پیمان فتاحی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
Mahan (بحث | مشارکت‌ها)
جز Mahan صفحهٔ پیمان فتاحی را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به کاربر:یاس:پیمان فتاحی منتقل کرد
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۳ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۱:۴۳

این نوشتار یا بخش نیازمند ویکی‌سازی است.
لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوه‌نامه آن را ویکی‌سازی کنید و در پایان این الگو را بردارید.


پیمان فتاحی (مشهور به ایلیا میم رام الله) معلم علوم باطنی و بنیانگذار روشهای تفکر متعالی ، متولد ۱۳۵۲ در ایران است.

دارای منابع

کتاب تعالیم حق - جلد اول

  • خدا را به هر نامی که می‌خواهید بخوانید.
  • با محبت به مخلوق، عشق به خالق را آشکار کنید.
  • بکوش در دریافت پاسخ «من کیستم؟» و بنوش شهد وحدت را.
  • صدای او در سکوت، شنیدنی است، شنیدنی.
  • زندگی دارای ظاهر و باطنی است. دین و خداپرستی نیز چنین است. ظاهر دین همان احکام و تکالیفی است که به جا آورده می‌شود و باطن آن تبعیّت و پیروی از جریان حقیقت و اصل هدایت ربّانی است... ظاهر بدون باطن می‌میرد.
  • نیاز انسان به روح خدا، مانند احتیاج نوزاد است به مادر... به همان میزان که جسم برای ادامه حیات خویش به هوا و غذا نیازمند است، روح و باطن او نیز به جریان تعالیم حق که همانا هدایت الهی و روح ربّانی است، نیازمند و محتاج می‌باشد...

خواندن خداوند

  • زندگی انسان چیزی جز ارتعاشات او نیست و ارتعاشات، حاصل اصوات ماست. اصواتی که در ذهن و قلب انسان جریان دارد. اگر این اصوات الهی شود و نام‌های خداوند باشد، زندگی انسان هم الهی و متعالی می‌شود.
  • اگر از سر عشق، خداوند را بخوانید، خود را بر شما و در شما آشکار می‌کند. با ظهور خداوند همهٔ تاریکی‌ها، همهٔ رنج‌ها و سختی‌ها و همهٔ حجاب‌های منیّت پلید و شیطانی نابود می‌گردد.
  • اگر بخوانید و بدانید که او را می‌خوانید، قدرت الهی بر شما ظاهر خواهد شد و شگفتی‌ها می‌بینید، شگفتی‌های نام‌های خداوند را با همهٔ وجود خود صدا بزنید و حضور الهی را دریابید. حضور الهی نور است، نوری که همهٔ تاریکی‌ها را می‌زداید.
  • انسان همان است که بدان توجه می‌کند. به خداوند توجه کنید تا مانند او شوید.
  • خداوند همراه کسی است که او همراه خداوند است. با توجه به خداوند و خواندن نام‌های او، همراهی و پشتیبانی خدا را به سوی خود جلب کنید.
  • آنچه در زندگی همهٔ پیامبران، اساتید و بزرگان تاریخ مشترک بوده، توجه همیشگی به خداوند و ذکر نام‌های مقدّس اوست.
  • اگر به موجودات هستی، به موجودات زمینی و آسمانی، به جانوران، پرندگان، گیاهان، کوه‌ها و دریاها، به کهکشان‌ها، سیارات و ستارگان خوب گوش دهید، همهٔ موجودات را تسبیح‌گوی خداوند متعال می‌یابید. همهٔ هستی را دایماً در عشق‌ورزی به خداوند و توجه به او می‌بینید که صدایشان چیزی جز ذکر حق نیست.
  • انسان محصول و تجسّم اندیشه‌های خویش است و اندیشه چیزی جز ارتعاش صوت نیست. اگر این اندیشه تاریک، پلید و فاسد باشد، همان‌طور می‌شویم و اگر نورانی، بزرگ و شادی‌بخش باشد نیز اینطور می‌شویم. حال اگر همهٔ اندیشه‌ها، همهٔ گفتارها و رفتارها، خدایی و الهی و نام‌های پروردگار اجزاء زندگی و اندیشهٔ ما باشد... چه اتفاقی خواهد افتاد؟
  • آیا در تاریکی می‌توانید ببینید؟ تا نور نباشد دیدن و تشخیص دادن میسّر نیست. اگر نور نباشد، حیات و زندگی وجود ندارد، همه چیز نابود می‌شود و از بین می‌رود، تا نور نباشد، زیبایی و عظمت وجود ندارد. آنجا که نور نیست تاریکی و جهل است، رنج و وحشت است، بلا و گرفتاری است. بیداری در نور است و خوابیدن و خواب دیدن در تاریکی... واقعیّت اینست که بهشت، نور، و جهنم، تاریکی است.
  • باران که از ابرها می‌بارد، آلودگی‌ها و پلیدی‌های زمین را پاک و آن را زنده و شکوفا می‌سازد. آنگاه که قطرات اسماء الهی از ابرهای عشق به خداوند فرو ریزد و باران توجه به خداوند پدید آید، زمین وجود انسان پاک و شکوفا می‌شود، به این ترتیب دانه‌هایی را که خداوند در روح و جان انسان کاشته (نیروها، قابلیت‌ها و کیفیات باطنی) شکوفا شده و می‌رویند. وجود انسان، زنده می‌شود و به حیات الهی زندگی شاد و پربار می‌شود و بهشت الهی عیان می‌گردد.

هنر زندگی متعالی

  • در حضور خداوند زنده، عاشقانه زندگی کنید. حضور الهی را دریابید و به او بازگردید.
  • با محبت به مخلوق، عشق به خالق را آشکار نمایید. دوست بدارید و عشق را آشکار کنید.
  • ببینید، بشنوید و دریابید. متعالی بیندیش. بفهمید که چه می‌گویید، چه می‌کنید و چه می‌اندیشید.
  • واقعیات را بپذیرید و توهّمات را بزدایید. بیدار باشید و در هوشیاری مشاهده کنید.
  • حقوق دیگران را رعایت کن و به حق کسی تجاوز نکن. خوب باش و خوبی کن.
  • نفس را کنترل کن و بر آن مسلط باش. ذهنت را برنامه ریزی کن و جهت ده.

کتاب الاهیسم (تعالیم حق- جلد دوم)

تسلیم

  • تعليم حق درختي است كه ريشه آن عشق به خداوند، ساقه آن تسليم به خداوند و شاخه هاي اصلي آن ايمان و توكل، مسافر حق بودن، خدمتگزاري و مبارز بودن است.
  • تسليم را تمرين كنيد كه اين شاه كليد عشق است. در واقع كليه‏ ي احكام الهي و سفارشات ديني راهي است براي تحقّق تسليم حقيقي. زيرا آن كه در برابر خداوند تسليم است، با او يكي است و به او پيوسته و اين هدف غايي آفرينش انسان و جهان است...
  • اصل نهايي تسليم است و اولين تجسم تسليم خدمتگزاري و در اختيار بودن است. اين مي‏تواند در هر وضع و حالي رخ دهد. تو مي‏تواني هر چه هستي بگذاري باشد اما تسليم و خدمتگزار باشي. در توانستن و نتوانستن. فرازها و فرودها. بنابراين بايد در اين هسته متمركز بود.
  • تسليم خدا بودن مانند تسليم ابر است به باد. تسليم آب به ظرف آن، و مانند حركت براده‏هاي‏آهن است بسوي آهن‏ربا.
  • و مانند ماهياني است كه از جريان رودخانه تبعيت مي‏كنند و هم رودخانه كه بسوي دريا مي‏رود و كشيده مي‏شود.
  • و مانند تسليم و از خودگذشتگي عاشق است به معشوق.
  • و مانند تسليم شمع است به سوختن لكن در پايان، آن شمع نابود نمي‏شود بلكه نور ذره‏اي آن به نور لايزال هستي مي‏پيوندد.
  • و مانند تسليم يخ است به نور خورشيد كه اگر يخ در اختيار نور خورشيد قرار گيرد از گرماي آن ذوب مي‏شود.
  • و مانند مترسكي بي‏جان و مرده كه يكي زنده به درون آن رفت و در آن سكني گزيد و مترسك را از مرگ به زندگي آورد.
  • و مانند آن ني تو خالي است كه باد از ميان آن ميگذرد و به آن آهنگ خود را مي‏نوازد.
  • و مانند تبعيت تصوير در آينه است از صاحب تصوير.
  • و مانند پيروي چشم و دست است از اراده، كه هر چه اراده بگويد آنها از همان راه ميروند و همان كار را مي كنند. آنها در تصرف اراده‏اند.
  • تسليم و وفاداري به خداوند مانند چشمه ايست كه اگر در انسان به جوشش درآيد، به دريايي بيكران بدل خواهد شد و انسان را به درياي الهي متصل و مبدل خواهد ساخت.
  • روح آفريننده در انسان مانند گنجي است كه هفت در دارد. از هر در آن دسترسي به قسمتي از گنج ميسر مي‏شود. از هر يك از درها مي‏توان به گنج دست يافت لكن نه به كل آن بلكه به اندازه‏اي از آن. اما از در هفتم، دست يافتن به تمام گنج روح ممكن مي‏گردد. آن هفتمين، عشق است كه در تسليم و وفاداري وقوع مي‏يابد.
  • آنكه تسليم حق است به وقت مبارزه، مبارزه مي‏كند و مبارز حق است. هنگام گذر، مسافر حق است و مي‏گذرد. در امور خود متوكل است و در ارتباط با خلق خدا، بخشنده و مهربان است. او در حضور خداوند، متواضع و متضرع است...
  • تسليم را تمرين كنيد و در آن عميق‏تر استقرار يابيد. اين بهترين شيوه عبور از جهانهاست.
  • تسليم يكي باشيد و براساس يكي زندگي كنيد. و اگر تسليم فشارها، ترس‏ها، ترديدها و تمايلات بوديم، تسليم يكي نيستيم، كه كافر و مشركيم. تنها و تنها براساس او، بر اصل روح خدايي زندگي كنيد. نه كسي ديگر و نه چيزي ديگر.
  • تسليم باش و زندگي تسليم تو مي‏شود.
  • هرگاه انسان قلب خود را به خداوندي كه بخشنده و مهربان است و خود، حقيقت عشق است، تسليم مي كند، عشق الهي در انسان پديدار مي شود و او مانند خداوند عشق مي ورزد، محبت مي كند و مي بخشد. وقتي كه فكر و ذهن انسان تسليم خداست، ياد خدا واقع مي شود، تفكر الهي رخ مي دهد و خداوند بصورتي متناسب در فكر و ذكر و ذهن انسان حضور مي يابد.
  • خدمتگزاري آسمان كار فرزند آسمان است.

هماهنگی

  • كليدي‏ ترين شيوه، نرمي است و مؤثرترين نرمي، نرمي هماهنگ است و مؤثرترين هماهنگي، هماهنگي فعال است و مؤثرترين هماهنگي فعال، هماهنگي همسو است.
  • هر زماني روش خود را مي‏طلبد و هر طلبي روش خود را مي‏خواهد. اگر طالب چيزي هستي به طبل زمان گوش كن و هماهنگ با آن طلبت را بطلب.
  • حقيقت‏ گرايي و آشكارسازي حقيقت حركت عمومي هستي و كائنات است و همسويي با آن همسويي با جهان است.
  • بهترين روش‏ها هماهنگ‏ترين روش‏ها است.
  • اندازه توفيق و اثرگذاري چيزها و روش‏ها متناسب با هماهنگي آنهاست. براي تحقق، مي‏بايست با هر چيزي به روش هماهنگ برخورد كرد و براي هر هدفي با شيوه‏اي متناسب اقدام نمود.
  • هر روشي تنها در زمان و مكان خود و براي هدف متناسب با خود، اثر لازم و كافي را دارد.
  • براي برخورد هماهنگ، همذات ‏پنداري و همذات‏ گري ضروري و اجتناب‏ ناپذير است.
  • بجاي نه، مي‏توان گفت بر فرض بله و آنگاه واقعيت نه را از اين طريق به اثبات رساند.
  • محكوم‏ شونده محكوم مي‏شود. اگر حق را محكوم كند، حق او را محكوم خواهد كرد و اگر باطل را، پس باطل.
  • حقيقت خود را نشان مي‏دهد، پس چرا بعضي به باورها و ناباوري‏ها اتكاء كامل مي‏كنند.
  • آنچه شكستني است شكسته خواهد شد. تلاش براي حفظ آن، بيهوده است.
  • غالباً شايد و اگر بهتر از حتماً و هرگزاند.
  • حوزه امكانات، نامحدود است پس هر چيزي ممكن است و هر اتفاقي واقع‏شدنيست.
  • آگاه كردن، نرمي كردن است و بالاترين نرمي محبت است.
  • اگر انكارپذيري بگذار انكار شوي و اگر نيستي انكار تو، انكار انكاركننده است.
  • بجاي ضربه زدن لمس كن.
  • در طبيعت، موجوداتي كه به اصل نرمي عمل كردند به حياتشان ادامه دادند و آنها كه از اصل سازگاري و انعطاف‏ پذيري خارج شدند از دور حيات خارج شدند.
  • اجبار مردود است مگر آنكه لباسي بر تن محبت باشد آنهم در زمان اجتناب‏ ناپذير بودن آن.

آزمونهای ایمان و وفاداری

  • اگر حقيقتي را پذيرفته‏ اي كه در ظرفيت پذيرش ديگران نيست، يا هست اما بر ضد ديگران است، منتظر باش تا هزينه اين ايمان را بپردازي. منتظر تهمت‏ها و تمسخرها و اذيتها. منتظر طرد شدن‏ها و توطئه‏ها. وقتي تو بزرگتر از ظرفيت نگاه ديگران باشي يا ظرفيت آنان از ظرف نگاه تو كمتر باشد اين طبيعي است كه آنها بدبينانه در تو ترديد كرده و سعي نمايند تو را انكار كنند و زير سؤال ببرند.
  • هر ايمان‏ آورنده به اندازه ظرفيت روح و گنجايش قلبش ايمان دارد. ايمان انسان به غيب، متناسب با توان شهودي او و قدرت روشن‏بيني اوست بنابراين ظرفيت ايمان ديگران را در نظر بگير و چيزي را بيش از عمل آنها بر آنها تحميل نكن.
  • وقتي تو كسي را تأييد مي‏كني و او را مي‏ پذيري معلوم مي‏شود كه با او همانندي. يا ذره‏اي يا ذراتي يا زياد. اندازه پذيرش تو، اندازه همانندي و هم‏ سنخي تو را نشان مي‏دهد.
  • ايمان تو وقتي حقيقي است كه براساس كشف و شهود و دريافت تو باشد نه حرفها و باورهاي ديگران؛ و دانسته‏هاي منطقي و نه حتي واقعيات ملموس. وقتي دچار ايمان حقيقي شوي تو آن را مي‏ پذيري حتي اگر همه دلايل بر عليه آن باشند. به آن ايمان داري حتي اگر آن، ظاهراً چيزي نباشد كه تو درباره‏ اش دريافت كرده‏اي. آن را پذيرفته‏اي حتي اگر آن بر ضد دريافتهاي تو باشد حتي اگر آن، خودش بگويد نيستم و نشان دهد كه نه فقط آن چيزي نيست كه تو در او كشف كرده‏ اي بلكه عكس آن چيزيست كه به كشف تو درآمده. هرگاه چنين ايماني در تو پديدار شد هماني كه او را پذيرفته‏ اي در تو پديدار خواهد شد.
  • اگر تو بخواهي ايمان و وفاداري كسي را بيازمايي و ارتباط او را با خود محك بزني چه كارهايي خواهي كرد و او را چگونه امتحان مي‏كني؟ اگر بخواهي براي خود همسر و همراهي ابدي را انتخاب كني او را چطور مي‏ آزمايي و در چه آزمون هايي قرار مي‏دهي. و خداوند اينكار را در حد اعلا و كامل و استادانه انجام مي‏دهد.
  • آنچه نمي‏دانيد و آنچه نديده و نيافته‏ ايد مخصوصاً اگر مرتبط با عالم بالا و غيب و اسرار باشد، انكار نكنيد و با رفتار خود محكوم نسازيد و به آن توهين نكنيد.
  • اگر در برابر منافق و نفاق و تفرقه كاري نكني، كار تو نفاق است و تو منافقي. خاموشي در برابر نفاق حمايت از جريان نفاق و آلوده شدن به آن است. تو يا حامي حقي يا بر ضد حقي. حد وسطي بين حق و باطل نيست. به اين دليل است كه محافظه‏ كاري انسان غالباً او را به نفاق آلوده مي‏كند.
  • اگر حقانيت كسي را كشف كردي و به قلبت حقيقتي را دريافتي منتظر دليل و ضد دليل نمان. از حرفهاي ديگران تأثير نگير چه در تأييد آن حقيقت و چه در ردّ آن. ايمان‏ات را براساس پايه‏ هاي سست و فرو ريختني بنا نكن آنرا براساس روح و قلبت استوار كن، بگذار متكي به كشف و دريافت باطني‏ ات باشد نه حرفها و باورها و هيجانات ديگران. اگر به حقيقتي ايمان داشتي ايمان‏ات را تا پايان حفظ كن زيرا همين ايمان، تو را به آن حقيقت ملحق مي‏كند و آن حقيقت را در تو آشكار مي‏ سازد.
  • از آزمونها استقبال كن تا آزمونها از تو فراري شوند چنان آماده باش كه آزمونها از تو بترسند و وسوسه‏ ها جرأت رويارويي با تو را نداشته باشند. شمشير ايمانت را چنان بُرنده كن كه هر ترس و ترديدي با ديدن آن از ميدان به در رود. آنقدر قوي باش كه ضعف و ناتواني از ديدن قوت و استحكامت، ناتوان گردد.
  • اگر عده‏ اي بگويند خورشيد هست و عده‏ اي بگويند نيست اين در وضع خورشيد چه اثري دارد؟ پيش از آنكه اينها باشند خورشيد بوده و پس از آن نيز خواهد بود اما عده‏ اي كه خورشيد را پذيرفتند از نور زندگي‏ بخش آن بهره مند مي‏شوند و عده ديگر يا در تاريكي محكوم به مرگ‏اند و يا در ناداني و دروغ خود مردار مي‏شوند. و حالا فرض كن كه خورشيد با آن همه نشانه‏ اش بگويد نيستم. اين را چه كسي جز ابلهان ساده‏ لوح باور مي‏كنند. خورشيد هر چه بگويد راست گفته است مگر آنكه بگويد نيستم كه بايد اينطور شنيد، هستم.

