلَائِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّـهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَی مُصَدِّقًا بِکَلِمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَ نَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِین»(۳۹/آل عمران) البته در فرهنگ مصر قدیم، نه بعنوان دین و آئین خدا، و نه با هدف تقدیس، و بلکه فقط به قصد احترام به شوهر، مرد خانه را سیّدِ زن، خطاب میکردهاند ولذا با اینکه زن عزیز مصر، بر شوهر خود مسلط بود، ولی باز طبق فرهنگ آن زمان و نه هرگز بنام دین و آئین خدا – قرآن کریم در داستان یوسف، عزیز مصر را که شوهر (زلیخا) بود با عنوان «سیّدَها – آقایش» – یاد کرده و میگوید: «وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَیَا سَیِّدَهَا لَدَی الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِکَ سُوءًا إِلَّا أَن یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.»(۲۵/یونس) [۸۷][۸۸]
مسیحیت، یهودیت و مذاهب خمسه اسلامی و انتخاب بد و بدتر از میان آنها
از صبحی منصور سؤال میشود از میان همه ادیان مثل: مسیحیت، یهودیت و مذاهب شیعه و سنی، کدامیک به دین حقیقی و آسمانی نزدیک ترند؟ وی در پاسخی با عنوان «بد و بدتر» میگوید: «دینهای زمینی - یعنی: مذاهبی که ساخته دست بشرند - بدین جهت که بشر و حجَر را تقدیس میکنند و بر احادیث شیطانی که هیچ حجت و سند خدایی ندارد متکی اند، همگی شیطانی و باطل اند. این ادیان تماماً در تناقض محض با دین خداوند متعال و مهربان اند و با اینکه این ادیان، در بطلان و شیطانی بودن و خرافه بودن و دین را نوعی دکان نمودن ایضا در اطاعت کردن از طاغوت و کهنوت و آخوند، همه شبیه به هم بوده و به یک شکل اند، ولی باز در ضعف و شدّت کفرشان با یکدیگر، متفاوت اند. (آری) هستند بعضی از این مذاهب شیطانی که غالباً بیآزار و اهل صلح و آشتی اند مانند: تصوّف، قبطیان مصری، اُرتُدُکس، هندوئیسم، بهائیت و بودایی (البته تا به قدرت نرسیده ودولت به دست نگیرند) اینان را که گفتیم واقعاً پایبند به صلح و مسالمت میباشند. ولی مذاهبی نیز وجود دارند که هم در عقیده کافر بوده و بشر و حجَر را تقدیس میکنند و هم در سلوک و رفتار با مردم راه کفر و عناد را پیش گرفته و اهل تجاوز و ستم بر مردم بیگناه اند، بی آنکه این مردم هیچ تعدّی و تجاوزی در حق شان کرده باشند. این جماعت، با تهمت و دروغ برخداوند متعال و به نام جهاد در راه خداوند، تهاجم، إشغال گری، سرقت، غارت، به برده کشیدن دیگران و خیانت و تجاوز جنسی را در حق هرکس مرتکب میشوند و این دقیقاً همان کارهایی است که خلفاء فاسقین (اربعه) از ابی بکر و عمر گرفته و تا بعد از این دو به آن اقدام و مبادرت نمودند و اتفاقاً آئین اهل سنت، به طور تمام و کمال، بر همین ستم و جرائم و تحمیل و اجبار دین بر مردم، پایهگذاری شده است و بعضی نیز از دینهای زمینی (یعنی مذاهب) وجود دارند که حِرفه و سیاست شان تقیه است. اینان وقتی که در مقام ضعف و سکوت باشند، به شکل تصنّعی و دروغ، تظاهر به صلح و آشتی میکنند؛ ولی به محض اینکه قدرت به دست آورند، دندانهای تیزی از خود نشان داده و دست به تجاوز و فساد میزنند و دقیقا به مانند اهل سنت، مردم را مجبور به پذیرش عقاید مذهب خود میکنند. این جماعت، همان شیعیان اند. به حال و احوال شان توجه نما آن زمان که مستضعف و ناتوان بودند، ( چگونه به مصلحت و دروغ) رو به تقیه میآوردند، ولی نگاه کن وقتی که به حکومت و قدرت رسیدند، همین شیعیان، دست به انواع جرم و جنایت زدند. دقیقاً به مانند: فاطمیون از مذهب شیعه اسماعیلیه و حاکمان کنونی کشور ایران که شیعه دوازده امامی اند. باز بنگر به زندانهای حزبالله لبنان و حوثیّون یمن، وقتی که به حکومت و قدرت رسیدند.»[۸۹]
خرافه مهدویت
صبحی منصور و طیف همراه وی یعنی اهل القرآن در خصوص خرافه و از ریشه دروغ محض بودن «اصل اعتقاد به مهدی و مهدویت» بارها و بارها دست به قلم شده و مقالات بسیاری را تدوین و تنظیم نمودهاند. من جمله در طی سؤالی به صبحی اینگونه گفته میشود: «چیست رأی و نظر شما در مورد شخصی به نام سید ناصر محمد الیمانی که نه شیعه است و نه سنی، بلکه او یک مسلمان حنیف و یکتاپرست میباشد و احادیثی که باعث گمراهی مردم است را ردّ کرده و با تمام شیوخ مسلمین که با تبهکاران مماشات و مداهنه میکنند سر جنگ دارد و از بدعت و غلوّ شعیه نیز متنفّر است. ناصر محمد ادعاء میکند که او امام زمان است و رسول خدا در خواب او آمده و به وی خبر داده است که او امام زمان میباشد. ناصر محمد مدعی است هرکس که با او در اُفتد با استناد به قرآن کریم پاسخ گرفته و مغلوب خواهد شد. وی می گوید: رسول خدا به او گفته است پرچم تو بهترین علامت هدایت برای مردم است. او نیز که خود از بزرگان و آبرومندان و از افراد محترم و نامدار در بین قبائل است، از مشایخ دیگر خواسته است تا با یکدیگر جلسه ای برای مباحثه تشکیل داده و تا از طریق استدلال به قرآن کریم، صادق بودن خود را در این ادعاء اثبات نماید. ولذا بسیاری از مردم فرهیخته و باسواد، از طریق فضای مجازی به او ملحق شدهاند و حتی از این شخص دعوت شده است تا به ایران برود، ولی او این خواسته را فقط به جهت ردِّ اتهام اینکه وی شیعه باشد، قبول نکرده است. ناصر محمد میگوید: حاضر است با محوریت قرآن کریم، جلسه مناظره ای را با تمام مشایخ بگذارد و اگر یک درصد، از پسِ سوالات و اثبات حقانیت خود برنیامد، اعتراف خواهد نمود که: او هرگز مهدی منتظَر نمیباشد وآنگاه مردم نیز حق دارند تا او را ترک و رها نمایند.» در پاسخ به متن فوق، احمد صبحی منصور میگوید: «این فرد، یک شخص بسیار دروغگو میباشد که هم خودش گمراه بوده و هم دیگران را گمراه میکند و این شهادت و گواهی من در مورد او میباشد که در محضر خداوند متعال مسئولیت داشته و پاسخگوی این شهادت و گواهی ام خواهم بود. هرکس این دروغ را باور کند که حقیقتا پیامبر، در خواب وی آمده است، فی الواقع بر رسول خدا دروغ و افتراء بسته است و این ادعای دروغ که کسی پیامبر را در خواب دیده است از همان حیله و خدعههای معروف و شناخته شده بوده و پندار هزاران تن از افراد صوفی مسلک و شیعه و سنی میباشد و من خودم درباره این پندار، بویژه در مورد (عقاید) اهل سنت مطالبی را تدوین خواهم نمود. قبلاً نیز این موضوع را در رساله دکترای خود از منظر تصوّف ذکر کردهام. شیعه نیز حقیقتاً استاد و متخصص در دروغ پردازیهای در خصوص خرافه مهدی منتظَر میباشد. این موضوعِ مهدویت، افسانه ای است که از ریشه و کل تا جزء تماماً در تناقض و مغایرت با دین اسلام است. اعتقاد به پندار مهدی منتظَر، همیشه دست آویز جاه طلبان سیاسی و کسانی بوده است که دنبال مال و ثروت و پُست و مقام بوده اند. قرآن کریم بیان میکند که: پیامبر هیچ از آینده خبر نداشته است و این اجازه را نداشته تا نسبت به آنچه خبر ندارد، سخن بگوید و باز پیامبر هرگز نمیدانسته است که در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ (این نسبت دروغ به پیامبر علیه السلام) به مانند نسبت دروغ و افسانه ای دیگر است بنام «عَشرَة مُبَشَّرة» - مبنی بر اینکه پیامبر خاتم علیه السلام در زمان حیات، به این ده تن، بشارت بهشت را داده است که از این قرارند: ۱- ابوبکر بن ابی قحافه ۲- عمر بن خطاب ۳- عثمان بن عفان ۴- علی بن ابیطالب ۵- طلحه بن عبیدالله ۶- زبیر بن عوام ۷- سعد بن ابی وقاص یا سعد بن مالک ۸- سعید بن زید ۹- ابوعبیده جراح یا عبدالله بن مسعود ۱۰- عبدالرحمن بن عوف – یا همین دروغ و افسانه که (پیامبر علیه السلام گفته باشد) قرار است در آخرالزمان فلان کس ظهور نماید که در ضمن این دروغ، افسانه نزول مسیح و مسیح دجال و مهدی منتظَر نیز مطرح میشود. پرواضح است که تمام این افسانهها قبل از عصر خاتم النّبیین وجود داشته است، چراکه از گذشته، نصاری مدعی و معتقد به نزول مسیح بوده و یهود ادعای نزول مَسِیّا را در آخرالزمان داشته و دارند و جلوتر از همه اینها قُدماء و پیشینیان از مصریها (در عصر فراعنه) چنین ادعایی را در قالب افسانه «إیزیس، اُوزیریس، سِت و حوروس» داشتهاند؛ و حال آنکه همه اینها توهّم و خیالات بیراهه شیطانی است.»[۹۰][۹۱]
نامیدن افراد به اسمهایی چون: عبدالرسول و عبدالنبی جایز نمیباشد
صبحی میگوید: «جایز نیست تا احدی را با عنوان و صفت عبودیت برای یک بشر، نام گذاری نمود. نامهایی چون: عبدالرسول، عبدالنبی، عبدالمسیح، عبدالعلی یا عبدالحسین، تماماً این اسمها از افعال زمان جاهلیت به ما رسیده که عرب به آن مباردت میکرده است مثل: عبدالمطّلب، عبد مناف، عبد شمس، عبدالعُزی، و با این حال هنوز که هنوز است این نام گذاریها در اجتماع مردم وجود داشته و به رسمیت شناخته می شود و در نتیجه یکدیگر را اینگونه صدا میزنند. - که جایز نبوده و اشتباه است.»[۹۲]
میزان صحت واقعه غدیر
احمد صبحی منصور در خصوص میزان صحّت، قوّت و حقیقت واقعه غدیر (به معنا و تفسیر شیعی آن) بعد از اشاره به این موارد که وی بعنوان کسی است که خود، پژوهشگر تاریخ بوده و در سالیان گذشته در دانشگاه الازهر مصر در نیمه اول دهه ۱۳۹۰ میلادی، روش تحقیق در تاریخ و تاریخ نویسان را تدریس میکرده است و از همان زمان تا کنون صدها اثر و دهها کتاب تاریخی را منشر نموده و آنچنان اکتشافات و تازههای تاریخی داشته است که احدی قبل از آن نسبت به آن مطالب، هیچ آگاهی نداشته است و گواه و شاهد صحت سخن خویش را وجود هزاران کتاب و مقاله و مطالب قرآنی و تاریخی و تُراثی = آثار بزرگان مذاهب که مبتنی بر حدیث و روایت میباشد، در سایت اهل القرآن عنوان می کند، میگوید: «و أری أن حادث الغدیر صناعة شیعیة ردیئة» یعنی: من واقعه غدیر خم را تنها یک ساخت و ساز و ابتکار داغون و ناچیز شیعه میبینم.»[۹۳]
واقعه کربلاء
صبحی منصور واقعه کربلاء را در مقاله ای با سرفصل و عنوان «مَذبحة کربلاء: دراسة بحثیة تاریخیة ترفع ضغط الدم!!.» یعنی: واقعه کربلاء: یک مطالعه و تحقیق تاریخی که فشار خون را بالا میبرد، به رشته تحریر درآورده است. این مقاله در یک مقدمه و سه باب و فصلهای مختلف، و بر پایه معتبرترین و مشهورترین منابع تاریخی تنظیم گردیده و به شدت مورد استقبال خواننده گان قرار گرفته است. صبحی منصور در مقدمه مقاله، به این نکته اشاره میکند که: واقعه کربلاء در نشأت و تحوّل مذهب شیعه، نقش اساسی داشته است و همیشه از گذشته و حال، هزاران مردم بیگناه شیعه، جان خود را بخاطر اقامه مراسم مذهبی و یاد و خاطره کربلاء از دست دادهاند، بی آنکه این واقعه کربلاء هیچ ربطی به دین اسلام داشته باشد. وی با این شعار و شیوه تحقیق که: «نحن لَسنا مع أو ضد الحسین» یعنی: ما نه با حسین بوده و نه دشمن اوییم، جهت تدوین این مقاله، دست به قلم میشود و تمام شخصیتهای اصلی و مرتبط با این واقعه را به دقت تمام، مورد بحث و کنکاش علمی و تحقیقی خویش قرار میدهد. صبحی در مقاله مختصر دیگر که میتوان ماحصل و نتیجه علمی مقاله حجیم و پربار «مذبحة کربلاء» توصیف نمود میگوید: «الحسین لم یخرج ثائرا علی الظلم، بل خرج فی سبیل غرض دنیوی هو الخلافة والثروة. قبلها کان یأکل من أعطیات معاویة وماله السحت راضیا بالظلم الذی یقوم به معاویة.» یعنی: خروج حسین بخاطر قیام علیه ظلم و ستم نبود، بلکه او بخاطر هدف دنیوی که همان خلافت و ثروت بود شورش کرد و قبل از این خروج، از هدایای معاویه و مال حرامش تناول و استفاده مینمود و هرآنچه را که معاویه از ستم و بی عدالتی مرتکب میشد، بدان راضی بود.»[۹۴][۹۵]
مناظره با شیوخ و بزرگان اهل سنت
یک جوان مصری به صبحی عرض می کند که: در مسجدِ کنار منزل شان که وی نماز می گذارد، دائم با شیوخ و بزرگان اهل سنت بحث و مناقشه دارد تا بلکه به ایشان بفهماند که قرآن کریم برای هدایت بشر کافی بوده و هیچ نیازی به رو آوردن به احادیث و کتب روایی مثل: صحیح مسلم و بُخاری و غیرهما نمی باشد. ولی در عین حال از آنجا که او تنها بوده و تک افتاده است، توان مقابله با ایشان را نداشته و در نتیجه از صبحی، نحوه برخورد و طرح سوال و روش مناظره با ایشان را طلب می کند که احمد صبحی منصور در پاسخ این شخص می گوید: «نمی خواهد به جنگ و جدال با ایشان بروی، بلکه اینگونه سخن بگو که من واقعا در یک حیرت و تردید بوده و از شما شیوخ و بزرگان اهل سنت می خواهم تا راهنمایی بفرمایید. آنگاه بگو، از یک نفر اهل القرآن، مطالب و سوالاتی را شنیده ام که خودم قادر به جواب هیچکدام از آنها نمی باشم و لذا از شما می خواهم تا بنده را برای پاسخ آن سوالات، هدایت و ارشاد نمایید. آنگاه سوالات را مطرح کن و بگو که آن شخص اهل القرآن می گوید:
1-خداوند متعال هر پیامبری را از آدم ابوالبشر تا خاتم علیهم السلام فقط با یک کتاب فرستاده است، نه کتاب و سنت. حتی برخی از پیامبران الهی مثل: موسی و هارون، هر دو مشترک در کتاب واحد بوده اند و طبق قرآن کریم، ایمان به تمام کتاب های آسمانی که خداوند متعال آنها را نازل کرده است واجب می باشد، نه ایمان به سنّت! این مطلب و سوال وی را چگونه پاسخ گویم؟
2-پیامبر مأمور بود تا فقط از قرآن کریم پیروی نماید. (نه قرآن و سنت!) آنجا که می فرماید: « إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ.(50/انعام) - إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ.»(9/احقاف) باز به من یاد بدهید که این مطلب و سوال او را چگونه جواب بدهم؟
3-تنها سخن و حدیثی که ایمان به آن واجب است، ایمان به سخن و حدیث قرآن کریم است و لاغیر، و آنگاه این آیات را برای شان تلاوت کن.« أَوَلَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّـهُ مِن شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَن يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ.(185/اعراف) - تِلْكَ آيَاتُ اللَّـهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّـهِ وَآيَاتِهِ يُؤْمِنُونَ.(6/جاثیة) - ( وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ.(49) فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ.(50/مرسلات) مجدد بگو، این سوال را هم پاسخ بفرمایید که من چگونه جوابش را بدهم؟
4-بنا به تصرحات کلام وحی، پیامبر هرگز هیچ علم غیب نداشته است و سپس این آیات را تلاوت کن.« قل لَّا أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّـهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ.(50/انعام) - ( قُل لَّا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّـهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.(188/اعراف) - ( قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ.(9/احقاف) و آنگاه به این شیوخ بگو، با این وجود، پس تمام احادیثی که در خصوص مواردی چون: علائم و نشانه های قیامت و آخر الزمان و شفاعت عده ای و حدیث معروف به عَشَرة مُبَشَّرة مبنی بر این که رسول خداوند، ده تن از صحابه را در زمان حیات خود و قبل از فرا رسیدن قیامت و حساب و کتاب خلق، مژده بهشت به آنان داده است و هزاران حدیث دیگر از این قبیل، هیچکدام معقول و صحیح نمی باشد. حال بفرمایید این مطلب را نیز چگونه پاسخ گویم؟
5-دین اسلام بوسیله قرآن کریم کامل گردید، چراکه خداوند متعال می فرماید:« ( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا.»(3/مائدة) باز بگو، حال که دین اسلام با نزول کامل قرآن کریم تکمیل شده است، در نتیجه پس این احادیث و روایات، جزئی از اسلام نبوده و بلکه در واقع وجود این احادیث و روایات، اتّهام به رسول خداوند است که وی (العیاذبالله) رسالت خویش را تمام و کمال انجام نداده است و جزئی از اسلام را که این احادیث و روایات باشد، ترک و رها نموده است تا آنکه (بیش از دویست سال بعد از رحلت او) در زمان خلافت بنی العباس، عده ای آمده و اقدام به تدوین این احادیث نموده که اتفاقا متناقض و مورد اختلاف با یکدیگر می باشند. حال اینجا نیز شما بزرگان سنی مذهب به من بگویید این مطلب و مورد را هم چگونه پاسخ بدهم؟
6-به آن شیوخ و بزرگان اهل سنت بگو: از آن شخص که اهل القرآن است، کیفیت و نحوه قرائت و بجا آوردن نماز را سوال کردم و او در پاسخ گفت: نماز، بصورت متواتر از عصر و آئین ابراهیم علیه السلام (که پنج هزار سال پیش از پیامبر خاتم علیه السلام می زیسته) به ما رسیده است و لذا ما نیز این نماز را از طریق سینه به سینه و تواتر یاد گرفته ایم. و اتفاقا کتب روایی، محتوی احادیثی در نحوه کیفیت و ادای دقیق نماز نبوده و بلکه روایات مربوط به نماز و کیفیت آن، تماما چند جنبه و متناقض می باشد. ضمن اینکه صحابه رسول خدا و تابعین بعد از ایشان، پیش از تألیف و تدوین این کتب روایی، همگی نماز بجا می آورده اند و ما هم بی آنکه کتب روایی مثل: بُخاری و غیره را قرائت نمائیم، نحوه نماز خواندن را از آباء و اجدادمان یاد گرفته ایم. بنابر این باز به من بگویید این مطلب و موضوع را چگونه پاسخ گویم؟» [۹۶]
قرآن کریم، عاق والدین را از ارث که «حدودالله» است، محروم نمی داند
از صبحی سوال می شود: «آیا از منظر قرآن کریم جایز است تا پدری قبل از وفات، فرزند خود را به سبب آزار و اذیت های بسیاری که در طول زندگی خود بخاطر وی متحمل شده است، عاق نموده و از میراث خویش محروم نماید؟» احمد صبحی منصور پاسخ می دهد: «تشریعات و قوانین میراث «حدودالله» است و هرکس از این حدود الهی تعدّی و تجاوز نماید، وارد در جهنم خواهد شد. در نتیجه بدیهی است که حق میرات افراد را باید محفوظ داشت. وصیت به معنای صحیح کلمه یعنی همان بخشش (در زمان حیاتِ وصیت کننده) و آن نیز پیش از تقسیم ترکه است (چراکه ترکه برای پس از مرگ می باشد) و کسی حق ندارد وصیت کند تا کسی را از ترکه و حقِ ارث خویش، که حدود الهی است، باز داشته و محروم نماید.»[۹۷]
لغویت گریه و عزاداری برای حسین بن علی یا هرکس دیگر
احمد صبحی منصور در مورد صحت و سقم این روایت از پیامبر خاتم علیه السلام که می فرماید: «ای فاطمه، روز قيامت هر چشمى گريان است، مگر چشمى كه در مصيبت و عزاى حسين گريسته باشد، كه آن چشم در قيامت خندان بوده و به نعمتهاى بهشتى مژده داده خواهد شد.» اینگونه اظهار می دارد که: «این از همان احادیث بی پایه و مسخره شیعه بوده که سزاوار قهقهه و خنده های بلند می باشد. پیامبر، نه هرگز از آینده اطلاع داشته و نه از حوادث و وقایع قیامت، هیچ باخبر بوده است. هیچ انسان عاقلی اینچنین سخنی را به زبان نمی آورد، چراکه این عبارت، بدین معناست که مرگ حسین، یک فاجعه ای است که ما فوق فاجعه و مصیبت درگذشت تمام پیامبران الهی است. این سخن در واقع به معنای فضیلت و برتری دادنِ حسین بر همه انبیاء الهی و من جمله پیامبر خاتم است، باز برتری دادنِ وی بر پدرش (علی) بوده که به علل و اسبابی کشته شد و از دنیا رفت، همچنین فضیلت دادنِ او بر مادرش (فاطمه) می باشد. اینچنین سخنِ بی حاصل و بی ثمر، نشانه عقب ماندگی ذهنی قائل و گوینده آن است، زیرا بدین معنا و مفهوم است که گریه و ناله کردن برای کسی، یک آئین دینی و الهی می باشد که خداوند متعال آن را برخلائق واجب کرده است تا بدین شکل به آنها اجر و پاداش بدهد. اگر اینگونه است، لابدّ این شخص (حسین) باید نوعی اله و معبود باشد! و این چگونه معبودی است که سرش را از تن جدا می کنند و او را می کشند و بخاطر آنچه برایش رخ داده است، اینگونه سزاوار ترحّم و دلسوزی و حزن و اندوه بعضی می شود؟ آری این سخن از اساس، باطل و بیهوده است چراکه بر خلاف منطق قرآن کریم، بهشت را در رهن و گِرو نماز و زکات و اعمال خیر دیگر نمی داند، بلکه به مردم یاد می دهد این امکان داشته و می شود که مثلا تو، یک سفّاک و خون ریز بدتر از صدام و هیتلر و سیسی و ابن سلمان و ابن زاید باشی، و در عین حال، با همه این جنایات و گناهان بزرگ، و صِرفا بخاطر یک گریه بر رنج ها و مصائب حسین، وارد بهشت گردی. پس ای وای چه می شود که کسی در همه سال، دائم مشغول گریه و ناله و خودزنی برای حسین بوده و بلکه خود را بطور فجیع، مصدوم و مجروح نماید! و اینجاست که هرچه حظّ و بهره و نصیب است، از آنِ او خواهد بود!!! (هان ای مردم) بیایید تا با اندوه تمام، به سر و صورت بزنیم، نه برای حسین، بلکه برای آن دسته از شیعیانی که اینگونه خود را شکنجه و عذاب می دهند تا سرانجام (بخاطر این خرافات و بدعت ها) داخل در جهنم شوند، آن هم بخاطر کسی که از دنیا رفته است و اصلا هیچ اطلاعی از احوال ایشان ندارد.»[۹۸]
حرمت تناول غذا و نذورات عاشورا
شخصی از صبحی سوال نموده و می گوید: «ما برای گردش به کشور ترکیه رفته بودیم و ناگهان به مراسم مذهبی عاشورای شیعیان برخورد نمودیم که در حال توزیع حلوا بودند و ما نیز از آن حلوا تناول نمودیم. آیا خوردن این غذا بر ما حرام بوده است؟» احمد صبحی منصور در پاسخ این سوال جواب می دهد: «این قبیل غذاها از جنس همان خوراک های حرام است که به نام و یاد غیر خداوند متعال تهیه شده و رجس و پلید است، چراکه در تقدیس حسین می باشد.» (به تصریح قرآن کریم و در نتیجه، عقیده اهل القرآن، تقدیس، خاص خداوند متعال است و بس. و اگر کسی بشر و حجر را تقدیس نماید، وی مشرک بالله بوده و جاودان در جهنم خواهد بود)[۹۹]
حجاب زن از منظر قرآن کریم
(به استناد قرآن کریم،1-صورت، 2-موی سر، 3-گردن، 4-دو دست تا آرنج و 5-دوپا تا برآمدگی و تا مچ پای یک زن، هیچکدام عورت نبوده و پوشش آنها حتی در حین ادای نماز، واجب نمی باشد.)
