خداناباوری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
←‏گفتاوردها: ابرابزار
←‏گفتاوردها: اصلاح نشانی وب، ابرابزار
خط ۸: خط ۸:
* «مشکل اینجاست که خدا به این معنای پیچیدهٔ فیزیک‌دان‌ها هیچ شباهتی با خدای انجیل یا هر دین دیگری ندارد. اگر فیزیک‌دانی بگوید که خدا نام دیگر ثابت پلانک است، یا یک اَبَرریسمان است، سخن او را تعبیر استعاری این مطلب تلقی می‌کنیم که می‌گوید سرشت ابرریسمان‌ها یا مقدار ثابت پلانک رازی است عمیق. آشکار است که این مطلب هیچ ربطی به موجودی ندارد که آمرزندهٔ گناهان است، که به دعاها گوش فرا می‌دهد، که می‌گوید باید از ساعت ۵ روزه را شروع کرد یا ساعت ۶، که آیا باید دستمال سر کرد یا تسبیح دست گرفت؛ و هیچ ربطی به موجودی ندارد که قادر است برای کفارهٔ گناهان فرزندش، قبل و بعد از تولد، او را به مجازات مرگ محکوم کند.»
* «مشکل اینجاست که خدا به این معنای پیچیدهٔ فیزیک‌دان‌ها هیچ شباهتی با خدای انجیل یا هر دین دیگری ندارد. اگر فیزیک‌دانی بگوید که خدا نام دیگر ثابت پلانک است، یا یک اَبَرریسمان است، سخن او را تعبیر استعاری این مطلب تلقی می‌کنیم که می‌گوید سرشت ابرریسمان‌ها یا مقدار ثابت پلانک رازی است عمیق. آشکار است که این مطلب هیچ ربطی به موجودی ندارد که آمرزندهٔ گناهان است، که به دعاها گوش فرا می‌دهد، که می‌گوید باید از ساعت ۵ روزه را شروع کرد یا ساعت ۶، که آیا باید دستمال سر کرد یا تسبیح دست گرفت؛ و هیچ ربطی به موجودی ندارد که قادر است برای کفارهٔ گناهان فرزندش، قبل و بعد از تولد، او را به مجازات مرگ محکوم کند.»
** ''[[ریچارد داوکینز]]'' <small>نسبت دینداران با علم</small>
** ''[[ریچارد داوکینز]]'' <small>نسبت دینداران با علم</small>
* «من یک خداناباور بار آمدم، و از این امر خرسند نیز بودم، تا آن روزی که در سیاه‌ترین سال‌های کمونیستم، دیدم که مسیحیان آزار می‌بینند. در یک لحظه، الحادِ تحریک‌آمیز و تعصب‌آلودِ نوجوانی‌ام همچون حماقتی کودکانه، ناپدید شد. دوستانِ مؤمن‌ام را درک کردم، و در تأثیر همبستگی و احساس، گاه همراه آنان به عشای ربانی می‌رفتم. امّا هرگز متقاعد نشدم که خدا به مفهومِ وجودی که تقدیر ما را رقم می‌زند در کار هست. در هرصورت، دربارة او چه می‌توانستم بدانم؟ آیا دوستانِ مؤمن‌ام یقین داشتند که یقین دارند؟ با این احساس غریب و شادی‌آمیز در کلیسا نشسته بودم که بی‌ایمانیِ من و ایمانِ آنان، به‌وجهی شگفت به‌هم نزدیک‌اند.»
** ''[[میلان کوندرا]]'' <small>، وصایای تحریف‌شده، فصل اول، تقدّس‌زدایی.</small>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۵ آوریل ۲۰۱۶، ساعت ۱۶:۵۷

خدا ناباوری در معنای عام، رد باور به وجود خدا است. در معنایی محدودتر، بیخدایی این موضع است که هیچ خدایی وجود ندارد. در جامع‌ترین معنا، بی‌خدایی به سادگی، عدم باور به وجود هر گونه خداست. بی‌خدایی نقطهٔ روبروی خداباوری است که در کلی‌ترین شکل، اعتقاد به وجود حداقل یک خدا می‌باشد.

گفتاوردها

  • «انکارِ خدا آزادی فکر نیست، آزادی از بی‌خدایی است.»
  • «در دنیای امروز هویت‌ها دیگر یک تکه و استاندارد نیست. چه کسی می‌تواند بگوید محدوده هویت من اینجاست؟ هویت‌ها مرزهای شکننده و لرزانی یافته‌اند. همگی ما هویت‌های متفاوتی داریم. هویت‌ها هم به صورت عمودی و حالت سلسله مراتبی و هم به صورت افقی و حالت Overlab و همپوشانی دارد. بدین معنی که هویت‌ها همیشه با هویت‌های دیگر قابل تعریف هستند. شما.. در برابر یک آتئیست، هویتی خداپرست خواهید داشت. هویت‌ها ثابت، مطلق، همه‌جایی و همیشگی نیست. باید از هویت درکی سیاسی و متنوع داشت.»
  • «مشکل اینجاست که خدا به این معنای پیچیدهٔ فیزیک‌دان‌ها هیچ شباهتی با خدای انجیل یا هر دین دیگری ندارد. اگر فیزیک‌دانی بگوید که خدا نام دیگر ثابت پلانک است، یا یک اَبَرریسمان است، سخن او را تعبیر استعاری این مطلب تلقی می‌کنیم که می‌گوید سرشت ابرریسمان‌ها یا مقدار ثابت پلانک رازی است عمیق. آشکار است که این مطلب هیچ ربطی به موجودی ندارد که آمرزندهٔ گناهان است، که به دعاها گوش فرا می‌دهد، که می‌گوید باید از ساعت ۵ روزه را شروع کرد یا ساعت ۶، که آیا باید دستمال سر کرد یا تسبیح دست گرفت؛ و هیچ ربطی به موجودی ندارد که قادر است برای کفارهٔ گناهان فرزندش، قبل و بعد از تولد، او را به مجازات مرگ محکوم کند.»
  • «من یک خداناباور بار آمدم، و از این امر خرسند نیز بودم، تا آن روزی که در سیاه‌ترین سال‌های کمونیستم، دیدم که مسیحیان آزار می‌بینند. در یک لحظه، الحادِ تحریک‌آمیز و تعصب‌آلودِ نوجوانی‌ام همچون حماقتی کودکانه، ناپدید شد. دوستانِ مؤمن‌ام را درک کردم، و در تأثیر همبستگی و احساس، گاه همراه آنان به عشای ربانی می‌رفتم. امّا هرگز متقاعد نشدم که خدا به مفهومِ وجودی که تقدیر ما را رقم می‌زند در کار هست. در هرصورت، دربارة او چه می‌توانستم بدانم؟ آیا دوستانِ مؤمن‌ام یقین داشتند که یقین دارند؟ با این احساس غریب و شادی‌آمیز در کلیسا نشسته بودم که بی‌ایمانیِ من و ایمانِ آنان، به‌وجهی شگفت به‌هم نزدیک‌اند.»

منابع