دعا

  • خوشابحال آنكه با «او» دعا مي‏كند زيرا به آمين او دعايش مستجاب خواهد شد.
  • سرنوشت انسان چيزي جز دعاها و خواسته‏ هاي او نيست و آينده انسان با چيزي بجز دعا (خواستن مستقيم يا غيرمستقيم از خداوند) تغيير نمي‏كند...
  • خدايي كه نور آسمانها و زمين است خود بخود بخشنده و مهربان است نه سليقه‏ اي، نه انتخابي و نه گاه گاهي. نور هميشه و خودبخود روشن مي‏كند، نمي‏پرسد كجا را؟ چه كسي را؟ براي چه؟ فقط روشن مي‏كند و نور مي‏دهد. اما اين تويي كه بايد نور را بيابي و در معرض و حضور آن قرارگيري. دعا روشي براي اين در معرض نور قرار گرفتن است.
  • اگر نام هاي خداوند واقعاً خوانده شوند شفادهنده اند. اما اگر از سر غفلت و بي توجهي بيان شوند نبايد انتظار كار بزرگي را از آن ها داشته باشيد. بيشتر مردم مي گويند توكل ما به خداست اما كمتر كسي ممكن است به خداوند توكل كرده باشد. اكثراً دعا مي خوانند اما نادرند كساني كه دعا را آموخته اند؛ و همه خدا دارند اما كميابند كساني كه خدا را يافته اند.
  • در نظر مردم دعا و توكل و بسياري از امور باطني ديگر، شبه واقعيتي است كه غالباً واقعيت ندارد پس جدي گرفته نمي‏شود. كاري رؤيايي است كه براي انسانهاي ضعيف و نيازمند خوب است. بيشتر براي قوت قلب است و نااميد نشدن نه براي به تحقق رساندن و به تحقق رسيدن. گاهي تمسخرآميز است گاهي تحقيرآميز. اگر هم به آن اندك احترامي تو خالي گذاشته مي‏شود، براي راحتي وجدان و خالي نبودن تقدس است. حتي بعضي‏ها خجالت مي‏كشند با صداي بلند دعا كنند چون ممكن است به چيزهاي مختلف متهم شوند. بيشتر مردم براي شكست از آن استفاده مي‏كنند تا توفيق. وقتي آنرا بكار مي‏ گيرند كه مطمئن هستند كار از كار گذشته و امكان ندارد درست شود، در اوج نااميدي. از اين رو دعاي آنان غالباً به نتيجه نه ختم مي‏شود.
  • نرم خواستن و به نرمي خواستن و خواسته‏ هاي نرم را خواستن، نرمي دعا را كامل مي‏كند و قدرتش را به جريان مي‏اندازد.
  • چيزهايي را كه نمي‏داني و از باطن آنها بي‏خبري از خدا نخواه و قصد نكن. دعا كن كه آنچه لازم است بداني، بداني و آنچه لازم است به انجام برساني، به انجام برساني. آنچه لازم است به تو برسد، برسد و آنچه لازم است از تو گرفته شود، گرفته شود.
  • با وجود پيشرفتهاي بسيار بشر، بالاترين قدرت در دعا و توكل است. دعايي كه اساس آن ايمان و يقين باشد. ايماني كه از مشاهده و دريافت است نه ادعاي آن. با چنين ايماني هر كاري، هر كاري، هر كاري شدنيست.
  • بهترين دعا آن است كه خدا را از خدا بخواهيم.
  • توكل كامل‏ترين روش دعاست. روح دعا، توكل است.
  • با دعا و توكل مداوم و ارتباط داشتن پيوسته با خداوند او را وا مي داريم تا در وجودمان زندگي كند و با ما باشد.
  • در دعا هر گاه روح القدس بر تو آمين بگويد يقين است كه دعاي تو هر چه كه باشد مستجاب مي‏شود لكن او بخوبي مي‏داند به چه كساني آمين بگويد يا نگويد. نگاه او را بايد يافت.
  • هرگاه اراده فرد با اراده خداوند همسو و هم‏جهت شود، دعاي او مستجاب و خواسته‏ اش عملي مي‏گردد.
  • هر رودخانه‏ اي بسوي دريا مي‏رود و هر دعايي به پاسخ الهي ختم مي‏شود. هر سنگي كه بالا بيندازي پايين مي‏آيد منتهي با قدرتي بيشتر و هر دعايي كه بالا برود نتيجه خود را پايين مي‏آورد. اگر در كوهستان فرياد بزني اين طبيعي است كه انعكاس صداي خود را بشنوي و بسوي تو بازگردد و اگر در حضور الهي چيزي بگويي پژواك شگفت‏ انگيز و پرطنين و ممتد آن بسوي تو مي‏آيد.
  • هر كه با ايماني زنده به حضورر خداوند متوسل شود، باذن الله پاسخ او داده خواهد شد.
  • هر حرفي كه به اسم خدا و در خيال، به خداوند زده شود دعا نيست. دعا در ساده‏ ترين معناي خود خواستن از خداوند زنده و حقيقي است حتي اگر اين خواستن غيرمستقيم باشد و در ظاهر آن اسمي از خدا هم برده نشود.
  • آنچه مردم بنام دعا مي‏شناسند و انجام مي‏دهند اكثراً دعا نيست، بازي دعاست به همين دليل اجابتي در آن نيست. زيرا بنا بر اصل تحقق دعا، هر دعايي مستجاب مي‏شود. هر درخواستي از خداوند زنده، پاسخ مي‏گيرد و هر سؤالي از او جوابي از او با خود دارد.
  • اگر دعاي مردم عموماً اجابت نمي‏شود از اينست كه اساساً دعا نيست يعني خواسته‏ اي نيست كه متوجه خداوند حي و حاضر باشد. خداي اكثر مردم مرده است. مخلوق ذهن آنان است. خودشان مثل يك بت آنرا ساخته و تعريف كرده‏ اند و مي‏پرستند. از يك بت سنگي يا تصوير بت چه انتظاري مي‏توان داشت.
  • طبيعت خلأپذير نيست و دعا نوعي ايجاد خلأ است پس خلأ پر مي‏شود چون طبيعت خالي از آن است.
  • انسان داراي امكان دعا كردن و با دعا به نتيجه رسيدن است. اين معني ديگري از اختيار انسان است. چگونه ممكن است انسان اختيار داشته باشد و در برابر همه سرنوشت خود هم پاسخگو باشد، اما داراي امكان «مي‏خواهم مي‏شود» نباشد.
  • دعا يك عمل است و جواب دعا يك عكس العمل و قانون عمل و عكس العمل جهان‏شمول است و همه اين جهان را شامل مي‏شود.
  • جواب از سؤال مي‏آيد و گرسنگي معلول غذاست. از اجابت است كه دعا مي‏آيد زيرا قبل از آنكه انسان بخواهد، خداوند، بخشيده است.
  • بهترين حالت دعا آنست كه آميخته به توكل و متوكلانه باشد. خواستني كه با واگذار كردن همراه باشد و اصراري كه خالي از تأكيد باشد و پر از رهاسازي.
  • در بزرگترين دعاها چيزي نمي‏گنجد بنابراين بزرگترين دعا خالي از هر خواسته‏ ايست.
  • روش‏هاي دعا كردن مانند شيوه‏ هاي دريافت نور براي آن كسي است كه در خانه است. براي او پنجره را باز كردن، گشودن در، برداشتن سقف، در پشت بام بودن يا به خورشيد رفتن و در خورشيد ماندن، طرق اين كسب نور است.
  • هر كه از خداوند زنده بخواهد، هر كه باشد، هر كه باشد، خداوند به او مي‏بخشد. اما بخشش خداوند حتماً آن چيزي نيست كه تو مي‏ گويي بايد. شايد باشد اما كمتر اينچنين است. زيرا بخشش خداوند، عادلانه و به حق است حتي اگر بزرگوارانه و ناشي از فيض او باشد. بخشش خداوند به تناسب قلب و نيات تو است اما كمتر از آن نيست و هميشه بيشتر از حق تو است چون او هميشه بزرگ است.

دوست داشتن

  • قيمت هر چيزي را با دوست داشتن آن مي‏توان نشان داد. هر چيزي را با تمام وجودت دوست داشته باشي براي تو خواهد بود و به زندگي تو خواهد آمد.
  • زندگي فرصتي براي تجربه كامل دوست داشتن است. پرداختن به هر كار ديگري غير از دوست داشتن، بيهودگي و محروميت است. بايد همه چيز را صرف كامل شدن در دوست داشتن كرد و عشق را كاملاً تجربه كرد. به هر كار ديگري غير از عشق ورزيدن پرداختن باخت زندگيست و عين ابلهيست. همه كارهاي مختلف و فكرهاي متفرق را بايد در اين تجربه عاشقانه يكپارچه كرد.
  • حضور خداوند را درهرچه تجربه ‏كنيم، آن ‏چيز دوست داشتني و خواستني‏ مي‏شود.
  • وقتي كسي را دوست داري اين نقض دوست داشتن تو است كه با دشمن او دوستي كني يا چيزي را كه او دوست ندارد، دوست داشته باشي يا با دوست او دوست نباشي. اين را در قديم هم گفته‏ اند.
  • تجربه دوست داشتن اتفاق نمي‏افتد مگر اينكه ما چيزي را بخاطر خودِ آن دوست داشته باشيم نه براي ويژگي‏هاي آن يا نتايجي كه از آن حاصل مي‏شود و نه حتي بخاطر احساس و انديشه‏ هايي كه درباره آن داريم.
  • خواندني‏ها را به كلام بخوانيد و دوست‏داشتني‏ ها را به دوست داشتن بياموزيد.
  • با هم دوست باشيد اما در جهت باطل يكديگر را همراهي و تقويت نكنيد. در حركت الهي، همديگر را قوت ببخشيد تا يكي شما را قوت ببخشد. بر ايمان همديگر بيفزاييد و از آن نكاهيد.
  • دوست داشتن، خيلي آن چيزي نيست كه تو فكر مي‏كني. خيلي اسرارآميز است و خيلي از كساني كه در آن بودند هيچ وقت ندانستند در آنند و خيلي از كساني كه درباره آن حرف زدند، فقط حرف زدند. مسيح گفت دوست داشتن خداست. خدا همان عشق است.
  • دوست داشتن متولد شدن است. رنج كشيدن است رنجي از درد زايمان. تولد دوباره معشوق. رنجي از جهل و خفتگي معشوق و تلاش براي آگاه كردن و بيداري و پروراندن او. رساندن او به آزادي. چشم پوشيدن بخاطر او. رها كردن براي او. بازگشتن به او حتي اگر او در حال گريختن است. دوست داشتن، او را با تمام بدي‏ هايش، دوست‏داشتني يافتن است. رابطه است چون چيزها نمي‏توانند با هم در ارتباطي عميق باشند مگر آنكه مثل هم باشند و فقط مثل‏ها مي‏توانند همديگر را دوست داشته باشند. تنها بازها با بازها و كبوترها با كبوترها بال پريدن دارند. در پرواز باز و كبوتر يا باز و عقاب مرگي ناگهاني و هراسي هميشگي نهفته است.
  • دوست داشتن كشش روح است نه كشش‏هاي نفس و هوس. كشش قلب است نه كوشش‏هاي پوچ و عبث.
  • دوست داشتن دوست داشتني بودن است چون تنها دوست داشتني قدر دوست داشته شدن را مي‏داند و تنها اوست كه مي‏تواند دوست داشته باشد زيرا انسان چيزي را مي‏تواند به ديگري بدهد كه در خود دارد و اگر ندارد چگونه ببخشد.
  • دوست داشتن خيرگيست. خيره شدن، خيره ماندن و خيره مردن. در خيرگي يكي در انتظار توست كه همه پاسخ‏ها و نيازها و دردهاي توست.
  • دوست داشتن، ديگري را داشتن است بدون زنجير زدن. ديگري را داشتن است در اوج از دست دادن. خوبترين‏ها را براي او خواستن است. حتي اگر خوبترين‏ها، تنها گذاشتن او باشد و حتي اگر واگذاري او به ديگري باشد و حتي اگر مرگ معشوق باشد.
  • دوست داشتن معامله نيست اما در بين مردم جز اين نيست. نديدن و يافتن است. محاسبه نيست. ديوانه‏ پنداريست. ندانسته خواستن است. تكيه به صورت نيست اتكاء به سيرت است. حبابي گذرا و زود مرگ نيست كه تو را در بر گيرد و زود هنگام تركت كند، قلب تو است كه تو آنرا در بر گرفته‏اي اما او بر تو است و تو را با خود خواهد برد. مي‏شود آنرا ديد اما وقتي كه رفته است. مي‏شود جلوي آن را گرفت ولي زماني كه نيامده است. مقاومت در برابر آن ممكن است اما آنگاهي كه نيست.
  • دوست داشتن پريدن است آنگاه كه توان پريدن از تو پر زده و پرهاي تو را ياراي پريدن نيست. پرواز نكردن است آنگاه كه پرهاي تو آماده باز شدن و باد را در بر گرفتن‏ اند.
  • دوست داشتن خود را گذاشتن است. از خود گذشتن و از خود گذشتن را آموختن.
  • دوست داشتن يكي را داشتن است و ديگر هيچ چيز نداشتن. با يكي به سر بردن است و سر را براي او بريدن. سرّ را تجربه كردن و به سحر آميختن.
  • دوست داشتن دوست را داشتن است و به داشتني دوست بدل شدن. قفس را شكستن است و قفل را گشودن.
  • دوست داشتن آتش گرفتن است نه آن ناگهان تبهاي هوس آلود. بلكه آن آتش بي‏ شعله و بي‏ دود. آتشي كه هر كه آنرا چشيد از خود رميد و در خود روييد و بر همه چيز خنديد. آتشي كه روح منجمد را روان مي‏كند قلب سنگي را مذاب و جان خفته را بي‏تاب. آتشي كه زندگي مي‏گيرد و زندگي مي‏دهد اما آنچه مي‏دهد آن چيزي نيست كه گرفته است. خام را پخته مي‏كند، پخته را مي‏سوزاند، سوخته را خاكستر مي‏كند و خاكستر را به باد مي‏دهد و در ابر مي‏ باراند. آتشي پر از آرامش و سرشار از تنش. خاموش و پر از جوشش. آتشي كه اگر به تو روي آورد خورشيد را در تو مي‏آورد. و آنكه خورشيد در او متولد مي‏شود اوست كه هر لحظه مي‏ميرد. اين بهاي با خورشيد و در خورشيد زيستن است. اما خورشيد نمي‏ ميرد پس او هميشه به خورشيد زنده است حتي اگر هر روز بميرد.
  • محبت را در بخشش خود تجربه كنيد و يافتن خود را در از خودبيخودي.