احمد صبحی منصور در خصوص حد وجوبِ پوشش بدن و (اصطلاحا) حجاب زن می گوید: «قرآن تنها منبعی است که ما (اهل القرآن) برای فهم و شناخت احکام و شریعت اسلام به آن ایمان داشته و فقط به آن اعتماد کرده و بدان رجوع می نماییم. خداوند متعال در مورد پوشش و حجاب زنان می فرماید: «وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ»(31/نور) یعنی: و زنان باید سینه های خود را به مقنعه بپوشانند. در نتیجه طبق این آیه شریفه، واجب است «خِمار که مفرد خُمُر است» و به معنای سربند، روسری و پوشش می باشد، برآمدگی و سینه زنان را بپوشاند. بنابر این آشکار است که حد وجوبِ پوشش برای یک زن، فقط قسمت سینه او بوده و اگر هدف این آیه شریفه، پوشش سر و موی زنان می بود، بی شک خداوند بزرگ می فرمود: «وليضربن بخمرهن على رُءوسِهن - أو شُعورِهن» یعنی زنان باید سرها و موهای خود را با مقنعه بپوشانند - که اینچنین نگفته است. مورد دیگر این است که ملاحظه می شود، قرآن کریم در تشریع حکم وضوء، مسحِ سر را بر همه اهل ایمان اعم از زن و مرد واجب می داند و اگر پوشش موی سر، بر زنان واجب می بود، بی ترید قرآن کریم این نکته را یادآور شده و ذکر می نمود. و این بدین معناست که، قطعا پوشش موی سر، بر یک زن واجب نمی باشد، بخصوص اینکه طهارت نماز، «معروف به وضوء» به معنای غَسل و شستشو و مسح اجزایی از مکشوف و نمایانِ بدن یک انسان (اعم از زن مرد) است که همان صورت، دو دست تا آرنج، سر و مو و هر دو پا تا مچ می باشد. با این حساب، پوشش این موارد که محل شستشو و مسح در وضوء است یعنی: سر و صورت، دو دست تا آرنج و هر دو پا تا برآمدگی آن، بر زنان واجب نمی باشد. آری اگر زنی خودش خواست، می تواند موی سرش را بپوشاند، ولی این پوششِ موی سر، (حتی در حین ادای نماز) بر یک زن مسلمان، فرض و واجب نمی باشد.»
صبحی در مقاله ای دیگر می گوید: «واذا عرفنا الفارق بين (الخِمار) فى القرآن الكريم ، و زى الحجاب الذى يجعل جبلا فوق رأس المرأة نقول إنه يجوز أن تصلى المسلمة بدون ذلك الحجاب المُوضة.» یعنی: اگر ما فرق بین واژه «خِمار» که در قرآن کریم، فقط در خصوص پوشش سینه و برآمدگی بدن زن آمده است، با آن لباس و «حجاب» که چون کوهی بر سر زن قرار دارد را بدانیم، خواهیم گفت که برای یک زن مسلمان جایز است تا نمازش را بدون این حجاب رایج (مثل: چادر و امثال آن) بجا آورد. در جایی دیگر از مفهوم آیه 31 سوره نور و حد و مرز و معنای «عَورات» که جمع عورت است و در لغت یعنی: هر عضوى از بدن انسان كه از روى شرم و حيا آن را پنهان كند و در اصطلاح رایج (خصوصا) به معنای پوشش بدن زن می باشد، سوال می شود، آنجا که قرآن کریم می فرماید: «أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ» و صبحی منصور در پاسخ می گوید: «عورة المرأة كل جسدها ما عدا ما يتم غَسله فى الوضوء للصلاة . ليس من عورة المرأة الوجه والشعر والعنق واليدين الى المرافق ، والقدمين. لا حرج عليها فى كشف شعرها و وجهها و قدميها وذراعيها و عنقها.» یعنی: تمام بدن یک زن عورت بوده و پوشش آن بر وی واجب می باشد مگر آن مواضعی که در وضوء برای نماز، مورد غَسل و شستشو – و مسح – قرار می گیرید. در نتیجه، این موارد جزو عورت نبوده و پوشش آن بر زن واجب نیست. 1-صورت، 2-موی سر، 3-گردن، 4-دو دست تا آرنج و 5-هر دو پا تا مچ. ولذا اگر زنی موی سرش را و چهره اش را و دو روی پایش را و دو ساعدش را و گردنش را نمایان ساخته و نپوشاند هیچ گناه و حرجی بر وی نمی باشد. صبحی منصور، واجب نبودن پوشش گردن زن را بخاطر عدم تصریح کلام وحی نسبت به عورت بودن آن و نگاه شریعتِ سهله اسلام، و احکام مُبتنی بر تخفیف و تیسیر و نبود هیچ قوانین و دستورات سخت و حرجی در منطق اسلام اصیل و قرآن کریم می داند.
ازجمله آیاتی که در خصوص «نوع حجاب و حدِّ وجوب پوشش یک زن مسلمان» مورد بحث و بررسی دانشمندان مسلمان واقع شده است آیه 59 از سوره احزاب می باشد، آنجاکه می فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا» یعنی: ای پیامبر، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو: خویشتن را با روپوش ها و جَلابیب شان «که جَلابیب جمع جِلباب بوده و به معنای روپوش است» فرو پوشند، که این کار برای اینکه شناخته نشوند و مورد اذیت و آزار قرار نگیرند بهتر بوده وخداوند همواره بسیار آمرزنده و مهربان است. در خصوص آیه شریفه فوق، احمد صبحی منصور می گوید: «در ابتدا باید گفت که این آیه، پیامبر خاتم علیه السلام را در عصر خودش و بصورت مستقیم مورد خطاب قرار داده است تا او با ارشاد خویش بخواهد تمام همسران و دخترانش و زنان مؤمنه، این دستور را به کار گرفته و به آن عمل نمایند. در نتیجه اینگونه برداشت می شود که تمام زنان مؤمنه، در هر زمان و مکانی که هستند، باید این فرمان خدا را به کار گرفته و همه مردان نیز (به مانند پیامبر خاتم علیه السلام) این امر الهی را به همسران و دختران و زنان مؤمنه رسانده و ایشان را در این زمینه ارشاد و راهنمایی نمایند.
واما بعد، فعل «یُدنین» از ریشه فعل «دنا» بوده که به معنای نزدیک شدن، از ناحیه بالا رو به پائین می باشد. لذا در جایی دیگر، قرآن کریم می فرماید: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى»(8/نجم) یعنی: سپس نزدیک شد، پس رو به پائین آمد. لذا معنا و مفهوم آیه واضح و روشن است که یک زن مؤمنه باید دو ساق پایش را بوسیله جِلباب و روپوشی که بر خود گرفته است، بپوشاند. یعنی این جِلباب و روپوش آنچنان باید طویل و بلند باشد که هر دو ساق پا را پنهان نموده و بپوشاند. واژه «علیهنّ» در این آیه شریفه، به معنای تمام اعضای بدن زن، از سر او گرفته تا کف دو پایش نمی باشد، چراکه اگر هدف و مراد آیه شریفه اینگونه بود، در ادامه نمی فرمود: « ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ» یعنی: این کار برای اینکه (این زنان مؤمنه) شناخته نشوند بهتر است. در نتیجه پوشش تمام اعضاء و بدن زن، بدین شکل کامل (سر تا دو پایش) باعث می شود تا آنچنان او را نامعلوم کرده که حتی برای یک دفعه هم قابل شناخته شدن نباشد. واژه « يُعْرَفْنَ» دو معنا و مفهوم یکسان دارد. 1- شناخت و معرفت ظاهری و سطحی نسبت به ویژگی های چهره فرد. 2- شناخت و معرفت باطنی نسبت به خُلق و خوی کسی. و اتفاقا هدف و مقصود آیه شریفه در اینجا همین شناخت و معرفت باطنی نسبت به خُلق و خو و اخلاق فرد می باشد بدین معنا که یک زن مؤمنه باید آنچنان پاکدامن، طاهر و فروتن باشد، بگونه ای که هیچ انسان هوس رانی جرأت نکند تا بخاطر نوع پوشش و لباسش به وی تعرّض نماید.
آنچه بنده (احمد صبحی منصور) فهمیده و متوجه شده ام و امیدوارم که در خطا و اشتباه نباشم این است که، حرفه و کار برخی زنان در عصر پیامبر علیه السلام ایضا در مدینه، بصورت آشکار و پنهان، پرداختن به گناه و معصیت بود که بازتاب (منفی) آن بر رفتار بعضی زنان به شکل نوع لباس نامناسب و دوستی و رفاقت (نامشروع) بروز نموده و زنان بی بند و باری را (در جامعه اسلامی) رواج داده بود ولذا دیگر زنان را برای حکایت و تعریف نمودن و به زبان آوردن این گناهان و معاصی، تحریک و بی باک کرده بود. اینجا بود که هشدار و نهی الهی نازل شد تا زنان مؤمنه و پاک دامن و فروتن را در پوشش و لباس خویش قرار دهد و تا ایشان را از زنان بدکاره جدا سازد. در حالی که یک زن بدکاره و خوش گذران، (اخلاقا) خوشحال بوده و ذوق می کند که خود را در معرض دید مردان هوس ران قرار دهد و بی ترید یک زن مؤمنه هرگز این را نمی پسندد و بلکه باعث آزار و اذیت او خواهد شد و چنانچه با پوششی نامناسب از منزل خارج شود، مردانی چشم چران ، در صدد تعرض نسبت به وی خواهند بود. ولذا برای اینکه هیچ اذیت و آزاری به او نرسد شایسته و لازم است که این زن مؤمنه، حشمت و شکوه و شوکت خود را حفظ نماید. و این حقیقت را ما در عصر و زمان خودمان نیز درک می کنیم که غالبا نوع پوشش یک زن، علامت و نشانه ای از شخصیت و رفتار وی می باشد.» [۱۰۰]
میلاد پیامبر خاتم و میزان صحت آن در دوازدهم و یا هفدهم ربیع الاول
از احمد صبحی منصور در خصوص صحت و سُقم ولادت پیامبر خاتم علیه السلام در روز «دوشنبه» و یا «پنجشبه» از ماه «ربیع الاول» سوال می شود که صبحی در پاسخ می گوید: «هنگامی که این طفل، محمد بن عبدالله بن عبدالمطّلب، متولد شد، احدی از خانواده اش خبر نداشت که او خاتَم پیامبران خواهد بود و آن زمان در مکه برای نوزادان، شناسنامه ای نیز صادر نمی شد و در حقیقت سرآغاز این تقویم هجری (قمری) به عصر خلافت عمر (خلیفه ثانی) باز می گردد. و اولین ضبط و ثبت سیره پیامبر را ابن اسحاق در دوره عباسی، آغاز و مکتوب کرد. و این بدین معناست که، حدود 130 سال بعد از درگذشت پیامبر، عده ای آمده و برای او «میلاد» و تاریخ تولد اختراع نمودند و چنین پنداشتند که آری، پیامبر در فلان سال و بهمان روز متولد گردیده است و در فلان تاریخ و بهمان سن از دنیا رفته است. و حق این است که تمام این حرف و حدیث ها، بی پایه و خیال بافی می باشد. (جالب اینجاست) با وجود اینکه تولد مسیح، واقعا یک امر خارق العاده و شگفت انگیز بود – و به تصریح کلام وحی همه نیز متوجه شدند که او از همان لحظه ولادت و طفولیت، مأمور ابلاغ وحی الهی بوده و پیامبر خدا می باشد - و اتفاقا این ولادتِ عیسی در یک محیطی (معنوی) و ایمانی واقع گردید و فرهنگ و مردم آن عصر، آشنای به کتابت نیز بودند، با این حال، مسیحیان در تاریخ ولادت عیسی اختلاف نظر دارند. (یوسفیوس، مورخ قدیمی کلیسا معتقد است که: عیسی علیه السلام 5،200 سال پس از خلقت به دنیا آمده است و انجیل لوقا عنوان میکند که: تولد وی همزمان با سرشماری یهودیه، سال ۶ میلادی بوده است. دانشوران معاصر، تولد عیسی را بین ۴ و ۶ قبل از میلاد تخمین میزنند.)[۹۹] و مُضحک این است که مسیحیان در هر دو تاریخِ مختلف، برای ولادت عیسی جنش می گیرند که آن را «عید میلاد مجید» می نامند. به مانند آنان، مذاهب شیعه و سنی هم برای ولادت پیامبر خاتم (دو) جشن می گیرند که آن را «میلاد شریف پیامبر» می نامند. اینجا «شریف»! و آنجا «مجید»! و این عینا همان بدعتِ در دین خدا می باشد. چراکه در هر دو حالت، نه عیسی و نه محمد، هیچکدام شان اقدام به برگزاری جشن تولد برای خود نکردند، نه عیسی بنام «میلاد مجیدِ خود» و نه محمد بنام «میلاد شریفِ خود» و هر دوی این جشن ها در راستای همان جشن های قدیّسان مسیحی و یا (به اصطلاح) اولیاء مذاهب شیعه و سنی می باشد که تماما از مصادیق اعیاد و جشن های شیطانی در مذاهب شیطانی است و حال آنکه عیسی و محمد، هر دو از این تهمت و دروغ، پاک و مُبرّا می باشند.»[۱۰۱]
حلیّت سودهای بانکی و حرمت ربای در صدقه و تفکیک این دو از یکدیگر
احمد صبحی منصور در خصوص انواع سودهای بانکی می گوید: «الاقتراض من البنوك بفائدة حلال، لأنه بالتراضى. والتفاصيل فى مقال (معركة الربا)» یعنی: قرض و وام گرفتن از بانک ها در قبال دادن سود (و مبلغ بیشتر) به ایشان حلال است چراکه این کار با رضایت طرفین می باشد و توضیح بیشتر را در مقاله ای با عنوان «معرکة الربا» آورده ایم. دکتر صبحی در مورد حلال بودن معاملات بانکی و حرام بودن ربا، در مقالات مختلف خویش به آیاتی چند استدلال نموده و آنها را مورد بحث قرار داده است و من جمله اینکه می گوید: «الربا الحرام، هو ربا الصدقة، ولا تدخل فيه فوائد البنوك التى لا يدخلها المحتاجون للصدقة» یعنی: ربای حرام، همان ربای در صدقه است و در نتیجه سودهای بانکی در آن داخل نمی شود، زیرا صدقه برای افراد ضعیف و محتاج است و حال آنکه بانک، اموال خود را بعنوان (صدقه) و کمک در اختیار فقراء نمی گذارد و بلکه از همان ابتداء با هدف بهره وری از مالش، آن را به کسی می دهد و نوعا شخصی که از بانک وام می گیرد توان بازپرداخت آن را داشته و این بدین معناست که وی فقیر و محتاج نمی باشد. در این مورد، قرآن کریم در صورتی که مالی با دو شرط، بدست انسان برسد آن را کاملا حلال می داند 1-تراضی = رضایت طرفین، آنجا که می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ»(29/نساء) 2- سود و بهره آن هم، مرکّب نباشد که قرآن می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً»(130/آل عمران) – بهره و سود مرکّب یعنی: سود حاصله از اصل سرمایه به علاوه سود حاصل از سودهای قبلی که به آن «سودِ سود» یا «بهره بر سود» گفته میشود. – و از همین جا معلوم می شود که سود مرکّب، هیچ رضایت و اختیاری در آن نیست و بلکه بصورت ناخواسته و با اجبار و اکراه می باشد و این، بر خلاف معنا و مفهوم تجارت و عرف بازار بوده و باعث فساد و بطلان آنها می باشد. و مورد دیگر اینکه، همان حق انتخاب و آزادی افراد در معاملات بازار است که سلطه داشته و در نتیجه میزان قیمت جنس و سود مال را تعیین می نماید. و بانک ها نیز هرگز اجبار نمی کنند تا ملت اموال خود را در اختیار آنان قرار داده و یا اینکه آمده و از ایشان قرض بگیرند. – در نتیجه معاملات و سودهای بانکی با رضایت مندی طرفینِ بانک و مشتری بوده و حلال می باشد.
همچنین صبحی منصور به این نکته اشاره نموده و استناد می کند که: وقتی قرآن کریم در ردّ و حرمت ربا می فرماید: «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(275/بقره) قابل توجه است که تماما آیات قبل از آن در سیاق انفاق و صدقات می باشد و اینگونه، خداوند متعال کسانی را که فقیر و محتاجِ گرسنه ای به سراغ شان آمده، ولی آنان از دادن صدقه به وی و اعطاء حقش خودداری می کنند و چنانچه مالی هم به او می دهند، به قصد انفاق و صدقات و خیرات و (یا قرض الحسنه) نداده و بلکه با هدف وام ربَوی (وگرفتن سود همراه با اصل سرمایه شان) به این فقیر درمانده و نیارمند پرداخت می کنند، هشدار و انذار داده است و می فرماید: «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ»(276/بقره) یعنی: خداوند ربا را نابود مىكند و صدقات را افزايش مىدهد و خداوند هيچ انسان ناسپاس و كافرِ گناهكارى را دوست نمىدارد276)/بقره)
صبحی منصور این نکته ظریف را یادآور شده و می گوید: در ادامه تمام آیات مربوط به ربا ایضا این آیه 276 از سوره بقره که ذکر شد، باز خداوند متعال با آوردن دو آیه ای دیگر در مذمّت ربا تاکید می کند که حرمت ربا دقیقا از همین نوع، یعنی ربای در صدقه است. ولذا قرآن کریم پس از ذکر تمام آیات در خصوص ربا و زشتی و حرمت آن، اهل ایمان را به دادن مهلت در حق شخص قرض دار و بدهکار که مُعسر و تنگدست بوده و توان پرداخت قرض خود را ندارد سفارش کرده و حتی گفته است چنانچه (در این شرایط) قرض دهنده از اصل مال خود منصرف شده و آن را بر وی ببخشد، بسی برایش بهتر خواهد بود. بنابر این قرآن کریم می فرماید:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»(278) یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا بترسید و زیادی ربا را رها کنید اگر به راستی اهل ایمانید. «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ»(279) یعنی: پس اگر ترک ربا نکردید آگاه باشید که به جنگ خدا و رسول او برخاستهاید و اگر از این کار پشیمان گشتید اصل مال تان، برای خودتان، که در این صورت به کسی ستم نکردهاید و از کسی نیز ستم نکشیدهاید. «وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(280) یعنی: و اگر (بدهكار) تنگدست بود، او را تا هنگام توانايى مهلت دهيد و (در صورتى كه واقعاً توان پرداخت ندارد،) چنانچه صدقه داده و ببخشيد براى شما بهتر است، البته اگر (نتايج خیر آن را) بدانيد.[۱۰۲]
مناسک حج بین حقیقت و خرافات
احمد صبحی منصور در مقالات و بیانات مختلف خود، آداب و مناسک حج که عاری از هرگونه دروغ و تهمت به اسلام اصیل و قرآن کریم بوده، و هیچ خرافاتی در آن نباشد را اقدام به تبیین آن کرده است. در عین حال شخصی از وی می خواهد تا نحوه بجا آوردن مناسک حج را بصورتی بسیار فشرده و مختصر برایش توضیح دهد. دکتر صبحی نیز پذیرفته و می گوید: «موسم حج از ابتدای ماه ذی حجه شروع شده و تا مدت چهار ماه بعد، بصورت پی در پی که عبارتند از 1- ذو الحجه 2- محرم 3- صفر 4- ربیع الاول، ادامه دارد، و هر مؤمنی که به لحاظ مال و صحت جسم، مستطیع باشد باید در خلال این چهار ماه حرام، فریضه حج را (برای یک مرتبه) بجا آورد. شخص حاجّ باید قربانی را در حد وسع و توان خویش مثل: گوسفند، بز، گاو، شتر و غیره خریداری نماید. البته در زمانهای قدیم مردم این حیوانات را در سفرِ حج با خود می برده اند ولی هم اکنون سهل و آسان شده است چراکه می توان همانجا حیوان را برای قربانی خریداری کرد. از مواردی که (مذاهب شیعه و سنی) بدعت در دین گذاشته اند این است که ایشان آمده و برای «إحرام» یک لباس و پوششی خاص و معیّن (بعنوان لباس إحرام) قرار داده اند و حال آنکه این کار خطا و اشتباه است زیرا از لحظه ای که انسان به قصد ادای مناسک حج، وارد حرَم می شود، وی مُحرم بوده و در واقع إحرام، همان نیّت و قصد إحرام می باشد.
پس إحرام بدین معناست که شخص حاجّ باید (به توصیه قرآن کریم) ملتزِم به رعایت تقوا بوده و از مباشرت با همسر و فسق و نافرمانی خداوند متعال و جنگ و جدال پرهیز نماید، ایضا از صید حیوان اجتناب کرده و متعهد باشد تا قلب خود را از هرگونه فساد و شرارت، پاک و طاهر کرده و این اندک ایام و مناسک حج را فرصتی مناسب برای توبه نمودن از گناهان و طهارت قلب خویش قرار دهد. این إحرام (که گفته شد) به محض وارد شدن در محدوده «حرَم» آغاز می شود، بگونه ای که سه حرمت را در بر خواهد گرفت که عبارتند از 1- حرمت مکان و آن در مسجدالحرام. 2- حرمت زمان و آن در ماه حرام. 3- حرمت قلب و آن به معنای عزم و اراده انسان بر طهارت و پاکی قلب و دل خویش از انواع گناهان و معاصی است و همچنین به معنای سعی و تلاش در حفظ تقوای الهی می باشد. تمام مناسک حج باید با ذکر و یاد خداوند یکتا همراه باشد و البته ذکر و یاد خداوند متعال با فریاد و بالا بردن صوت و صدا شایسته نیست، بلکه ذکر الهی باید آهسته و با خشوع و تواضع توأم باشد.
از مهمترین مناسک حج، هفت مرتبه طواف به دور بیت الله الحرام است بی آنکه بناء کعبه لمس بشود و این طواف از مقابل حجر الاسود شروع می شود و باید توجه داشت که که حجر الاسود اصلا هیچ قداستی ندارد بلکه صِرفا علامتی است برای آغاز طوافِ حج. ایضا از مناسک حج، اعتکاف و عبادت و تسبیح در حرَم می باشد. همچنین ادای نماز بعد از طواف، واجب است به این دلیل که قرآن کریم می فرماید: «وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ»(125/بقره) یعنی: و به يادآور هنگامى كه خانه كعبه را محل رجوع و اجتماع و مركز أمن براى مردم قرار داديم وگفتيم: از مقام ابراهيم، جايگاهى براى نماز انتخاب كنيد و به ابراهيم واسماعيل تكليف كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و معتكفان و راكعان و ساجدان، پاك و پاكيزه نمایید.
از دیگر مناسک مهم حج، وقوف در عرفه می باشد و به اعتقاد بنده (صبحی منصور) هیچ مانعی ندارد تا بعضی در خلال همه این چهار ماه حرام، بخواهند تا در عرفه وقوف داشته باشند و در طول این مدت، وقوف در عرفه، هیچ محدودیت زمانی نخواهد داشت و البته لازم است که احتیاط لازم رعایت شده و هیچ بی توجهی نشود. وقوف نیز کافی است که بصورت صامت و سکوت صورت گرفته و یا اینکه با ذکر خداوند متعال به شکل آرام همراه باشد. حج در واقع یک رفتار و کرداری است با خلوص قلب و آن هم محض رضای خداوند متعال. از دیگر مناسک حج، تقدیم قربانی است که تا می شود و شخص حاجّ معذوریت ندارد، باید بوسیله خودش صورت بگیرد. و این بدین معناست که حاجّ، شخصا باید اقدام به خرید قربانی نموده و نظارت بر ذبح حیوان و توزیع گوشت آن داشته باشد. سعی بین صفا و مروه نیز یک مَنسک اختیاری است که هفت مرتبه می باشد. طواف وداعِ کعبه، باز یک مَنسک اختیاری است و هفت مرتبه می باشد. در این چهار ماه حرام، جائز است تا شخصی اقدام به «زیارت عمره» نماید و خصوصا اینکه آداب حج، منطبق با همان مناسک عمره است جز اینکه «عمره» وقوف در عرفه را ندارد ولی جایز است که اگر کسی خواست وقوف در عرفه را در همان «عمره» داشته باشد. فرضا به مانند اینکه شخصی بخواهد به آنجا رفته و فقط قصد دیدن و شناختن آن مکان را داشته باشد.( نه بعنوان یک عمل عبادی ویژه عمره که مرتکب بدعت بشود.)
حلق و تقصیر قبل از ورود به حرَم انجام می شود و آن نیز علامت و نشانه صداقت شخص حاجّ در صلح طلبی و امنیت خواهی و امین بودن اوست چراکه خداوند متعال در خصوص حلق و تقصیرِ قبل از إحرام و مناسک حج می فرماید: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا».(27/فتح) یعنی: همانا خداوند، آن رؤيا را براى پيامبرش به حق تحقّق بخشيد. شما مسلمانان ان شاء اللّه آسوده خاطر، در حالى كه سرهاى خود را تراشيده و تقصير كردهايد و از هيچكس ترس و وحشتى نداريد، به مسجد الحرام داخل خواهيد شد. خداوند چيزى را دانست كه شما نمىدانستيد، پس غير از اين، پيروزىِ نزديكى براى شما قرار داد. لذا با توجه به این آیه شریفه، مشخص می شود که اهل ایمان وقتی وارد مسجدالحرام می شوند که قبل از آن حلق و تقصیر را انجام داده اند تا احیانا مجبور نشوند در اثناء و خلال إحرام، این کار را که قدغن و ممنوع می باشد بجا آورند و چنانچه بدون عذر در خلال إحرام، کسی اقدام به حلق و تقصیر نماید، دادن فدیه (از قبیل روزه يا صدقه يا قربانى) بر وی واجب می شود. در نتیجه حلق، قبل از إحرام است نه در اثناء و خلال آن، و بنا به تعبیر قرآن کریم باز معلوم می شود که حلق منحصر به موی سر انسان است و البته این حلق و یا تقصیر، هر دو یکی بوده که مرد و زن باید به آن عمل کنند و منتها مرد حلق نموده و زن بخاطر سهل و آسان گرفتنِ شریعت بر وی، فقط تقصیر می کند.
