خداناباوری: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
←گفتاوردها: اصلاح نشانی وب، ابرابزار |
تا جایی ترجمه کردم الان بیشتر ترجمه میکنم |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== گفتاوردها == |
== گفتاوردها == |
||
* خداناباوری فلسفه نیست; حتی یک بینش نسبت به دنیا نیست; به سادگی بیان بدیهیات است. در واقع, '''«خداناباوری»''' عبارتی است که نباید وجود داشتهباشد. هیچکس خودش را یک «بیاعتقاد به اختربینی» یا «بیاعتقاد به کیمیاگری» نمیداند.''' ما حتی لغاتی برای کسانی به صحت زنده بودن الویس پریسلی یا هجوم بیگانگانی که فقط آمدهاند به آنها و گاوهایشان آسیب بزنند نداریم. '''خداناباوری چیزی جز نویز افراد متفکر در حضور عقاید بدون دلیل دینی نیست.''' |
|||
** [[سم هریس]], ''نامهای به ملت مسیحی'' (2006), p. 51. |
|||
* تا زمانی که کسی ادعا نکردهاست صورت [[کریستوفر هیچنز]] را در درخت ندیدهاست، احمقها باید از این ادعا که خداناباوری یک دین است دست بردارند. یک تفاوت کوچک وجود دارد: دین به صورت باور و پرستش یک ابرانسان تعریف شدهاست، و خداناباوری دقیقا برعکسش است. متوجه شدید؟'''خداناباوری همانقدر یک دین است که سکس نکردن یک پوزیشن سکس.''' |
|||
** [[بیل مار]], ''Real Time With Bill Maher'' (HBO) ({{#formatdate:2012-02-03}}), quoted in {{citation |
|||
| date = 2012-02-03 |
|||
| title = Maher’s New Rule: Atheism And Religion Are ‘Not Two Sides Of The Same Coin’ |
|||
| periodical = Mediaite |
|||
| url = http://www.mediaite.com/tv/bill-mahers-new-rule-atheism-and-religion-are-not-two-sides-of-the-same-coin/ |
|||
| accessdate = 2012-09-07 |
|||
}} |
|||
<!-- * '''As an atheist, I believe that all life is unspeakably precious, because it’s only here for a brief moment, a flare against the dark, and then it’s gone forever.''' No afterlives, no second chances, no backsies. So there can be nothing crueler than the abuse, destruction or wanton taking of a life. It is a crime no less than burning the Mona Lisa, for there is always just one of each. So I cannot forgive. |
|||
** [[J. Michael Straczynski]], [http://www.midwinter.com/lurk/countries/us/guide/048.html ''Lurker's Guide to Babylon 5'' : "Passing Through Gethsemane : jms speaks" (13 July (2004)]. |
|||
* The word god is for me nothing more than the expression and product of human weaknesses, the Bible a collection of honourable, but still primitive legends which are nevertheless pretty childish. No interpretation no matter how subtle can (for me) change this. |
|||
** [[Albert Einstein]], Gutkind Letter (3 January 1954), {{cite news | title=Childish superstition: Einstein's letter makes view of religion relatively clear | publisher=The Guardian | date=13 May 2008 | url=http://www.guardian.co.uk/science/2008/may/12/peopleinscience.religion }} |
|||
* It seems to me that the idea of a personal God is an anthropological concept which I cannot take seriously. I also cannot imagine some will or goal outside the human sphere. … Science has been charged with undermining morality, but the charge is unjust. A man's ethical behavior should be based effectually on sympathy, education, and social ties and needs; no religious basis is necessary. Man would indeed be in a poor way if he had to be restrained by fear of punishment and hope of reward after death. |
|||
** [[Albert Einstein]], in "Religion and Science" in ''New York Times Magazine'' (9 November 1930). --> |
|||
* «انکارِ [[خدا]] آزادی فکر نیست، آزادی از بیخدایی است.» |
* «انکارِ [[خدا]] آزادی فکر نیست، آزادی از بیخدایی است.» |
||
** ''[[محمد قطب]]'' <small>در «اسلام:دینِ بدفهم شده»''[http://gemsofislamism.tripod.com/muhammad_qutb_islam.html#question_women_in_politics ص.۱۵۶]</small> |
** ''[[محمد قطب]]'' <small>در «اسلام:دینِ بدفهم شده»''[http://gemsofislamism.tripod.com/muhammad_qutb_islam.html#question_women_in_politics ص.۱۵۶]</small> |
نسخهٔ ۶ نوامبر ۲۰۱۶، ساعت ۱۳:۰۹
خدا ناباوری در معنای عام، رد باور به وجود خدا است. در معنایی محدودتر، بیخدایی این موضع است که هیچ خدایی وجود ندارد. در جامعترین معنا، بیخدایی به سادگی، عدم باور به وجود هر گونه خداست. بیخدایی نقطهٔ روبروی خداباوری است که در کلیترین شکل، اعتقاد به وجود حداقل یک خدا میباشد.