بدگویی و توهین

  • با انتقاد خود بسازيد و ويران نكنيد مگر آنكه بنيادش بر باطل و فساد است.
  • پذيرش يك حقيقت بزرگ توسط يك ذهن كوچك توهين به آن است اين حقيقت بزرگ است كه بايد ما را بپذيرد.
  • كلام ظالمانه كه ظلمي آشكار است به حقوق ديگري. غيبت، تهمت، تمسخر و تفرقه و مانند آن از اين گروهند.
  • آنچه نمي‏ دانيد و آنچه نديده و نيافته‏ ايد مخصوصاً اگر مرتبط با عالم بالا و غيب و اسرار باشد، انكار نكنيد و با رفتار خود محكوم نسازيد و به آن توهين نكنيد.
  • فحاشي و توهين كردن نهايت ضعف و ناتواني شخص را نشان مي‏دهد.
  • غيبت (پشت سر حرف زدن) از زنا بدتر و شديدتر است.


رویا

  • هرکس داراي يک شهود و روياي نهفته است که اختصاص به خود او دارد و تماس با آن جزء از طبيعت، که با اين فرد بيشترين هماهنگي را دارد، در بيدار شدن آن روياي نهفته تاثيرگذار است.
  • انسان داراي روياهاي نهفته و خاموش است که در اعماق ذهن او مدفون شده يا به خواب رفته اند. اگر اين روياهاي بنيادين بيدار شوند، انسان از طريق آنها راهي براي ارتباط با عالم غيب يافته و طريقي براي بازگشت به چشمه هاي زندگي.
  • رويا دروازه اي براي ورود به عوالم درون و بيرون است. دنياهايي فراتر از محدوده هاي زمان و مكان ما و تجربه جهانهاي ديگر است. از آنجايي كه اين آگاهي را مي توان به حيطه زندگي روزمره وارد كرد اهميت كنترل روياها و ديدن روياهاي آگاهانه انكارناپذير است.
  • راه نرو پرواز كن. مسير روياهايت را دنبال كن.
  • فكر‏ها را به رويا‏ها تبديل كن تا ملموس شوند و به تجربه درآيند.
  • شعور و قدرت روح خلاقه را به هفت طريق مي‏توان تجربه نمود. آن هفت، كلام و رؤيا و سكوت و محبت از آن هفت طريق‏اند.
  • اگر اين جهانها را مانند رؤيا تصور كني مي‏تواني خداوند را در مقام رؤيابين ببيني كه همه جهانها رؤياي اوست.
  • واقعيات هر جهاني را به زبان آن جهان و از طريق عنصر غالب آن جهان مي‏توان آموزش داد. براي آموزش واقعيت‏هايي كه از جنس كلمه‏ اند كلمات مطلوب‏ اند اما براي بيان اسرار رؤياها مؤثرترين شيوه، رؤياهاست.
  • اعتقاد رويا بينان كهن بر اين است كه « زندگي انسان را روياهاي او مي‏سازند و زندگي ما در اين دنيا، نتيجة روياهايي است كه مي‏بينيم و مي‏سازيم » مطابق اين قانون مي‏توان نتيجه گرفت كه با تغيير روياها بتوان تغييراتي واقعي را در زندگي بوجود آورد.
  • رؤياها همان چيزي هستند كه از نگاه انسان بوجود مي‏آيند پس بينش‏ ها و انديشه‏ ها و روش‏هاي انسان است. كلمات است. كلماتي كه انديشه‏ ها را هم همان مي‏سازد و اعمال و رفتار و حالات هم از انديشه‏ ها ناشي مي‏شوند. در اينجا رؤياها، ذهنيات انسان است آنچه با نگاهش و در سرش مي‏نويسد.
  • بعضي روياها را نبايد تفسير كرد، گاهي به جاي تفسير رويا، به ياد داشتن آن (تا زمان مقرر)، خبر دادن آن به آنكه بايد، تبديل آن، تغذيه كردن از آن و كارهايي از اين نوع، كافيست و جز اين زائد است.
  • اگر نتوانستيد روياي خود را به درستي تفسير كنيد. تفسير نكردن بهتر از تفسير آميخته به اشتباه يا تفسير اشتباه است. پس اگر نتوانستيد با روياهايتان كاري كه بايد بكنيد، بكنيد؛ كاري را كه نبايد بكنيد، نكنيد.

روح یافتگی

  • خداوند مي‌فرمايد به هر يك از بندگانم كه بخواهم روح خود را مي‌دهم. او نمي‌گويد روح ام را تنها به پرهيزکاران و با تقوايان مي‌دهم. نمي‌گويد روح ام را تنها به انسان‌هاي بزرگ مي‌دهم. پس آيا روح خداوند اختصاص به انسانهاي بسيار با تقوا ندارد؟ و طبق آخرين وعدة خداوند، روح خدا ممكن است به هر كسي داده شود؟ اما روح خدا به هر كسي داده شود او از صالحان خواهد بود.[۱]
  • روح خدا را بياب و از آن برخوردار شو. بدون روح خدا هيچ نورى روشنى نمى‏ بخشد، هيچ علمى هدايت نمى‏ كند و هيچ راهى به بالا رفتن نيست و در اين زمان روح خداوند آماده است كه خود را بر هر كس كه توان و ظرفيت تجربه او را دارد، آشكار كند و بر هر كه پذيراى اوست ببارد. خداوند متعال در زمانهاى مختلف به انسان وعده داده است كه روح خود را در او مى‏ريزد و با روح خود در انسان حلول مى‏ كند.

کتاب ۳۶۰ دکترین و نظریه فراگیر

ازدواج تمدن ها و پیوند ادیان

  • عده‏ اي به سوي قله روان شدند، همه از يك جهت بالا نرفتند. بعضي از غرب كوه و بعضي از شرق كوه و بعضي از نقاط ديگر. اندكي از آنان به قله رسيدند و بسياري در بالا رفتن تا دامنه‏ ها و صخره‏ ها موفق شدند. در آخر هر كس شرحي از صعود خود را بيان كرد. عجيب نيست كه اين شرح‏ها به هم شبيه‏اند. همه آنها به زبانهاي مختلف درباره يك حقيقت گفتند. گرچه روش‏هايشان گاهي با يكديگر متفاوت بود اما منظور همه صعود بود و به قله رسيدن. و اين چنين، روايتهاي گوناگوني از حقيقت و اسرار حق پديدار شد كه همه به هم شبيه‏ اند.
  • بشر موجودي تنهاست و از کودکي تا پايان عمر خود به دنبال پيوند است. اين تمايل بر جوامع بشري نيز حاکم است. داستانها، افسانه ها و غالب تلاش بشر به سوي ازدواج جهت گيري دارد و اين همان جهت گيري جوامع بشري است. تعريف انسان در اين ديدگاه اين نيست که انسان موجودي شرور يا خيرخواه است. آنست که انسان موجودي است ارتباطي و خواستار ارتباط و پيوند. انسان بدون پيوند قادر به ادامه حيات نيست. پيوند با چيز ديگر؛ خدا، انديشه ها، رؤياها و عمومي ترين آن پيوند با همسر. تمدنها نيز همين مسير را رفتهاند و خواهند رفت. و اين عصر زمان پيوند تمدن هاست. ازدواج فرهنگها و اديان. زوجيت تمدنها.
  • قرنها قبل از نظريه برخورد تمدنها، گفتگوي تمدنها يا ازدواج تمدنها، پيوند تمدنها آغاز شده بود و ازدواج تمدنها و فرهنگها رخ داده بود. امروز هيچ تمدن مجردي وجود ندارد مگر آنها كه مرده اند يا افسانه اند.
  • هر تمدني متناسب با شرايط مردمان خود است و آنهائيكه اين تناسب را از دست داده اند خودشان از دست رفته اند. تمدنها و فرهنگها و مكتبهاي ناهماهنگ مردند. زيرا ناهماهنگ بودند. و آنها كه ماندند و زنده ماندند، هماهنگ بودند و با تغيير شرايط هماهنگ شدند؛ يكي از راههاي اين هماهنگي پيوند و ازدواج آنها با فرهنگها و تمدنهاي ديگر بود.
  • اگر به جهان بله نگوییم جهان به ما نه خواهد گفت. اگر جهان را رد کنیم خود را رد کرده ایم زیرا جهانی را وادار به مردود شمردن خودمان کرده ایم. پیوند با جهان راه همزیستی با جهان است. اگر با جامعه جهانی نباشیم، عملاً جامعه جهانی برضد ما خواهد بود.[۲]
  • پيوند تمدنها، ازدواج فرهنگها و نزديكي اديان، اين تمدن جهان و انديشه انسان جهاني است. هشت تمدن براي بشر تكثرگرا و تنوع طلب كنوني كافي نيست، پس تمدنهاي بيشتري زاييده و ظاهر خواهند شد؛ بلكه شده اند.
  • بعضي از تمدنها پيوند مي خورند و ازدواج مي كنند و از اين ازدواج، تمدني جديد به وجود ميآيد. پس تمدنهاي جاري، دچار استحاله و اضمحلال شده و با ظهور فرزندان جديد، مانند سالخوردگان از كار افتاده به كناري خواهند رفت و خود را آماده ي مرگ خواهند ساخت. لكن فرزندان تمدني جديد، سعي خواهند كرد شكاف ميان ميراثهاي باطني و ظاهري را پر سازند، و معنويت فراموش شده را به خانه ي خود باز گردانند و پيشين را به پسين رسانند…
  • ازدواج تمدن غرب و شرق و شکل گيري تمدني جديد و زاييده از آن که نه اين است و نه آن، نمونه اي است از اين واقعيت. اين به معناي اضمحلال و انحلال تمدنهاي پيشين و ظهور و بروز تمدنهاي نوين است.
  • ازدواج تمدنها و پيوند اديان امري حتمي است و اين پيوند در ابعاد مختلف رخ داده و رخ ميدهد. چگونگي اين پيوند سرنوشت جهان را رقم خواهد زد.
  • تعامل ميان اسلام و يهود و مسيحيت مي‌تواند بسياري از مسائل جهان امروز را حل کند زيرا ريشه اکثر مسائل جهاني در اختلافات ايدئولوژيک است.
  • از طریق بسم الله الرحمن الرحیم می تواند همۀ ادیان و فرهنگ ها و تمدن ها را به یکدیگر پیوند زد. بسم الله الرحمن الرحیم قادر است پیوند گاه همۀ تمدن ها باشد. این رویای بزرگ و کامل است برای آیندۀ تمدن های بشری.
  • دين براي انسان است نه انسان براي دين... نبايد زندگي انسانها قرباني اختلاف اديان شود.

کتاب آمین ۱(ایلیا؛ خدا با من است)

مبارزه متعالی

  • قوي ترين مبارز و مبارزه، هماهنگ ترين است. بهترين ضربه، الزاماً قوي ترين ضربه نيست بلكه متناسب ترين ضربه است. ضربه ايي مؤثر، به هنگام و به اندازه.
  • صلح كردن بر جنگيدن برتري كامل دارد، اگر صلح متعادل امكانپذير است از جنگ بپرهيز.
  • همه احتمالات را درباره دشمن و قدم بعدي او را در نظر بگير و آماده هر واكنشي باش.
  • با تمام قدرت و امكان ات حمله كن با يكپارچگي و يگانگي كامل عمل كن.
  • گاهي بهترين دفاع حمله است و گاهي بهترين حمله دفاع كردن است.
  • بيهوده مقاومت نكن يا به ميدان دشمن وارد شو و آن را تصرف كن يا بگذار دشمن به ميداني كه تو نشان مي دهي وارد شود و مغلوب گردد.
  • از ضربات غير مؤثر و غير كارا بپرهيز. مؤثرترين و كاراترين ضربه ها را وارد كن.
  • اصول اخلاقي را در مبارزه بكارگير.
  • دشمن را غافلگير و برايش تله گذاري كن. در كمين دشمن باش و او را زير نظر بگير.
  • نقشه ها و افكار دشمن را بخوان و تحليل كن.
  • بهترين و مؤثرترين شعارها را بساز.
  • فلسفه تبيين اوضاع گذشته، ‌حال وآينده را بر ضد دشمن طرح ريزي كن.
  • هر كاري كه بر ضد دشمن مي كني مراقب باش كه دشمن ات هم ممكن است همان كاررا با تو بكند.
  • شناخت ات را از دشمن و ميدان مبارزه و خودت تجديد و به روز كن. همه عناصر مبارزه را زير نظر داشته باش و هر تغييري را تحليل كن.
  • دشمن را دوست بدار اما از روش او نفرت داشته باش.
  • روش ات را هر چه بيشتر بر هوشمندي و تفكر متكي كن تا ابزار فيزيكي.
  • در برابر دشمن بسيار دانا، ‌بسيار نادان و بسيار قوي به شدت احتياط كن.
  • زمان ها و موقعيتهاي مبارزه را بشناس.
  • مبارزه و پيروزي را آسان بگير و سخت نگير اما خود را فريب نده و ساده لوح نباش.
  • در مبارزه، ‌نه و نمي شود را به خود راه نده و نگذار ترس و نااميدي و آشفتگي در تو مستقر شود.
  • پس از پيروزي،‌ در دشمن نايست از دشمن عبور كن.
  • حرص و غرور و حسد حريف ات را تحريك كن .
  • از جايي كه حريف ات انتظار ندارد به او ضربه بزن .
  • كاري كن كه حريف ات احتياط وهوشمندي خود را از دست بدهد.
  • دشمن را مهار كن و به كنترل درآور زيرا مهار و جهت دهي دشمن بر حمله و دفاع غلبه دارد.
  • اگر كسي به مقدسات تو توهين كرد توهين او را با توهين جواب نده. غيرت مقدس‏ت را هوشمندانه و مدبرانه نمايان كن. نگذار مقدسات‏ ات به نقاط ضعف‏ات مبدل شود. اگر مقدسات الهي تو بي‏ حرمت شدند، تفكر كن و خردمندانه تصميم بگير آنگاه ريشه‏ اي‏ ترين، كوبنده‏ ترين و مؤثرترين واكنش ممكن را نشان بده ابتدا سعي كن كه بي‏طرفانه و بدون تعصب، واقعيتها و نشانه‏ ها را آشكار نمايي. توهين‏ كننده را آگاه كن و با روشنگري‏ ات او را هدايت كن اما اگر او به عمد و دانسته توهين كرد، اگر قصد او براي ضربه زدن جدي بود، عادلانه و متناسب، مجازات‏ اش كن و نتيجه كارش را به او برسان.
  • مقاومت نكن نيروي وارده را بپذير و دشمن را با پذيرش اش، مغلوب كن.
  • اگر به سمت راست صورت ات سيلي زدند، هميشه سمت چپ را جلو نياور بلكه با همان ضربة اول بر زمين بيافت و با افتادگي ات زمين زير پاي حريف را خالي كن.
  • جلوي ضربه‏ ها را نگير. ضربه ‏ها را جهت بده. دشمن ات را نكُش، او را به دنبال خودت بِكش...
  • براي فتح ميدان اصرار نكن كه در مركز ميدان قرار گيري و به سمت مركز حركت كني، گاهي حركت از كناره‏ ها و رفتن از حاشيه‏ ها كليد فتح ميدان است.
  • مبارزه جنگ نیست، صلحی هوشمندانه است و مبارز بزرگ، مبارز صلح جوی عاشق است؛ مبارزی است که بزرگترین سلاح مبارزه اش محبت اوست. او به اتکای یکی مبارزه می کند، چه بسا از مبارزه کردن اولیه ترین اصول و فرمول های مبارزاتی را نداند اما چون به اتکای یکی در میدان حاضر شده است چون برای یکی ، به عشق یکی و برای اثبات وفاداری و غیرت و دوستی اش به یکی راهی میدان شده است ... پیروزی را قبل از ورود به میدان از آن خود کرده است. مبارز حقیقی پیش از ورود به میدان مبارزه قربانی نمی دهد او خودش را خیلی پیشتر از اینها قربانی ساخته است؛ غرور و منیتش را سر بریده است و روحش را تسلیم یکی کرده است او حتی فکر کردن به خودش را نیز از یاد برده است از خودگذشتگی ندارد چون خیلی پیش تر ازاینها ازخودش گذشته است او بی خود است و با یکی؛ پس یکی همیشه با اوست ... و توفیق حقیقی از آن اوست...
  • در مبارزة انتحاري چيزي براي ترسيدن و به عقب رفتن وجود ندارد. اين مبارزة شيران است. مبارزة شير آسا و با تمام قدرت اش حمله مي كند. نه از مرگ هراسي دارد و نه از دشمن خود هر چند كه بسيار قوي باشد .در اين مبارزه، نجات دهنده ، همان قرباني است . مبارزة انتحاري حمله كردن به مرگ است . طوري كه مرگ يا از مبارز بگريزد و يا توسط مبارز صيد شود. چنين مرگي، نوع اعلايي از زندگي است زيرا مرگ كه عامل نبودن ها و نيستي ها و نقصان ها است در آن راه ندارد .