صبحی منصور می گوید: به تصریح کلام الله مجید هیچگونه عبادتی، به هیچ وجه قابل استنابه و نائب گرفتن نمی باشد، چه در حق زندگان و چه در خصوص مردگان، چراکه تمام عبادات به نص قرآن کریم تجربه های شخصی هرکس بوده و این عبادات، میزان کرنش و تقوای الهی را در مقابل آزمون و دستورات خداوند متعال در مورد افراد مختلف، معین می کند، لذا کلام وحی دقیقا اهل ایمان را بی آنکه به آنان رخصت نائب گرفتن بدهد، مورد خطاب قرار داده و فقط خود ایشان را منشاء امر و نهی خویش قرار می دهد. از جمله آیاتی که بیانگر این است، عموما افراد و اهل ایمان حق نائب گرفتن را نداشته و بلکه تنها خودشان در صورت امکان باید به آن مهم اقدام نمایند، فرمان قرآن کریم در باره وجوب و احکام و مناسک حج می باشد آنجا که می فرماید: «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»(97/آل عمران) یعنی: و براى خداوند بر عُهده مردم است كه قصد حج آن خانه را نمايند، البته هركس که توانايى اين راه را دارد و هرکس كفر بورزد (یعنی: با داشتن توانايى، باز به حج خانه خدا نرود، بداند كه) همانا خداوند از همهى جهانيان بىنياز است. و در جایی دیگر می فرماید: «وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ»(27/حج) یعنی: و در ميان مردم براى اداى حج، بانگ برآور تا پياده و سواره بر هر شتری لاغر كه از هر راه دور مى آيند به سوى تو روى آورند. در نتیجه صبحی می گوید: پرواضح است که این آیات شریفه و دیگر آیات مشابه از قرآن کریم، فقط و فقط خود اهل ایمان را و آن نیز تنها زندگان شان را مورد خطاب و فرمان خود قرار داده است و هیچ اثری از جوازِ نائب گرفتن و یا نائب شدن برای غیر در عبادات، چه برای زندگان و چه مردگان، در آن رؤیت نمی شود. صبحی می گوید: کسی که حج خانه خدا را بدون میل و رغبت به تقوای الهی بجا می آورد، هیچ سودی برایش نخواهد داشت و کسی که اجیر می گیرد تا وی مناسک حج را برایش بجا آورد، هیچ نفعی عائدش نمی شود و کسی که برای مرده ای حج می کند، هیچ فایده ای برای آن مرده ندارد و کسی که حج می گزارد در حالی قلب و دلش آلوده به شرک است، حج او بخاطر شرک به خداوند متعال حبط و نابود خواهد شد و کسی که حج را انجام می دهد در حالی که شیفته گناه و معصیت است، همان معاصی دامن گیر او خواهد شد و کسی که مباردت به حج خانه خدا می کند در حالی که قلب و دل او وابسته به زیارت قبر پیامبر است، در حقیقت این شخص، دشمن پیامبر می باشد. صبحی منصور تمام احکام و مناسک من درآوردی از جانب مذاهب شیعه و سنی چون: رمی جمرات و غیره را انکار نموده و آنها را تهمت و دروغ محض به دین اسلام و قرآن کریم دانسته و در مقالات مختلف خود با استناد به تصریح کلام وحی، امری مردود و غلط معرفی می کند. صبحی می گوید: اینکه بعضی بر خداوند متعال افتراء بسته و فتوا می دهند که ایراد و نُقصان کار در مناسک حج مانند: طواف، موجب حرمت زن و شوهر بر یکدیگر می شود، تهمت و دروغی بزرگ بر خداوند متعال است ولذا می گوید: «ولايترتب على عدم الطواف شىء سوى ضياع الأجر» یعنی: بجا نیاوردن طواف، هیچ پیامدی ندارد مگر ضایع شدن اجر و مزد خود حاجّ.
صبحی در مورد رمی جمرات می گوید: «هى التمسك بشعيرة شيطانية، ليست من شعائر الحج ، و هى رمى الجمرات و ايضا قد فصّلنا القول فى نفى هذه الشعيرة الشيطانية» یعنی: رمی جمرات، در واقع یک آئین شیطانی است که از شعائر حج نمی باشد و ما در خصوص نفی این آئین شیطانی، مفصل حرف زده ایم. اهل القرآن به استناد کلام وحی، هرگز شیطان را قابل رؤیت نمی دانند، چراکه خداوند متعال می فرماید: «إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ»(27/اعراف) یعنی: همانا شیطان و بستگانش شما را میبینند از جایی که شما آنها را نمیبینید. لذا احمد صبحی منصور و همفکران قرآنی وی، اقدام به سنگباران نمودن شیطان خیالی و فرضی را (به اسم رمی جمرات) فعلی لغو و بیهوده دانسته و بلکه معتقدند: قرآن کریم هیچگاه اهل ایمان را برای رهایی از شرّ شیاطین جنّ و انس، به پرتاب سنگ و کلوخ (به مانند: آداب و رسوم کافران و بت پرستان جاهلی که اینگونه در مقابلِ دعوت به توحید، توسط انبیاء الهی علیهم السلام و مؤمنین و مسلمین، تقابل نموده و ایشان را سنگباران می کردند) توصیه و سفارش نکرده است و بلکه تنها راه نجات را در استعاذه و پناه بردن به خداوند متعال و رعایت تقوا و فرار و اجتناب از صحنه گناه و معصیت الهی می داند، دقیقا به همان صورت که یوسف پیامبر علیه السلام بدان مبادرت ورزید و در نتیجه مورد تحسین و لطف خداوند متعال واقع شد.
تمامی اهل القرآن بر طبق دلائل متقن و من جمله این آیه شریفه از قرآن کریم معتقدند که: ماههای چهارگانه حرام تماما پی در پی بوده و هیچ فاصله میان آنها نیست چراکه خداوند متعال می فرماید: «فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(5/توبه) یعنی: پس چون ماههاى حرام سپرى شد، مشركان را هر کجا که يافتيد بكشيد و دستگير كنيد و در محاصره شان قرار دهيد و در همه جا به كمين آنان بنشينيد. پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات پرداختند، راهشان را باز كنيد (و آزادشان بگذاريد) كه همانا خداوند، آمرزنده و مهربان است. لذا صبحی منصور و دیگر اندیشمندان قرآنی استشهاد می کنند که اگر ماههای چهارگانه حرام، متناوب و جدای از هم بود، هرگز کلام وحی آنها را بصورت جمع ذکر نمی کرد و بدین شکل نمی فرمود که : «فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ» در نتیجه از همین جا بوضوح معلوم می شود که ماههای حرام متصل به یکدیگر می باشند، نه پراکنده و جدای از هم. بنابر این اولین ماه حرام که ذوالحجه است پس از آن سه ماه محرم، صفر و ربیع الاول، مجموعا چهار ماه حرام را تشکیل می دهند.[۱۰۳][۱۰۴][۱۰۵][۱۰۶][۱۰۷]
اثبات حقانیت و معجزه بودن قرآن کریم، فقط در چند خط
شخصی بصورتی خلاصه و در عین حال واضح و پُرمعنا سوال می کند: « مِن أين أعلم أن القرآن من الله تبارك وتعالى؟» یعنی: من از کجا یقین کنم که حقیقتا قرآن از جانب خداوند متعال است؟ و احمد صبحی منصور در پاسخ وی می گوید: «محال است که یک شخص عرب و درس نخوانده در قرن هفتم میلادی بتواند این قرآن را در حالی که در آن انواع بیشماری از إعجازها چون: إعجاز اخبار آینده و إعجاز علمی که هنوز برخی از آنها تا الان هم بدست ما نرسیده و کشف نشده است و إعجاز عددی همراه با فصاحت در کلام و امکان فهم و دریافت برای کسی که قصد و اراده آن را داشته باشد و مجال درک و اسنتباط برای کسی که توان و استطاعت آن را دارد، تألیف نماید. و البته ما در سایت اهل القرآن این موضوع را بطور تخصصی مورد بحث و بررسی (بسیار) قرار داده ایم.»[۱۰۸]
بی اساس بودن اعتقاد شیعه مبنی بر وجوب و دادن خُمس أرباح مکاسب
از احمد صبحی منصور در مورد صحت یا عدم صحت اعتقاد علماء شیعه مبنی بر وجوب و گرفتن خمس ارباح مکاسب = منافع و درآمدهای به دست آمده از کسب و کار از مردم سوال می شود، ایضا تنها استشهاد قرآنی ایشان به این آیه شریفه که می فرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّـهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّـهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّـهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»(41/انفال) یعنی: بدانيد كه هر چه غنيمت گرفتيد، همانا يك پنجم آن براى خداوند و رسول و خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است، اگر به خداوند و آنچه بر بنده خود، روز جدايى حقّ از باطل، روز درگيرى دو سپاه (اسلام و کفر در جنگ بدر) نازل كرديم، ايمان داريد و خداوند بر هر چيزى تواناست.
صبحی منصور در پاسخ سوال فوق می گوید: «این آیه کریمه در خصوص توزیع و تقسیم غنائم جنگی، و آن نیز بهنگام پیروزی لشکر اسلام بر دشمن متجاوز می باشد و هیچ ربطی به وجوب خمس مکاسب (و اصطلاحا در نظر شیعه، سهمَین امام و سادات) بر مردم و آن هم به نفع کهنوت و آخوند مذهبی ندارد. در نتیجه، این خمس غنائم، بر کسانی که استحقاق آن را داشته و البته (به تصریح قرآن کریم) مشخص و معیّن هم می باشند، توزیع می شود که از این قرارند: ابتداء خداوند متعال و رسول او ، و این یعنی در جهت دعوت به دین اسلام و جهاد در راه خدا و رسولش. و کلاً (در قاموس قرآن کریم) تمام مواردی که واژه «رسول» ذکر شده است، در سیاق و مثل این آیه، همگی به معنای «رسالت» می باشد که همان قرآن کریم است. سپس این خمس غنائم، به بستگان از رزمندگانِ جنگ دفاعی اسلام تعلق می گیرد و آنگاه نیز به یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان آنها. در نتیجه، خمس غنائم جنگی بدین شکل توزیع و تقسیم می شود: بخش اول: چهار پنجم آن (یعنی 80 درصد همه غنائم جنگی) برای خود رزمندگان و پیروزمندان لشکر اسلام در جنگ می باشد. و بخش دوم: یک پنجم مابقی آن (یعنی 20 درصد باقیمانده غنائم) طبق آیه شریفه، به پنج گروه که شامل این مورد و افرادند، تعلق میگیرد: 1- در جهت دعوت به دین اسلام 2- بستگان رزمنده اسلام 3- یتیمان رزمنده اسلام 4- بینوایان رزمنده اسلام 5- در راه ماندگان رزمنده اسلام. (پس دقت شود) در اینجا هیچ مال و غنیمتی به رجُل دین و مذهب نمی رسد، چراکه در دین اسلام، هرگز عناوینی چون: رجال دین و کهنوت و آخوند دینی و شیخ الاسلام و روح الله و آیة الله و شیخ الشیوخ و تشیّع و تصوّف و سلفی و سنّی و وهّابی و از این قبیل وجود ندارد و این ها تماما (القاب) ادیان و مذاهب زمینی بوده (و ساخته و تراشیده های دست بشرند) که با حیله و کلاه و کلک از ناحیه مردم، کسب درآمد و ارتزاق نموده و اینگونه آنان را به گمراهی می کشند. و اصلا قرار نیست مردمی که (در قبال این ظلم و ستم ها) ساکت و فروتن می باشند، هیچ ترقّی و پیشرفتی داشته باشند و بلکه این گونه ملت، دائم در اختلافات و جنگ ها و نزاع های داخلی وخارجی و مذهبی بسر می برند، تا مگر اینکه، از این اباطیل و خرافات مذهبی (مثل: وجوب و دادن خمس درآمد خویش بعنوان سهمَین امام و سادات که این دو عبارت، هیچ پایه و تصریح از کلام وحی ندارند) ایضا از این عده افراد (کهنوت دینی) که در این دنیا مال و عزّت ایشان را به سرقت می برند و باعث خلود و جاودانگی ایشان در عذاب آخرت می شوند، خود را رهانیده و خلاص نمایند. هان ای مردم، به هوش آمده و بیدار شوید و از ثروت های غارت شده خویش، توسط خودکامان و اهل استبداد و رجال دینی که نفرین و لعنت خداوند متعال و تمام ملائکه و همه مردم، بر ایشان باد، جویا و سوال نمایید.»
اینکه سیاق و قبل و بعد از آیه شریفه 41، از سوره انفال و بلکه تمام سوره انفال در جنگ و جهاد و غنائم و اسیران جنگی می باشد، احمد صبحی منصور به نکته ای ظریف و جالب توجه اشاره کرده و می گوید: «نزلت سورة الانفال (والأنفال بمعنى الغنائم) لتضع تشريعا لمستجدات حدثت وهى الغنائم والأسرى. قبلها وفى سور مكية نزلت قواعد التشريع الأساس فى سورة الانعام والفرقان والإسراء، ومنها النهى عن قتل النفس التى حرّم الله جل وعلا إلا بالحق. و سبق تفصيل هذا. و قبلها و بعدها نزلت آيات رعاية ابن السبيل و الأسير.»
یعنی: سوره انفال که اصلا خود واژه انفال به معنای غنائم می باشد، نازل گردید تا در خصوص رخدادهای جدید که همان غنائم و اسیران جنگی بود، تشریع و قانون گذاری نماید، والبته قبل از آن، در سوره های انعام و فرقان و إسراء که همه مکی هستند، اصول و قوانین اساسی (این دو رویداد غنائم و اسیران جنگی) نازل شد و از جمله آن قوانین الهی، حرمت و نهی خداوند متعال از کشتار و قتل نفس انسان بیگناه بود که در این مورد مفصل بحث شده است و قبل و بعد از این تشریع نیز، آیاتی پیرامون در راه ماندگان و اسیران جنگی و حفظ و رعایت حقوق آنها نازل شده است.
صبحی باز نکته ای دقیق و قابل تأمل دیگر را یادآور می شود و می گوید: سیاق آیه «غنائم جنگی» و نحوه توزیع و تقسیم آن، درست به ترتیب و مانندِ توزیع و تقسیم «فَیء» می باشد. یعنی در آیه غنائم جنگی آمده است: «فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ»(41/انفال) و عینا نیز در آیه فَیء آمده است: «فَلِلَّـهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ»(7/حشر)
صبحی منصور در خصوص فرق «غنیمت جنگی» با «فَیء» که در قرآن کریم آمده است می گوید: «هناك فَىء يأتى بلا قتال من مصادر شتّى والتوزيع فيه ليس بالخمس و لكن يكون جميعه على أوجه الاستحقاق السابقة.» یعنی: فَیء - برخلاف غنیمت جنگی - بدون جنگ و کارزار با دشمن و آن نیز از منابع مختلف، بدست می آید و توزیع و تقسیم آن هم، بصورت یک پنجم نبوده و بلکه باید تماما آن (فَیء) را به همان ترتیب (که آیه شریفه گفته است، یعنی: 1- جهت دعوت به دین اسلام 2- خویشاوندان 3- یتیمان 4- بینوایان 5- راه ماندگان بلاد اسلام) با رعایت اولویت و شایسته ترین وجه ممکن، توزیع و تقسیم شود. لذا قرآن کریم می فرماید: «مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ»(7/حشر) یعنی: آنچه را خداوند از اهل آبادىها به رسولش غنیمت داده و بازگرداند، پس براى خدا و براى رسول و براى خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا (اين اموال) تنها ميان ثروتمندان شما در گردش نباشد و آنچه رسول براى شما آورده، بگيريد و آنچه شما را از آن باز داشته است، ترك كنيد و از خدا پروا كنيد كه خداوند، سخت كيفر است.
احمد صبحی منصور می گوید: ادّعای شیعه مبنی بر اینکه مقصود از ذوی القربی در آیه 41 سوره انفال - یا آیه 23 سوره شوری، که می فرماید: «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» بستگان و خاندان پیامبر و فرزندان فاطمه می باشد، منافات با واقعیت قرآنی دارد، چراکه ضمن اینکه بلحاظ ادبی و لسان عرب، واژه «ذوی القربی» یا «فی القربی» فاقد ضمیر عائد به رسول است و الّا اگر می خواست باید می گفت: «فی أقاربی» یا «للأقارب النبیّ» ایضا اشکالات بسیار دیگری در این خصوص وجود دارد. فی المثل اینکه: در دو آیه شریفه فوق، واژه «رسول» آمده است، نه «نبیّ» و واژه «رسول» در حقیقت به معنای رسالت پیامبر و دین و آئین اسلام می باشد، نه شخص حقیقی و یا سخنان خود پیامبر علیه السلام، لذا قرآن کریم در این مواقع هرگز واژه «نبیّ» را ذکر نمی کند، زیرا عبارت و عنوان «نبیّ» معمولا در سیاق احکام شخصی و مربوط به حیات پیامبر بوده و حتی در کلام وحی، تمام عتاب های الهی، با خطاب یا أیها النبّی وارد شده است مثل: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(1/تحریم) ، نه «یا أیّها الرّسول»! و اگر دقت و تدبّر شود سرتاسر قرآن کریم حتی یک مورد، امر به اطاعت از «نبیّ و یا محمد» نشده و ابدا نگفته است: «أطیعوا النبیَّ یا أطیعوا محمداً» و بلکه می فرماید: «أَطِيعُوا الرَّسُولَ» و این در واقع یعنی، اطاعت از قرآن کریم که رسالت الهی پیامبر خاتم علیه السلام بوده و وی مأمور به ابلاغ آن بوده است و از این قبیل نکات ادبی و قرآنی دیگر که فراوان بوده در جای خود، ذکر و بحث شده است.
مضاف بر همه این ها - باز عملا معیّن نمودن خاندان پیامبر بر حسب وراثت، هیچ ممکن نیست و بلکه پیامبر نیز مأموریت الهی داشته است تا اعلان نماید که وی هیچ اجر و مزدی را از احدی طلب نمی کند و بی شک منظور از اجر و مزدی هم که خداوند متعال در قرآن کریم بیان داشته است، در واقع همان مودّت و دوستی هرکس از اهل ایمان با خویشان و بستگان خودش می باشد، زیرا هر آنچه را که پیامبر از اجر و مزد و پاداش از مردم درخواست نماید، ویژه و برای خود مردم می باشد، نه برای شخص پیامبر و یا بستگان وی! حال در حق ذریه و فرزندان علی (پسر عموی پیامبر) باشد، یا در حق ذریه و فرزندان عباس (عموی پیامبر) بوده و یا در حق ذریه و فرزندان یا ابی لهب، (عموی دیگرش) باشد.!!
عثمان محمد علی از دانشمندان اهل القرآن و دقیقا همفکران احمد صبحی منصور می گوید: «ما يدعيه الشيعة من أن (ذوى القربى) تعود على أقارب النبى عليه السلام وخاصة آل على بن ابى طالب و يأكله بالباطل الملالى اصحاب العمامات السوداء من أموال الناس على اساسه لهو محض افتراء و كذب على الله و رسوله، ما أنزل الله به من سلطان، و هو إفك و خداع و سرقة لصدقات عوام المسلمين و جهلاءهم.»
یعنی: اینکه شیعه ادّعا می کند عبارت «ذوی القربی» مربوط به بستگان پیامبر علیه السلام و خصوصا خاندان علی بن ابی طالب می باشد و در نتیجه، این امر باعث شده است تا اینکه (این خمس غنائم را) ملاّیان عمّامه سیاه به سر ، اینگونه اموال مردم را به ناحق و باطل بخورند، همگی از ریشه دروغ محض بوده و اتّهام و افتراء بر خداوند متعال و رسول او می باشد که هیچگونه برهان و سند الهی در بر ندارد، و بلکه این ادّعا (درحقیقت) یک دروغ و خدعه بوده و تنها بخاطر سرقت اموال و صدقات عموم مردم مسلمان و نا آگاه می باشد.[۱۰۹][۱۱۰][۱۱۱][۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴]
اصحاب اعراف همان فرشتگان الهی می باشند
قرآن کریم می فرماید: «وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ.»(46/اعراف) یعنی: ميان بهشتيان و دوزخيان حجابى است و بر اعراف، کسانی هستند كه همه را از چهره و سيماي شان مىشناسند و بهشتيان را كه هنوز به بهشت وارد نشده اند و چشم امید به دخول آن دارند، ندا می دهند که سلام بر شما باد.
احمد صبحی منصور در خصوص معنا و مفهوم «اصحاب اعراف» در آیه فوق و آیاتی چند پس از آن می گوید: «برخی ادعّا نموده اند که اصحاب اعراف، همان کسانی اند که میزان ثواب و گناهان شان یکسان می باشد، و حال آنکه این آیات در مورد دو گروه بهشتیان و دوزخیان، پیش از ورود هرکدام شان به بهشت و یا دوزخ بوده و سخن می گوید.»
صبحی منصور می گوید: اصلا ممکن نیست تا میزان حسنات و سیئات کسی در روز قیامت یکسان باشد. برخی از مردم بین ترازوی خداوند متعال در روز رستاخیز، با ترازوی بشر در بازار دنیا هیچ فرق نگذاشته و هر دو را یکسان می پندارند. آری، کفّه ترازوی دنیا همطراز و یکسان می شود، ولی ترازوی خداوند متعال هرگز، چراکه به تصریح کلام وحی، یقینا یک کفّه بر کفّه دیگر تفوّق و برتری یافته و در یک سطح قرار نخواهد گرفت آنجا که می فرماید: «فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ. فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ. وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ. فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ. وَمَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ. نَارٌ حَامِيَةٌ.»(6الی11/القارعه) یعنی: پس اما هرکس اعمال وزن شده اش، سنگین و با ارزش است، پس او در یک زندگی خوش و پسندیده ای است، و اما هرکس اعمال وزن شده اش، سبک و بی ارزش است، پس جایگاه و پناهگاهش هاویه است، و تو (ای پیامبر) چه می دانی هاویه چیست؟ آتشی بسیار داغ و سوزان است.
در جایی دیگر می فرماید: «وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ.»(8و9/اعراف) یعنی: و در آن روز، سنجش بر پايه حقّ است. پس هر كس، كارهاى وزن شده اش، سنگين باشد، پس آنان همان رستگاران اند. و هر كس، اعمال وزن شده اش، سبك باشد، پس آنان كسانى هستند كه به خود زيان زدند، زيرا به آيات ما ستم مىكردند.
همچنانکه در تایید وجود تنها دو گروه بهشیان و جهنمیان و نبود هیچ گروه ثالثی در روز قیامت، بارها و بارها قرآن کریم به این حقیقت تصریح نموده است و من جمله اینکه می فرماید: «وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ.»(7/شوری) یعنی: و بدين سان قرآنى عربى را به تو وحى كرديم تا مردم مكّه و كسانى را كه اطراف آن هستند هشدار دهى و از روز جمع (قيامت) كه شكى در آن نيست بيم دهى، گروهى در بهشت و گروهى در آتش سوزانند.
صبحی می گوید: پس با این حساب معلوم می شود که محاسبه خلق در آخرت، تنها و تنها بر اساس ایمان و عمل صالح آنان است و مؤمنی که ایمان و عمل صالح خود را به شرک و ریا آلوده نکند، مشمول چندین برابر شدن ثواب اعمال خواهد شد و این اعمال صالح نیز مایه تکفیر و پاکی کناهان وی خواهد گردید، زیرا قرآن کریم می فرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ.»(160/انعام) یعنی: هركه نيكى آورد، پس براى او پاداشى ده برابر آن است و هركه بدى آورد، جز مانند آن كيفر نخواهد ديد و به آنان هرگز ستم نخواهد شد.
و قرآن کریم در مورد نقش مثبت اعمال صالح و اینکه کارهای نیک انسان در دنیا، کفّاره گناهان وی خواهد شد، می فرماید: «وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّـيِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ.»(114/هود) یعنی: و نماز را در دو طرف روز و اوايل شب بپادار، بدرستى كه كارهاى نيكو، بدىها را محو مىكند، اين فرمان تذكّرى است براى اهل ذكر.
صبحی منصور در ادامه مبحث مربوط به اصحاب اعراف می گوید: کلمه «رجال» در این آیه به معنای مردان نبوده و بلکه «رجال» در اینجا به معنای «مُترجِّلین» = واقفين على أقدامهم، می باشد و در نتیجه منظور آیه، فرشتگانی است که درآنجا حضور داشته و بر أقدام خویش ایستاده اند و این واژه «رجال» به معنای «مُترجِّلین، واقفین، پیادگان و ایستادگان» در چند جای دیگر قرآن کریم آمده است، مثل آنجا که می فرماید: «وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ»(27/حج) یعنی: و در ميان مردم بانگ حج برآور تا آنان، پياده و سواره بر مركبهاى چابك از هر راه دورى به سوی تو جمع آیند.
باز در جایی دیگر می فرماید: «حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ فَإنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَوْ رُكْبَانًا.»(238و239/بقره) یعنی: برنمازها مواظبت و توجه کامل داشته باشید و به خصوص نماز وُسطی، و به طاعت خدا قیام کنید. پس اگر بيم داشتيد، پياده يا سواره نماز را به جای آورید.
گفتنی است اهل القرآن با استفاده از سیاق آیات شریفه بر این نظر می باشند که منظور از «نماز وُسطی» نماز در وقت معینی چون: نماز صبح و یا نماز ظهر و از این قبیل نمی باشد و بلکه واژه وُسطی در اینجا که اسم تفضیل مؤنث است، به معنای أوسط، عادل تر، نیکوتر، برازنده تر و بهتر می باشد، مانند: «قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ.»(28/قلم) یعنی: یک نفر بهترین و عادل ترینشان به آنها گفت: من به شما نگفتم چرا تسبیح و ستایش خدا را بجا نیاورید؟
بنابراین «الصَّلاةُ الْوُسْطَى» صفت هر نمازی خواهد بود که به سفارش کلام وحی، با خشوع و خشیت و محافظت و رعایت تقوا بجا آورده می شود و در نتیجه، خداوند متعال، اهل ایمان را به ادای نماز و بخصوص عالی ترین نوع آن، که با صفت «وُسطی» به معنای نماز با توجه و خشوع و محافظت و تقوا باشد، توصیه می فرماید.
لذا صبحی منصور می گوید: «إن معنى الصلاة الوُسطى هى الصلاة التى تنهى عن الفحشاء والمنكر، هى الصلاة التى تجعل صاحبها متقيا، هى الصلاة التى تطبق قوله تعالى (أقيموا الصلاة ) و يكون مَن يصلى مِن (المحافظين على الصلاة) أى يأتمر بقوله تعالى حافظوا على الصلوات.»
یعنی: نماز وُسطی آن نمازی است که انسان را از هر زشتی و گناه باز می دارد، آن نمازی است که نمازگزار را با تقوا می کند، آن نمازی است که مطابق و مصداق «أقیموا الصلاة» بوده باشد، آن نمازی است که نمازگزار، آن را با محافظت که توصیه و فرمان خداوند بزرگ است بجا آورد، بدین معنا که سخن خداوند متعال را بر «حافظوا علی الصلوات» امتثال نموده و بکار گیرد.
صبحی منصور در ادامه مبحث فوق می گوید: وقتی آیه می فرماید: «وَعَلَى الأَعْرَافِ رِجَالٌ» منظور این است که، درآنجا فرشتگان الهی واقف و حضور داشته و این فرشتگان، هر کدام از دو گروه بهشتیان و دوزخیان را از طریق نورانیت و یا ظلمتِ سیما و چهره های شان، می شناسند. بنابراین قرآن کریم می فرماید: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ، ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ، وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ، تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ، أُوْلَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ»(38-42/عبس) یعنی: چهره هايى در آن روز، درخشانند، خندان و شادمانند، و چهره هايى در آن روز، غُبار غم بر آنها نشسته. و تيرگى و سياهى، چهره آنان را پوشانده است، اينان همان كافران بدكردارند.
پس عبارت «وَعَلَى الأَعْرَافِ - رِجَالٌ» منظور از «وَعَلَى الأَعْرَافِ» چنانکه از واژه آن هویداست، مأموران و ملائکه الهی اند که تسلط و قدرتِ معرفت و شناخت بهشتیان و دوزخیان را دارند. و مقصود از «رِجَالٌ» نیز همین ملائکه می باشند که در آنجا (مُترَجِّلون) ایستاده و واقف اند، و با بهشتیان که هنوز وارد بهشت نشده و طمع و امید ورود به بهشت را دارند، هم سخن و آشنا شده و ایشان را سلام و تحیّت می دهند.
در این موقفِ انتظار به بهشت، هرگاه نگاه بهشتیان به چهره غمبار و تیره دوزخیان می افتد، هراسان گشته و شتابان در پی خلاص و نجات از این موقف و صحنه می باشند ولذا آیه در مورد ایشان می فرماید: «وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاء أَصْحَابِ النَّارِ قَالُواْ رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»(47/اعراف) یعنی: و چون نظر اهل بهشت بر اهل دوزخ افتد، گویند: پروردگارا، ما را با این ستمکاران، به یک جای قرار مده.
و پس از اینکه ملائکه، بهشتیان را که برای داخل شدن در بهشت، عجله دارند، سلام و تحیّت می دهند، این اصحاب اعراف که فرشتگان الهی باشند، متوجه شدّت ندامت و عذاب وجدان دوزخیان که اتفاقا اهل ایمان را در دنیا تهدید و هشدار می داند، می شوند ولذا به دوزخیان می گویند: آیا شما همان کسانی نبودید که سوگند یاد کرده و می گفتید که مؤمنان هیچ رحمت خداوندی شامل حال شان نخواهد شد؟ حال بنگرید که اهل ایمان وارد بهشت می شوند. و در این هنگام، اصحاب الجنة، وارد در بهشت خواهند شد.
لذا خداوند متعال می فرماید: «وَنَادَى أَصْحَابُ الأَعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيمَاهُمْ قَالُواْ مَا أَغْنَى عَنكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ. أَهَـؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لاَ يَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ»(48و49/اعراف) یعنی: و اصحاب اعراف (= ملائکه) در حالی که واقف و ایستاده اند (دوزخیان) را که به سیمای شان میشناسند، ندا دهند و گویند: دیدید که جمع مال و جاه و آن فخر و تکبّرتان به حال شما اصلا سودمند نبود. آیا آنهایی (از مؤمنان) که سوگند یاد میکردید که خدا آنان را مشمول عنایت و رحمت خود نمیگرداند، اکنون مقام شان را میبینید؟ (وآنگاه خطاب شود) وارد بهشت شويد، بىآنكه هیچ خوفى بر شما باشد و يا اندوهگين شوید.
در اینجا نقش و مأموریت اصحاب اعراف که فرشتگان خداوند متعال می باشند، با ورود بهشتیان به بهشت، و دخول دوزخیان به دوزخ، تمام می شود، آنگاه گفتگویی دیگر، بین بهشتیان و دوزخیان آغاز می شود. بنابراین قرآن کریم در آیه بعد می فرماید: «وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ.»(50/اعراف) یعنی: و اهل دوزخ بهشتیان را ندا کنند که ما را از آبهای گوارا یا از نعمت های بهشتی که خدا روزی شما کرده بهره مند کنید. آنها پاسخ دهند که خدا این آب و طعام را بر کافران حرام گردانیده است.
نتیجه: سیاق و معنای آیات 46 تا 50 از سوره اعراف، در خصوص این گروه از افراد می باشد. 1- اصحابُ الاعراف که فرشتگان الهی باشند. 2- اصحابُ الجنة که بهشتیان هستند. 3 – اصحابُ النار که دوزخیان می باشند.[۱۱۵][۱۱۶][۱۱۷][۱۱۸]
نماز نشسته
شخصی به احمد صبحی منصور می گوید: «من یک مشکل دارم و آن این است که، هرگاه ایستاده نماز می خوانم، هیچ تمرکز ذهنی نداشته و احساس آسایش و راحتی نمی کنم، به همین خاطر نمازم را نشسته بجا می آورم تا بتوانم آن را با خشوع و تمرکز قرآئت نمایم، با این حال، آیا نمازم صحیح می باشد و یا اینکه نه، باید حتما آن را ایستاده بجا آورم؟» صبحی منصور در پاسخ وی می گوید: «در ادای عبادات، هرگز حرج - یعنی: تکالیفی که موجب مشقت و سختی برای مکلَّف است – وجود ندارد. مهم داشتن خشوع و تقوا در نماز می باشد.»[۱۱۹]
وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ
از صبحی سوال می شود دو واژه (الشَّفْعِ وَالْوَتْرِ) در آیه سوم از سوره والفجر به چه معنا می باشد؟ و صبحی منصور در پاسخ می گوید: «کلمه (الْوَتْرِ) فقط یک مرتبه در قرآن کریم ذکر شده است و (وَتْر) به معنای فرد و تنها و جدا می باشد و طبق تصریح قرآن کریم، همه خلائق در روز قیامت هرکدام، تنها و جدا محشور می شوند و (شَفْع) همان چیزی است که آن وتر و فرد تنها را حمایت و یاری می کند، به این معنا که وی را شفاعت نموده و با او جفت و همراه می شود. و روز قیامت ما بندگان همگی بصورت (وَتْر) یعنی: تنها و جدا در محضر خداوند متعال محشور خواهیم شد و هیچ چیز نمی تواند این وتر و فرد تنها را که در محضر خداوند متعال حاضر شده است، شفاعت و حمایت نماید مگر تنها عمل صالح و شایسته خودش، و هر فردی - در منطق قرآن کریم در این دنیا - دو (رَقیبٌ و عَتیدٌ) به معنای مراقب و آماده باش دارد که باز این دو نیز - در آخرت - به (سائِقٌ و شَهیدٌ) به معنای سوق دهنده و گواه دهنده، تبدیل و توصیف شده اند و وی را همراهی می کنند، به این منظور که، یکی او را سوق و حرکت داده و دیگری نیز اگر اعمال صالح داشته باشد، به نفع او گواه و شهادت خواهد داد و اینگونه این اعمال خیر و صالح، شفیع و نجاتبخش بنده در روز قیامت خواهد شد. پس (شَفْع) به معنای اعمال صالح و شایسته هرکس می باشد که (وَتْر) و بنده بی کس و تنها را در روز قیامت، شفاعت و حمایت و همراهی خواهد نمود. و البته ما توضیحات بیشتر را در این خصوص - با استناد به تصریحات کلام وحی - در (کتابُ الشّفاعة) آورده ایم.»[۱۲۰]
کوثر از نام های قرآن کریم است
از احمد صبحی منصور در مورد معنا و مفهوم (کوثر) در آیه اول از سوره کوثر سوال می شود و صبحی در پاسخ اظهار می دارد: «شناختِ حقیقت و چیستی کوثر، بسته است به شناختِ حقیقت و چیستی آن چیزی که خداوند متعال به خاتم النیین محمد علیه السلام عطا نموده و آنچه را که خداوند متعال به محمدبن عبدالله عطا کرده است و در نتیجه، بواسطه آن وی را رسول و فرستاده خود قرار داده است، همان قرآن کریم می باشد. از نام های قرآن کریم، کوثر، فرقان، نور، کتاب، سبع مثانی، حکمت و غیره می باشد و این مطلب، یک حقیقت قرآنی است. ولی اگر می خواهید به خرافات مضحک و خنده دار اهل سنت پی ببرید، خوب است تفاسیرشان را در خصوص کوثر و آب کوثر و چشمه کوثر قرائت نمایید که پندارشان این است: کوثر آبی است ویژه پیامبر علیه السلام که اهل ایمان در روز قیامت از آن می نوشند، حال آنکه از واضحات قرآنی است که پیامبر علیه السلام نه از عالَم غیب و آینده خبر داشته و نه در این خصوص حق داشته است تا سخن بگوید. ولی مذاهب شیعه و سنی پایه و اساس کارشان همواره بر دروغ و افتراء می باشد.»
صبحی منصور در ردّ اعتقاد باطل و پندار شیعه مبنی براینکه منظور از (کوثر) به قرینه واژه (أبتر) فاطمه بنت محمدبن عبدالله است می گوید: «أبتر به معنای مقطوع بوده و منظور کسی است که ثواب و پاداش کردار شایسته اش از وی قطع و جدا می شود و این مطلب، در مورد مشرکی می باشد که خداوند متعال او را حبط عمل نموده و عمل صالح و شایسته اش را بخاطر گناه شرک، نابود کرده و در نتیجه، کردارهای نیکش، تهی و بدون وزن خواهد بود، و در حقیقت این فرد، همان شانِئ و دشمن رسول خدا می باشد که بخاطر معصیت کفر و شرک و نداشتن اعمال صالح، خداوند متعال معاصی او را مایه حسرتش قرار داده و جاودان در عذاب جهنم خواهد کرد.»
«نکته مهم این است که - این شانِئ و دشمن رسول خدا، عداوت و خصومت وی با پیامبر، هیچ شخصی نبوده است، بلکه او در حقیقت، دشمن همان کلام وحی و قرآن کریم بوده که خداوند متعال بر محمدبن عبدالله نازل کرده و از این طریق، او رسول و فرستاده خداوند متعال واقع شده است و این تنها علتی بود که کفار و مشرکین با پیامبر علیه السلام دشمنی نموده و عداوت به خرج می دادند وگرنه همین عده افراد (عرب) تا قبل از مبعوث شدن محمد به رسالت الهی، او را با دو صفت صادق و امین شناخته و صدا می زدند. ولی بعد از نزول قرآن یا کوثر یا فرقان یا ذکر یا حکمت یا کتاب، - همان مردم که او را صادق و امین صدا می زدند، - شانِئ و دشمن پیامبر علیه السلام شده و او را به کذّاب و ساحر و شاعر و مجنون بودن، متّهم نمودند.»
صبحی در ادامه می گوید: «همانا قرآن کریم، کتابی است که آیات آن «متشابه» یعنی: هماهنگ و شبیه یکدیگر بوده و عبارات آن، «مثانی» یعنی بصورت مکرر، دوباره و سه باره و بیش از آن، بیان شده است ولذا صفات و اسماء مختلف قرآن کریم، فراوان و متعدد بیان شده است و اگر واقعا کوثر، نام یک نهری (ویژه پیامبر) در بهشت بود، بی تردید آیات قرآن کریم به این موضوع اشاره و تاکید می نمود، در حالی که در کلام الله مجید، تمام نعمت های بهشت برای همه اهل ایمان، اعم از پیامبر و مؤمنین و صالحین، یکسان وارد و توصیف شده است بی آنکه هیچ نعمت بهشتی را اختصاص به پیامبر علیه السلام بدهد و بلکه می فرماید: پیامبر و اهل ایمان، همگی در روز قیامت، نور ایمان شان از پيش روى و جانب راست شان می شتابد. و باز می گوید: همگی در جايگاهى راستين، نزد فرمانروايى مقتدر متنعّم اند. ولذا آشکار و معلوم است که راه مفتوح و باز بوده و این فرصت برای همه اهل ایمان و صالحان وجود دارد تا همگی در معیّت و همراه کسانی باشند که خداوند متعال بر آنان نعمت داده و آنان را مورد لطف خود قرار داده است، یعنی: با پیامبران و صدّیقان و شهیدان و نیکوکاران، محشور بشوند و البته آنان چه نیکو رفیقانی می باشند.»
صبحی منصور مجدد تاکید نموده و می گوید: «با وجود صدها آیه از قرآن کریم در خصوص نعمت های بهشتی، حتی یک آیه یافت نمی شود که نهری را در بهشت توصیف نموده و نام آن را کوثر ذکر کرده و آنگاه آن را مختص به خاتم پیامبران بداند. و در واقع این عبارات، خرافات دین های زمینی و مذاهب شیعه و سنی می باشد که اینگونه در حیطه علم الهی، بی باکی و جرأت و جهالت به خرج داده و به پیامبر خدا علیه السلام سخنی را نسبت می دهند که هیچ از آن اطلاع نداشته و به زبان نیاورده است.»[۱۲۱]
نحوه ادای تشهد و سلام نماز که مطابق با فرمان خداوند متعال و منطق قرآن کریم است
از احمد صبحی منصور سوال می شود که تشهد و سلام نماز را چگونه و با چه عباراتی باید بجا آورد؟ و صبحی منصور در پاسخ اینگونه بیان می دارد:
1- در خصوص نحوه تمام کردن نماز، در همان حال که نمازگزار نشسته است، وی ابتدا باید تشهد قرآنی را که آیه 18 سوره آل عمران است قرائت نماید، یعنی بگوید: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لآ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَ المَلـآئکةُ وَ أُوْلُوا الْعِلْمِ قَآئماً بِالْقِسْطِ لآ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ.»(18/آل عمران) یعنی: خدا به وحدانیت و یکتایی خود گواهی دهد که جز او خدایی نیست که نگهبان عدل و درستی است، هیچ خدایی دیگر وجود ندارد، و فرشتگان و دانشمندان نیز به یکتایی او گواهی دهند، نیست خدایی جز او که او توانا و داناست. آنگاه بعد از ذکر تشهد قرآنی بگوید: «السلام علیکم و رحمة الله.» بعد به جانب راست و سپس به جانب چپ رو کرده و در هر طرف همان سلام را تکرار نماید و این همان سلام معهود است و با این طریق سلام دادن، نماز به پایان می رسد. – منظور از سلام معهود، نحوه سلام دادنی است که همواره از طریق کلام وحی، مورد سفارش و پیمان خداوند متعال واقع شده است ولذا در میان اهل ایمان نیز مرسوم، متداول و شناخته شده می باشد. – بنابر این صبحی می گوید: المؤمن يختم صلاته بعد التشهد بالسلام المعهود. یعنی: یک مؤمن، نماز خود را پس از ذکر تشهد، با سلام معهود تمام می کند.
2- می توان بعد از ذکر تشهد - که آیه شهدالله است – باز سوره قل هوالله احد و آیة الکرسی و اواخر سوره حشر، آیات 22 الی 24 ، (هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ. هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ. هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.) که اسماء الهی در آن آمده است به قصد قربت قرائت نمود.
3- نمازهای پنج وقت، غنیمت و فرصتی است ارزشمند، برای یاد و ذکر کثیر خداوند متعال و تسبیح فراوان او و دعای خالصانه بسیار به درگاهش و قرائت بیشمار آیات قرآن کریم، به جهت رسیدن به پاداش و ثواب الهی.
4- البته بسیاری از مردم، تمام آیات فوق را که مضاف بر آیه شهدالله به آن سفارش شد، حفظ نمی باشند، ولی هرگاه کسی مشغول خواندن سوره حمد بوده و یا در حال رکوع و سجود، خداوند متعال را ستایش می کند و یا ذکر تشهد را که آیه شهدالله است قرائت می نماید، باید در حد امکان، نمازش را با خشوع بجا آورده و خداوند بزرگ را خالصانه صدا بزند.
5- چنانچه کسی آیه تشهد را یعنی: شهدالله از بر نبوده و حفظ نمی باشد، کافی است که با خلوص تمام، ذکر مخصوص شهادت دین اسلام را بجای آن در تشهد نمازش بر زبان جاری کرده و بگوید: «أشهدُ أنّه لا إله إلا الله.» - و آنگاه اگر در تشهد آخر است، سلام بدهد. (مهم) در صورتی که نمازگزار، بجای ذکر شهدالله یا ذکر مخصوص شهادت دین اسلام، شهادتین را به زبان آورد - و بگوید: أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمداً عبده و رسوله. – این شخص مشرک بالله بوده و خداوند متعال عبادت مشرکین را هرگز قبول نخواهد کرد. – چراکه گوینده شهادتین، به آیه شریفه: لانُفرّق بینَ أحدٍ من رُسُلِه، کفر ورزیده و بین رسولان الهی، قائل به تفریق و تفضیل شده است که حرام الهی می باشد.
صبحی منصور با اشاره به این نکته که ختم نماز با سلام دادن و ذکر «السلام علیکم و رحمة الله» یا «السلام علیکم» هیچ تعارضی با قرآن کریم ندارد و اینکه مرجع ضمیر «كُمْ» در سلام نماز، چه کسانی می باشند؟ و باز اینکه نمازگزار در سلام نماز خود، چه افرادی را باید مخاطب خود قرار دهد؟ می گوید: «سلام، اسم خداوند متعال و رحمان است و او منبع و مصدر رحمت می باشد و تمام ما خلائق، در احاطه علمی فرشتگان خداوند بزرگ که مأمور ثبت اعمال و اقوال مان هستند می باشیم و برخی ملائکه خدای رحمان نیز دائم در حق اهل ایمان مشغول به دعای خیر می باشند.
آنگاه صبحی می افزاید: فریضه نماز با تکبیر و ذکر «الله اکبر» آغاز می شود که پس از آن متضمن تسبیح و ستایش خداوند متعال و دعاء به درگاه او می باشد که تمام اینها باید با خشوع و فروتنی همراه باشد. سپس نوبت به تشهد رسیده و پس از آن باید نماز را با سلام بر همه فرشتگان و من جمله فرشتگانی که در همان حال حاضر و ناظر بوده و مأمور ثبت اعمال بندگان اند تمام کرد. و این گونه سلام دادن، با این قصد و هدف، در راستای آیات الهی بوده و هیچ تناقض و تعارضی با کلام وحی ندارد.
صبحی می گوید: سلام دادن بر فرشتگان الهی در حین ختم نماز، بدان جهت می باشد که آنان در همان حال، مشغول استغفار و طلب آمرزش در حق اهل ایمان بوده و از خداوند متعال درخواست می کنند تا مؤمنان را و به همراه شان، پدران و همسران و ذریه و فرزندان صالح آنان را اهل بهشت قرار داده و آنان را از گناهان و عذاب جهنم در پناه خود مأمون و محفوظ بدارد.
بنابر این وقتی در پایان نماز اینگونه سلام داده و می گویی: «السلام علیکم و رحمة الله» در واقع آن فرشتگانی که در عوالم برزخی حاضر و ناظر بوده و قابل رؤیت نمی باشند و مأمور ثبت اعمال و اقوال تو هستند و فرشتگانی که مأمور حمل عرش خداوند متعال می باشند و فرشتگانی که برای تو طلب آمرزش می کنند، همه را مورد خطاب خود قرار می دهی و چنانچه در روز قیامت اهل بهشت باشیم، همه این فرشتگان الهی را ملاقات خواهیم نمود و ایشان نیز در حالی که بنده مؤمن در دارالسلام و بهشت خداوندی بسر می برد، به او تحیت و سلام خواهند داد.[۱۲۲][۱۲۳][۱۲۴]
معنا و مفهوم عبارات: «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ، رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ» در قرآن کریم
احمد صبحی منصور در خصوص معنا و مفهوم عبارات مشرق و مغرب، مشرقین و مغربین، مشارق و مغارب در قرآن کریم می گوید: «اولا: از آنجایی که زمین کروی شکل است و حول محور خود می چرخد این امر باعث می شود تا هرگاه (مثلا) کسی در لندن مستقر است، مسکو برای وی جانب شرق باشد. و باز هرگاه کسی در مسکو ایستاده است، لندن برای او جانب غرب باشد. و این بدین معناست که لندن می تواند (همزمان) در جانب شرق و یا غرب کسی واقع بشود که او در سمت شرق و غرب آن منطقه ایستاده است. و این یعنی همان مشرق و مغرب که به تصریح کلام وحی، مالکیت هر دوی آنها از آنِ خداوند متعال است.
بنابر این قرآن کریم مشرق و مغرب را به خداوند بزرگ نسبت داده و می فرماید: «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.»(115/بقره) یعنی: مشرق و مغرب هر دو مِلک خداوند است، پس به هر طرف روی کنید به سوی خدا روی آوردهاید، که خدا به همه جا احاطه داشته و به هر چیز داناست. جایی دیگر می فرماید: «قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ.»(28/شعراء) یعنی: موسی گفت: همان پروردگار مشرق و مغرب است و هر چه بین اینها موجود است، اگر شما تعقل کنید. همچنین می فرماید: «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلاً.»(9/مزّمّل) یعنی: همان پروردگار مشرق و مغرب است که جز او هیچ خدایی نیست، پس او را بر خود وکیل و نگهبان اختیار کن. در نتیجه معلوم می شود، فقط این خداوند متعال است که آفریننده آسمانها و زمین بوده و تنها اوست که زمین را کروی شکل قرار داده است تا حول محور خود بچرخد.
ثانیا: حال به مثال فوق، این مطلب اضافه می شود، چنانچه کسی در نیویورک مستقر باشد، هر دوی لندن و مسکو برای وی جانب شرق خواهد بود. در حالی که نیویورک و واشنگتن جانب غرب کسی قرار خواهد گرفت که در لندن و مسکو زندگی می کند. و اینجاست که برای غیر این فرد مورد مثال، دو مشرق و دو مغرب شکل می گیرد و قرآن کریم این را نیز به خداوند متعال نسبت داده چراکه خالق این مشرقَین و مغربَین، خدای رحمان می باشد و لذا می فرماید: «رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ. فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ»(17و18/الرحمن) یعنی: پروردگار دو مشرق و دو مغرب است. پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مىكنيد؟
ثالثا: هرگاه کسی از شرق و یا غرب لندن بسوی توکیو و یا از توکیو به طرف سان فرانسیسکو حرکت نماید، مشرق ها و مغرب های مختلف برایش رخ خواهد داد. زیرا به هر نقطه که می رسد، در جانب شرقِ جایی است که همانجا، جانب غربِ مکان و جایی دیگر واقع می باشد. و لذا قرآن کریم می فرماید: «فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ. عَلَى أَنْ نُبَدِّلَ خَيْراً مِنْهُمْ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ.»(40و41/معارج) یعنی: چنین نیست، سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها که ما قادریم که به جای آنها خلقی بهتر از آنها بیافرینیم، و هرگز کسی بر ما سبقت نخواهد یافت.
