امیرمعزی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۵: خط ۵۵:


{{ویکی‌پدیا}}
{{ویکی‌پدیا}}
{{پانویس}}
{{ترتیب‌پیش‌فرض:امیرمعزی}}


[[رده:شاعران ایرانی]]

[[رده:شاعران]]
[[رده:اهالی ایران]]
[[رده:اهالی ایران]]
[[رده:اهالی نیشابور]]
[[رده:اهالی نیشابور]]

نسخهٔ ‏۱ ژانویهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۰۵:۱۴

امیرمعزی، امیرالشعراء ابوعبدالله محمدبن عبدالملک معزی نیشابوری از شاعران استاد و زبان‌آور و خوش‌سخن فارسی است. وی در سال (۵۱۸ یا ۵۲۱ هجری قمری) درگذشت.

دارای منبع

غزل ها

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من      تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن
ربع از دلم پرخون کنم، خاک دمن گلگون کنم      اطلال را جیحون کنم، از آب چشم خویشتن
از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی      وز قد آن سرو سهی خالی همی بینم چمن
آن جا که بود آن دلستان، با دوستان در بوستان      شد گرگ و روبه را مکان، شد گور و کرکس را وطن
ابر است بر جای قمر، زهر است بر جای شکر      سنگ است بر جای گهر، خار است بر جای سمن
کاخی که دیدم چون ارم، خرم‌تر از روی صنم      دیوار او بینم به خم، مانندهٔ پشت شمن
زین‌سان که چرخ نیلگون کرد این سراها را نگون      دیار کی گردد کنون گرد دیار یار من


صنما ما ز ره دور و دراز آمده ایم      به سر کوی تو با درد و نیاز آمده ایم
گر ز نزدیک تو آهسته و هشیار شدیم      مست و آشفته به نزدیک تو باز آمده ایم
آمدستیم خریدار می و رود و سرود      نه فروشنده ی تسبیح و نماز آمده ایم
یک زمان گرم کن از مستی ما مجلس خویش       که ز مستی برِ تو گرم فراز آمده ایم
گر چه در فرقت تو زار و نزاریم چو شمع       از پیِ سوزش و از بهر گداز آمده ایم
بر امید رخ زیبای تو هم با غم و رنج       همچنان است که با شادی و ناز آمده ایم
دست ما گر به سر زلف درازت نرسد       با سر زلف تو از جور براز آمده ایم
بینی آن زلف دراز تو که از راه دراز      ما به نظّاره آن زلف دراز آمده ای
توشه و ساز ز دیدار تو خواهیم همی       گر بدیدار تو بی توشه و ساز آمده ایم

رباعی ها

بر خاک سر کوی تو ای عشق پرست / تنها نه منم فتاده شوریده و مست//چون من بسر کوی تو صد عاشق هست / از پای نیفتاده و جان بر کف دست


دیوان

  • «از وصالت گشت فالم سعد چون فر همای// گر ز هجرت گشت روزم تیره چون پر غراب»
  • «امتی را یک نبی بس، ملتی را یک کتاب// عالمی را یک ملک بس، لشکری را یک امیر»
  • «ای ماه چو ابروان یاری گویی// یا نی چو کمان شهریاری گویی// نعلی زده از زر عیاری گویی// در گوش سپهر گوشواری گویی»
  • «چون آتش خاطر مرا شاه بدید// از خاک مرا بر زبر ماه کشید// چون آب یکی ترانه از من بشنید// چون باد یکی مرکب خاصم بخشید»
  • «خصم مسکین پیش خسرو کی تواند ایستاد// پشه کی جولان کند جایی که باد صرصر است»
  • «هزار مردم کژدم‌فسای دیدستی// بیا و کژدم مردم‌فسای بین اکنون»
  • «فرخنده بود بر متنبّی بساط سیف// چونانکه بر حکیم دقیقی چغانیان»

درباره امیرمعزی

  • «سه کس از شعرا در سه دولت اقبال‌ها دیدند وقبول‌ها یافتند چنانکه کس را آن مرتبه میسر نبود، یکی رودکی در عهد سامانیان و عنصری در دولت محمودیان و معزی در دولت سلطان ملکشاه.»
  • تا چند معزای معزی که خدایش/زینجا به فلک بر دو قبای ملکی داد//چون تیر فلک بود قرینش به ره آورد/پیکان ملک بر دو به تیر فلکی داد

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