ازدواج و رابطه جنسی

  • مهمتر از اينكه ازدواج كني يا نه پاسخ اين سؤال است كه بداني چه كسي با چه كسي ازدواج مي‏كند و محصول اين ممزوج چيست؟
  • ازدواج يكي از فرصت هاي فراروي از خود و كنار گذاشتن خودخواهي است، اما بيشتر تجربه كنندگان، آن را به عنوان فرصتي براي خودخواهي هاي بيشتر مي بينند و در آن، خودبينانه تر از قبل عمل مي كنند.
  • در انتخاب همسرت خودنهاني‏ اش را ببين نه خودِ نمايي‏ اش را كه اكثر فريب خودنمايي‏ ها را مي‏خورند.
  • همسري، همدستي نيست پس با كسي كه صرفاً مي تواند همدست تو باشد و همكار خوبي برايت باشد ازدواج نكن. همسر تو مي تواند هم دست تو باشد اما هم دست تو به صرف هم دستي اش نمي تواند همسر تو باشد. همسر تو حتماً همراه و همسفر تو در زندگي است اما همسفر تو در زندگي حتماً‌ همسر تو نيست...
  • رابطة جنسي بين دو نفر به رابطة ميان دو سرنوشت منجر مي شود. زيرا آن به معناي پيوند سرنوشت است و اين پيوند به شراكت طرفين در تقديرات منجر مي شود. هر يك در نور ها و تاريكي هاي ديگري، در تأثيرات پيشين و پسين خوب و بد، در امكانات و ضد امكانات ديگري سهيم مي شود. اين شراكت تقديري مانند زنجير خوردن و بسته شدن دو نفر به همديگر است. آن ها و آنچه بر هر يك واقع مي شود، تا پايان جريان زندگي در اين جهان و جهان هاي ديگري به ديگري تأثير گذار است. حال اين اثرات ممكن است سازنده باشد يا مخرب اما غالباً مخرب و مختل كننده است . مگر آنكه ارتباط جنسي هماهنگ رخ داده باشد.
  • وقتي رابطة (جنسي) ميان دو نفر كه با يكديگر هماهنگي ندارند اتفاق مي افتد اين مثل آنست كه دو درخت غير پيوندي را به يكديگر پيوند بزنيد. نه تنها پيوند اين دو، اتفاق نمي افتد بلكه ممكن است دو درخت خشك شوند و زندگي خود را به تدريج از دست دهند. و يا شايد، اين پيوند خود را در تغييرات ناهنجار و سرطاني متجلي سازد. درخت را به بيماري كشندة ظاهري يا دروني مبتلا كند و ميوه و وجود آنرا فاسد و تخريب كند.
  • بعضي از مواد را اگر با يكديگر تركيب كنيد برآيند تأثيرات آن ها بر يكديگر خرابي است اين آن را فاسد مي كند و شايد آن هم اين را. بعضي غذا ها را اگر با هم بخوريد، تأثير خوب آن ها بسيار بيشتر است بعضي ديگر، اگر با هم خورده شوند اثري مسموم كننده و حتي كشنده دارند. رابطه، رابطة جنسي و ازدواج هم همينطور است.
  • با كسي ازدواج نكن كه تو را صرفِ خود يا ديگر خيرها كند و از خدا بازدارد حتي اگر همسر مناسبي براي تو باشد. اما اگر او توانست تو را به خدا مشغول كند و از خود بازدارد ازدواج با او بركت است.
  • ازدواج با يك نفر، ازدواج با سرنوشت او و شريك شدن در همه مسائل و نتايج اوست.
  • طوري ازدواج نكن كه بقيه ي عمرت را صرف حل كردن و گرفتار شدن به مسايلي بگذراني كه ازآن پديد مي آيد.
  • فقط تعداد اندكي از تصميم ها انتخاب آزادانه است. بيشتر تصميم ها يا تحليلي اند يا تقديري يا ترحمي يا تنفري يا توهمي. تصميم ازدواج نيز همين طوراست.
  • روح انسان در حال چرخش است. اين روح و روان را بايد با روح و رواني جفت كنيد كه با هم متناسب و هماهنگ و موزون باشد جز اين سياليت آنها و جريان سرنوشتشان با اشكال مواجه خواهد شد. زندگي بر آنان سخت مي شود و شايد هم در درونشان متوقف گردد.
  • جفت هاي روحي حقيقي كساني هستند كه هر لحظه قلب خود را بسوي عشق مي گشايند، در مسيري معنوي قرار مي گيرند و خدمتي معنوي را به انجام مي رسانند. بنابراين رابطه ميان آنها محدود به جسم يا شخصيت هر يك نخواهد بود و رابطه اي قلبي خواهند داشت.
  • ملاقات بين جفت هاي روحي زماني اتفاق خواهد افتاد كه هر دو طرف از آمادگي لازم برخوردار باشند و بتوانند مسئوليت يكديگر را بر عهده بگيرند.


طبیعت

  • طبیعت مادر ماست نگذاریم بمیرد.
  • هر زنده ای که امروز نابود شود، فردا، محرومیت ناشی از نبود آن را تجربه خواهد کرد.
  • ترك طبيعت، مرگ زندگيست و نابودي انسان در نابودي طبيعت است. جامعة سالم با طبيعت سالم ممكن مي گردد زيرا طبيعت امكان زندگيست كه اگر بيمار شود، همة زندگي انسان بيمار مي شود و اگر اين امكان افزايش يابد بر كيفيت زندگي انسان افزوده خواهد شد.
  • حاميان طبيعت، حاميان حقيقت اند لكن همه انسان ها در برابر حفظ طبيعت مسئول اند زيرا همة ما در برابر حفظ زندگي و تداوم حيات خود و ديگران مسئوليم، پس نگذاریم طبيعت بميرد. زشتي و بيماري و مرگ را از چهره اش بزدائيم زيرا محيط زيست انعكاسي از درون ماست. با نجات آن، خود را نجات داده ايم. و آنهايي كه به خداوند مي انديشند بياد داشته باشند كه دوستي با طبيعت دوستي با خداست عشق به طبيعت عشق به خداست زيرا طبيعت مظهر و تجسم الهيست.
  • طبيعت گرايي، جلوه ايي از خداگرايي طبيعي بشر است زيرا طبيعت زنده ترين و آشكار ترين تجسم و تجليگاه خداست...
  • مطمئناً اگر انسان از طبيعت حمايت كند طبيعت نيز حمايت خود را از انسان نشان خواهد داد . زيرا طبيعت زنده است و عكس العمل نشان مي دهد.
  • الگو هاي طبيعت، الگو هايي براي حل مسائل بشر و زندگي هماهنگ اند.

طریقه صاد میم (صید روحی)

  • عموماً مردم صيد و قرباني شده‌اند. اين هم در باره انسانهاي حقير و ناچيز صادق است و هم در باره بزرگان. تفاوت در اين است كه صيد چه كسي؟ قرباني براي چه كسي و چه چيزي؟ انسان‌ها غالباً قرباني و صيد چيزهاي پست و بي ارزش مي‌شوند اما معدودي از انسانها قرباني چيزهاي بزرگ شده‌اند و بنابراين بزرگ شده‌اند زيرا ارزش صيد متناسب با صياد است و آنچه براي آن قرباني شوي مي‌تواند ارزش تو را تعيين كند.
  • بعيد است كه موجودي يافت شود كه صيد كسي يا چيزي نشده باشد يا خود قرباني نباشد.
  • انسان بايد همة امكانات خود را به فرصتي براي خدمت به خداوند تبديل كند و آن را صرف خدمت به خداوند و انجام قصدهاي آسمان نمايد. هر كاري و هر راهي كه به خداوند ختم شود، خوب و هماهنگ است.
  • در صاد ميم صيد مي‌رود تا از چنگال صيادان مرگ رها شود، گذشتۀ از دست رفته خود را جبران كند و امكانات حياتي هدر رفته را دوباره بازيابد. پس او بجاي صيد بودن، صياد شدن را انتخاب مي‌كند. به جاي آنكه دراغلب مواقع صيد شود غالباً صيد خواهد كرد. از اين پس او نه تنها خود را نجات مي‌دهد بلكه به فكر نجات و زندگي صيد شده‌هاي خود نيز هست. نه تنها به صيد نورها و روح‌هاي ديگر مي‌پردازد بلكه پيوسته مترصد صيد كردن روح خويش است. او در خدمت آسمان و پادشاه صيادان آسمان است و از طريق صيد كردن و صيد نشدن، خدمت خود را عملي مي‌سازد. او همه اين كارها را مي‌كند تا بلكه آماده شود كه خداوند، پادشاه جهان،‌ توجه‌اش را به او كامل كند و نگاه‌اش را خيره سازد تا اينكه پادشاه او را بعنوان صيد هميشگي و ابدي خود بپذيرد و در اين صورت او تا ابد با پادشاه آسمانها، با خداوند جهان خواهد زيست. در اين حال است كه براي اين همزيستي، خداوند جهان، روح خود را كه روح آسمانهاست به او مي‌دهد، در او مي‌ريزد و با روح خود او را براي هميشه در بر مي‌گيرد.
  • مسيح از بزرگ‌‌ترين استادان صيادي بود و در ميان حواريون مسيح، پطروس و پولس صيادترين‌‌ها بودند. وقتي كه مسيح فرمود به دنبال من بياييد تا شما را صياد مردم سازم، اشاره اش به همين بود.
  • بسياري از انواع ارواح و بويژه انسان‌ها شبيه به حيوانات و جانوران‌اند. خزندگان، حشرات، پرندگان، چهارپايان و ديگران. روح بعضي‌ها شبيه فرشته‌ها و ملائك و نورهاست. و انسانهاي نايابي كه روحشان ملك خداست و روح خداست.
  • اقتدار روح آدم‌ها را با قوه باتري‌ها هم ميشود مقايسه کرد. باتري‌هاي نيم ولتي و يک و نيم ولتي، نه ولتي، و نيز ولتاژهاي دو رقمي، سه رقمي و دهها رقمي. آخرين اين باتري ها، باتري هسته‌اي است. اگر بتوان قائل به ابَرباتري هم شد بايد آن را از نوعي دانست که اتصالش به بي نهايت است.
  • با صيد ارواح كوچك و ذرات نور و سايه، صيادان نور، خود را براي صيد ارواح بزرگ و نورهاي عظيم آماده ميكنند و اگر به صيد ارواح بزرگ نائل آمدند آماده‌اند تا بزرگترين و حقيقي ترين، خداوند، آنها را صيد نمايد.
  • چقدر خوشبخت است انساني که مانند سگ وفادار خداست. سگ وفاداري که روز و شب در خدمت خدا و براي خداست. مي‌دانيد چرا بيشتر انسانها سگ را دوست دارند و بيش از هر حيوان ديگري سگ را به زندگي خود وارد کرده‌اند و در باره آن داستانها ساخته‌اند و گفته اند؟ اگر تواضع تو آنقدر نيست که سگ وفادار و بي انتظار خدا باشي، و اگر تو صياد روحي، پس مثل باز شکاري باش که بر دست خدا نشسته است و آماده که خداوند او را بسوي هدفي گسيل کند تا آن را براي کارهاي خدا صيد کند.
  • در اوايل تمدن بشري كه تمدني باطني بود، انسان با به يادآوري سقوط خود از آسمان تصميم گرفت كه دوباره به آسمان برگردد و در اين جهت به كشف راهها و روشهاي صعود به آسمان پرداخت. نتيجة اين كشفيات و شهودات پديد آمدن دسته‌هاي مختلف فنون باطني شد كه در قدم بعدي، اين فنون باطني شكل بيروني به خود گرفتند و ظاهر گرا شدند. كشاورزي و باغباني، صيادي و شكار، نماز و اسماء مقدس، موسيقي و رقصها و آيين قرباني از همين سنخ بودند. فنوني براي روح زايي و زايش روح و صعود به آسمان. اما بعداً اين فنون بعنوان روش‌هايي براي زندگي زميني، توسط پيروان آن روشن بينان تغيير شكل داده شد.
  • تا فرصت هست بايد همة اقتدار از دست رفته را بازيابيد و همه شكست‌ها را به توفيق‌ها بدل كنيد. مخصوصاً شكستهايي كه با خود، اقتدار روح شما را برده است. براي فتح بزرگ، احتياج به فتحهاي متعدد كوچك‌تر داريد.
  • تو بايد به پادشاه (خداوند) نشان دهي كه نامزد وفادار او و بلكه وفادار ترين هستي. بنابراين بايد عدم خودباختگي خود را با قدرت تمام و بدون كمترين تزلزل نشان دهي. بايد اين را آشكار كني، كه فقط و فقط او را مي‌خواهي و و در هر شرايطي او تنها حقيقت زندگي تواست. در اين صورت، پادشاه وفاداري تو را خواهد پذيرفت و با تو تا ابد وفادار خواهد ماند و تو را خواهد داشت.
  • عيسي مسيح يكي از بزرگترين صيادان بود كه هنر صيد ارواح انسان‌ها را به حواريون و بويژه چهار تن از حواريون خود و در رأس آنها، پطروس ماهيگير، آموخت. سليمان نبي (ع) نيز تبحر چشمگيري در صيد و مهار ارواح و جنيان و حتي شياطين داشت. اكثر انبياء بزرگ توان بالايي در صيد ارواح داشتند.گاهي آنها به جاي صيد‌هاي متعدد، تنها به يك صيد بزرگ دست مي‌زدند. صيد بزرگ الياس نبي، اليسع بود...