در نتیجه عبارات فوق الذکر که در قرآن کریم آمده است، هیچ تعارضی با یکدیگر ندارد، بلکه در حقیقت این از اعجازهای علمی کلام وحی، در شرح و بیان گردی و کرویت زمین و چرخش آن حول محور خودش می باشد.»[۱۲۵]
بابیت، بهائیت و وهّابیت
فردی از احمد صبحی منصور انتقاد کرده که چرا وی فقط مذاهب تسنن و تشیع و تصوف را نشانه رفته و تنها از آنان انتقاد می کند، ولی در خصوص بهائیت سکوت کرده و آنچنان حرفی نمی زند؟ و صبحی منصور در پاسخ می گوید: «آئین اسلام همان (تنها) دین خداوند متعال است که از طریق کتب آسمانی بر همه انبیاء الهی که آخرین آن، قرآن کریم بوده معرفی و نازل شده است. به غیر از آن کتابهای آسمانی که خداوند متعال بر بندگانش نازل کرده و ما نیز به تمام آن کتب الهی ایمان داریم، همیشه در هر زمان و مکانی، بوده و هستند افرادی که دست به اختراع وحی و احادیث شیطانی زده و بواسطه آن، یک آئین زمینی و فرقه و مذهبی را تراشیده و اقامه می کنند. در واقع بین مذاهب تسنن و تشیع و تصوف هیچ فرقی نیست کما اینکه بین بهائیت و اُرتُدکس و بودایی و سیک نیز هیچ تفاوتی وجود ندارد و در حقیقت مشکل بهائیت و بابیت این است که این دو دیر آمده و نوظهور می باشند و بهائیت هم از بابیت متفرّع و شاخه شده است و سپس از مذهب تشیع جدا شده و خود را یک آئین مستقل قرار داده است. حقیقت این است که من این جماعت بابی و بهایی را بهتر از تسنن و تشیع و تصوف می دانم چراکه، این دو فرقه بابیت و بهائیت خود را به دین اسلام نسبت نداده و در نتیجه برخلاف مذاهب تسنن و تشیع و تصوف که در پی تحمیل عقاید و افکار باطله خود بر دیگرانند، این دو فرقه بابیت و بهائیت هرگز عقاید خویش را به نام اسلام بر کسی حمل نمی کنند و مضاف بر آن، این دو فرقه، نجیب و صلح طلب بوده و - از دیگر محاسن آنان این است که – دین و سیاست را یکی ندانسته و بین آن دو فرق قائل اند، و باز اینکه این دو فرقه، آئین خود را وسیله تجارت و ارتزاق قرار نمی هند. صدق مطلب این است که: تمام مذاهب و آئین های زمینی شرور و نادرست اند، منتها بعضی شرارت شان کمتر بوده و بعضی بیشتر، که در این میان فرقه وهابیّت که منشعب از مذهب حنبلی و اهل سنت است به مانند مرض وباء می باشد. – و شرارت و پلیدی این فرقه از تمام فرقه ها شدیدتر است.»[۱۲۶]
تنها معجزه محمد رسول خدا قرآن کریم است و بس
از احمد صبحی منصور سوال می شود، نظرش در مورد معجزاتُ النّبی چیست؟ و او در پاسخ می گوید: «ليس للنبى محمد عليه السلام ( آية ) حسية أي معجزة مادية على الإطلاق. الآية الوحيدة هي القرآن الكريم.» یعنی: پیامبر خدا محمد علیه السلام، مطلقا هیچ آیه و معجزه حسّی و مادی نداشته است و تنها معجزه وی همان قرآن کریم می باشد.[۱۲۷]
لباس آخوندی، ریش و رداء و عمامه
از احمد صبحی منصور سوال می شود: «آیا داشتن ریش و عمامه از شعائر و نشانه های دین اسلام است؟ و آیا مردی که ریش خود را می تراشد ناقص الایمان است؟» و صبحی در جواب می گوید: «پیشوایان دین های زمینی (یعنی: مذاهب شیعه و صوفی و سنی و غیرهم) خود را با یک لباس خاص که با بقیه افراد جامعه متفاوت است، متمایز می کنند. آنان اکثرا ریش گذاشته و عمامه به سر دارند و نیز عبایی بلند با رنگ و شکل های متفاوت می پوشند که در کل، علائمی یکسان و مشابه دارند و البته تمام این خصوصیات را می توان در یک شیخ شیعی مذهب و یا سنی مذهب و یا کشیش مسیحی و یا کاهن یهودی و حتی گروهی از روحانیت بودایی مسلک، رؤیت کرد و (بی ترید) اینها تماما مذاهب و ادیان زمینی و کهنوتی و آخوندی هستند. و حال آنکه در دین اسلام، مقوله ای با عنوان کهنوت و آخوندِ مذهب وجود ندارد. در دین اسلام رجلِ دین وجود ندارد، در دین اسلام حرفه و هنرِ مذهبی وجود ندارد. دین اسلام مظاهر آن، هرگز در یک لباس خاص، با داشتن ریش بلند و یا نداشتن آن نمی باشد. اسلام در واقع همان اخلاص در عمل و ایمان به خداوند متعال و عبادت وی و عمل صالح می باشد. اسلام همان رعایت تقوای الهی است و تقوای الهی نیز هرگز در لباس و ریش فرد نخواهد بود، بلکه در قلب و دل انسان می باشد که در عملش هم، بروز خواهد کرد.»[۱۲۸]
سجده سهو و حکم شک در نماز
احمد صبحی منصور می گوید: سجده سهو در حقیقت بخاطر جبران نقیصه و کاستی خشوع نمازگزار در نمازش که موجب شک و نسیان او نسبت به (مثلا) سجده و یا رکعتی خواهد شد می باشد. ولذا چنانچه نمازگزار دچار شک و نسیان در نماز (اعم از یومیه و نافله) شد، لازم است بنا را بر اقل گذاشته و مورد مشکوک و فراموش شده را بجا آورد، تا یقین کند که از نمازش چیزی کم نگذاشته و آن را کامل ادا کرده است. فی المثل اگر نمازگزار شک کرد که دو رکعت خوانده است و یا سه رکعت؟ وی لازم است که بنا را بر کمتر که قدر مُتیقّن بوده و دو رکعت است گذاشته و نماز خود را ادامه دهد. سجده سهو نیز (به مانندِ بنا را بر اقل گذاشتن) نوع دیگر از جبران این نقیصه و کاستی است. ولی در کل مهم آن است که نمازگزار نمازش را با محافظت و رعایت تقوای الهی و اجتناب از گناه و معصیت اقامه نماید. صبحی منصور در طریقه بجا آوردن سجده سهو می گوید: سجده سهو بدینگونه است که نمازگزار بعد از اتمام نمازش، باید دو سجده بجا آورده و (عینا به مانند دیگر سجده های نماز) در آن خداوند متعال را تسبیح و ستایش نماید. - بی آنکه هیچ لزومی به قرائت تشهد و سلام پس از آن بوده باشد.[۱۲۹][۱۳۰][۱۳۱]
شخص گمراه و راه و روش بازگشت وی به دامان اسلام
شخصی به صبحی منصور می گوید: «من یک آدمی گمراه هستم، سعی کنید تا مرا به آئین اسلام و دین حق دعوت نمایید.» و صبحی در پاسخ او جواب می دهد: «سرآغاز هدایتِ انسان همین است که کسی به ضلالت و گمراهی خود اعتراف نموده و خالصانه در پی هدایت الهی باشد، و هرکس در پی هدایت باشد، خداوند بزرگ او را راهنمایی خواهد نمود، والبته هدایت، همان رعایت تقوای الهی است.
از خداوند متعال بترس و هرگز هیچ بشر و حجر را ، ایضا هیچ پیامبر و ولی و امامی را مقدس ندانسته و بدان که همه آنان بشری هستند که خطا و صواب داشته و همگی در روز قیامت، می بایست پاسخگوی نتیجه اعمال خود باشند. بدان و ایمان داشته باش که نحوه شهادت و گواهی دادن در دین اسلام، تنها ذکر «لا اله الا الله» است و لاغیر . و تنها حدیثی که باید به آن ایمان داشته باشی، فقط حدیث و سخن خداوند متعال است و بس. و تنها مکان و خانه ای که باید آن را برای حج و زیارت انتخاب نمایی، همان بیت الله الحرام است.
دین را فقط از آنِ خداوند بزرگ دانسته و همواره از خداوند متعال در خوف و هراس باش. با مردم، به صلح و آشتی و عدالت و خیرخواهی رفتار نموده و اهل درستکاری و عبادت خدا و نمازهای پنج وقت و صدقات و خیرات و ستایش خداوند بلند مرتبه باش. و هرگاه در توان داشته و مستطیع شدی، حج خانه خدا را بجای آور. از اینکه در حق مردم ستم نموده و مرتکب معصیت و گناه شوی، برحذر باش و از آن دوری کن. همیشه بدان، چه اندک اند کسانی که سعی دارند تا تو را داخل در بهشت نموده و برعکس، چه بسیارند کسانی که تلاش می کنند تا تو را بدبخت دنیا و آخرت نموده و داخل در جهنم نمایند.»[۱۳۲]
تبلیغ رسالت، ایمان بما أنزل الله، تبعیت از کلام وحی، اطاعت از خدا و رسول و سرانجام نیل به ارشاد و هدایت الهی
محمد، صادق از همفکران احمد صبحی منصور و از محققان و دانشمندان اهل القرآن در خصوص تفاوت دو واژه «الإتّباع» و «الطّاعة» می گوید: «خداوند پاک و منزّه به رسول خاتم علیه السلام امر کرد تا تمام آنچه را که از جانب پروردگارش بر او نازل شده است به مردم ابلاغ نموده و او را بعنوان یک رسول، مأمور نمود تا فقط و فقط ابلاغ وحی نماید و تا اینکه رسالت خود را بدون هیچ کم و کاست به اتمام رساند. و بدیهی است که خداوند متعال فرستاده خویش را از هر مکر و آسیب مردمی حفظ نمود تا این رسالت الهی به همان نحو که اراده خداوند متعال به آن تعلق گرفته بود، به امت اسلام ابلاغ گردد.»
محمد، صادق پس از ذکر آیاتی چند در تایید مطلب فوق که تنها مأموریت رسول خداوند، همان ابلاغ وحی به امت اسلام می باشد، نه هرگز تبلیغ احادیث و روایات و اکاذیب غیر وحیانی، و اینکه خود پیامبر خاتم علیه السلام و تمام اهل ایمان، صِرفا مأمور به پیروی از کلام وحی هستند، نه احادیث و روایات، و باز اینکه هرکس نسبت به این مهم، سرپیچی نماید در زمره کفّار و فُسّاق خواهد بود، می گوید: «خداوند متعال پیامبر خاتم علیه السلام و تمام مؤمنین را فرمان داده است تا به هرآنچه بر رسولش نازل نموده است، ایمان بیاورند ولذا می فرماید: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلآئِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لاَنُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ.»(285/بقره) یعنی: رسول به آنچه از پروردگارش به او نازل شده است ایمان دارد و مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان و كتابها و رسولان او باور دارند، (گویند:) ما هیچ تفاوتى ميان هيچ يک از رسولانش قائل نيستيم، و گویند: شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا، آمرزش تو را خواستاريم، و بازگشت بسوی توست.»
وی در ادامه می گوید: «خداوند متعال شهادت می دهد، علت جدایی و اختلاف و تفرقه مردم، بعد از رسولان الهی که با کتاب هدایت آمده اند، روی آوردن آنان به دانشی با عنوان «احادیث و روایات» است که خودشان تراشیده و اختراع نموده اند، ولذا خداوند بزرگ به فرستاده خود دستور می دهد که فقط به کتاب الهی ایمان و اطمینان نماید، چراکه سخنان غیر وحیانی، هیچ سند، و مورد وثوق و اعتماد نمی باشد.»
محمد، صادق با استناد به تصریحات کلام وحی مبنی بر اینکه خداوند متعال از امت اسلام، تنها اعتقاد به پنچ مورد: 1- ایمان به خداوند متعال 2- ایمان به ملائکه او 3- ایمان به کتاب های او 4- ایمان به رسولان او ، وآن نیز بدون هیچ قول به تفریق بین شان، و 5- ایمان به روز قیامت را طلب نموده است، در مورد واژه «إتّباع» در فرهنگ و قاموس قرآن کریم می گوید:
«خداوند متعال به پیامبر و اهل ایمان امر می کند تا همین قرآنی را که فرو فرستاده و تلاوت و قرائت می شود، إتّباع و پیروی کرده و در آیاتش تدبّر نموده و آن را در مقام عمل اجرا نمایند و مردم را فرمان داده است تا مبادا از هیچ بشر و اقوال و احادیث او که مملوّ از خطاء و دروغ و تهمت بر خداوند متعال و قرآن و رسول است، تبعیت و پیروی نمایند و بلکه سفارش کرده است که همواره باید با قرآن کریم که ریسمان محکم، و حجت و برهان، و معجزه پروردگار است در ارتباط باشند. بنابر این می فرماید: «كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلَا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ. اتَّبِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ.»(2و3/اعراف) یعنی: این کتابی است که به تو نازل شد، پس تو نسبت به آن دلتنگ و نگران مباش (از انکار برخی مردم) تا بوسیله آن مردم را بترسانی، و پند و تذکری باشد برای اهل ایمان. (ای مردم) از آنچه از خدایتان به سوی شما فرستاده شده پیروی کنید و پیرو دستورهای غیر او نباشید، و جز خدا را به دوستی مگیرید. اما اندکی بدین پند متذکر میگردید.»
محمد، صادق پس از ذکری چند از آیات در سیاق و معنای آیه فوق و اینکه هرکس از قرآن کریم تبعیت و پیروی نکرده و بلکه افرادی از بشر و اقوال و احادیث و سخنان آنان را پیروی نماید، در حقیقت شیطان او را سخت گمراه نموده و مورد خشم و غضب الهی واقع شده و در شمار کفّار درآمده است، اقدام به تبیین و توضیح واژه «إطاعت» در قاموس قرآن کریم و تفاوت آن با لغت «اتّباع» کرده و می گوید: «اگر به درستی و روش قرآنی، تمام آیات را تدبّر نماییم، این مطلب را درک خواهیم نمود که «إتّباع» از «إطاعت» بلحاظ معنا، وسیع تر و فراگیرتر می باشد، و باز این مطلب را متوجه خواهیم شد که اکثر آیاتی که واژه «إتّباع» در آن ذکر شده است مکی بوده، ولی آیاتی که لفظ «إطاعت» در آنها آمده است، تماما مدنی می باشند.»
وی در ادامه می گوید: «چنانچه هرآنچه را که خداوند متعال در قرآن کریم از اوامر و نواهی نازل نموده است ایمان داشته و سپس تبعیت و پیروی نموده و در میدان عمل اجرا نمایی، اینجاست که به مرحله «إطاعت» نائل شده و در نتیجه مطیع خداوند متعال و رسولش می باشی. و در این صورت است که ما می توانیم معنای این آیه شریفه را متوجه شویم که می فرماید: «أطيعوا الله وأطيعوا الرسول.» و از همین رو می باشد که فرستاده خدا و تمام اهل ایمان که مشمول این مرتبه و مرحله «إطاعت» شده اند و دستورات خداوند متعال را در عرصه عمل اجرا نموده اند، در پاسخ می گویند: «سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِير.ُ» یعنی: شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا آمرزش تو را خواهانيم و بازگشت ما به سوى تو می باشد.»
او اظهار می دارد: از اینجا معلوم می شود که، چرا خداوند متعال در مواردی واژه «إطاعت» را پس از لفظ «إتّباع» ذکر می کند، ولذا می فرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ. قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ.(31و32/آل عمران) یعنی: بگو: اگر خدا را دوست میدارید مرا پیروی کنید تا خدا شما را دوست دارد و گناه شما را ببخشد، و خدا آمرزنده و مهربان است. بگو: خدا و رسول را اطاعت كنيد، پس اگر سرپيچى كردند، همانا خداوند كافران را دوست نمىدارد.
محمد، صادق بیان می دارد: مشاهده می شود که در دو آیه فوق، قرآن کریم نخست مردم را امر به تبعیت از پیامبر خاتم علیه السلام نموده و آنگاه پس از آن، فرمان به اطاعت از خدا و رسول داده است. بنابر این از آنچه گذشت این نکته را می توان دریافت که خداوند متعال، ابتداء پیامبر خاتم علیه السلام را امر به تبلیغ رسالت خویش می کند، آنگاه ایمان به کلام وحی را دستور می دهد، سپس فرمان به إتّباع و پیروی از آن داده، و در نهایت، فرمان به اطاعت از خدا و رسول می دهد، و البته چون اطاعت به معنای اجرا در صحنه عمل است، خود دلیلی بر ارشاد و نیل به هدایت الهی می باشد.[۱۳۳]
تفاوت میل جنسی در مردان و زنان و نگاه مذاهب به حقوق زن
احمد صبحی منصور در مورد تفاوت میل جنسی در مردان و زنان و نگاه دین های زمینی و مذاهب شیعه و سنی به حقوق زن می گوید: «ذات نوع مرد اینگونه است که حتی اگر در یک جزیره دور افتاده باشد، باز میل جنسی با او همراه بوده و ذهنش را به خود مشغول خواهد کرد، در حالی که اگر یک زن در جزیره ای دور افتاده باشد هرگز شور و میل جنسی ندارد. چه بسیارند زنانی که بیوه شده و در کنار فرزندان شان مشغول زندگی بوده و موضوع مردان و ازدواج با آنها را رها کرده اند بی آنکه هیچ هوس و میل نکاح و جِماع داشته باشند، و این همان فرق بین یک مرد و زن است در خصوص شهوت و میل جنسی.
این امیال و وسوسه های جنسی است که مرد را حریص به زن می کند و در مذاهب شیعه و سنی که مؤسس آنها مردان بوده اند، آمده ولع و میل جنسی مرد به زن را دقیقا شبیه به یک وسواس درونی و ذاتی، تبدیل کرده است. اینان زن را بین دو ساق و پای خویش مخفی نموده و اینگونه خود را با او مشغول و سرگرم می دانند، و با فتوای حرمت نگاه به وی، او را در نقاب و حجاب قرار می دهند و اینجاست که حتی مادر و خواهر و دختر را نشناخته و بلکه زن را صِرفا به عنوان یک حیوان جنسی در رختخواب می بینند که جز برآورده کردن خواسته های شهوانی مردان، هیچ وظیفه ای دیگر بر دوش ندارد. این جماعت، تساوی زن و مرد به بعنوان یک انسان، ایضا اقدام وی در اموری که مردان به آن مبادرت می کنند را از علائم جنون و دیوانگی محسوب می کنند. و ما در ردّ این حماقت دینی و فکری، کتابی را با عنوان «حق المرأة فى رئاسة الدولة الاسلامية» یعنی: حق زنان برای ریاست و رهبری دولت اسلامی، تالیف نموده ایم.»[۱۳۴]
از محاسن مُردگان گفتن، فرمان دین اسلام نیست و بنده شناس، فقط خداوند است
از احمد صبحی منصور سوال می شود: «اینکه (بنا به روایات شیعه و سنی آمده است) همواره از نیکی مردگان خود سخن گفته و یاد نمایید، خواسته دین اسلام است یا خیر؟» وی در جواب می گوید: «این موضوع از دستورات دین اسلام نمی باشد و بلکه در حقیقت از افسانه های مذاهب شیعه و سنی است. خداوند متعال از اینکه کسی خودش و یا دیگری را پاک شمرده و درنتیجه، تعریف و تمجید نماید، نهی کرده کرده است، چراکه تنها اوست که اهل تقوا را می شناسد، و این مطلب در سوره نجم آمده است.» - آنجاکه می فرماید: «فَلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَىٰ»(32/نجم) یعنی: پس شما خودتان یکدیگر را پاک و بىعيب نشماريد كه او به آنکه اهل تقوا می باشد، داناتر است.[۱۳۵]
یهود، بنی اسرائیل، مذاهب شیعه و سنی و تفاوت هرکدام
شخصی از احمد صبحی منصور سوال می کند: «چگونه است که یهود در کنیسه و معبدهای خود، وقتی اذان می گویند، تنها خدا را یاد می کنند و لاغیر، در حالی که هرگاه اهل سنت اذان می گویند، خدا و بشر را هر دو یاد می کنند. ایضا یهود نماز خود را فقط با عبارات و الفاظ تورات بجا آورده و از بشر هیچ ذکری به زبان نمی آورند، درصورتی که اهل سنت، نمازشان را هم با ذکر خدا و هم با یاد بشر، قرائت می نمایند، آیا واقعا این موضوع اتفاقی است؟» و صبحی در پاسخ این سخن می گوید: «اصطلاح واژه «یهود» در قاموس و منطق قرآن کریم به معنای سرکشان و کافران از قوم بنی اسرائیل است که مسلمانان (به اشتباه) این واژه یهود را در مورد تمام بنی اسرائیل بکار می برند و حال آنکه از منظر قرآن کریم، قوم بنی اسرائیل به سه گروه تقسیم می شوند، برخی سبقت گیرندگان در ایمان به خداوند متعال بوده و برخی میانه رو هستند و عده ای نیز کافر به خداوند می باشند، و دقیقا همین تقسیم بندی در خصوص همه اهل ایمان و صحابه و اطرافیان پیامبر خاتم علیه السلام وجود دارد.
آن دسته از مسیحیان هم که داشتن فرزند را به خداوند متعال نسبت می دهند، به شدت کافر به خداوند می باشند، ولی اسرائیلی های در عصر و زمانه ما مؤمن به خداوند یکتا و بزرگ بوده و از شدت تعظیم و بزرگداشت شان نسبت به خداوند کریم، خوف و هراس دارند تا حتی نامش را به زبان آورند، و این مطلب را یکی از بزرگان شان به خودم گفت، و البته شایسته است که در صحت این سخن، تحقیق و بررسی لازم بجا آورده شود.
کافرترین افراد در بین تمام بشر، مردمان و معتقدان به مذاهب شیعه و سنی اند. این جماعت، صدها هزار بت و خدا داشته و دهها کتاب (به اصطلاح) مقدس و دهها هزار قبور (به اصطلاح) مقدسه دارند. کفر سلوکی و رفتاری و جنگهای تجاوزکارانه آنان، تاریخی بس طول و دراز داشته که از ابی بکر صدیق و در حقیقت زندیق و کافر آغاز شده و تا عصر و زمانه ما ادامه دارد. اینان اگر از مقابله با سپاه دشمنِ خویش عاجز بمانند، قتل عام و کشتار عوام مردم و شهروندان را حلال می شمارند، و چنانچه در کارزار با دشمنِ خود ناتوان شوند، در این که خودشان را به جان یکدیگر بیاندازند، اهل فن بوده و استادند. در هر صورت این گروه، در حق اهل ایمان پایبند به هیچ عهد و پیمان نمی باشند، و این عینا همان رفتاری است که با ما (اهل القرآن) کردند، و با این حال، ایشان خود را از اصحاب بهشت در روز قیامت محسوب می کنند!.»[۱۳۶]
ویروس کرونا و خوف از ادای مناسک حج
شخصی از احمد صبحی منصور سوال می کند: «آیا جایز است تا بخاطر خوف از ویروس کرونا به سفر حج خانه خدا نروم؟» و صبحی منصور در پاسخ بیان می دارد: «حج، یک فریضه ای است بر افرادی که توان و استطاعت ادای آن را داشته باشند و درنتیجه، بر همه فرض و واجب نبوده و وجوب آن نیز فقط یک مرتبه در تمام عمر می باشد. کسانی که بهر دلیل، محصور و گرفتار می شوند، مشمول تخفیف گردیده و البته این محصوریت و معذوریت، معنا و مفهوم وسیعی دارد. من جمله در خصوص کسی است که وی قصد بجا آوردن مناسک حج را کرده ولی کسانی که کنترل بیت الله الحرام را بدست گرفته اند او را از این کار منع نمایند و یا اینکه یک مرض همه گیر آمده و یا جنگی رخ بدهد که حجاج را تهدید (به خطر) می کند. در مورد ویروس کرونا هم از آنجاکه هرکس اراده حج نماید، این ویروس او را تهدید (جانی) می کند، وی مشمول تشریع و قانون تخفیف الهی می شود. و بدیهی است که این موارد در صورتی است که دولت مردان عربستان سعودی، دوره حج را باز گذاشته و تعلیق ننمایند.»[۱۳۷]
تدبری در آیه شریفه: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ.»
از احمد صبحی منصور سوال می شود: «اینکه قرآن کریم در آیه 55 از سوره مائده می فرماید: وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُون. یعنی چه، و چه ربطی به زکات دارد؟» و صبحی منصور در پاسخ می گوید: «در لسان و بلاغت عرب، گاهی مَجازاً الفاظی چون: رکوع و سجود و قیام، جایگزین واژه صلات و نماز می شود، لذا نماز که یک کل است، بوسیله عباراتی مانند: رکوع و یا سجود و یا قیام که جزئی از آن بوده تعبیر می شود که نمونه های آن در کلام وحی فراوان است و ما در اینجا به چند مورد از آنها اشاره می کنیم.
1-خداوند متعال در مورد حج و نماز و اعتکاف در بیت الله الحرام می فرماید: «وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.»(125/بقره) یعنی: و (به يادآور) هنگامى كه خانه كعبه را محل رجوع و اجتماع و مركز امن براى مردم قرار داديم (وگفتيم:) از مقام ابراهيم، جايگاهى براى نماز انتخاب كنيد و به ابراهيم واسماعيل تكليف كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع کنندگان و سجده کنندگان، پاك و پاكيزه نمایید.
