بیماری

از ویکی‌گفتاورد
(تغییرمسیر از بیمار)

بیماری


آ - الف - ب - پ - ت - ث - ج - چ - ح - خ - د - ذ - ر - ز - ژ - س - ش - ص - ض - ط - ظ - ع - غ - ف - ق - ک - گ - ل - م - ن - و - هـ - ی

  • گپ زدن در مورد بیماری ها مثل قصه های هزار و یک شب جز سرگرمی هاست.
  • روان رنجوری رازی است که در خود دارید و از آن بی خبرید.
  • از دوره نقاهت خیلی خوشم می آید.فقط همین است که بیماری را تحمل پذیر می کند.
  • وقتی برای علاج یک بیماری را های مختلفی پیشنهاد می شود مفهومش این است که آن بیماری لاعلاج است.
  • بیماری خیالی تنها بیماری است که من ندارم
  • بیماری صعب العلاج درمان خطرناکی می طلبد.
  • گای فاکس
    • مرد در بستر بیماری :حتی بیماران خیالی هم بیمار می شوند.
    • مل کالمن
  • نخستین شرط برای بیمارستان این است که به بیماران آسیبی نرساند.
  • «احسان، زکاتِ نعمت ها؛ شفاعت، زکاتِ مقام؛ بیماری‌ها، زکاتِ بدن ها؛ و بخشش، زکاتِ پیروزی است. آنچه زکاتش داده شود از نابودی در امان است.»