واقعیت بهشت و جهنم

  • بهشت شرايطيست كه هر چه مي‏خواهي برايت محقق مي‏شود و هر چه قصد مي‏كني به تحقق مي‏رسد. بهشت در حضور خدا و در نزديكي او ساكن شدن است. بارور شدن دانه‏هاي نور در روح و بوجود آمدن باغ نوراني اسماء در روح تو است. معناي اصلي بهشت همان خوشبختي و رستگاريست. تقرب و اتصال و اتحاد با خداست. منظور از بهشت همان زندگي مطلوب است كه محقق مي‏شود و الا خوردني و همسر و اين چيزها در اين جهان هم فراوان است. در بهشت به همه نيازهاي تو پاسخ داده مي‏شود و همه آرزوهاي واقعي تو واقع مي‏شوند.
  • بهشت و جهنم در همين دنيا واقع شده و حتي پيش از اين دنيا آغاز شده و تا بعد از اين دنيا نيز ادامه خواهد داشت. بهشت و جهنم اصلي در درون انسان است و كيفيتي در روح بشر است كه در جهان بيروني نيز تجسم دارد. هم اكنون تو در بهشتي يا جهنمي. پس از اين نيز هم.
  • يك وجه جهنم آتش حسرت و پشيماني و محروميت است. آتش مخربي و ويران‏كننده‏اي كه انسان با انديشه‏ها و كلام و اعمال خود بوجود مي‏آورد. حالتي از فشار شديد و تخريب‏كننده و رنج ويرانگر است كه در روح و روان انسان آشكار مي‏شود و در بيرون نيز انعكاس مي‏يابد. اين «عذاب آتش» همان خشم و نارضايتي خداوند است از بنده خود كه به صورتهاي مختلفي بر او مي‏ريزد و او را مي‏سوزاند و دوباره مي‏سوزاند و دوباره مي‏سوزاند.
  • اگر عميقاً ببينيد از هم‏ اكنون مي‏توانيد مشاهده‏گر برخواستن مردگان از قبرها و برپايي قيامت و روز داوري خداوند باشيد.
  • وقتي كه عاشق دور شدن معشوق را از خود مي‏بيند، وقتي كه ارتباط و پيوند معشوق را با ديگري مي‏بيند و خود را محروم از آن مي‏يابد حال او چگونه است؟ او حاضر است هر دم بميرد و زنده شود اما از اين آتش حسرت و محروميت بيرون بيايد. جهنم اينگونه است.

گزیده

  • يکي بودن و يگانه زيستن راه يگانگي است.
  • انکار شدني‌ها را انکار کن و از گذرکردني‌ها گذر کن و در انکار ناشدني بمان.
  • داستان زندگي ات را بنويس و نگذار به تو تحميل شود.
  • خوبترين، هماهنگ ترين است.

خلاقانه بيدار شو. خلاقانه بخواب.

  • روياهايت را جدي بگير و در سکوت به قلبت گوش کن.

همانکه هستي باش آنگاه آنچه مي‌خواهي بشو.

  • يگانگي با يکي، يگانه زيستن و يگانه پرستي، سه راز زندگي است.
  • خوبترين شيوه هماهنگي است. اين شيوة جهان است.
  • هماهنگ با جهان باش تا جهان با تو هماهنگ باشد.
  • با تفکر انتخاب کن و بدون تحقيق نپذير.
  • هر کاري که با ديگران مي‌کني با خودت کرده‌اي پس بخوبي رفتار کن.
  • حقيقت يکيست، راهها بسيار است و هر کس راه خود را دارد.
  • خداوند زنده را با زنده پرستي مي‌توان تجربه کرد نه با مرده پرستي (خداي زنده را بپرست نه خداي مرده را).
  • دريافت کردن بدون بخشيدن ممکن نيست پس ببخش تا به تو بخشيده شود.
  • به نام خداوند بخشندة مهربان، ببخش و محبت کن و مهربان باش.
  • اصلي ترين عامل تعيين کنندة زندگي انسان، شعور اوست. زندگي انعکاس شعور است و با تغيير شعور، زندگي انسان تغيير مي‌کند.
  • انديشه‌ها و کلمات و تصاوير سازنده زندگي سازند.
  • رابطه جنسي هماهنگ تعالي بخش است و ارتباط ناهماهنگ تخريب مي‌کند.
  • هر مسئله‌اي را با روش متناسبي بايد حل کرد.
  • بيماري‌ها علل مختلفي دارند و براي درمان بيماري بايد از روش‌هاي هماهنگ بهره گرفت.
  • اديان مرده پيروان خود را مي‌ميرانند و تعليم زنده انسان را زنده مي‌کند.
  • دانستن کافي نيست، هوشياري لازم است.
  • ازدواج پرخطر است اما ازدواج هماهنگ ضروريست.
  • با فهم معناي چيزها مي‌توان از چيزها عبور کرد.
  • شناخت کامل به تجربة کامل منجر مي‌شود. شناختن، مهارکردن و ارتباط داشتن است.
  • اين دنيا محل عبور است. هر لحظه از آن عبور کن.
  • تغذية زنده از شرايط زندگي و زنده زيستن است.
  • مرگ پايان اين جسم است اما آغاز زندگي دوباره است.
  • زندگي حقيقي در عاشقانه زيستن است.
  • انسان به شعور است نه به ادعا و اسم و چيزهاي ديگر.
  • زندگي براي تو همان است که آنرا مي‌بيني. اگر نگاه تو دگرگون شود زندگي تو دگرگون مي‌شود.
  • انسانها عموماً خواب‌اند و مشغول خواب و کابوس و رويا، بيدار شو و بيدار کن.
  • نيروي راستي مي‌تواند انسان را از همة بدي‌ها و تاريکي‌ها و خطرات نجات دهد.
  • راستي و درستي جوهر توصيه‌هاي خداوند به بشر است.
  • الگوهاي طبيعت، الگوهايي براي حل مسائل بشر و زندگي هماهنگ اند.
  • تقدير واقع شدني است در عين حال تدبير شدني است.
  • رنج زاييدة تنهايي است و راحتي در برقراري ارتباط است.
  • به خوبترين‌ها بپرداز نه خوب‌ها و نسبتاً خوب ها.
  • ارتباط با زندگان زنده مي‌کند و رابطة با مردگان مي‌ميراند.
  • سياست زدگي، دروغ زدگي است. گرفتار آن نشويد.
  • توان خلاق ذهن ات را تماماً به کار گير.
  • داشته هايت را با فهميدن بارور کن تا به عمل درآيند و به محصول برسند.
  • قوي باش تا قدرت يابي. شاد باش تا شاد شوي. هر چه مي‌خواهي باش تا هر چه مي‌خواهي بشوي.
  • خلاقانه سوال کن، خلاقانه بينديش، خلاقانه بگو، خلاقانه عمل کن و خلاق باش زيرا تو تصوير خالق جهان هستي.
  • شايستگي به شعور است و اتفاقات به آمادگي است. براي وقوع هر چيزي آماده باش.


کتاب آمین ۳ (ایلیا معلم بزرگ تفکر)

شعور خلاق است

  • پروردگار متعال مي‏فرمايد: خداوند سرنوشت هيچ امتي را تغيير نمي‏دهد مگر آنكه آنان نفس خود را تغيير دهند.
  • و مكتوب است كه، آنچه در درون است در بيرون است و آنچه در بالاست در پايين است.
  • زندگي انسان و سرنوشت او، تجسم آن چيزيست كه در درون اوست. زندگي انسان انعكاسي از شعور اوست و هر تغييري در وضعيتها، حالات و شرايط، نتيجه حركت شعور است.
  • اگر تو تغيير كني، تصوير تو در آينه تغيير مي‏كند. هر حركت تو، در تصويري كه در آينه داري منعكس مي‏شود. و اين جهان آينه‏ايست كه تصورات دروني تو را تجسم مي‏بخشد.
  • شرايط بيروني بر شرايط دروني اثرگذار است لكن اقتدار نهايي، با شرايط دروني است. حتي اگر با تغيير شرايط بيروني بتوانيد اوضاع و احوال دروني را تغيير دهيد، اينكار از طريق تغيير آگاهي صورت پذيرفته زيرا هيچ اتفاقي نمي‏افتد مگر آنكه قبلاً تغييري در شعور رخ داده باشد.
  • انديشه‏ ها و حالات، اوضاع و احوال بيروني را مي‏سازند.
  • اگر درون تو تغيير كند، آنچه در بيرون است خودبخود تغيير خواهد كرد.
  • اگر به روشني پذيرفته‏ اي كه مي‏شود، بدان كه مي‏شود.
  • اگر شكل آگاهي‏ ات را تغيير دهي، شكل زندگيت و اگر نوع آنرا تغيير دهي نوع زندگي‏ات دگرگون مي‏شود.
  • بر هر چه آگاه شوي، به كنترل تو درمي‏آيد و در اقتدارت قرار مي‏گيرد.
  • آنچه در قلب است، حالات و كيفيات زندگي را باعث مي‏شود و محتويات ذهن، وضعيت زندگي را بوجود مي‏آورد.
  • انسان نقاش زندگي خويش است و نقاش وجود خود. قلم او، انديشه‏ هاي اوست.
  • لازمه توفيق بيروني، توفيق دروني است.
  • براي آنكه چيزي را بوجود آوري يا از ميان برداري، بايد شعور آن را مستقر سازي.
  • زندگي متعالي، در شعور متعالي است.
  • آنچه در بخش آشكار زندگي اتفاق مي‏افتد ريشه در بخش ناآشكار دارد.
  • سرنوشت ملتها را برآيند خودآگاهي آنان رقم مي‏زند.
  • عور انواع گوناگوني دارد بنابراين موجودات هستي نيز به گروههاي متعددي تقسيم مي‏شوند زيرا هر گروه از آنها تجلي نوعي شعور است. بنابراين براي ارتباط با هر گروهشان بايد از طريق نوعي شعور اقدام كرد.
  • با تغيير شعور مي‏توان هر چيزي را تغيير داد و هر دگرگوني را در هر اندازه‏اي ايجاد نمود زيرا روح خلاقه كه شعور متعالي است داراي قدرت آفرينندگي و ويرانگري نامحدود است.
  • ذهن مانند زمين حاصلخيزي است كه دانه‏هايي كه در آن مي‏كاري مي‏رويد و محصول اين دانه‏ها وجود تو و زندگي تو است. بايد كشاورزي باطني را آموخت.
  • زندگي نقشي است كه با قلم خودآگاهي نقاشي مي‏شود.
  • با بالا رفتن خودآگاهي، ارزش‏ها و كيفيات زندگي افزايش مي‏يابند و نوع زندگي دگرگون مي‏شود. با تغيير شكل آگاهي، تنها صورت و ظاهر تغييرات، دگرگون مي‏شوند.
  • در زندگي تو هر چيزي زاييده شعور تو است. اگر آگاهي‏ ات دگرگون شود، محصولات و فرزندان آن هم دگرگون مي‏شوند. خوبي و بدي، بيماري و شفا، رنج و راحتي، فقر و ثروت، ضعف و قدرت، كوچكي و بزرگي و همه مظاهر زندگي و مرگ ناشي از نوع و فرم شعور است.
  • روح آفريننده در روح انسان است پس همان قدرت و شعوري كه كائنات و كهكشانها را بوجود آورد، در روح او پنهان است.
  • دردها و رنجها، ضعفها و ناتوانيها، و شكستها و محروميتها ناشي از جهل و ناآگاهي است.
  • ذهن به كامپيوتري شبيه است كه با انديشه‏ها (نيات، قصدها، باورها و دانسته‏ها) برنامه‏ ريزي مي‏شود.
  • به اندازه‏اي انسانها و موجودات ديگر را مي‏شناسي كه بر خود، آگاه شده‏اي زيرا دگرآگاهي مولود خودآگاهي است.
  • تغيير پايدار زندگي، تغيير در شعور و آگاهي انسان است، ساير تغييرات متزلزل و فروريختني‏اند.
  • ارتباط واقعي انسان با هر چيز، متناسب با درك و شناختش از آن است.
  • بر هر چه كه كاملاً آگاه شوي با آن يكي مي‏شوي.
  • همه جهانها و همه موجودات شكلها و انواعي از شعورند. آنچه از آنها صادر مي‏شود نيز به همين وابسته است. آنكه بتواند شعور چيزها را تغيير دهد، خواهد توانست بر هر چيزي اثر بگذارد و هر چيزي را آنطور كه مي‏خواهد، تغيير دهد و به كنترل درآورد.
  • خداوند بواسطه آنچه در ذهن و قلب توست، با تو رفتار مي‏كند، از تو مي‏گيرد و به تو مي‏بخشد.
  • ايمان تو هر چه بگويد، شدني و شده است.

تفکر

  • بيدار باشيد و هوشيار شويد و چشم بگشاييد. در اموري كه بايد، تفكر كنيد. بخصوص پيش از تصميمات و امور مهم‏تر تفكر كنيد. از چاه تاريك و هولناك ناداني بيرون بياييد اما در دام‏هاي خطرناك دانستگي نيفتيد.
  • سؤال كليد تفكر است و تفكر كليديست از كليدهاي دانايي.
  • پس سؤال كن تا بداني و به خوبي بپرس تا به خوبي پاسخ بگيري.
  • براي عبور از يك مسئله بايد از درهاي باز يا بازشدني آن وارد شد والا عبور ميسر نيست.
  • گفته اند سؤال نيمي از دانستن است. لكن همه سؤالات از جنس كلمات نيستند و امكان بروز آنها تنها اين نيست.
  • براي به كنترل درآوردن بشناس و براي دانستن بپرس.
  • بعضي سئوالات را دور بينداز و بعضي را نزديك بينداز و اندكي را نگه دار و به جايي نينداز .
  • در برخورد با موضوعات سئوال برانگيز سئوال كنيد. در اين هنگام هر سئوالي را نپرسيد بلكه موثرترين و راهبردي ترين سئوالات را مطرح كنيد. تاريكي هايي را روشن كنيد كه ضروريست و الا تاريكي كم نيست. ابهامات و موانعي را به سوال تبديل كنيد كه پيش روي شماست و حركت هماهنگ شما را متوقف ساخته . به سئوالاتي بپردازيد كه براي عبور كردن كليدي است زيرا سئوالات فراوانند چون ناشناخته ها نامحدوداند.
  • نشانه متفكر زياد پرسيدن نيست ، خوب پرسيدن است و از اولين علائم خوبي ، هماهنگي است.
  • بيش از حد ظرفيت پاسخگويي، خود را با سئوالات زيادي درگير نكنيد. مبارزي كه با حريفاني بيش از حد توانش جدال مي كند، چاره اي جز شكست ندارد.
  • تفكر يكي از روش هاي پاسخ دادن به سئوالات است. بعضي از سئوالات خود جواب اند و بعضي از جواب ها تنها از طرق غير مستقيم عرضه شدني اند.
  • سئوالات زيادي در ارتباط با شما و ارتباط شما با جهان وجود دارد كه پرداختن به همه آنها در زندگي بسيار بعيد است پس مهمترين سئوالات را بيابيد و براي يافتن پاسخ آنها تلاش كنيد.
  • هر سئوالي كه اول پرسيده شد الزاماً اول پاسخ نمي گيرد حتي بعضي از سئوالات بي آنكه طرح شوند پاسخ مي يابند.
  • فرض كن در غاري هستي و مي خواهي از آن خارج شوي . چنيدين دالان تاريك وجود دارد كه يكي از آنها ، به بيرون راه دارد. بعضي به پایين كوه و زير زمين و بعضي به بالاي كوه و نواحي ديگر راه دارند. براي خروج از غار بايد از آن يك دالان رفت. رفتن از دالانهاي ديگر رسيدن به نتيجه ديگري غير از قصد تو است. پس سئوالي بپرس كه به هدف بزند و نه چيزهاي ديگر . بيهوده پرسيدن بدتر از نپرسيدن است.
  • اگر با يك سئوال به نتيجه نرسيدي شايد با چند سئوال به نتيجه برسي عكس اين هم مي تواند درست باشد. همچنين اگر با يك شكل پرسيدن جواب نمي آيد شايد با تغيير شكل آن پاسخ حاصل شود.
  • حركت ات را از جايي شروع كن كه ديگران تمام كرده اند و در تفكر به آنچه كاملاً روشن است نپرداز.
  • همانطور كه يك حركت بزرگ از هزار حركت كوچك و پراكنده بهتر است يك سئوال بزرگ نيز بر سئوالات جزئي و آشفته ارجح است.
  • وقتي به جواب مي رسي كه سئوال به تو رسيده باشد نه رسانده باشند زيرا هر سئوالي از امكان وجوديِ يافتن جواب برخوردار است.
  • سئوال را از همان جايي بياور كه نمي داني. چيزي را بپرس كه نمي داني و لازم است بداني و اگر نداني از زندگي ات كاسته مي شود.
  • وضع توانايي و كارآيي مغزي انسان مي تواند از چوب خط و چرتكه تا سوپر كامپيوتر و ابر كامپيوتر تغيير كند.طبق اين مثال، توانايي فعال شده و فعاليت مفيد اكثر انسان ها درحد چوب خط و چرتكه باقي مانده است و اين توقف به حالتي مانند زنگ زدگي مغز ايجاد شده است.
  • متفکران اين دنيا کار را بر اساس شرايط موجود و آنچه گمان مي کنند، موجود خواهد بود، پيش بيني کرده اند. لکن اين شرايط و مبناي آن گمان، دگرگون خواهد شد . . . زمين مانند گذشته نمي چرخد، خورشيد مثل قرنهاي پيش بر زمين نمي تابد، آب ها به رفتار جديد عادت خواهند کرد و ابرها و بادها و تابش هاي سماوي. آب و هواي زمين مثل ديوانگان عمل مي کند. او به واقع مثل آدمهاي انقلابي رفتار مي کند. انقلابي بر عليه بشر، براي بشريت و براي انسان کامل.
  • انسان كامل و متعالي داراي مغز و ذهن كامل، قلب كامل و روح كامل است... اگر مي خواهيد در راه كامل و كمال قدم بگذاريد لازم است ذهن و قلب و روحتان در جريان رشد و بيداري و كامل شدن قرار گيرد.
  • بزرگترين نخبگان زمين از كوچكترين فرزانگان آسمان كوچكترند. متفكر بزرگ باطني براي حل مسائل به چهل كليد دسترسي دارد و اما بزرگترين متفكران ظاهري بعيد است كه به بيش از پنج كليد دستي رسانده باشند.