پس مشاهده می شود که در این آیه شریفه، خداوند متعال عبارات: رکوع کنندگان و سجده کنندگان را که جزئی از نماز بوده، بجای لفظ نمازگزاران آورده است. و یا در جایی دیگر می فرماید: «وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لَّا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.»(26/حج) یعنی: و (به يادآور) آنگاه كه مكان كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم (به او گفتيم:) هيچ گونه شركى نسبت به من روا مدار و خانه مرا براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاكيزه دار. اینجا نیز خداوند متعال الفاظ: قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجده كنندگان را به معنای نمازگزاران ذکر نموده است.
2-در مقام بیان فرق بین اقامه نماز و دادن زکات که به معنای تقوای (حقیقی) الهی می باشد، با (یک مرحله پائین تر از آن) قرائت و بجا آوردن نماز، خداوند متعال می فرماید: « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ.»(55/مائده) یعنی: همانا ولىّ و دوست شما، تنها خداوند و رسولش و تمام مؤمنانى هستند كه نماز را برپا مىدارند و زكات مىدهند و اهل رکوع اند.
اینجا هم که می فرماید: اهل رکوع اند، باز به معنای اهل صلات و نماز بودن ایشان است (منتها اشاره به یک مرحله پائین تر از اقامه نماز دارد که قبل از آن، در همین آیه شریفه ذکر شده است.) و در جایی دیگر عینا با همین سیاق می فرماید: «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ.»(43/بقره) یعنی: و نماز را بپاداريد و زكات را بپردازيد و همراه با ركوع كنندگان، ركوع نماييد. مجدد عنایت شود که قرآن کریم اینجا هم امر به رکوع با رکوع کنندگان می کند که منظور همان اقامه و یا حداقل، (یک مرحله پائین تر از آن) قرائت و ادای نماز با نمازگزاران می باشد.
3- در توصیف اهل تقوا و اینکه پرهیزکاران اهل نماز می باشند، قرآن کریم می فرماید: «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّـهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.»(112/توبه) یعنی: اینان همان توبه کنندگان، عبادت کنندگان، حمد و شکر گزاران، روزه داران، رکوع کنندگان، سجده کنندگان، امر به معروف کنندگان و نهی از منکر کنندگان، و نگهبانان حدود الهی می باشند، و مؤمنان را بشارت ده.
در این فراز از آیه هم تعبیر رکوع کنندگان و سجده کنندگان که جزئی از نماز بوده، بکار برده شده است و به معنای نماز گزاران می باشد. دقیقا همین سیاق را قرآن کریم در جایی دیگر اینگونه بیان می فرماید: «يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ.»(43/آل عمران) یعنی: اى مريم، براى پروردگارت خضوع كن و سجده بجاى آور و با ركوع كنندگان ركوع نما. اینجا باز امر به سجده و رکوع با رکوع کنندگان شده است که چون سجده و رکوع جزئی از یک کل می باشند، لذا این اجزاء به معنا و مفهوم کل که همان نماز است بوده و درنتیجه یعنی: ای مریم، نماز گزار با نمازگزاران.»
گفتنی است علامه ابن الرضا بُرقعی قمی که از دیگر دانشمندان اهل القرآن است در کتاب «تابشی از قرآن» ذیل این آیه شریفه با این مضمون می گوید: عبارت «و هم راکعون» دقیقا در مقابل «و هم کارهون» است چراکه به قرینه و دلیل آیات شریفه قرآن کریم، از معانی واژه «راکعون» خضوع و خشوع و فروتنی می باشد، ولذا خداوند متعال می فرماید: «وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ»(24/ص) یعنی: داود دانست که ما او را امتحان کردیم، در آن حال از خدا عفو و آمرزش طلبید و به سجده افتاد و با تواضع و فروتنی توبه و انابه کرد.
بنابراین قرآن کریم در وصف منافقین می فرماید: «وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَى وَلَا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ.»(54/توبه) یعنی: و چيزى منافقان را از پذيرفته شدن انفاق شان منع نكرد، جز اينكه به خدا و رسولش كافر شدند و نماز را جز از روى كسالت و بىحالى به جا نمىآورند و جز از روى كراهت و بىميلى انفاق نمىكنند.
و باز در مقابل می فرماید: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ.»(55/مائده) در نتیجه علامه ابن الرضا معتقد است: کلام وحی تصریح می کند که: نماز و انفاق و صدقات مؤمنان حقیقی، همیشه با رغبت و خشوع و فروتنی بوده و برعکس، نماز و خیرات و صدقات اهل نفاق، همواره با کسالت و کراهت و بی میلی می باشد. بنابر این میخکوب کردن این آیه شریفه به فردی خاص (چون علی بن ابی طالب و غیره)، هم خلاف معنای آیه است و هم خلاف سیاق آیه است که تماما با صیغه جمع آمده، و هم خلاف لسان و ادبیات عرب است که به شکل مضارع بیان شده است، و این مطلب دلالت دارد بر این حقیقت که، معنا و مفهوم آیه، تصریح دارد به یک حقیقت و قانونی دائمی و همیشگی تا روز رستاخیز.[۱۳۸]
علت هلاکت کفار در امت های گذشته و سرنوشت کودکان آنها
صبحی منصور در خصوص اینکه چرا خداوند متعال به امت های سابق آزادی رأی نداد تا ایشان به خواسته خودشان مسیر کفر را دنبال نمایند، ولذا آنان را هلاک نموده و ای بسا در این میان، کودکان بی گناه شان نیز مورد عذاب الهی واقع شدند، پاسخ می گوید: «هلاکت کفار در امت های گذشته، نه فقط به این جهت بود که ایشان عقاید کفرآمیز داشتند، بلکه در واقع به این خاطر بود که ایشان اهل تجاوز، توطئه و ظلم و ستم بودند، و از رسولان الهی درخواست معجزات محسوس و مادی نموده و باز پس از اینکه همان معجرات برای شان رخ می داد، همه را رد می کردند. اگر این کافران، به همان عقاید کفرآمیزخود اکتفاء نموده و اهل ایمان و پیامبران الهی را مورد آزار و شکنجه خویش قرار نمی دادند و همچنان معجزات محسوس و مادی را مطالبه نمی کردند و در برابر خداوند متعال، معارضه نکرده و عناد و سرکشی به خرج نمی داند، بی تردید سرنوشت آنان اینگونه نبوده و به این شکل ختم نمی شد.
خداوند بزرگ به کفار، مهلت و فرصت داد و برای شان آیات و معجزات خود را نازل نمود، ولی آنان تماما از روی عناد رد کردند و با یکدیگر هم پیمان شده و در حق فرستادگان خداوند و اهل ایمان، در صدد ستم و تجاوز برآمدند. و هرگز قرار نبود تا خداوند متعال آنان را مورد عذاب و عقاب خود قرار دهد، مگر اینکه این جماعت، ابتداء خودشان دست به ستم زده و در نتیجه، مستحق عذاب الهی گشتند. و ممکن نیست که این عذاب الهی، دامنگیر طفلی و کودکی بیگناه شده باشد، ولذا اطفال نیز به مانند اهل ایمان نجات یافتند و بعد از هلاکت کفار، مسیر حیات و زندگی بشر، بوسیله همان نسل و همان نجات یافتگان، استمرار یافت.»[۱۳۹]
هر کس قائل شود پیامبری از پیامبران الهی، اشرف المرسلین است، از دین اسلام خارج می باشد
فردی هرچند به دفاع از کتب و مقالات احمد صبحی منصور، وی را مورد خطاب خود قرار داده و قبل از آن، طبق ادبیات رایج و مرسوم که برگرفته از روایات شیعه و سنی است، اینگونه متن خود را آغاز می کند که: «بسم الله الرحمن الرحيم والصلاة والسلام على اشرف المرسلين.» و صبحی منصور در پاسخ این شخص می گوید: «می بینم که تو به یک فرهنگ قرآنیِ جامع و متمرکز احتیاج داری، چراکه تو هنوز در مرحله «اشرف المرسلین» بوده که ما بیش از سی سال است از آن گذشته و عبور کرده ایم. کسی که قائل شود پیامبری از پیامبران الهی، اشرف المرسلین است، از دین اسلام خارج می باشد. ولذا به تو توصیه می کنم که برای عبور و گذر از این شکاف و فاصله بین ما و خودت، کتب، مقالات و مطالب علمی ما را بسیار مطالعه کن.»[۱۴۰]
سوال از عاقبت امواتی که اگر هم اکنون زنده بودند از عقاید شرک آمیز مذاهب دست می کشیدند
شخصی در سایت اهل القرآن خطاب به صبحی می نویسد: «جناب دکتر احمد صبحی منصور سلام علیکم. خداوند به تو عزّت داده و ما را از دانشی که داری بهرمند نموده و همه ما را از عذاب جهنم در پناه خود مأمون و محفوظ بدارد. من از طریق کتب، مقالات، فتواها و کلیپ هایت با عنوان «لحظات قرآنیة» در سایت اهل القرآن یاد گرفته ام که: همانا برترین حدیث و سخن، کلام خداوند متعال است و به غیر از آن، تمام سخنان و احادیث دیگر باطل بوده و جزو دین اسلام نمی باشد. به یاد دارم پدر و برادرم را که از دنیا رفته اند، هر دوی ایشان مواظبت بر نماز و تقوای الهی داشته و اهل امر به معروف و نهی از منکر و حافظ قرآن کریم بودند و در عین حال، آنها آن دسته از احادیثی که با کتاب خدا همسو و موافق بودند را با عنوان «سنت نبَوی» قبول داشتند. و (می دانم) اگر از تو سوال کنم: اینان که خبر نداشته و نمی دانستند قرآن کریم (بدون حدیث و روایت) به تنهایی برای هدایت بشر کفایت می کند، سرنوشت شان در آخرت چیست؟ باز در پاسخ خواهی گفت: پرونده اعمال ایشان به دست خداوند است. استاد دانشمند، پدر و برادر من در حالی زندگی کرده و سپس از دنیا رفتند که آنان این شانس و اقبال را نداشتند تا با کسی برخورد نمایند که چون تو راسخ در علم و دانش باشد و من شک ندارم که اگرآنان هم اکنون زنده بوده و سخنان تو را می شنیدند، بی ترید همچون خودم، ایشان نیز همه را پذیرفته و قبول می کردند، ولی تو تمام معتقدان به مذاهب شیعه و سنی را در زمره کفر و شرک قرار می دهی. این را قبول کن که اگر هر کدام از این مُردگان، مطالب برحق تو را می شنیدند و باز به حقانیت آن اعتراف نمی کردند، آری واژه کفر بر ایشان سزاوار بود. ولی کسی که اجلش فرا رسیده در حالی که واقعا بی خبر و ناآگاه از این حقائق بوده است، چنانچه ایمان خود را به ظلم و ستم آلوده نکرده باشد، امید است که مورد رحمت خداوند واقع گردد که خداوند نسبت به بندگانش لطف داشته و بسیار آمرزنده و مهربان است. (جناب استاد) تو خودت قبلا در ضلالت بسر می بردی اما خداوند دست تو را گرفت و حق را به تو نشان داد والبته این هم به این جهت بود که تو یک محقّق و حافظ قرآن و مدّرس و استاد (دانشگاه) در علم نحو و ادبیات عرب بودی. پس (جناب استاد) در مورد کسی که این شرایط مثبت را نداشته و در سطح علم و دانش تو نبوده است عذرش را بپذیر. امید است مِن بعد، همه را مشرک محسوب نکرده و فقط کسانی را مشرک بدانی که به این حقائق (قرآنی) دست یافته اند و با اینحال، اذعان و اعتراف به آن نمی کنند. وآخِر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين.»
و صبحی منصور در مقابل می نویسد: «این قرآن کریم برای انذار و هشدار به کسانی است که زنده اند و ما (اهل القرآن) بوسیله آن، زندگان را هشدار داده و بیم می دهیم. و هرکس از دنیا رفت، حساب و کتاب وی با خداوند متعال خواهد بود. پدر خودم که خداوند متعال او را رحمت نماید، یک معلم قرآن و شخصی با فرهنگ و فرهیخته بود که من را از دوران کودکی در منزل مان تربیت نمود. او خودش شیخی بود که چندین سال در دانشگاه الازهر تحصیل کرده بود و از وقتی که توان درک و فهمش را داشتم، من را به مواظبت بر نماز تعلیم داد. او اهل شب زنده داری بوده و نسبت به ذکر و یاد خداوند و تلاوت قرآن کریم هیچ کوتاهی نمی کرد و با وجود اینکه خودش فقیر بود، ولی باز در حق مردم احسان و نیکی می نمود. پدرم برای من یک الگو بود و وقتی نوجوان چهارده ساله بودم، او از دنیا رفت. باحسرت و غم و اندوه، به یاد می آورم که روزی ما را برای زیارت مقبره «سید بدوی» در شهر طنطا (در کشور مصر) همراهی کرد. او در مسجد شهر، خطبه خوانده و از احادیث و روایات، همراه با قرآن کریم سخن می گفت. با وجود اینکه یقین دارم، دعای من در حق او هیچ سودی ندارد، چراکه به محض وفاتش، رتبه و مقام او (در بهشت و یا جهنم) تثبیت شده است، ولی باز از خداوند متعال مسئلت می کنم تا پدرم را مورد آمرزش و مغفرت خویش قرار بدهد. آنچه را که من اطلاع دارم این است که خداوند متعال به هر انسانی بیش از یک و چند فرصت خواهد داد تا تفکر نموده و به خداوند یکتا ایمان بیاورد. و چنانچه این شخص، تجربه هایی را کسب نمود و مصائب و مشکلاتی را متحمل شد و باز همچنان مشغول تقدیس بشر و حجر گردید، در اینصورت کارش هیچ فائده ای در بر ندارد. یک سال بعد از فوت پدرم، در حالی که من یک جوانی کم سن و سال بودم، در کشور (مصر) اعلان کردم که تمام قبور (به اصطلاح) مقدسه، رجس و پلید بوده و نتیجه نقشه و کردار شیطان می باشد. حال در شگفتم که چرا پدرم این سخن را به زبان نیاورد، در صورتیکه او یک فقیه و استاد قرآن بود؟ او تمام این امکانات را (از علم و دانش و تجربه) داشت تا حق را رؤیت نموده و آن را به زبان بیاورد، ولی در عین حال، پدرم این کار را نکرد. تمام این ها را با یک حسرت و اندهی بس فراوان می گویم، زیرا که او پدرم بوده و برایم یک الگویی نمونه بود.»[۱۴۱]
از ابوبکر خلیفه تا ابوبکر البغدادی داعشی
فردی (علی الظاهر سنی مذهب) در مقام انتقاد به صبحی می گوید: «برخی از مطالبی را که می گویی با آن موافق بوده و برخی دیگر را نه، و بیشترین اختلاف نظرم با تو در خصوص هجوم و حمله ات علیه خلفاء راشدین است و اینکه می گویی ابوبکر زندیق! حتی اگر حق با تو باشد، باز صحیح نیست که اینگونه او را توصیف به زندیق بودن نمایی چراکه باعث می شود مردم تو را دوست نداشته و مطالب علمی ات را مطالعه نکرده و کلیپ های صوتی و تصویری تو را مشاهده ننمایند.» و احمد صبحی منصور در جواب، اظهار می دارد:
«هیچ مهم نیست که من با تو اختلاف نظر داشته، و یا تو با من اختلاف نظر داشته باشی. ما همگی آزادیم تا خودمان انتخاب نماییم، والبته روز قیامت در قبال این انتخاب، مسئولیت داشته و باید جوابگو باشیم. هرگاه می گویم «ابوبکر زندیق»، در واقع نه او را ناسزا گفته و نه دشنام داده ام. من فقط او را بنا به کردارش و به آنچه شایسته و سزاوار آن است توصیف می کنم. او اولین کسی بود که خروج و شورش علیه دین اسلام را به اسم اسلام فتح باب کرد و با این کارش، دهها هزار نفر از مردمان بی گناه را به قتل رسانده و در حق شان ستم نمود. آنگاه بعد از وی، از ابوبکر زندیق تا ابوبکر البغدادی (داعشی) این جنایت ادامه یافت تا جایی که چندین میلیون قربانی بر جای گذاشت. در حقیقت ابوبکر زندیق، نه فقط در حق مردم، و بلکه در حق پروردگار مردم نیز ظلم و ستم کرد چراکه تمام جرم و جنایات خود را به دین اسلام که یک دین رحمت و صلح و عدل و احسان است نسبت داد.
تو به من می گویی: (حتی اگر حق با تو باشد، باز صحیح نیست که اینگونه او را توصیف به زندیق بودن نمایی) و در پاسخ می گویم: بلحاظ تاریخی و قرآنی حق با بنده است و همین حق است که دفاع و پشتیبانی را از خداوند متعال و اعلان بیزاری دین اسلام بزرگ از آنچه ابوبکر زندیق و افراد پس از وی مرتکب شدند، بر ما واجب و لازم می گرداند.
و این در واقع حق خداوند متعال بر ما می باشد که مقدس بوده و نباید هیچ کوتاهی و سهل انگاری در آن صورت بگیرد. حقیقت امر این است که، تو و امثال تو، یک سری اسماء و نامهایی را چون: ابوبکر و عمر و عثمان و علی و حسین و غیرهم را تقدیس می کنید، همان اسماء و نامهایی که در مذاهب کفر (تشیع و تسنن) منزلت و جایگاهی را بدست آورده و هرگاه ما (اهل القران) با این جماعت، به میزان آنچه استحقاق آن را داشته و سزاوارش می باشند برخورد نماییم، شما بی تابی کرده و سخن قریش را بر زبان جاری می کنید که: «خدایان ما مورد دشنام قرار گرفته و به خرد و رؤیاهای مان لطمه وارد شد.» با اینکه اصلا مشرکین هیچ خرد نداشته و شیطان آنان را گمراه نموده و چشمان شان را کور و نابینا کرده است.»[۱۴۲]
تدبری در دو آیه شریفه از کلام وحی پیرامون توسل به خلق در امور اخروی و تقرّب الی الله
تمام اهل القرآن به استناد آیات بیشمار الهی بر این باورند که: خداوند متعال در قرآن کریم، هرگز هیچ بنده ای را وسیله و واسطه بین خود و خلق خود معرفی نکرده است و بلکه بارها و بارها به بندگان خود تعلیم داده و امر می کند تا مستقیم بسوی او که شنوا و دانا به احوال بندگان است رفته و فقط از وی طلب حاجت نموده و استغفار نمایند. و در غیر اینصورت، تصریح می کند که آنان مشرک بالله بوده و مخلَّد در عذاب جهنم می باشند. در نتیجه، هرکس (در امور اخروی و تقرّب الی الله) به درگاه الهی که قادر مطلق است متوسل نشده، و بلکه به خلق ضعیف و هیچکاره خدا پناه برده و متوسل آنان بشود، بی ترید کافر به قرآن کریم بوده و مشرک محض می باشد.
بر همین اساس خداوند متعال می فرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ.»(6/فصلت) یعنی: بگو که من بشری مانند شما هستم جز آنکه مرا وحی میرسد که پروردگار شما خدای یکتای بیهمتاست، پس همه مستقیم به سوی او شتابید و از او آمرزش طلبید و وای به حال مشرکان.
در نتیجه، تمثیل و تشبیه خداوندِ «لیس کمثله شیء» و متعال، و قادر، و عالِم، و صمدِ مطلق، به یک بنده ای ضعیف و از همه جا بی خبر مثل: رییس اداره و اینکه برای رفع حاجت باید به سراغ یک کارمند ساده و یا خدمتگزارِ دست پائین آن اداره رفت تا مشکل شخص را به گوش رئیس رسانده و با وساطت این دست پائین، کار وی حل و فصل گردد، و خلاصه به قول یکی از دانشمندان، خداوند متعال را اینگونه هارون الرشید آسمانها کردن و برایش در و دربان تراشیدن، عین شرک و کفری مضاعف و وحشتناک، در حق خالق یکتا می باشد.
واما تبیین و توضیحی اندک در مورد تنها دو آیه ای از کلام الله مجید که واژه «وسیله» در آنها استعمال شده است
1-«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»(35/مائده) یعنی: اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا پروا كنيد و (براى تقرب) به سوى او وسيله بجوييد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد.
2-«أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا»(57/اسراء) یعنی: آنهایی را که (مشرکان به مدد و یاری) صدا زده و میخوانند، هر کدام که مقربتر باشند، آنان خود به درگاه خدا وسیله تقرب میجویند، و امیدوار به رحمت و ترسان از عذاب اویند، که البته از عذاب پروردگارت باید سخت هراسان بود.
اگر در این آیات شریفه دقت و تدبر شود، به خوبی روشن می گردد که اتفافا این دو آیه شریفه ای که واژه «وسیلة» در آنها ذکر شده است، دقیقا در ردّ توسل به خلق خداوند متعال است، نه هرگز اثبان آن !!! چراکه آیه اول می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»(35/مائده) یعنی: اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا پروا كنيد و (براى تقرب) به سوى او وسيله بجوييد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد.
پس ملاحظه می شود که ضمیر مفرد در عبارت جار و مجرور «الَیهِ» به لفظ جلاله «الله» قبل از آن باز می گردد و این یعنی اینکه: ای اهل ایمان، به خود خداوند متعال متوسل شوید، نه به خلق او !!! باز ملاحظه مي شود در این آیه، بلافاصله بعد از «وابتغو اليه الوسيله» یعنی: بسوی او وسيله ای بجوئيد. - عبارت «و جاهدوا في سبيله» يعني: در راه خدا جهاد و کوشش نمائيد، آمده است.
پس در حقیقت، وسيله ای كه ما را بسوی خداوند متعال برده و رفعت می دهد، همان تقوای الهی و جهاد فی سبیل الله از ناحیه خود انسان است كه در همین آیه شریفه بیان شده است. «1- اتَّقُوا اللَّهَ - 2- وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ» و بی شک با سياق كلی قرآن کریم نیز هماهنگی کامل دارد و می رساند كه «وسيله» مطروحه الهي، هرگز شخص و يا فرشته ای نبوده و بلكه، باور قلبی به مبداء و معاد و ایمان و عمل صالح است که مصداق بارز تقوا و سعی و تلاش در راه خداوند بزرگ می باشد.
آیه دوم می فرماید: «أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا»(57/اسراء) یعنی: آنهایی را که (مشرکان به مدد و یاری) صدا زده و میخوانند، هر کدام که مقربتر باشند، آنان خود به درگاه خدا وسیله تقرب میجویند، و امیدوار به رحمت و ترسان از عذاب اویند، که البته از عذاب پروردگارت باید سخت هراسان بود.
این آیه نیز به وضوح اعلان می کند: هرکس از بندگان خدا که مقرّب تر باشد، خودش بیشتر از دیگران به رحمت خداوند امیدوار بوده و بیشتر از دیگران خوف و وحشت عذاب الهی را دارد. بنابراین، به نص و تصریح قرآن کریم، تمام بندگان مقرّب، تنها و تنها با وسیله ایمان و عمل صالح که موجب رفعت و تقّرب آنان شده است، به خداوند متعال و خالق خود که همان تقویت ایمان و عمل صالح شان بوده، متوسل می شوند. نه ابدا به بنده ای ضعیف و ناتوانی دیگر، چون خودشان !!!
ضمنا نكته جالب توجه و جذاب و علمی که حاکی از اعجاز عددی و رقمی قرآن کریم در خصوص دو آیه مذکور بوده، اين است كه قبلا گذشت، اين دو آيه شریفه كه فوقا بیان شد، تنها آياتي از قرآن اند كه عبارت «وسيله» در آنها مصرف شده است و در حقيقت این دو آیه شریفه، مُكمّل يكديگرند و اين موضوع با مُهر عدد 19 اعجاز عددي قرآن ممهور شده است.
يعني: آيه 35 سوره 5 و آيه 57 سوره 17 كه جمع اين چهار عدد 114 مي شود كه مضربي است از 19 و همچنين اگراين چهارعدد را از چپ به راست كنار هم قرار دهیم عدد 3555717 بدست مي آيد كه خود مضربي از 19می شود.
رضا البطاوى البطاوى از دانشمندان اهل القرآن در مقاله ای با عنوان «التوسل فى القرآن» می گوید: «توسل در پندار بسیاری از مردم به معنای وجود یک واسطه است میان ایشان و خداوند که می تواند خداوند را از آنان راضی و خشنود نموده و خواسته های شان را برآورده سازد، و این عینا همان عقیده کفار در عصر پیامبر سلام الله علیه است که خداوند متعال آن را برای ما حکایت نموده و می فرماید: «وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى.»(3/زمر) یعنی: و آنان که غیر خدا را به دوستی برگرفتند، (گفتند:) ما آن بتان را نمیپرستیم مگر برای اینکه ما را به درگاه خداوند مقرب کنند.
عموم مردم و فقهاء مسئله توسل را محصور به موارد زیر می دانند. اول: توسل با دعاء و خواهش. و این یعنی، التماس به درگاه خداوند بواسطه فلان و بهمان کس که نزد او مقام و منزلت دارد، مثل: دعاء برای بارش باران، یا فرزند دارشدن، یا رفع کسالت و بیماری و یا نجات از خطر وغیره. دوم: توسل با ذبح و قربانی. این نیز یعنی اینکه برای کسی از خلق، قربانی شود تا او میان وی و خداوند، واسطه رسیدن به حوائجش گردد. سوم: توسل با نذر. واین به معنای تعهد و التزام به کاری چون: روزه گرفتن یا ساخت ضریح و یا قربانی است برای کسی از خلائق، تا خداوند از طریق رتبه و مقام او حاجتش را برآورد. چهارم: توسل با شفاعت. و مقصود از آن یاری و دست گیری دیگران است تا بلکه بخاطر (آبروی) فلان شخص از خلق الناس، وارد بهشت شوند حتی اگر از گناهکاران باشند.
