سواد روایت

از ویکی‌گفتاورد

سواد روایت (به انگلیسی: The Cambridge Introduction to Narrative) کتابی مرجع دربارهٔ روایت و روایت‌شناسی اثر اچ. پورتر ابوت است. نسخهٔ فارسی این اثر با ترجمهٔ رؤیا پورآذر و نیما م. اشرفی در سال ۱۳۹۷ توسط نشر «اطراف» منتشر شده‌ است.

گفتاورد[ویرایش]

  • پل اُسترِ رمان‌نویس زمانی نوشت «نیاز کودک به قصه همان‌قدر ضروری است که نیاز او به غذا.» هر کس کتاب داستان برای کودکی خوانده باشد یا این‌که کودکی را به سینما برده باشد و توجه شیفته‌وارش به پردهٔ سینما را تماشا کرده باشد، بعید است باور کند عطش روایت در انسان اکتسابی است و در ژن‌هایمان مکتوم نیست. ص. ۲۷
  • «تعریف ما از انسان بودن‌مان وابسته به قصه‌هایی است که درباره‌ی زندگی خودمان و جهان‌مان می‌گوییم. ما نمی‌توانیم در رویاها، خیال‌پردازی‌ها یا تصورات بلندپروازانه‌مان از تحمیل خیال‌انگیز فرم بر زندگی‌مان گریزی بیابیم.» ص. ۲۷
  • «انسان‌ها تا وقتی جهان پیش رویشان در قالب روایت در نیاید، آن را درک نمی‌کنند.» ص. ۳۱
  • ژان‌پل سارتر در گفتهٔ مشهورش به این نکته اشاره کند که قصهٔ واقعی وجود خارجی ندارد. بر مبنای این دیدگاه، همهٔ برداشت‌های غیرداستانی ما ــ از کوتاه‌ترین حکایت‌ها گرفته تا تاریخچه‌ها و زندگی‌نامه‌ها و فلسفه‌های نظام گیتی و حتی قصه‌هایی که علم می‌گوید ــ هیچ‌کدام به «جهان واقعی» اشاره نمی‌کنند، زیرا جهان واقعی به‌غایت بی‌نظم یا دست‌کم به‌غایت ناشناختنی است. ص. ۵۵
  • بسیاری از روایت‌های قدرتمند، با استفاده از بی‌فرجامی، به جای آنکه به ما بگویند چه فکری کنیم، ما را به فکر کردن وامی‌دارند. به قول آی. ای. ریچاردز، روایت‌ها «ماشین‌هایی برای فکر کردن» هستند. ص. ۱۲۶
  • «آدم حس می‌کند یا باید واقعیت بنویسد یا داستان. قوه‌ی خیال نمی‌تواند هم‌زمان در خدمت دو ارباب باشد.» ص. ۲۶۰
  • هر محاکمه را می‌توان به منزله یک رساله روایی پرداخت نشده عظیم در نظر گرفت که نشانگر مقابله دو گروه نویسنده است و هر یک از این دو گروه می‌کوشند با آب و تاب دادن به بخش‌های روایی که تاثیر بلاغی و سخنورانه دارند، روایت اصلی خود از سیر وقایع را به کرسی بنشانند. ص. ۳۱۹
  • اگر بکوشیم در رمان تکلیف همه چیز را روشن کنیم یا به اصطلاح میخ تابوت رمان را هم بکوبیم، رمان یا می‌میرد یا به پا می‌خیزد و میخ به دست از معرکه فرار می‌کند. ص. ۳۶۳
  • ماهمگی راوی هستیم، هر چند شاید خودمان ندانیم. در عین حال، ما مخاطب همیشگی روایت نیز هستیم: روایت روزنامه‌ها و تلویزیون، روایت کتاب‌ها و فیلم‌ها، و همچنین روایت دوستان و آشنایانی که می‌گویند با ماشین سرکار رفته‌اند.
  • روایت یکی از راه‌های ایجاد نظم در بی‌نظمی‌هاست یا همان طور که رابرت فراست درباره شعر گفت: مکثی موقت در هیاهوی گم‌گشتگی.
  • انسان‌ها تا وقتی جهان پیش‌رویشان در قالب روایت در نیاید، آن را درک نمی‌کنند. حتی وقتی ما به چیزی همچون تصویر که ایستا و کاملاً مکان‌مند است می‌نگریم، باز هم آگاهی روایی‌مان نقش خودش را ایفا می‌کند.
  • به طور خلاصه، ما به هر جای این جهان که نگاه می‌کنیم، سعی می‌کنیم آن چه را می‌بینیم نه تنها در بعد مکان که در بعد زمان نیز درک می‌کنیم. روایت همین ادراک را برایمان به ارمغان می‌آورد.
  • اگر روایت را_ که که امکانات بلاغی فراوانی دارد_ ابزاری برای اعمال قدرت بدانیم، آن گاه متوجه می‌شویم که موضوع روایت نیز اغلب درباره قدرت است. علتش این است که در تمام روایت‌ها کشمکشی بر سر قدرت جریان دارد.
  • اگر روایت به واسطه‌ی پر کردن شکاف‌هایش از سوی خواننده جان می‌گیرد، خالی ماندن برخی از آن شکاف‌ها نیز می‌تواند باعث جان گرفتنش شود در هنر روایت، ممکن است «کم‌تر» حکم «بیش‌تر» را داشته باشد.
  • تفاوت داستان و ناداستان در کارکرد اجتماعی ان هاست. ما از ناداستان انتظار داریم به بهترین شکل ممکن حقیقت رخدادهای واقعی را منتفل کند. به علاوه ناداستان نمی تواند همه ی شگردهای ادبی را استفاده کند.


منابع[ویرایش]

سواد روایت، اچ. پورتر ابوت، رؤیا پورآذر و نیما م. اشرفی، نشر اطراف، ۱۳۹۷. شابک: ۹۷۸-۶۰۰-۹۸۰۱۹-۰-۹