مدیریت مشاهده ای

  • قبل از آنكه شروع كنيد تمام كنيد و پيش از آنكه برويد، به مقصد برسيد. پس قبل از تصميمات خود دورانديشي كنيد و احتمالات و امتدادهاي ممكن را ببينيد و تدبير كنيد.
  • مديريت را از راه مشاهده مديريت مديران بزرگ و نقايص مديران ناموفق بياموزيد.
  • مسائل بزرگ را در دل مسائل كوچك حل كنيد و از طريق حل مسائل كوچك به الگوي مسائل بزرگ دست يابيد.
  • از صفر شروع نكنيد. از نقطه پايان پيمايندگان شروع كنيد. نقطه شروعتان نقطه تمام ديگران باشد.
  • اکثر انسانها براي حل مسائل خود متكي به روش‏هاي مرده‏اند چون اكثراً مرده‏اند. آزمون خطا، تقليد كوركورانه، عمل به اولين فكري كه به ذهن مي‏آيد، واكنش بر طبق شرطي‏شدگي‏ها، برخورد خطي و شكننده و سر به سر، غافل از آنكه برخوردهاي مرده بازخوردهاي مرده در پي دارد.
  • وضع توانايي و كارايي مغزي انسان مي‏تواند از چوب خط و چرتكه تا سوپر كامپيوتر و ابر كامپيوتر تغيير كند. طبق اين مثال، توانايي فعال شده و فعاليت مفيد مغزي اكثر انسانها در حد چوب خط و چرتكه متوقف مانده است و اين توقف به حالتي مانند زنگ‏زدگي مغز منجر شده است. به آنچه درباره تفكر گفته‏ام عمل كنيد تا زنگ‏هاي مغزتان زدوده شود و توانايي آن بالا برود و بلكه جهش كند. مي‏توانيد با گاوآهن زمين را شخم بزنيد، گندم بكاريد و ماهها منتظر باشيد، سپس از آن مراقبت كنيد بعد درو كردن و در آسياب دستي ريختن و آرد كردن و در تنور زدن و نان درست كردن. با زحمات زياد مي‏توانيد به محصول نان برسيد اما از راههاي بسيار ساده‏تري و با يك هزارم از آن زمان و انرژي و هزينه مي‏توانيد نان بخوريد و علاوه بر آن از همه غذاهايي كه مي‏خواهيد. اما اكثر مردم مثل كسي زندگي مي‏كنند كه همه زندگي خود را صرف تهيه چند قرص نان آنهم از سخت‏ترين و بدترين راهها كرده است. از آن مردم نباشيد و اگر هستيد جدا شويد. براي حل مسائل از بهترين و متناسب‏ترين روش‏ها استفاده كنيد.
  • براي راه‏اندازي كارها و حل مسائل خطي با دو روش موضوع را اجرا كنيد. روش انقلابي و ضربتي، و روش تثبيتي و سيستماتيك. ابتدا اسكلت ساختمان و زيرساخت كلي را برپا كنيد و سپس به تكميل و تزيين ساختمان بپردازيد.
  • فكر را در ذهن بچرخانيد. زودهنگام نظر ندهيد. هر فكري كه به ذهنتان مي‏رسد زود براي ديگران طرح‏اش نكنيد. حداكثر ايده‏ها را ببينيد و بهترين ايده‏ها را انتخاب كنيد. نظرات خام و غيرمؤثر و سطحي را بيان نكنيد و مؤثرترين و غني‏ترين و پخته‏ترين انديشه‏هاي ممكن را (به تناسب شرايط) بيان كنيد.
  • هر كاري مي‏توانيد بكنيد نكنيد حداكثر كاري را كه مي‏توانيد انجام دهيد. سقف توانايي شما بالارونده است اگر به سقف برسيد و آنرا فشار دهيد.
  • اولويتها را در نظر بگيريد تا گرفتار اولويتهاي نابه‏هنگام نشويد.
  • كارهاي تفكري خود را قبلاً در كاغذ تيتر بزنيد تا در مغزتان تيتر بخورد.
  • مسائل را از ريشه حل كنيد. شاخ و برگ‏ها چندان مهم نيستند.
  • براي تحقق يك هدف خانوادگي، هماهنگ‏ترين خانواده كاري را بوجود بياوريد و متناسب‏ترين هدف و برنامه را انتخاب كنيد سپس چرخه كاري و جريان تفكري را ايجاد نماييد.
  • در مواجهه با خطر ابتدا دامنه گسترش خطر را متوقف كنيد. نخست جلوي جريان خطر را بگيريد بعد خطرات وارد شده و وارد نشده را تدبير كنيد.
  • خود را به جواب سياه و سفيد محدود نكنيد. بين سياه تا سفيد هزاران رنگ ديگر هم وجود دارد. بين جواب بله و نه، و مي‏شود يا نمي‏شود هم همينطور.
  • مشكلات را مسائل ببينيد و مسائل را به فرصتها بدل كنيد.
  • فراموش نكنيد كه ديگران همانطور مسائل را نمي‏بينند كه شما مي‏بينيد همانطور كه شما هم مثل ديگران نمي‏بينيد.
  • براي بيل زدن از سوزن استفاده نكنيد سوزن براي دوختن است و بيل براي شخم زدن. بنابراين وقتي كه كاري را به زير دستان خود واگذار مي‏كنيد قابليتها و تناسب‏ها را در نظر بگيريد. و در نظر بگيريد كه با بيل كارهاي زيادي مي‏شود كرد اما بهترين كار آن، هوا را به زمين رساندن است.
  • از جايي شروع كنيد كه ديگران تمام كرده‏ اند. ديگراني كه معتبر بوده و نتايج كارشان قابل قبول است. از تكرار غير لازم كارها و روندها اجتناب كنيد.
  • الگوهاي موفق در هر زمينه‏ اي راهي را طي كرده‏اند كه احتمالاً شما در آن زمينه مي‏خواهيد طي كنيد. بنابراين بهتر است از محصول نهايي استفاده كنيد. تا حد امكان و بنا بر لزوم از شبيه‏سازي الگوهاي موفق مربوط به كار خود استفاده كنيد.
  • براي عبور از وضعيتهاي مختلف از انواع گوناگون سؤال پرسيدن حداكثر استفاده را بكنيد. بسياري از درها، با سؤالات متناسب گشوده مي‏شوند و بسياري از مسائل فقط از اين طريق حل مي‏شوند.
  • چيزي را كه مي‏گوييد، قبلاً ببينيد و بشنويد. فقط با لبهايتان حرف نزنيد. با چشم‏ها و گوشها و حركاتتان هم حرف بزنيد. اگر ببينيد چه مي‏گوييد چشم‏هاي ديگران نيز به ديدن نزديك مي‏شود.
  • قبل از آنكه بخواهيد به كسي آموزش دهيد، او را بشناسيد اگر نشناسيد چگونه مي‏توانيد خود را با او هماهنگ كنيد و جاي او بگذاريد.
  • اگر چيزي را كه مي‏گوييد ببينيد چيزي كه از شما شنيده مي‏شود ديدني مي‏گردد.

توصیه های طلایی ارتباطات

  • چيزي را كه به ديگران مي‏گوييد خودتان در گوش آنها بشنويد. كاري را كه برايشان مي‏كنيد از چشمان آنها به آن كار نگاه كنيد و از درون آنها آن را تجربه نماييد. خود را بجاي ديگري بگذاريد و حتي قبل از آنكه كاري كنيد انعكاس آنرا در ديگري و از طريق ديگري ببينيد. همذات‏پنداري و يكي‏ انگاري هماهنگي را در پي دارد.
  • واقعيات هر جهاني را به زبان آن جهان و از طريق عنصر غالب آن جهان مي‏توان آموزش داد. براي آموزش واقعيتهايي كه از جنس كلمه‏ اند كلمات مطلوب ‏اند اما براي بيان اسرار رؤياها مؤثرترين شيوه، رؤياهاست. مابقي نيز بر همين قاعده‏ اند.
  • چيزي كه نمي‏ گوييد مهمتر از آن چيزيست كه مي‏گوييد. آنچه در بيان‏تان مستتر است، تأثيرش از ظاهر كلمات بكار رفته عميق‏تر است.ارتعاش و معنا و جرياني كه از طريق كلام و حركات خود منتقل مي‏كنيد، تعيين‏ كننده‏ تر از شكل ظاهري آن‏هاست. اما اگر ايمان داشته باشيد اينطور نيست كه حتماً ديگران به كلام شما ايمان بياورند لكن ايمان را در آن لمس خواهند كرد حتي اگر خود از آن بي‏ بهره باشند.
  • انسان كامل و متعالي داراي مغز و ذهن كامل، قلب كامل و روح كامل است. معلم كامل به مغز و قلب و روح تعليم مي‏دهد و تعليم كامل نيز همه را در بر مي‏گيرد. اگر مي‏خواهيد در راه كامل و كمال قدم بگذاريد لازم است ذهن و قلب و روح‏تان در جريان رشد و بيداري و كامل شدن قرار گيرد.
  • بدون تغيير چيزها و صرفاً با تغيير جهت آنها، نتايج آنها عوض مي‌شود.
  • يك ضربه بزرگ و متمركز بهتر از هزار ضربه كوچك و متفرق است.
  • يك كلمه واحد توسط ده نفر به عنوان ده كلمه مختلف شنيده مي‌شود. عموماً برداشت‌ها عين واقعيات نيستند و شنيده‌ها عين بيان شده‌ها نمي‌باشند.
  • چيزي كه ديروز درست بود الزاماً امروز درست نيست و چيزي كه امروز غلط است شايد فردا درست باشد.
  • چه كسي مي‌پرسد و در چه شرايطي مي‌پرسد تعيين‌كننده جواب است. همانطور كه چه كسي جواب مي‌دهد معناي جواب را تعيين مي‌كند.
  • گفته‌اند كه يك تصوير بهتر از هزار كلمه است اما بايد گفت كه يك تمثيل بهتر از هزار تصوير است و كلماتي هستند كه خود گوياي تمثيل‌ها و تصاويرند.
  • ضربه را در لحظه طلايي و در اوج ضربه‌پذيري وارد كن.
  • گاهي لازم است دانايان خود را به جهالت بزنند و تظاهر به نمي‌دانم كنند.
  • قوي‌ترين سياست راستي و درستي است. نيروي راستي بر هر دروغي غلبه مي‌كند.
  • با هر كسي به زبان خودش حرف بزنيد و به شيوه‌اي كه او مي‌فهمد و درك مي‌كند ارتباط برقرار كنيد.
  • چگونگي شروع كردن تعيين‌كننده چگونگي پايان يافتن است. خوب‌ترين شروع را انتخاب كن و پايان مطلوب را در نظر داشته باش.
  • نگذار جريان تو را با خود ببرد. سعي كن تو جريان را با خود همراه كني حتي وقتي كه به ظاهر تابع آن هستي.
  • اگر محكوم شدن قصدت را محقق مي‌كند پس بگذار محكوم شوي يا خود را محكوم كن.
  • قبل از آنكه با مقاومت مواجه شوي مقاومت را از ميان بردار.
  • بهترين روش بيان كردن مؤثرتر از بهترين چيزي است كه بايد بيان شود و تعيين‌كننده آنست.
  • روش انتقال‌ات را با روش دريافت حريف متناسب كن.

کلام خلاق و شعور متعالی-۱

  • موفقيت را در طول زمان مي‏توان تعريف كرد نه در هر نقطه از طول زمان. هر كار موفقي حاصل توافق مثبت جهانهاست.
  • هر پاياني ممكن است نقطه آغازي براي نقطه آغاز پيشين خود باشد. و هر آغازي شايد پاياني براي پايان خويش است.
  • هر در بسته‏اي را نكوب و از هر در بازي عبور نكن. براي حل مسائل ذهني هميشه از در وارد نشو. بعضي وقتها از پنجره يا پشت بام يا با ايجاد حفره‏اي در ديواره‏هاي ذهنت وارد شو.
  • وقايع نتيجه توافق شعور چيزها هستند .
  • جوابها از همانجايي مي‏آيند كه ما آنها را در مي‏آوريم.
  • اصل را با چشمانت بگير و فرع را با دستانت.
  • چيزي نخور كه تو را بخورد.
  • براي ديدن حقيقت يكتا يك چشم بايد دو چشمت را يكي كن و يكسان ببين و يكتا را ببين.
  • همراهت را تغيير بده تا راه تو تغيير كند.
  • ان سان باش.
  • معادني از انرژي و زندگي در توست پيش از آنكه از تو سلب مالكيت شود آنها را بياب و استخراج كن.
  • با جنگيدن بجنگ و با صلح صلح كن چون منفي در منفي مثبت است و مثبت در مثبت مثبت.!!
  • به جهان صبح به خير بگو تا به تو شب بخير بگويد.
  • رفتني‏ها رفتني‏اند و ماندني‏ها ماندني اند. دورشوندگان دور مي‏شوند و حالا هم دور شده‏اند و نزديك شدگان نزديك‏اند و نزد «يك» اند.
  • از خورشيد نپرس كه نشانه ‏هاي تو چيست؟ در آن شك نكن ديوانه مي‏شوي به آن مستقيم نگاه نكن كور مي‏شوي. با زندگي‏ات به آن اعتراف كن.
  • هر پاياني نقطه‏اي از ميانه‏هاي راه است.
  • آغازها بسيارند و در يك لحظه بسياري از آنها امكانپذير است با اينحال حتي آغازهاي مختلف در يك لحظه و توسط يك آغازگر به نتايج مختلفي ختم مي‏شوند.
  • قبل از هر چيزي خيلي چيزهاست نه يك چيز.
  • شهرت زندانيست كه در آن هر كه تو را مي‏شناسد زندانبان توست و معروفيت معركه ايست كه اكثر معركه ‏گيران را به درك برده است.
  • ظرفيت زندگي انسان محدود و معلوم است و تا عوامل آن تغيير نكند نمي‏توان آنرا كم و زياد كرد. تنها مي‏توان آنرا در داخل محدوده‏هايش تغيير داد.
  • ما چيزهاي زيادي نمي‏دانيم بنابراين بايست با احتياط برخورد كنيم.
  • هر چيزي قبل از آنكه خودش را معرفي كند خود را معرفي كرده.
  • مهم نيست ما مي‏خواهيم چكار كنيم مهم آن است كه زمان با چه چيزي موافق است زيرا همان مي‏شود.
  • ياد بگير عبور از لجنزار و آلوده نشدن را. زير آوار رفتن و نخراشيدن را. شمشير خوردن و زخمي نشدن را. و بيشتر از آن ياد بگير زهر نوشيدن و شفا يافتن را. مرگ را و زنده شدن از آن را.
  • پيچيده را در ساده و شادي را در رنج تجربه كردن، روز را در شب ديدن، و خود را در بيخودي يافتن، شيوه كيمياگران باطني است.
  • آنكه به نقشه آسمان عمل مي‏كند آسمان در او نقش مي‏بندد.
  • در درون تو يكيست كه اگر يافتي‏ اش نجات مي‏يابي و نجات مي‏دهي. ناجي كسي است كه آن يكي را يافته است.
  • از زماني كه شناخت ناجي خود را آغاز كرديد، نجات شما آغاز مي‏شود. تنها روح كساني نجات پيدا مي‏كند كه خود به كار نجات روح انسانها مشغول‏اند.
  • رؤيابين كسي است كه با رؤياها ارتباط دارد و با جهان رؤيا در تماس است. او كسي نيست كه تنها رؤيا ببيند و نه كسي كه تنها رؤياهاي خاص مي‏بيند. او ممكن است نتواند رؤياهاي خود را كنترل كند اما از رؤياهاي خود دريافت مي‏كند آنچه را كه رؤياها حامل آنند. او ادراكي عميق‏تر از سايرين نسبت به رؤياها دارد و رؤياها را بيش از سايرين مي‏فهمد حتي اگر قادر به تفسير آن نباشد. بنابراين او به رؤيا و رؤيا ديدن مشتاق است و اين يكي از بااهميت‏ترين و جذاب‏ترين وجوه زندگي اوست. رؤيابين ممكن است رؤياهاي زيادي نديده باشد و نبيند. شايد يك رؤياي ديگرگون‏ء خود را هم بايد نياورد، شايد نتواند درباره رؤياها حرفي بزند اما با اينحال شايد رؤيابين باشد. رؤيابين با رؤياها زندگي مي‏كند و اين بخشي از زندگي او يا همه زندگي اوست.
  • ايمان، قوّت قلب است و قلب، سكان وجود. سكان، بدون قدرت نمي‏چرخد.
  • قلب، با ايمان خود مي‏انديشد.
  • زمين، مثل مدرسه است. بعضي آمده‏اند تا به كلاس اول بروند. بعضي هم از دوازدهمين كلاس گذر خواهند كرد. باقي، بين اين دواند.
  • زيستن در جهان‏هاي ديگر، بدون دانش و آگاهي، بسيار سخت و ناگوار خواهد بود. تا فرصت هست مي‏توانيد آگاه شويد. بعد از اين فرصت، انسان به آنچه آنرا شروع كرده ادامه خواهد داد همانطور كه در اين فرصت، كاري را مي‏كند كه پيش از اين شروع كرده.
  • با آنكه زمين مثل يك رخت‏خواب خواب‏ آور است كه بيشتر كساني كه در آن قرار مي‏گيرند مي‏خوابند اما مي‏توان در آن رفت ولي به خواب نرفت. بعضي‏ها در رختخواب مي‏ انديشند حتي وقتي كه خوابشان مي‏برد.
  • درون انسان ها مثل باغ وحش است . حيوانات وحشي اين باغ وحش انساني، من ها و هويت هاي مختلف و متعدد اوست ، هر كدام فرصتي پيداكنند، خودي نشان مي دهند و اگر چنين فرصتي نيابند شايد فقط صداي آنها را بشنوي يا بوي آنها به مشام ات برسد. اگر فعاليت اين حيوانات و جنبه هاي نفساني شدت گيرد آنها خواهند توانست همة زندگي انسان و پهنة باطني او را به تصرف خود در آورند.
  • شنيده اي كه بعضي ها همديگر را مارمولك و گاو، شير و مانند اينها خطاب مي كنند. اين از يك رسم كهن ناشي شده است. در آن زمان ممكن بود مرد مقدسی در كسي گاوي را بوضوح ببيند كه درحال نشخوار كردن است … اما اين حس تشخيص هنوز كاملاً در انسان نمرده است. ولي عالباً انسان همان حيواني را در ديگران احساس مي كند كه در خودش لمس كرده است. بنابراين اغلب آدم هاي مارمولك ديگران را مارمولك خطاب مي كنند. مگر آنكه واقعاً با چشم باطن خود مارمولكي را در ديگري ديده باشند.
  • خانه‏اي بساز كه فرو نريزد و آن خانه‏اي نيست مگر آنكه سقفش آسمان و كفَش آسمان و ديوارهايش آسمان باشد.


کلام خلاق و شعور متعالی-۲

  • راه كامل نياز به رهبري كامل دارد و براي كسب تعليم كامل بايد معلم كامل را يافت.
  • هر وضعيتي داراي تركيب و ضد تركيب است. با داشتن تركيب ها مي توان وضعيت ها را بوجود آورد و با استفاده از ضد تركيب ها مي توان وضعيت ها را مهار كرد يا از ميان برد. سه هزار و ششصد تركيب و به همين اندازه ضد تركيب در پیرامون انسان و در دسترس او وجود دارد.
  • مسائل زندگي بشر مانند قفل هايي هستند كه براي هر كدام از آن ها كليدي وجود دارد. چهل كليد، چهل روش منحصر به فرد حل مسائل است.
  • تعلیم مرده و اديان مرده پيروان خود را مي ميرانند و تعليم زنده انسان را زنده مي كند.
  • دانستن كافي نيست هوشياري لازم است.
  • زندگي انسان تنها ساختة باورها و افكار او نيست. نيروهاي سرنوشت ساز، بيش از اين و قوي تر از اين است. نيات و قصدهاي انسان، نگاه او، تغذيه، ژن ها، روياها، قضاوت ديگران، آموزش، سرماية روح، محيط و تقدير و نيرو هاي ديگر نيز فعالانه و با قدرت در كارند.
  • انسان داراي قدرت ناميدن است. او قادر است چيزها را آنطور كه مي خواهد بنامد و بنابراين چيزها را به هماني تبديل كند كه ناميده است.
  • هر كسي خداي خود را دارد لكن خداوند واحد نامحدود است و در هيچ فكر و قالبي نمي گنجد.
  • هيچ فكر يا نظر يا فلسفه اي كاملاً مردود يا كاملاً مقبول نيست. هيچ كس و هيچ چيز مطلقاً محكوم نيست.
  • همة فكرها شك پذيرند همانطور كه شهودها ترديدناپذيرند.
  • هر كسي داراي راه مخصوص به خود است راهي كه كوتاه ترين و هموار ترين و متناسب ترين است.
  • خوب ترين، هماهنگ ترين است.
  • جهان و روند زندگي، جرياني است براي آشكار سازي حقيقت، همه چيز براي تحقق اين آشكاريست. همه چيز براي انسان نيست بلكه همه چيز براي آشكار سازي حقيقت است.
  • آموختن بدون آموزاندن ممكن نيست. دريافت كردن بدون بخشيدن ميسر نيست پس اگر مي خواهي برخوردار شوي برخوردار كن.
  • از پهنه هاي بعدي قدم هاي بشر، پهنة آنتي ايسم ها، ضد فرمول ها، ضد تمدن ها و ضد منطق هاست…
  • غالباً انسان ها نمي دانند چه مي گويند چه مي كنند و در كجا هستند.
  • نيروي راستي مي تواند انسان را از همة بدي ها و تاريكي ها و خطرات نجات دهد.
  • راستي و درستي جوهر توصيه هاي خداوند است به بشر.
  • خداوند آشكار شدنيست و بر همة كسانيكه او را مي پرستند، به تناسب پرستش شان آشكار شده است.
  • هستم انسان تعيين كنندة بودن او و بلكه تعيين كنندة همة زندگي اوست.
  • آيندة دورتر بشر، ادامة «حالا» ي او نيست بلكه جهشي از «حالا» ي اوست.
  • انسان اسير است و نادان و حريص و شتابزده.
  • جريان تكامل، الزاماً سير تصاعدي ارزش ها نيست گاهي رشد و جهش ضدارزش هاست.
  • وقايع و چيزها در نهايت پيچيدگي، بسيار ساده اند.
  • هر چيزي نشانه هاي خود را دارد و هيچ چيزي بدون نشانه هاي لازم و كافي قابل قبول نيست.
  • همه چيز از نور ساخته شده بنابراين اين نور است كه اصالت دارد.
  • آنچه خواسته مي شود، پيش از آنكه خواسته شود، موجود بوده، تنها اكنون بايد آشكار شود. تقدير، موجود است تنها لازم است عیان شود.
  • انكارها و پذيرش هاي انسان بر اساس اصالت واقعيت نيست بلكه بر حسب نگاه و شرايط اوست.
  • الگوهاي طبيعت، الگو هايي براي حل مسائل بشر و زندگي هماهنگ اند.
  • ويژگي هاي بنيادي و مادرزاي انسان (خوي و خصلت) تغيير نمي كند اما تغيير جهت مي دهد. بهترين روش تغيير صفات، تغيير جهت صفات است.
  • شناخت كامل به عمل كامل منجر مي شود. شناختن مهار كردن و برقراري ارتباط است.
  • با فهم معناي چيز ها مي توان از چيز ها عبور كرد.