انواع توسل: توسل خود انواع مختلف دارد، ولی بر حسب شخص متوسل، به دو نوع تقسیم می شود. اول: توسل به خداوند. دوم: توسل به خلق خداوند. هر کدام نیز هم حلال آن وجود دارد و هم حرام آن. در نتیجه: توسل به خداوند بوسیله اطاعت از دستورات او حلال بوده، و توسل به خداوند بوسیله فلان و بهمان شخص، حرام می باشد. همینطور توسل به خلق خدا مثل: طلب یاری و کمک اهل ایمان بوسیله مسلمانان دیگر کشورهای اسلامی، به جهت نجات و رهایی از دست کفار روا و مباح بوده، ولی استعانت مسلمانان از کفار حرام می باشد.
به اعتبار زمان دنیا و آخرت نیز دو نوع توسل وجود دارد. اول: توسل دنیوی. دوم: توسل اخروی. هر کدام از این دو توسل دنیوی و اخروی، هم نوع حلال آن وجود دارد و هم نوع حرام آن که نوع دنیوی و حلال آن، همان اطاعت از فرمان خداوند بوده و شکل حرام آن متوسل شدن به یک فرد می باشد، مثل: طلب فرزند، و نوع توسل اخروی و حلال آن، مساعدت مؤمن در حق مؤمن دیگر بوسیله شفاعت و شهادت به نفع اوست که البته این شفاعت، تحصیل حاصل (و بی نتیجه) است، چراکه سنت و حکم خداوند هرگز تغییر پذیر نبوده و تمام اهل ایمان چه کسی از انبیاء و فرشتگان الهی آنان را شفاعت نماید و به نفع شان شهادت و گواهی بدهد یا خیر، یکسان بوده وهیچ تفاوت ندارد، زیرا خودشان به حکم و فرمان الهی وارد بهشت خواهند شد. و نوع توسل اخروی و حرام آن شفاعت کفار نزد خداوند به نفع کافر دیگر است، چراکه حکم خداوند اینگونه تعلق گرفته است که تمام کافران وارد در دوزخ خواهند شد.
توسل بر حسب شخص متوسل نیز به دو نوع تقسیم می شود. اول: توسل یک انسان مسلمان. دوم: توسل یک انسان کافر. این دو باز، هرکدام از آنان هم شکل حلال آن را داشته و هم حرامش را. توسل مسلمان به اطاعت از دستورات خداوند نوع حلال آن بوده و نوع حرام آن این است که مسلمانی واسطه ای را میان خود و خدای خود قرار دهد، تا خداوند او را نصرت و یاری نماید، که این عقیده، منجر به کافر شدن وی می گردد، مگر اینکه از این گناه به درگاه خداوند متعال توبه نماید. توسل مباح کافر این است که وی از مسلمانان درخواست و طلب امان نماید که این عمل معروف است به «استجاره – اشاره دارد به آیه 6 سوره توبه» و توسل حرام آن هم، مانند: تعاون و همراهی او به قصد ضربه زدن به یک مسلمانی، و یا هرگونه فساد و تباهی دیگر می باشد.
نوعی دیگر از توسل نیز وجود دارد و آن هم دو گونه می باشد. اول: توسل به مرده، که کلا و در تمام احوال حرام است، زیراکه یک مرده هیچ کاری از دستش بر نمی آید ولذا قرآن کریم می فرماید: «وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ. أَمْوَاتٌ غَيْرُ أَحْيَاءٍ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ.»(20 و 21/نحل) یعنی: وكسانى را كه بجاى خدا مىخوانند، هيچ چيز نمىآفرينند وخود نيز آفريده شدهاند. آنها مردگانند نه زندگان، ونمىدانند چه وقت برانگيخته خواهند شد. دوم: توسل به زنده، که در برخی موارد مجاز است مانند: بدهکاری که به دوست بستانکار خود متوسل می شود تا او را فرصت و مهلتی بیشتر برای ادای قرضش بدهد. و برخی دیگر هم حرام است مانند: کسی که نزد قاضی میانجیگری کند تا بتواند مال کسی را به ناحق بخورد»[۱۴۳][۱۴۴][۱۴۵]
تدبری در آیه شریفه 59 سوره نساء و عبارت «الوالامر» که در آن ذکر شده است و ارتباط آن با ائمه شیعه، از منظر عموم اهل القرآن
قال الله تعالی: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا.»(59/نساء)
یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و رسول را اطاعت کنید و صاحبان فرمان از خودتان را، پس هر گاه در امری اختلاف نظر داشتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به خدا و رسول ارجاع دهید، که این بهتر و نیک فرجام تر می باشد.
تک به تک قیدهایی که خداوند متعال در این آیه شریفه مورد توجه اهل ایمان قرار داده است، ذکر می شود تا معلوم گردد که آیا بینی و بین الله، امامت به معنای شیعی و اصطلاحا همان امامت الهیه و منصوب و منصوص من عندالله در آن یافت می شود یا خیر؟ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ.
1- قید اول اینکه، قرآن کریم در این فراز از آیه شریفه نمی فرماید «أطیعوا النّبی» یا «أطیعوا محمداً» و بلکه می فرماید: «أطیعوا الرسول» و این مطلب، به این معناست که اطاعت باید در حوزه رسالت پیامبر باشد که همان وحی و قرآن کریم است، نه سخنان شخصی و بشری پیامبر که حدیث و روایت باشد، وگرنه ذکر شد که می فرمود : «أطیعوا النّبی» یا «أطیعوا محمداً»
عینا به مانند اینکه شخصی به شما بگوید: هرچه را که پزشک متخصص می گوید، نیک به آن عمل کنید. و بی شک کسی که ادیب، لغت شناس و خالی الذهن بوده و هیچ گارد و غرض و مرض نداشته باشد، ذهن وی سریعا فقط به سراغ نسخه های پزشک متخصص می رود، نه سخنان شخصی و محلی او که همگان بر زبان می آورند.
2- قید دوم اینکه، خداوند متعال در این آیه شریفه برای هر کدام از «الله» و «رسول» فعل امر مخاطب و مستقل «أطیعوا» را ذکر می کند و حال آنکه به محض اینکه به واژه «الوالامر» می رسد برای اینکه معلوم شود این عبارت «الوالامر» از سنخ «الله و رسول» جدا بوده و هرگز کاملا یکی و یکسان نمی باشد، فعل مخاطب «أطیعوا» را از آن برداشته و بیان نمی کند.
3- قید سوم اینکه در این آیه، واژه «الوالامر» به صورت جمع و آن نیز بدون هیچ تعیین مصداق آمده است و این یعنی اینکه تمام کسانی که الی یوم القیمه در سیاق و راستای خدا و رسول او حرکت می کنند، و البته منتخب مردم اند (مانند فرماندهان لشکری و کشوری) مصداق «الوالامر» می باشند، بی آنکه ابدا خداوند متعال این «الوالامر» را میخکوب و معین در افرادی مشخص و تعدادی خاص کرده باشد.
واتفاقا چه جالب، خداوند متعال همین واژه «الوالامر» را در چند آیه، بعد از این آیه شریفه و در همین سوره نساء ذکر می کند تا مردم بدانند که «الوالامر» همیشه و در همان زمان حیات پیامبر خاتم علیه السلام که هیچ حرف و حدیثی از امامت ائمه شیعه که هیچ، و بلکه هنوز متولد نیز نشده بودند، وجود داشته است و همان عصر، عده ای از صحابه پیامبر علیه السلام بی آنکه منصب امامت الهیه داشته باشند، خداوند بزرگ ایشان را «اولوالامر» توصیف می کند آنجاکه می فرماید: «وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا.»(83/نساء)
یعنی: و (منافقان) چون امری به آنان برسد که باعث ایمنی یا ترس (مسلمین) است آن را منتشر میسازند، در صورتی که اگر آن را به رسول و به صاحبان فرمان از خودشان گزارش میدادند، همانا آنان که اهل بصیرت اند در آن واقعه صلاح اندیشی میکردند. و اگر نه این بود که فضل خدا شامل حال شما شود، همانا به جز اندکی، همه، شیطان را پیروی میکردید.
4- قید چهارم اینکه، آیه شریفه، کلمه «الوالامر» را مقید و ممیَّز به «مِنْكُمْ» یعنی از خودتان می کند و این، به این معنا می باشد که، «الوالامر» روش انتخاب شان هرگز از جانب خداوند متعال و اصطلاحا «انتصابی» نیست و بلکه منصب شان «انتخابی» است، یعنی: منتخب به رأی مردم و اهل ایمان می باشند. در حالی که این قید «مِنْكُمْ» برای «رسول» نیامده است چراکه مردم در انتخاب «رسوال» هیچ نقش نداشته و این تنها خداوند متعال است که بنا به علم و حکمت خویش «رسول» را انتخاب می کند و می فرماید: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ.»(124/انعام) یعنی: خدا خودش بهتر میداند که در کجا رسالت خود را مقرر دارد.
5- قید پنجم اینکه، خداوند متعال امر به اطاعت را در مورد خود و رسولش مطلق و بدون هیچ قید و بندی ذکر می کند، در صورتیکه با لحاظ قیود فوق، باز دوباره این قید را اضافه می فرماید که امر به اطاعت از «الوالامر» به هیچ وجه مطلق نبوده و به محض نزاع و اختلاف بین اهل ایمان، این «الوالامر»، دیگر مرجع نزاع نمی باشند و بلکه مانند دیگران محل و طرف نزاع بوده و قابل استیضاح و برکناری هستند، و در اینجاست که به زیبایی تمام مرجع رجوع اهل ایمان را فقط و فقط، خدا و رسول معرفی می کند، نه «الوالامر»، چراکه فوقا ذکر شد، از جمله قیود و علائم این افراد این است که آنان منتخب از طریق رأی و نظر مردم اند، نه چون خداوند متعال و رسول او که استقلال کامل داشته و بی ترید نزاع و تقابل با آنان حرام محض بوده و همواره مرجع رجوع نزاع و اختلافات مردم می باشند.
ولذا می فرماید: «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ.» و هرگز «الوالامر» را به خدا و رسول معطوف نکرده، و هیچ محلی به ایشان نمی گذارد، و در نتیجه نمی گوید: «فردّوه الی الله و الی الرسول و الی اولی الامر منکم.»!
احمد الجَحَاوی می گوید: اینکه قرآن کریم در این آیه شریفه می فرماید: إلى الله والرسول، و بلکه نمی گوید: إلى الله و إلى الرسول، و بین لفظ جلاله «الله و رسول» حرف «إلى» را مجدد ذکر نکرده است، در واقع بیانگر این حقیقت است که خداوند متعال در هنگام نزاع و اختلاف، اهل ایمان را تنها به یک چیز ارجاع می دهد، نه دو چیز، و آن همان کتاب الهی و کلام وحی بوده که سخن خداوند متعال است.
در قالب یک مثال می توان بدینسان بیان کرد. فکر کنیم مقامی بلندپایه، تحصیل کنندگان آموزشگاهی را بدین شکل مورد خطاب قرار داده و به ایشان می گوید: ای دانش آموزان، اطاعت کنید از مدیر و اطاعت کنید از معلم و مبصران از خودتان، پس چنانچه در موردی بین تان نزاع واقع شد، آن را ارجاع دهید به مدیر و معلم، این کار، سرانجامی خیر و عاقبتی نیک برای تان خواهد داشت.
ملاحظه می شود، من جمله نکاتی که در این مثال، ذهن هر انسان را متوجه خود می سازد این است که، دانش آموزان وظیفه دارند در حین اختلاف نظر و بروز هرگونه مشکل بین خودشان، موضوع را تنها به مدیر و معلم مدرسه ارجاع دهند، و نه مبصران کلاس که در حقیقت، همتا و منتخبان خود دانش آموزان بوده و قابل عزل می باشند.[۱۴۶][۱۴۷][۱۴۸][۱۴۹]
شیعه اثنا عشری
از صبحی منصور سوال می شود: نظرش در مورد مذهب امامیه و شیعه اثنا عشری چیست؟ صبحی در پاسخ می گوید: «من شیعه اثنا عشری را همانند: فرقه های تسنن و تصوف و کاتولیک و پروتستانتیسم و اُرتدکس و بودسیم و غیره، یک مذهب و دین زمینی (و تراشیده دست بشر) می دانم، و این مطلب بدین جهت می باشد که از منظر ما اهل القرآن، تنها آئین آسمانی همان دین اسلام است که با لسان و زبان همه رسولان خداوند متعال و مردمان شان که با آن تکلم کرده و سخن می گفتند فرورد آمده و آنگاه رسالت پیامبر خاتم به وسیله قرآن کریم و با زبان عربی فصیح نازل شده است. درنتیجه دین اسلام نزد ما (اهل القرآن) فقط قرآن کریم است وبس. در عین حال، ما همواره در کنار تمام مستضعفان روی زمین و کسانی که در معرض فشار و اجبار عقاید دینی واقع می شوند قرار داریم. من جمله، شیعیان کشور مصر و شبه جزیره عربستان.»[۱۵۰]
تقسیم بندی «اسلام و ایمان» به اسلام و ایمان قلبی و رفتاری، و صحت و جواز ازدواج مردم جهان با یکدیگر، صِرفا با داشتن اسلام و ایمان رفتاری
اهل القرآن و من جمله احمد صبحی منصور به استناد لغت و لسان عرب و آیاتی از قرآن کریم «اسلام و ایمان» افراد را هر کدام به دو نوع «اسلام عقیدی و قلبی» و «اسلام سلوکی و رفتاری» و «ایمان عقیدی و قلبی» و «ایمان سلوکی و رفتاری» تقسیم بندی می کنند که بدین قرار می باشد:
1-الإسلام من التّسلیم: این اسلام همان آئین اسلام است که شخص، معتقد به وجود خداوند یکتا شده و مسلمان و عامل به تمام آنچه که خداوند متعال از طریق کتابش نازل کرده می باشد.
2-الإسلام من المُسالِم: این اسلام یعنی شخص، همواره در سِلم و صلح و آشتی با همه خلایق بوده و اذیت و آزارش به کسی نمی رسد.
3-الإیمان من الإیمان بالله تعالی: این ایمان همان باور حقیقی است که شخص، معتقد به وجود خداوند یکتا شده و مؤمن و عامل به تمام آنچه که خداوند متعال از طریق کتابش نازل کرده می باشد.
4-الإیمان من الأمن و الأمانة: این ایمان یعنی شخص، همواره امین و قابل اعتماد خلائق بوده و مردم از دست وی در امان می باشند.
صبحی منصور چون دیگر دانشمندان اهل القرآن معتقد است تمام افراد متّصف به این موارد چهارگانه فوق یعنی: اسلام در عقیده، اسلام در رفتار - ایمان در عقیده و ایمان در رفتار، جان و مال و آبروی شان محترم بوده و ازدواج با آنان، فارغ از هر ایده و عقیده ای که دارند جایز و صحیح می باشد.
صبحی می گوید: واژه «ایمان» در لسان عرب و اصطلاح و قاموس قرآن کریم دو نوع کاربرد دارد. کاربرد اول: «آمَنَ بِ» به معنای اعتقاد و باور داشتن، و کاربرد دوم: «آمَنَ لِ» به معنای وثوق و اطمینان داشتن.
مثال برای «آمَنَ بِ» به معنای اعتقاد و باور داشتن:
1-«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ.»(285/بقره) یعنی: رسول به آنچه از پروردگارش به او نازل شده است ایمان و اعتقاد دارد و مؤمنان نيز همه به خدا و فرشتگان و كتابها و رسولانش ایمان و اعتقاد دارند، (گویند) تفاوتى ميان هيچ يك از رسولانش قائل نيستيم، و (گویند) شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا، آمرزش تو را خواستاريم، كه سرانجام در پيشگاه توست.
مثال برای «آمَنَ لِ» به معنای وثوق و اطمینان داشتن:
1-«قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ.»(111/شعراء) یعنی: ما چگونه به تو ایمان آوریم در صورتی که پیروانت معدود مردمی خوار و فرومایه اند؟
این آیه بیان می دارد که مستکبران از قوم نوح علیه السلام می گویند: ما چگونه به تو اعتماد و اطمینان کرده و ایمان بیاوریم در حالی که عده ای (از نظر ما) اراذل و اوباش دورت را گرفته و تو را پیروی می کنند؟
قرآن کریم به این نوع ایمان (با حرف اضافه لام) که به معنای «وثوق و اطمینان» است فراوان اشاره نموده است، مانند:
«فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»(26/العنكبوت) یا «قَالُوا يَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِنْدَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِينَ.»(17/یوسف) یا «وَإِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُونِ.»(21/دخان) یا «فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ.»(47/مؤمنون) یا «وَلَا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدَى هُدَى اللَّهِ أَنْ يُؤْتَى أَحَدٌ مِثْلَ مَا أُوتِيتُمْ أَوْ يُحَاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.»(73/آل عمران) یا «أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ.»(75/بقره)
و حتی در یک آیه، هر دو شکل آن که «آمَنَ بِ و آمَنَ لِ» باشد، یعنی هم به معنای اعتقاد و هم به معنای اعتماد و اطمینان، ذکر شده است ولذا می فرماید: «قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ.»(61/توبه) یعنی: پیامبر به خدا ایمان و اعتقاد داشته و به مؤمنان هم اعتماد و اطمینان دارد، و رحمتی است برای اهل ایمان از شما.
در ادامه مطلب فوق، صبحی استناد می کند به این دو آیه شریفه که می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثِيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً.»(94/نساء) یعنی: اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هرگاه در راه خدا گام برداشتيد پس تحقيق كنيد و به كسى كه نزد شما (با كلام يا عمل يا سلام) اظهار اسلام و صلح مىكند، نگوييد: تو مؤمن (و امین) نيستى، تا بدين بهانه كالاى زندگى دنيا و غنائم بدست آوريد. زيرا كه غنائم بسيار، نزد خداوند است. شما نيز خودتان قبلًا اين گونه بوديد، پس خداوند بر شما منّت نهاد پس تحقيق كنيد (و زود دست به اسلحه نبريد) كه خداوند همواره به آنچه انجام مىدهيد، به خوبى آگاه است.
یا آنجا که می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ.»(10/ممتحنه) یعنی: اى كسانى كه ايمان آورده اید هرگاه زنان مؤمن (که اظهار ایمان و اسلام می کنند) هجرت كنان نزد شما آمدند، آنان را آزمايش كنيد و خداوند به ايمان آنان آگاهتر است. پس اگر آنان را مؤمن تشخيص داديد، به سوى كفّار باز نگردانيد، نه اينان براى آنان حلال اند و نه آنان براى اينان حلال می باشند.
صبحی منصور در توضیح دو آیه مذکور اظهار می دارد: شناخت اسلام حقیقی، ایمان قلبی و تقوای افراد، تنها در حیطه علم الهی که علاّم الغیوب و علیمٌ بذات الصدور بوده می باشد، و نیل به شناخت اسلام و ایمان افراد به این معنا هرگز در توان بشر نیست، ولذا در دو آیه فوق اینکه می فرماید: هرکس نزد شما اظهار اسلام و ایمان کرد، هرگز او را نامؤمن و ناأمن تلقی نکنید. و در آیه بعد بیان می دارد: زنانی که بسوی شما هجرت می کنند را امتحان و آزمایش نمایید تا ایمان آنان برای تان ثابت شود. پرواضح است که این اسلام و ایمان اگر به معنای عقیدی و قلبی باشد، اصلا قابل شناخت و آزمایش توسط خلق نبوده و بلکه آنچه قابل شناخت و امتحان توسط مردم است همان اسلام و ایمان ظاهری و رفتاری افراد است که به معنای صلح طلبی و امین بودن شان می باشد.
صبحی می گوید: آنجا هم که خداوند متعال می فرماید: با زن و مرد مشرک ازدواج نکنید تا ایمان بیاورند. منظور ایمان بالله تعالی نیست، بلکه هدف همان: الإسلام من المُسالم، و الإیمان من الأمن و الأمانة است. یعنی میزان صحت و ملاک شناخت اسلام و ایمان افراد به جهت معاملات و ازدواج با آنان، روحیه صلح طلبی و امین بودن و بی آزار بودن شان بوده و حربی و مشرک سلوکی نبودن آنان می باشد.
از آنچه ذکر شد معلوم گردید که در منطق قرآن کریم، مؤمن و مسلمان به لحاظ باور و اعتقاد قلبی کسی است که به مبداء و معاد و رسالت همه انبیاء الهی علیهم السلام باور داشته باشد. و البته تنها دین مقبول عندالله تعالی از آدم ابوالبشر تا روز قیامت، همین آئین اسلام بوده ولذا قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ.» - «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ»(19و85/آل عمران)
ایضا در تعامل و برخود با مردم، هرکس (با هر ایده و عقیده) که مورد وثوق و اطمینان افراد جامعه باشد و هیچکس از ناحیه وی احساس نا امنی نکرده و آزار و اذیتش به کسی نرسد، او نیز مؤمن و مسلمان به معنای مُسالم، صلح طلب و قابل اعتماد می باشد.
صبحی منصور که همه مردم دنیا را از آن جهت که خداوند متعال برای تمام اقوام مختلف بشر إرسال رُسُل و إنزال کتُب نموده است، اهل کتاب به شمار می آورد، معتقد است فارغ از هرگونه عقیده ای که آنها دارند، مشروط به مُسالم بودن و صلح طلبی آنان، و رعایت موازینی چون حرمت محارم، به نص و تصریح کلام وحی ازدواج آنان با یکدیگر جائز و صحیح است. و در این خصوص به این آیه شریفه از قرآن کریم استناد می کند که می فرماید: «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»(5/مائده)
یعنی: امروز، همه چيزهاى پاك و دلپسند براى شما حلال شد، و طعام اهل كتاب براى شما حلال است و طعام شما نيز براى آنان حلال است. و نیز حلال است (ازدواج) با زنان پاكدامن و با ايمان و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب آسمانى داده شده است، در صورتى كه مهريه زنان را بپردازيد و پاكدامن باشيد، نه زناكار و نه دوست گيرنده پنهانى (و نامشروع)، و هركس به ايمان خود كفر ورزد، قطعاً عمل او تباه شده و او در آخرت از زيانكاران است.
از همین روست با وجود اینکه بعضی از انبیاء الهی مانند: نوح و لوط علیهما السلام، همسران شان مسلمان و مؤمن حقیقی بالله که هیچ، حتی مسلمان و مؤمن ظاهری که اهل ذکر و عبادت باشند نبوده و عملا در زمره کفار و مشرکان بوده اند و یا برعکس، آسیه که یک زن مسلمان و مؤمن حقیقی بالله است، همسر فرعون بوده و با وی زندگی مشترک داشته است. ولی باز قرآن کریم، هر دو همسران نوح و لوط را با عنوان: «امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ» و همسر فرعون را «امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» یاد کرده و اینگونه به صحت ازدواج آنان شهادت می دهد.
بنابراین صبحی منصور در پاسخ به جواز و یا عدم جواز ازدواج یک پسر مسلمان با دختر یهودی می گوید: «واقعا بارها نوشته ایم، هر انسان مُسالم و بی آزار و صلح طلب اعم از زن و مرد، حال چه رسما معتقد به دین اسلام باشد یا خیر؟ ازدواج این افراد با یکدیگر جائز می باشد. ولذا شما دو تن (پسر و دختر) نیز ازدواج تان صحیح است، چراکه مُسالم و صلح طلب بوده و مانند داعشی ها نیستید که حربی و اهل تروراند و هیچ معتقد به اسلام سلوکی، به معنای صلح و آشتی با دیگران و اسلام قلبی، به معنای رعایت تقوای الهی نمی باشند.[۱۵۱][۱۵۲][۱۵۳][۱۵۴][۱۵۵][۱۵۶][۱۵۷][۱۵۸]
نماز فرادی و تمرکز بیشتر به نسبت من
از صبحی سوال می شود: «دکتر، بفرمایید شما نمازتان را فرادی می خوانید و یا آنکه پیشنماز دیگران شده و به جماعت اقامه می کنید؟» و او در پاسخ اظهار می دارد: «در گذشته برای ادای نمازهای یومیه پیشنماز می شدم، حال در مساجد و یا در منزل از آن جهت که آنوقت فرزندانم کم سن و سال بودند و لازم بود که من نماز را به ایشان تعلیم و عادت دهم. ولی هم اکنون حدود یک ربع قرن (25 سال) است که نمازم را فرادی بجا می آورم، چراکه این امر موجب تقویت تمرکزم در نماز می شود. امید است که خداوند متعال نماز و عبادات ما اهل القرآن را مورد قبول درگاه خویش قرار دهد.»[۱۵۹]
هیچ عبادتی از محمدییّن و مذاهب شیعه و سنی و صوفی قبول درگاه خداوند متعال نخواهد شد، چراکه آنان مشرک اند
احمد صبحی منصور در مورد شرط قبولی همه طاعات و عبادات و من جمله روزه افراد نزد خداوند متعال می گوید: «خداوند بزرگ تنها آن دسته از عبادات و من جمله روزه را از بندگان خود قبول می کند که بر اساس تقوای الهی باشد. بنابراین روزه محمدییّن و اهل تسنن و تشیع و تصوف، مقبول درگاه خداوند متعال نخواهد شد، چراکه ایشان بشر و حجر را تقدیس نموده و باز چراکه در تعامل و برخورد با یکدیگر رعایت تقوا نکرده و هیچ ترس از خداوند متعال ندارند.