گفتاوردها
- خداناباوری فلسفه نیست; حتی یک بینش نسبت به دنیا نیست; به سادگی بیان بدیهیات است. در واقع, «خداناباوری» عبارتی است که نباید وجود داشتهباشد. هیچکس خودش را یک «بیاعتقاد به اختربینی» یا «بیاعتقاد به کیمیاگری» نمیداند. ما حتی لغاتی برای کسانی به صحت زنده بودن الویس پریسلی یا هجوم بیگانگانی که فقط آمدهاند به آنها و گاوهایشان آسیب بزنند نداریم. خداناباوری چیزی جز نویز افراد متفکر در حضور عقاید بدون دلیل دینی نیست.
- سم هریس, نامهای به ملت مسیحی (2006), p. 51.
- تا زمانی که کسی ادعا نکردهاست صورت کریستوفر هیچنز را در درخت ندیدهاست، احمقها باید از این ادعا که خداناباوری یک دین است دست بردارند. یک تفاوت کوچک وجود دارد: دین به صورت باور و پرستش یک ابرانسان تعریف شدهاست، و خداناباوری دقیقا برعکسش است. متوجه شدید؟خداناباوری همانقدر یک دین است که سکس نکردن یک پوزیشن سکس.
- بیل مار, Real Time With Bill Maher (HBO) (2012-02-03), quoted in الگو:Citation/core
- «انکارِ خدا آزادی فکر نیست، آزادی از بیخدایی است.»
- «در دنیای امروز هویتها دیگر یک تکه و استاندارد نیست. چه کسی میتواند بگوید محدوده هویت من اینجاست؟ هویتها مرزهای شکننده و لرزانی یافتهاند. همگی ما هویتهای متفاوتی داریم. هویتها هم به صورت عمودی و حالت سلسله مراتبی و هم به صورت افقی و حالت Overlab و همپوشانی دارد. بدین معنی که هویتها همیشه با هویتهای دیگر قابل تعریف هستند. شما.. در برابر یک آتئیست، هویتی خداپرست خواهید داشت. هویتها ثابت، مطلق، همهجایی و همیشگی نیست. باید از هویت درکی سیاسی و متنوع داشت.»
- «مشکل اینجاست که خدا به این معنای پیچیدهٔ فیزیکدانها هیچ شباهتی با خدای انجیل یا هر دین دیگری ندارد. اگر فیزیکدانی بگوید که خدا نام دیگر ثابت پلانک است، یا یک اَبَرریسمان است، سخن او را تعبیر استعاری این مطلب تلقی میکنیم که میگوید سرشت ابرریسمانها یا مقدار ثابت پلانک رازی است عمیق. آشکار است که این مطلب هیچ ربطی به موجودی ندارد که آمرزندهٔ گناهان است، که به دعاها گوش فرا میدهد، که میگوید باید از ساعت ۵ روزه را شروع کرد یا ساعت ۶، که آیا باید دستمال سر کرد یا تسبیح دست گرفت؛ و هیچ ربطی به موجودی ندارد که قادر است برای کفارهٔ گناهان فرزندش، قبل و بعد از تولد، او را به مجازات مرگ محکوم کند.»
- ریچارد داوکینز نسبت دینداران با علم
- «من یک خداناباور بار آمدم، و از این امر خرسند نیز بودم، تا آن روزی که در سیاهترین سالهای کمونیستم، دیدم که مسیحیان آزار میبینند. در یک لحظه، الحادِ تحریکآمیز و تعصبآلودِ نوجوانیام همچون حماقتی کودکانه، ناپدید شد. دوستانِ مؤمنام را درک کردم، و در تأثیر همبستگی و احساس، گاه همراه آنان به عشای ربانی میرفتم. امّا هرگز متقاعد نشدم که خدا به مفهومِ وجودی که تقدیر ما را رقم میزند در کار هست. در هرصورت، دربارة او چه میتوانستم بدانم؟ آیا دوستانِ مؤمنام یقین داشتند که یقین دارند؟ با این احساس غریب و شادیآمیز در کلیسا نشسته بودم که بیایمانیِ من و ایمانِ آنان، بهوجهی شگفت بههم نزدیکاند.»
- میلان کوندرا ، وصایای تحریفشده، فصل اول، تقدّسزدایی.
منابع
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |