آرزوهای بزرگ

از ویکی‌گفتاورد

آرزوهای بزرگ (به انگلیسی: Great Expectations) سیزدهمین و آخرین رمان تکمیل شدۀ چارلز دیکنز، نویسندهٔ شهیر انگلیسی است. این رمان ابتدا به صورت داستان دنباله‌دار از دسامبر ۱۸۶۰ تا اوت ۱۸۶۱ میلادی در هفته‌نامهٔ «سراسر سال» به چاپ رسید؛ اما در اکتبر ۱۸۶۱، انتشارات چپمن و هال رمان کامل را در سه جلد منتشر کرد. وقایع این کتاب که به صورت خودزندگی‌نامه از قول شخصیت اصلی داستان، کودکی یتیم موسوم به «پیپ» نگاشته شده‌است، از سال ۱۸۱۲، هنگامی که او هفت سال دارد، تا زمستان ۱۸۴۰ اتفاق می‌افتد. آرزوهای بزرگ را می‌توان به نوعی زندگی‌نامهٔ خودنوشت شخص دیکنز نیز دانست که همچون آثار دیگرش تجربیات تلخ و شیرین او از زندگی و مردم را نمایان می‌سازد.

گفتاوردها[ویرایش]

  • «فامیلی من پیریپ بود و اسمم فیلیپ اما از بچگی از این دو تا اسم فقط توانستم اسم پیپ را بسازم و روی خودم بگذارم. برای همین کم‌کم همه پیپ صدایم کردند. من اصلاً پدر و مادرم را ندیدم. قبر آن‌ها در گورستانی تاریک و پوشیده از علف در یک کلیسا بود. روی سنگ قبرشان هم چیزهایی نوشته بودند. از روی حروف اسم پدرم روی سنگ قبر، فکر می‌کردم لابد پدرم مردی چهارشانه و تنومند بوده و موهای مشکی و وز وزی داشته‌است. از شکل حروف اسم مادرم هم حدس زدم که او حتماً زن مریض حالی بوده و صورتش کک و مک داشته‌است.»[۱]
  • «گوش کن پسرم، من تو را بزرگ نکرده‌ام که مردم را تا سر حد مرگ آزار دهی. در رودخانه، کشتی‌هایی روی آبند که به عنوان زندان استفاده می‌شوند. افرادی که قتل و غارت می‌کنند، در این کشتی‌ها زندانی می‌گردند. آن‌ها گاهی اوقات برای سال‌ها آن جا نگهداری می‌شوند. آن‌ها همیشه زندگی بزهکارانهٔ خود را با سؤال پیچ کردن مردم شروع می‌کنند. حالا برو بخواب.»
  • «دری که به سوی زندگی باز می‌شود، به طرف انسان نمی‌آید، بلکه انسان باید به سوی آن برود.»

جستارهای وابسته[ویرایش]

منابع[ویرایش]

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
  1. چارلز دیکنز، آرزوهای بزرگ، ترجمهٔ فاطمه امینی، انتشارات دبیر، ۱۳۹۵.