این جماعت، روزه شان نوعی عادت اجتماعی است و برای این ماه رمضان خصائص و ویژگی های متمایز از دیگر ماهها قائل می شوند. لذا برخی از ایشان روزه می گیرند بی آنکه نماز خود را بجا آورند. برخی دیگر با دهان روزه دست به هر گناه و معصیتی می زنند. برخی نیز روزه تحریک شان می کند تا اقدام به عملیات ارهابی و تروریستی نمایند. واگر رمضان امسال با انتشار ویروس کرونا مصادف نمی شد، اعمال تروریستی آنان از اینکه اخبارش به گوش مان می رسد، بسی بیشتر بود. تاکنون نشنیده ایم که این مذاهب، به خاطر رمضان و ماههای حرام هم که شده، جنگ های محلی و فتنه های نظامی خود را علیه یکدیگر متوقف نمایند. و کلا اگر این مذاهب، پایبند به تقوای الهی بودند، معتقد به مذهب نبوده و بلکه مسلمان بودند و بهترین امتی بودند که برای مردم ظاهر می شوند.
خداوند متعال اعمال صالح و کردار نیک مشرکان از روزه و نماز و حج و صداقات و خیرات و بناء مساجد، همه را تباه و نابود خواهد کرد، ولذا قرآن کریم در مورد انبیاء گذشته علیهم السلام می فرماید: «وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.»(88/انعام) یعنی: و اگر آنان به خدا شرک می ورزیدند، اعمال آنها نابود میشد.
در خصوص پیامبر خاتم و انبیاء پیش از وی علیهم السلام، قرآن کریم بیان می دارد: «وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنْ الْخَاسِرِينَ.»(65/زمر) یعنی: (ای پیامبر) و قطعاً به تو، و به كسانى كه پيش از تو بودهاند وحى شده است كه اگر شرک ورزى، بدون شك عمل تو تباه و نابود مىشود و قطعاً از زيانكاران خواهى شد.
در پیرامون برخی صحابه هم قرآن کریم می فرماید: «ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ.»(28/محمد) یعنی: اين عذاب بخاطر آن است كه آنان از آنچه خداوند را به خشم مىآورد، پيروى كرده و خشنودى خدا را خوش نداشتند، پس خداوند نيز اعمالشان را محو و باطل گردانید.
در مورد عموم مسلمانان هم بارها قرآن کریم به تباهی اعمال مشرکان از آنان تصریح نموده است، مثل آنجاکه می فرماید: «مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِينَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ.»(17/توبه) یعنی: مشرکان را نرسد که مساجد خدا را تعمیر کنند در صورتی که بر کفر خود گواهند. اینان اعمال شان نابود خواهد شد و در آتش دوزخ جاویدان خواهند بود.»[۱۶۰]
تمام غسل ها و حتی استحمام و شستشوی کامل بدن، موجب طهارت شده و کفایت از وضوء می کند
از احمد صبحی منصور سوال می شود: «آیا تمام غسل های مختلف مانند: غسل حیض و غسل جمعه و حتی استحمام و شستشوی کامل بدن به جهت نشاط و یا نظافت، همانند غسل جنابت عمل کرده و موجب طهارت و وضوء می شود؟» و صبحی در پاسخ اظهار می دارد که : «آری، تماما کفایت از وضوء می کند.»[۱۶۱]
فریضه نماز قبل از نزول قرآن کریم و قرائت سوره فاتحه در آن
از صبحی منصور سوال می شود: «آیا قبل از نزول قرآن کریم، عرب در نمازش بر اساس صُحُف ابراهیم و موسی سوره فاتحه و برخی سوره های دیگر را قرائت می کرده؟ و هرگاه که قرآن کریم نازل شده، دست از قرائت و تدبر آن دو کشیده است.؟» و صبحی در پاسخ می گوید: «سوره فاتحه بصورت توارث و سینه به سینه از آئین ابراهیم به عرب و اهل کتاب رسیده است، و اکنون نیز اسرائیلی ها این سوره را به زبان عِبری در نمازشان قرائت می کنند. صُحُف ابراهیم و موسی در همان عصر به زبان عربی، معروف و موجود بوده است و اعراب آن را تلاوت نموده و در نمازشان می خوانده اند. اعراب از نسل اسماعیل بن ابراهیم، فریضه نماز را به همان شیوه که از جدشان اسماعیل فرا گرفته بودند، بجا می آوردند.»[۱۶۲]
جواز بیش از چهار همسر داشتن برای مردان
از صبحی منصور سوال می شود: «چرا پیامبر با وجود اوضاع و شرایط نامناسب و با داشتن مسئولیت اداره دولت اسلامی و حفظ و حراست آن در قبال دشمنان داخلی و خارجی چون: قریش و منافقان و اهل کتاب و همچنین سن بالا، باز بیش از چهار همسر انتخاب کرد؟ ایضا داستان آن زنی که خودش را به پیامبر بخشیده است چیست؟ و آیا جایز بوده است برای پیامبر تا مستقیما بدون هیچ خرج و هزینه و مراسمی با زنی اقدام به ازدواج نماید؟ و آیا زنانی دیگر نیز بوده اند که به همین شکل خود را به پیامبر ببخشند؟» و صبحی در پاسخ می گوید: «در این خصوص بسیار حرف زده ایم که امید است همه را مطالعه نمایید، در عین حال (مختصر) جواب می دهیم: امر ازدواج، محدود به چهار مرتبه نمی باشد، و بلکه هرگاه با پرداخت مَهر و رضایت زن و مرد و شهود در حین اجرای عقد همراه باشد، این کار مجاز و آزاد است. پیامبر و صحابه او (بنا به تصریح قرآن کریم مبنی بر جواز ازدواج نامحدود برای مردان) ازدواج های بیش از چهار مرتبه را داشته اند، و البته اوضاع و شرایط آن زمان هم مساعد بوده است. محدود نمودن ازدواج فقط به چهار مرتبه، از ساخت و سازهای فقهی است. در مورد ازدواج هبه باید دانست، این نوع ازدواج که به معنای عدم پرداخت مَهر است، تنها مختص به پیامبر بوده که البته موقّت بوده و در زمان حیات پیامبر، خاتمه یافته است.»[۱۶۳]
صِرف استعمال واژه «تفسیر قرآن»، موجب کفر می شود
احمد صبحی منصور بارها در مقالات مختلف خود، بکار بردن عبارت «تفسیر قرآن کریم» را شدیدا نقد کرده و معتقد است این عبارت، در حقیقت سوء ادب به قرآن کریم می باشد، چراکه واژه «تفسیر» برای روشن نمودن و سهل و آسان کردن کلمات و عبارات غامض و مبهم و سخت و پیچیده است، و حال آنکه خداوند متعال قرآن مجید را «کتابٌ مُبینٌ» و آیاتش را «بیِّنات و مُبیِّنات» توصیف می کند. صبحی تاکید می کند: خداوند بزرگ مردم را به «تدبّر» در کلام وحی دعوت نموده است و نه هرگز به «تفسیر» و یا «تأویل» آن که خارج از توان خلق بوده و بلکه علم آن مختص به ذات اقدس الهی است. ولذا می گوید: «صِرف استعمال واژه «تفسیر قرآن»، موجب کفر است، چراکه این تعبیر به معنای انکار توصیف کتاب خداوند متعال به «مُبین» بودن، به معنای روشن و روشن کننده، و «بیِّنات» بودن، به معنای آشکار، و «مُبیِِّنات» بودن، به معنای روشنگر، و «مُیَسَّرٌ للذِّکر» بودن، به معنای سهل و آسان برای فهم و اندرز می باشد.»[۱۶۴][۱۶۵][۱۶۶][۱۶۷]
فدک و نحوه توزیع میراث پیامبر خاتم در شریعت اسلام
از احمد صبحی منصور سوال می شود: «شیعه بر این باور است که علی بن ابی طالب و فرزندان وی وارثان پیامبر می باشند. (پرسش؟) چنانچه پیامبر علیه السلام ثروتی داشته است، چه کسانی آن ثروت را به ارث برده و نحوه توزیع آن چگونه است؟ آیا علی بن ابی طالب هم از آن ثروت به ارث می برد؟» و صبحی منصور در پاسخ می گوید: «در تراث = کتب روایی و سخنان بزرگان مذهب شیعه، قضیه ای تحت عنوان فدک مشهور بوده و اینگونه قائل اند که این فدک، مِلک پیامبر بوده که فاطمه دختر پیامبر آن را به ارث برده است، آنگاه عده ای آمده و آن را از فاطمه غصب نموده اند. و البته اینان از بقیه وارثان پیامبر و من جمله همسران وی تجاهل و چشم پوشی می کنند. صَرف نظر از گفته های بزرگان مذهب شیعه، در شریعت اسلام، توزیع ترکه به این شکل است، (فرض کنیم) پیامبر از دنیا رفت و مالی را از خود به جای گذاشت. توزیع این مال به چه شکل می باشد؟ بدین قرار: پیامبر چند همسر و یک دختر و عمویش عباس و پسر عموی تنی اش علی، و حسن و حسین بر جای گذاشت. در این صورت ترکه پیامبر به این سبک توزیع می شود: یک هشتم برای همه همسران پیامبر که بصورت مساوی بین همه شان تقسیم می شود، نصف آن برای دخترش فاطمه و مابقی نیز برای عمویش عباس می باشد. به علی و فرزندانش هم هیچ ارثی نخواهد رسید. حال بگذار شیعه خود را به نزدیک ترین دیوار رسانده و سرش را به آن بکوبد.»[۱۶۸]
حکم کتابت مصحف با خون صدام حسین
شخصی به هدف کسب نظر از احمد صبحی منصور برایش می نویسید: «در یک برنامه تلوزیونی منتشر می شود که صدام حسین رییس جمهور فقید عراق به پاس نصرت خداوند متعال که وی را در مقابل دشمنانش حمایت کرده است دستور می دهد که نسخه ای از مصحف را با خون او که با ارزش ترین ثروتش می باشد کتابت نمایند. آنگاه یک مُفتی در این خصوص می گوید: با اینکه خون از نجاسات است ولی ترکیب آن با برخی موارد شیمایی موجب طهارت آن شده و در نتیجه کتابت مصحف بوسیله آن اشکال ندارد.» صبحی منصور در این مورد پاسخ می دهد: «اولا خون، نجس نمی باشد ولو اینکه خون صدام حسین باشد. ثانیا صدام حسین ملعون، بخاطر خون ریزی ها، شکنجه ها و خشونت هایی که در حق انسانهای بی گناه مرتکب شده است از بزرگترین جنایتکاران در عصر ما محسوب می شود. پس او با بالا بردن مصحف، یا نوشتن آن با خون خود و یا آب زمزم، هیچ سود و منفعتی نصیبش نمی شود. ثالثا ممکن نیست یک ستمگری که هزاران انسان بی گناه را به قتل رسانده است، بتواند توبه مقبوله نماید، زیرا کسی که این افراد را مورد ستم و کشتار قرار داده است، نمی تواند آنان را زنده کند تا از وی گذشت نموده و او را ببخشند، و باز نمی تواند هزاران سال زنده بماند تا بعد از توبه اش اعمال خیر و شایسته ای که کفّاره جرم و جنایاتش بشود داشته باشد.»[۱۶۹]
صحت ازدواج مرد و زن زناکار با یکدیگر مشروط به توبه هر دو
از صبحی منصور سوال می شود: «اگر مردی با زنی شوهردار زنا کند، آیا جایز است که همان مرد، بعد از وفات شوهر و یا طلاقش، با آن زن ازدواج شرعی نماید.؟» و او پاسخ می دهد: «آری، جایز است که این زن و مرد با هم ازدواج نمایند، البته پس از اینکه هر دو توبه نموده و عده زن نیز به سر برسد.»[۱۷۰]
معنا و مفهوم آیه شریفه: «قُل لا أَسئَلُكُم عَلَيهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُربى.»
احمد صبحی منصور در خصوص معنا و مفهوم آیه شریفه 23 سوره شوری که می فرماید: «قُل لا أَسئَلُكُم عَلَيهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُربى.» اینگونه اظهار می دارد: «عبارت "المَوَدَّةَ فِي القُربى" یعنی نزدیکان و خویشاوندان خود شخص، و نه نزدیکان و خویشاوندان پیامبر. اگر هدف آیه، نزدیکان و خویشاوندان پیامبر می بود، بی تردید اینگونه می گفت: "إلا المودّةَ فى أقاربى". پیامبر تا زنده بود، نه برای خود و نه برای خویشاوندانش از احدی هیچ اجر و مزدی دریافت نکرد، برخی از خویشاوندان پیامبر هم کافر بوده و پس از مرگش نیز امکان ندارد تا بتواند از کسی هیچ اجر و مزدی را دریافت نماید. در بین مسلمانان همواره دوستی و مودّت در حق خویشاوندان، پایدار و مستمر می باشد و آن همان بخشش و عطیه ای است که اهل ایمان بعنوان یک نشان و دلیلِ پیروی از حق به نزدیکان خود می دهند.
همان حال که پیامبر زنده بود، خداوند متعال به وی امر فرمود که به مردم بگوید: «قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِي إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ.» (47/سبأ) یعنی: ای پیامبر بگو: هر مزدى كه از شما خواستم پس آن به نفع شماست، مزد من، جز بر خدا نيست و او بر هر چيزى گواه است. پس با این توضیح، منظور از اجر و مزد در آیه شریفه فوق، یعنی اجر و مزد از ناحیه خود اهل ایمان، و آن نیز تنها در حق نزدیکان و خویشاوندان خودشان می باشد.»
علامه ابن الرضا بُرقعی تهرانی در مجموعه کتب تفسیری خویش بنام «تابشی از نور» ذیل این آیه شریفه، ضمن غلط و ناصواب خواندن تفسیر شیعی به ائمه شیعه و توضیحاتی در این خصوص، به دو نکته قابل توجه و تامّل اشاره کرده و می گوید:
اولا فرق است بین دو عبارت «ذی القربی» و «فی القربی»، چراکه عبارت «ذی القربی» به معنای همه خویشاوندان است، ولی عبارت «فی القربی» که در این آیه آمده است، هرگز به معنای خویشاوندان نبوده و بلکه به معنای «فی التّقرب الی الله» است، و درنتیجه خداوند متعال در آیه شریفه به رسول خود امر می کند تا به مردم بگوید: من از شما اهل ایمان هیچ اجر و پاداشی درخواست نمی کنم، جزاینکه می خواهم با قصد قربت و محض رضای خدا همه شما مومنین با یکدیگر مودّت و همدلی داشته باشید.
ثانیا دوستی و محبت، یک امر کاملا قلبی و درونی است و هرگز سفارش بَردار نمی باشد. در نتیجه اصلا نمی شود کسانی را توصیه و سفارش نمود که (خواهشا) شما، من و یا اقوام من را دوست بدارید.![۱۷۱]
تدبری در آیه شریفه 15 از سوره احقاف: «حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً.» خصوصِ نیل انسان به 40 سالگی
قال الله تعالی: «وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ.ن»(15/احقاف)
یعنی: و ما انسان را سفارش كرديم كه به والدين خود نيكى كند، مادرش او را با سختى حمل كرد و با سختى به دنيا آورد و دوران حمل تا از شير گرفتنش سى ماه (به طول كشد)، تا آنگاه كه به رشد كامل رسد و چهل ساله شود، گويد: پروردگارا مرا توفيق ده تا نعمتى را كه بر من و بر پدر و مادر من لطف كردى، شكرگزارى كنم و عمل شايسته اى انجام دهم كه تو آن را بپسندى و فرزندانم را براى من صالح و شايسته گردان، همانا من به سوى تو بازگشته و از تسليم شدگانم.
احمد صبحی منصور در خصوص آیه شریفه فوق می گوید: «از نکاتی که در این آیه کریمه به آن اشاره می شود، رسیدن به میانه سال شدن یک انسان است و سزاوار است که او در این سنِ (40)، به خود آمده و خویشتن را محاسبه نماید. خداوند متعال را سپاس گفته و پدر و مادر خود را به نیکی یاد کرده و فرزندانش را به اصلاح و درستکاری دعوت بکند. لازم است از گناهان خود توبه کرده و صفحه پاک و جدیدی را در زندگی خویش باز نماید. او در واقع در این سنِ میانه، بین والدین و فرزندان خود قرار گرفته است. از یک طرف پدر و مادر خود را می بیند که در سنین پیری و رنج ناشی از آن قرار داشته و نیازمند رعایت و حفاظت می باشند و دیری نخواهد پایید که خودش نیز بدین مرحله رسیده و محتاج اولادش خواهد شد. باز انسان در این سنِ میانه، می بیند که فرزندانش ضعیف و کوچک بوده و آنان هم مفتقر به رعایت و نگاهداری وی می باشند. اینجاست که شایسته است او مراعات حال بزرگان و خردسالان را بنماید تا اینگونه حق پدر و مادر خود را (در زمانی که او خردسال بوده و برایش زحمت کشیده اند) و حق فرزندان خود را (در زمانی که او کهن سال شده و قرار است او را پرستاری نمایند) ادا کرده باشد.»[۱۷۲]
اهل القرآن و تدبری در آیه تطهیر
قال الله تعالی: «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا.»(33/احزاب) یعنی: و در خانههاى خود قرار گيريد و همچون دوران جاهليّتِ نخستين، با خود آرايى ظاهر نشويد، و نماز را بر پا داريد و زكات بدهيد، و از خدا و رسولش اطاعت كنيد، همانا خداوند اراده كرده است كه رجس و پليدى را از شما اهل بيت (پيامبر) دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.
چند نکته:
1- عنایت شود، در لسان و ادبیات عرب، قاعده ای وجود دارد با عنوان «تغلیب» بدین معنا که هرگاه تعدادی افراد، مورد خطاب واقع شوند که حتی یک نفر در میان آنان مذکر باشد، اینجاست که فعل و ضمیر، هر دو به سیاق مذکر بیان می شود. مثلا اگر شما به یک جماعت ۱۰۰ نفره سلام بفرمایید که ۹۹ نفر از آنان مؤنث بوده و فقط ۱ نفر از آنان مذکر باشد، در اینصورت باید به آن جماعت ۱۰۰ نفره بگویید: سلام علیکم و نه سلام علیکنّ.! لذا آیه تطهیر نیز که با دو ضمیر «کُم» و «هُم» و با سیاق مذکر و با این عبارت: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیرًا» بیان شده است، به همین خاطر است که: چون شخص پیامبر خاتم علیه السلام، بعنوان یک عضو اصلی، و شوهر، و مردِ بیتِ همسران خود می باشد، طبق قاعده «تغلیب» دو عبارت و ضمیر «عَنکُمُ» و «یُطَهِّرَکُم» به سیاق مذکر ذکر شده است.
2- طبق قاعده مهم دیگر در لسان و ادبیات عرب، و بلکه دیگر زبانهای دنیا، کار یک ضمیر، جلوگیری از تکرار اسم می باشد، ولذا تا ابتدا اسمی از کسی یا چیزی برده نشود، هرگز و به هیچ وجه، ضمیر که کارش جلوگیری از تکرار همان اسم می باشد ذکر نخواهد شد. مثلا: یَذهب علیٌ الی المدرسة و «هو» طالبٌ جیّد. یعنی: علی به مدرسه می رود و «او» دانش آموز خوبی است. اینجا مشاهده می شود که نقش ضمیر «هو- او» در این جمله همان جلوگیری از تکرار اسم «علی» است و بنابراین، از ابتدا و بدون هیچ مرجع و ذکر اسمی، جمله : «او دانش آموز خوبی است.» در هیچ ادبیاتی اعم از عرب و عجم، معنا ندارد. آری تنها و تنها ذات اقدس إله که شریک و مثیل ندارد، او از این قاعده «ابتدا به ضمیر» مستثنی می باشد، ولذا عرب می گوید: «هو الله» «یا هو» «هو خبیر» «هو بصیر» ... که تماما محکوم به صحت می باشد. درنتیجه، نه تنها قبل از آیه تطهیر و بلکه در تمام 6236 آیات شریفه قرآن کریم، اصلا و ابدا حتی یک مرتبه تصریح به ذکر و نامی از ائمه شیعه نشده است تا بشود ایشان را مرجع هیچ ضمیری قرار داد و اگر کسی ذره ای دقت و تدبر نماید به روشنی تمام متوجه خواهد شد که سیاق تمام آیات قبل و بعد از آیه تطهیر و حتی صدر همین آیه شریفه تطهیر که محل بحث است، همگی در بیان احکام زوجات النبی می باشد وبس.
3- واژه «رجس» در قاموس قرآن کریم، شدیدترین و سخت ترین عبارت در توصیف انسان های کافر و مشرک و ظالم و لایعقل می باشد که ذیلا آیاتش ذکر می شود. ولذا این آیه شریفه تطهیر، زوجات النبی را با اراده تشریعی که منطق کلام وحی است، و نه هرگز تکوینی و زور و اجبار، تنها از رجس، و نه هرگونه سهو و نسیان (که مذهب شیعه از این واژه، تفسیر ناصواب و خلاف لفظ و معنای «عصمت» را برای ائمه خود تراشیده است،) دور ساخته و اجتناب داده است.
در خصوص واژه «تطهیر» نیز، خداوند متعال در حق همه بندگانش، اراده تطهیر بصورت تشریعی، و نه تکوینی نموده است، مانند آنجا که می فرماید: «... مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ.»(6/مائده)
4- در قاموس قرآن مجید، معمولا هرکجا که برای پیامبران و حتی غیر انبیاء الهی علیهم السلام، واژه «اهل» ذکر شده است، مانند: داستان ابراهیم علیه السلام، داستان موسی علیه السلام، داستان پیامبر خاتم علیه السلام، داستان یوسف علیه السلام و عزیز مصر...، تماما «اهل» در سیاق و معنای همسر و زوجه آمده است.
آیاتی چند، مرتبط با واژه رجس:
الف: «وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ.»(100/یونس)
ب: «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ ۖ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ ۚ كَذَٰلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ.»(125/انعام)
ج: «قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ ۖ أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاءٍ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ ۚ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ.»(71/اعراف)
د: «ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّور.»(30/حج)
جستارهای وابسته
- محمد الغزالی
- محمد عبده
- محمد الشحرور
- علی عبدالرازق
- شیخ جمال البنا
- حامد ابوزید
- سید محمدجواد غروی
- محمد صادقی تهرانی
- شریعت سنگلجی
- سید ابوالفضل برقعی
منابع
- ↑ http://www.tebyan.net/newmobile.aspx/Comment/WEBLOG/THEORIST/index.aspx?pid=143329
- ↑ [۱]
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=20
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/printpage.php?doc_type=1&doc_id=8006
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=17648
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3736
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4179
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2472
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4612
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1723
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3019
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3316
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2145
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1529
- ↑ http://ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4105
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4148
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4299
- ↑ http://ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4050
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4034
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=5212
- ↑ http://ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4439
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=388
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2629
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=19149
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3939
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3939
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/printpage.php?doc_type=1&doc_id=19142
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/printpage.php?doc_type=15&doc_id=2894
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/printpage.php?doc_type=15&doc_id=2102
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1318
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3403
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2637
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4460
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4426
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2390
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1782
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4017
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4795
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3633
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3648
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3665
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1610
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=934
- ↑ http://ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2919
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4588
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=9266
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=934
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=480
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=213
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=5856
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3783
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4160
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=14457
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=127
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/book_main.php?main_id=4
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=16
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=3460
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=456
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=14903
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=92
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4569
- ↑ http://ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4871
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2618
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=11433
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3191
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2260
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1831
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=924
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=58
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1391
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=639
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/printpage.php?doc_type=15&doc_id=2102
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3950
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3769
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=93
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3558
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2107
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2710
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2127
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4595
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3545
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4635
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1929
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1705
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4056
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3194
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4526
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2166
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4048
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=956
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=807
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=171
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4666
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/book_main.php?main_id=66
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4489
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4702
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4712
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4690
- ↑ http://ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4696
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=329
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3283
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=689
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1281
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=10629
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/chapter.php?main_id=552
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2147
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=13823
- ↑ http://ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4813
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2069
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=12939
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4716
- ↑ http://ahl-alquran.com/arabic/printpage.php?doc_type=15&doc_id=3009
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/chapter.php?main_id=601
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=19070
- ↑ http://ahl-alquran.com/arabic/chapter.php?main_id=46
- ↑ http://ahl-alquran.com/arabic/chapter.php?main_id=45
- ↑ http://ahl-alquran.com/arabic/chapter.php?main_id=44
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=3742
- ↑ http://ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1833
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2577
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1154
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4936
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4934
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=14642
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2162
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3466
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4965
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1623
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=478
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1732
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1297
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4164
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=17636
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3647
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4856
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=5038
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=5063
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4408
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1053
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=5073
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=5077
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=4649
- ↑ http://ahl-alquran.com/arabic/document.php?main_id=1698
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=19051
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=19387
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=399
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=10042
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=1555
- ↑ https://islamhouse.com/fa/books/253176/
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1874
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=14
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=18
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3076
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=2864
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/document.php?main_id=1694
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1225
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1439
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=2602
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=5139
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=5145
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=5167
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=5194
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=5216
- ↑ https://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=5225
- ↑ https://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=204
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=1534
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=7447
- ↑ http://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3915
- ↑ https://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=5250
- ↑ https://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=5366
- ↑ https://www.ahl-alquran.com/arabic/show_fatwa.php?main_id=3009
- ↑ https://www.ahl-alquran.com/arabic/show_article.php?main_id=7095