کتاب آیین قضاوت و روشهای داوری

قضاوت در امور ظاهری

  • قضاوت، پیچیده و پر اشتباه است. تا مجبور نشدی قضاوت نکن.
  • قضاوت میان دو نفر عموماً قضاوتی میان افراد مختلف است زیرا در هیچ اتفاقی تنها دو نفر دخیل نیستند.
  • غالباً حق با هر دو طرف دعواست لکن یکی بیشتر بر حق است و دیگری حق کمتری دارد.
  • قاضیان بزرگ با کمترین قضاوت، بیشترین عدالت را جاری می سازند.
  • اگر خدا با کسی باشد و قاضی او را متهم کند، این قاضی خدا را محکوم کرده و آن که خدا را محکوم کند به محکومیتی ابدی گرفتار می¬شود.
  • فراموش نکن که انسان برای عدالت است نه عدالت برای انسان، زیرا خداوند پیش از پیدایش انسان و پس از نابودی او نیز عادل بوده و خواهد بود. او انسان های بسیاری را و حتی خوبان و برگزیدگان خود را قربانی عدالت خود کرده است؛ پس عدالت را بر هر چیز و حتی انسان ترجیح ده.
  • اگر تو حق را به کسی دادی یا مردم دادند، یا قاضی به نفع کسی رأی داد مبادا گمان کنی که مسلماً حق با اوست؛ چه بسیار بوده محکومانی که در آسمان حاکم اند.
  • وقایع، علل بسیار دارند لکن فکر بشر غالباً به سطحی¬ترین دلایل توجه دارد، از این رو قضاوت عادلانه تنها کار خداوند است و بس.
  • اگر ضروری است که نظر دهی اما ضروری نیست که محکوم کنی، پس محکوم نکن.حداکثر به تأیید نکردن بسنده کن.
  • هر قضاوتی (درباره دیگران) را به عنوان آخرین دفاعیه خود در محضر خدا فرض کن، پس برای ارائه بهترین دفاع، تمام سعی ات را برای تحقق قضاوت عادلانه به کار گیر.
  • اگر دیگری می تواندهمان کاری را که تو می کنی بکند و مانند تو قضاوت کند، هرگز خود را در جایگاه قاضی قرار نده.
  • برای آن که خداوند بخشنده و مهربان را بشناسی، تو باید محبت کنی و بخشش نمایی. برای شناخت خداوند عادل، باید به عدالت رفتار کرد. برای شناخت هر وجهی از خداوند، باید همان گونه بود و همان گونه زیست.
  • انسان عادل از قدرت عظیم نهفته در عدالت برخوردار خو اهد شد.
  • یا به تمام عدالتی که برای انسان ممکن است قضاوت کن و یا از قضاوت کردن بپرهیز همان طور که باید از زهر بپرهیزی.
  • این که به عدالت خود مطمئن باشی یا دیگران اطمینان کنند، برای عادل بودن تو کافی نیست. عادل، نشانه های عدالت را دارد و از علائم پرستیدن خداوند عادل بهره مند است.
  • سخت ترین و خطرناک ترین کار این دنیا، قضاوت کردن است.
  • فشارها و ترس ها و تمایلات، سم های مسموم کننده قاضی و قضاوت اند.
  • برای انسان دانا، خوردن سنگ آسان تر از قضاوت کردن است و برای انسان نادان، قضاوت کردن از آب خوردن هم آسان تر است.
  • منظور عیسی مسیح (ع) چه بود وقتی که فرمود حکم ندهید تا در باره شما حکم رانده نشود زیرا به همان پیمانه ای که می سنچید سنجیده خواهید شد. به راستی قضاوت اشتباه، پدر همه گناهان است.
  • وقتی که شایسته قضاوت کردن نیستی قضاوت نکن. اگر خدا را در نظر نداری و عدالت تو را در برنگرفته از حکم دادن بپرهیز. هنگامی که دلت به یک جانب است و فکرت متوجه نتیجه ای مشخص است ، قضاوت تو آلوده خواهد بود و اگر نتوانی خود را به جای دیگران بگذاری، چگونه قادر به صدور رأی عادلانه هستی.
  • اگر قضاوت قابل تأخیر است بی آن که عدالت آسیب ببیند آن را به تأخیر بینداز یا توافق و مصالحه را به میان آور. هنگامی که شرایط و زمان قضاوت مناسب نیست شتابان به قضاوت ننشین که شتاب روش شیطان است، و بدون علم کافی و وضوح درونی قضاوت نکن. هنگام خشم و هیجان زدگی، هنگام ترس و تردید و به وقت وارد آمدن فشارها و تحریک ها و تمایلات، هنگام قضاوت نیست. اگر قضاوت کردن عین مسئولیت تو نیست از آن بگریز زیرا غالباً از زهر خطرناک تر است.
  • هر مدرک واقعی به حق نیست زیرا بعضی از مدارک ساخته شده اند بی آن که جعل شده باشند.
  • ممکن است انسانی شخصیتاً ظالم باشد اما در شکایت خود، مظلوم واقع شده و حق با او باشد. وجود شخصیت ظالم را مساوی با ظلم واقع شده ندان.
  • هنگام قضاوت به یاد داشته باشید که هر کسی از نگاه خود می بیند و به شیوه خود تجربه می کند و این که اکثر مدعیان، حق خودر ا ضایع شده می دانند و خود را مظلوم می شمارند.
  • به وقت قضاوت، روند طبیعی وقایع و تغییرات را زیر نظر داشته باش و مترصد حلقه های مفقود و مجهول و مشکوک باش. یادت باشد که هر دلیلی دلایل پیش و پس خود را دارد و پیرامون هر دلیل واقعی، دلایل متعددی موجودند که دلایل غیرواقعی فاقد آنند.
  • آموختن شیوه تفکر نشانه شناسی و روش تفکر تحلیلی مخصوصاً برای قضاوت ضروریست. بدون نشانه شناسی پی بردن به واقعیت ادعا و دفاعیات دشوار است.
  • اول دلت برای عدالت بسوزد سپس برای افراد. بدا به حال قاضیانی که به نام خداوند قضاوت می کنند اما بر اساس نفس خود حکم می دهند زیرا خداوند از هر چه بگذرد از عظمت نام خود نمی گذرد. بدا به حال کسانی که چیزی را می گویند و خود بر ضد آن عمل می کنندزیرا در خشم خداوند حاضر گرفتار خواهند شد. بدا به حال آن که حق را محکوم می کند زیرا از همان دم، محکوم حق خواهد بود. بدا به حال قاضیانی که محکومان در آسمان را در زمین حاکم می دارند زیرا به محکومیت آسمانی ایشان مبتلا خواهند شد. بدا به حال قاضیان بی انصاف زیرا عدالت خدا را به تمسخر گرفتند و عدل الهی را تحقیر نمودند.
  • ترس و طمع می تـواند بسیاری را وادار به دروغ و قسم کند حتی کسانی کـه پیـش از این دروغگو نبوده اند.
  • متهم را محک بزن زیرا کسی که مجرم است غالباً خود می داند که مجرم است و فی الحال آثار مجرمیت را از خود بروز خواهد داد.
  • کلمات و اشارات ناآگاهانه شخص و نحوه بیان او بیانگر واقعیات پنهان است پس به تظاهرات جسمی مدعی به ویژه به صـورت و چشمان و دستان او دقت کن. وضعیت های طبیـعی ظـاهـری، بیانگر وضعیت های درونی اند.
  • حتی اگر بر اساس قانون متهم را مجرم دانستی، مادامی که در قلب ات محکوم نشده، او را محکوم نکن. زیرا چه بسیار محکوم شدگانی که در نظر خداوند حاکم اند.
  • آن قاضی که باخود و خانواده و آشنایان خود به عدالت رفتار نمی کند چگونه می¬تواند در دادگاه حکم عادلانه صادر کند.
  • مبادا قبل از اثبات جرم، متهم را مجرم بدانی که در این صورت خودت مرتکب جرم شده ای. صلح عادلانه بهتر از اجرای حکم عادلانه است. پس اول برای آن تلاش کن و سپس اجرای حکم.
  • در وقت داوری به کنش ها و واکنش های متهم و شاکی و جزئیات وحواشی رودررویی و گفتگوی میان آن دو دقت کن.
  • غالباً عادلان منفور زورگویان و قدرتمندان اند. پس اگر قاضی مورد پسند زورمندان بود در عدالت او شک باید کرد.
  • عدالت صرفاً به صداقت قاضی در قانون نیست بلکه متناسب با دانایی قاضی است.
  • انسانی که خود را عادل می پنداردخداوندِ خود را به عدالت نشناخته است و کسی که خود را بزرگ می داند هرگز توجهی به خداوند بزرگ نداشته است.
  • غالباً عادلان در زمان خود مطرود مردمانند.
  • ترس از زورمندان و میل به دنیا و عدم اتکاء به خدا، زایل کننده عدالت است.
  • آن که محکوم حق است و آن که حق با اوست دارای نشانه های معلوم اند. قاضی عادل آن نیست که می خواهد محکوم و حاکم را اثبات کند، اوست که می خواهد بر حسب نشانه ها وی را کشف کند.
  • غالباً استقلال رأی قاضی با تدابیر زورمندان به جانب نقطه مطلوب آنان سوق داده می¬شود.
  • اگر نتوانی واقعه را از چشم مدعیان مسئله ببینی و واقعه را در درون خود، آن طـور که آنها تجربه کرده اند تجربه کنی، اظهار نظر عادلانه بعید است.
  • عدالت مراحلی دارد و ببین تو در کجا به عدالت نشسته ای. آن چه در مرحله اول، عدالت است در مرحله دوم ظالمانه محسوب می شود و آنچه در مرحله ششم ظالمانه است چه بسا در هفتمین مرحله عادلانه باشد.
  • قضاوت تلخ است و کسی که به شیرینی دنیا عادت دارد از قضاوت عادلانه فارغ است.
  • بزرگترین موجودات این عالم و عالم دیگر، عادل ترین ها هستند.
  • بسیاری دین خود را می فروشند و در همان دم خود را چنان توجیه می¬کنند که گویا دین خودرا باز خریده اند و بر قدر آن افزوده اند.
  • قضاوت در آنچه نمی دانی مانند خوردن چیزی است که نمی دانی چیست؟ سم است، غذا نیست یا دارو و یا شاید اصلاً خوراکی نباشد.
  • انسانی که خود را محاسبه نکرده و مراقب خودنبوده، چگونه می تواند عادل باشد.
  • بعضـی از امـور زندگی بشر شبیه به تیراندازی اند. رسیدن بـه موفقیت، حل معماها و نیز قضـاوت و اظهار نظر.در هنر تیراندازی، قاضی به کمانگیری می ماند که تیر قضاوت را در کمان تعقل خود می گذارد و آن را به سمت هدف نشانه می رود. اگر کمان تیرانداز، متناسب نباشد و او با رعایت تعادل، تیر را در کمان نگذارد و زه را به درستی و از میانه نکشد، این مانند آن قاضی ناعادل است که با بی عدالتی به قضاوت می نشیند.
  • هر کسی قادر نیست که تیر را به قلب هدف نشانه رود یا حتی تیر را به قسمتی از هدف اصابت دهد. همین طور هر کسی نمی تواند قضاوتی عادلانه یا حتی نزدیک به عدالت داشته باشد.
  • اگر کمانگیر بخواهد تیر را به هدف بزند، باید هدف را نشانه بگیرد، بر آن خیره شود، کمان را درست در دست گیرد، دست و دلش نلرزد، زه کمان را به درستی و به اندازه کافی بکشد، تیر را در نقطه مناسبی از کمان به زه آن برساند، حواس و تفکرش را یکپارچه و منسجم کند و آن گاه در اوج آمادگی، تیر را رها کند.
  • قاضی عادل هم برای صدور رأی عادلانه وضعیتی مشابه همین کمانگیر را دارد... اگر تیر و کمان و تیراندازی را نمی شناسید، بهتر است در مسابقه تیراندازی شرکت نکنید و اگر عدالت را نمی دانید نباید در حساس¬ترین و خطرناک ترین مسابقه عالم که مسابقه عدالت است حضور یابید... تیراندازی ممکن است در تاریکی باشد یا در روشنایی. تیر در تاریکی بعید است به هدف بخورد حتی اگر هدف در فاصله¬ای کم باشد. تیری که در تاریکی رها شود ممکن است به هر کس و هر چیز دیگری اصابت کند. قاضی عادل باید متوجه باشد که در چه شرایطی نظر نهایی خود را بیان می¬کند. آیا نظر او ، هدف را که تأمین قسط و داد است تأمین کرده یا به ظلم بیشتر منجر شده. تیری که در تاریکی رها شود حتی ممکن است بر اثر کمانه کردن، با خود قاضی برخورد کند و او را از پای درآورد.
  • آن توصیه رسول معظم خدا محمد مصطفی (ص) که به یادگیری تیراندازی و شنا و اسب سواری سفارش فرمود چه بسا دارای جنبه هایی باطنی هم بوده است. وجه باطنی تیراندازی مانند تشخیص درست، قضاوت عادلانه، هدف یابی صحیح و علم توفیق است...
  • شغل قضاوت بی شباهت به مارگیری نیست. قاضی می خواهد ماری که اینک ظلم خوانده می¬شود را بگیرد و از بین ببرد. او بایدمار بی عدالتی را پیدا کند، آن را از سوراخی که در آن پنهان شده بیرون بیاورد و بی آن که خودش یا دیگران آسیب ببینند، سر مار را در دست بگیرد و زهر او را خالی کند یا اگر زهر این مار خالی شدنی نیست و او پیوسته از زهر پر می شود، پس قاضی رأی به نابودی آن می دهد. در گرفتن مار ممکن است حوادث مختلفی رخ دهد. مثلاً قاضی وقتی مار بی عدالتی را تا لانه اش دنبال می کند متوجه می شود که در لانه ماران، مارها و افعی های مخوف تر و بزرگتری ساکن اند. حالا اگر قاضی بترسد و از هدف خود که تحقق عدالت است، دست بکشد، این قاضی خودش مانند یکی از مارها شده است و دیر یا زود مارگیر دیگری از راه می¬رسد و او را دنبال خو اهد کرد.
  • یا این که وقتی او می خواهد مار را بگیرد، از آنجا که گاهی مارها بر گنجها خوابیده اند، او فریفته زر و پولی می شود که مار بر آن چمبره زده است. اینجا هم احتمالش هست که او عدالت و خدای خود رابه قیمت زر ظلم یا زور ظلم یا زیور ظلم که همان خط و خال های ظلم افعی صفت است بفروشد.
  • اما انسان دادگر با پشتیبانی خداوند عادل، مارهای بی عدالتی را هر طور که شده، به چنگ می آورد و به چنگال تیز عدالت می سپارد. هیچ ماری نمی¬تواند از دست توانا و چشم تیزبین او بگریزد و هیچ چیز نمی تواند او رااز اِعمال عدالت باز دارد.
  • داوری که بگوید آن گاه ببیند، ظالم است. داوری هم که ببیند و سپس بگوید لزوماً عادل نیست لکن به عدالت نزدیکتر است.
  • هر کسی که فکر کند، متفکر نیست و به همان سان هر که قضاوت کرد، قاضی نیست. قاضی ممکن است ظاهربین یا باطن بین باشد. البته آن قاضی که جامع نگر است و نگاهش کامل است از این دو برتر است.
  • اگر قاضی ظلم کرد حتماً به این معنا نیست که او ظالم است یا اگر رأی او عادلانه بود این الزاماً از عدالت او خبر نمی دهد. میان قضاوت عادلانه و قاضی عادل فاصله هست همان طور که بین انسان و عمل او فاصله ای واضح وجود دارد.
  • قوانین می توانند زنده باشند یا مرده یا بیمار. اعبتار این ها، در نزد قاضی عادل یکسان نیست. اعتبار قانون زنده و جاری و اقتدار نهفته در آن بسیار متفاوت با پشتوانه و پیامدهای قانون مرده است.
  • قاضی دانا نباید خود را از آنجا که خداوند می فرماید ای کسانی که حرفی را می زنید و خود بدان عمل نمی کنید مورد خشم پروردگارید، مورد خشم خدا قرار دهد و چیزی را محکوم کند که خود مبتلا و مشغول به آن است.
  • نبین چه می دانی که خودبین می شوی و در خود می میری. ببین که نمی دانی و بینا شو.
  • آن قاضی که به دنبال یافتن سیاه یا سفید است قاضی موفق و عادلی نیست. وقتی به دنبال سفید یا سیاهی، بالاخره آن را به یکی از دو طرف نسبت می دهی در حالی که در عالم واقع ، نادر است که واقعیتی کاملاً سیاه یا کاملاً سفید باشد.
  • اگر لازم است قضاوت کنی، پس در باره چیزی قضاوت کن که در مسئولیت تو است. وقتی که خارج از مسئولیت خود قضاوت می کنی اگر درست بگویی، کار تو دخالت و زیاده روی است و اگر اشتباه کنی، بار نتایج این نظر اشتباه هم به آن اضافته می¬شود.
  • هیچ کس از قضاوت خداوند و نظرات الهی مطلع نیست و خداوند مانند هیچ کس قضاوت نمی کند. اراده و عدالت الهی بسیار پیچیده است و جز به فهم معدودی از انسان ها نزدیک نشده.
  • حتی قضاوت های انسان در باره خودش هم در برابر نظـری که خداوند متعال در بـاره او دارد، نـاچیز و بی مقدار است.
  • به کسی که زود نظر می¬دهد، زود اعتماد نکن. شاید هرگز نشود به چینن شخصی اعتماد کرد و برای نظرش اعتباری قائل شد.
  • به دانسته هایت بیش از حد اعتماد نکن و به ندانسته هایت بیش از حد بی اعتماد نباش. ندیده، قضاوت نکن و ناشنیده رأی نده.
  • آن که زود قضاوت می کند مانند کسی است که اخگری سوزان به وی داده اند و او آن را از این دست به آن دست می اندازد و سپس برای آن که دستش نسوزد، آن را در دهان خود می گذارد.
  • زودقضاوت نکن. دیر هم قضاوت نکن و جز به ضرورت حق قضاوت نکن اما اگر ملزم به قضاوت و اظهار نظر هستی، تا روشن و معلوم نشده و تا نشانه ها و دلایل کافی نشده اند، خاموش باش.
  • حتی در اجرای عدالت هم بخشش و محبت ترجیح دارد مگر این که به ظلم و بی عدالتی منجر شود.
  • قضاوت مثل طبابت است و نیاز به تخصص و تبحر کافی دارد. اگر طبیب درتشخیص خود اشتباه کند، چه بسا ضربه اشتباه او جبران ناپذیر باشد. عاقلانه است تا زمانی که در ایـن تخصـص مسلط نشده ایـد، آن را بـه کار نبرید و اگر کسی بدون علم قضاوت و تبحر در آن به آن وارد شود، کارش گرفتـار کننده و خطرآفرین است.
  • قضاوت انسان همیشه و بدون استثنا خالی از اشتباه نیست چون قضاوت کامل نیاز به احاطه کامل دارد اما انسان بر هیچ چیزی احاطه کامل ندارد.
  • کار بعضی از قاضیان این جهان مثل کار کردن با چرتکه است. کاملاً مکانیکی ... و قاضیانی هستند که در قضاوت خود به انبیاء خدا شبیه شده اند.
  • اگر یک قاضی خود را بفروشد، خدای خود را فروخته است و به کار خداوند که قضاوت است و به هویتی الهی که داور عادل است خیانت کرده است.
  • آن که حقی را محکوم می کند، همان دم محکوم می شود.
  • اگر انسان نشانه های واقعیت و دروغ را بداند، در یافتن عدالت و برخورداری از نظر عادلانه، جهش یافته است.
  • قضاوت و صدور حکم، جریان اندیشه را متوقف می کند پس خوبتر آن که هنگامی رخ دهد که دانایی در موضوع، به تناسب شرایط، کامل شده و اگر لزومی به آن نیست چه بهتر که حتی در چنین شرایطی هم از آن پرهیز کرد.
  • کسی که عادل است در همه جا و همه زمان ها عادل است. عدالت لباسی نیست که در شرایطی به تن پوشیده شود و در شرایط دیگر از تن درآورده شود. قاضی عادل، هم در دادگاه عدالت پیشه است و هم در روابط و زندگی خصوصی خود.
  • آن که به راستی عادل است همیشه عدالت پیشه است. قاضی عادل نمی میرد بلکه شهید می شود زیرا هر که در راه حق و عدالت بمیرد، شهید است.
  • مراقب روش قضاوت خود باشید زیرا با همان روش مورد قضاوت قرار خواهید گرفت.
  • با ذهن آشفته و هیجان زده قضاوت نکنید و تصمیم نگیرید. به علم ناکافی قضاوت نکیند. نابهنگام قضاوت نکنید. در شتابزدگی تصمیم نگیرید و به قضاوت ننشینید که اشتباه و محرومیت و پشیمانی از نتایج آن است.
  • قصاص، قانونی پیچیده با ظاهری ساده است. اجرای عادلانه قصاص، فقط از خداوند برمی آید. در قصاص باید به ارزش موضوع قصاص هم (نزد طرفین) توجه داشت. آیا اگر پیرمردی یکی از سی و شش دندان یک جوان را بشکند آن جوان مجاز است یکی از ده دندان پیرمرد را که غذا خوردنش با آن است، بشکند؟ حکم قصاص کسی که جان ده هزار نفر را به طور واضح و مسلم نجات داده است، و بعداً یکی از آن ده هزار نفر را کشته است، چیست؟ آیا دست آدم فاسد و بیکار، معادل دست یک هنرمند و نویسنده بزرگ است؟ اینها از جمله هزاران سؤالی است که نیاز به جواب دارد.
  • بعید است که یک قاضی عادل در درون خود نظر قطعی بر گناهکار بودن یا نبودن کسی داشته باشد حتی اگر او آشکارا با قاطعیت حکم دهد. او جای زیادی را برای آن بسیاری که نمی داند و بـرای اسرار و حکمت الهی درنظر گرفته است و به آنچه نمی داند بی اعتنا نیست.
  • تو نمی توانی چیزی که مطمئنی نیست، ببینی یا چیزی را که اطمینان به بودنش داری نبینی. پس پیش از آن که بدانی هست یا نه، گمانِ بودن یا نبودن را کنار بگذار و محققانه به آن نگاه کن.
  • از شتابزدگی و عجولانه عمل کردن و قضاوت نمودن، پرهیز کن زیرا این روش، قرین اشتباه کردن و به خطا رفتن است.
  • ظلم نکن که خداوند بر ضد ظالمان است. نگذار قلبت به نفرت آلوده شود و به کمینگاه کینه ها بدل گردد.
  • خداوند عادل است اما بخشش خود را بر عدالت خویش برتری می دهد، حسابگر است اما داوری و حسابگری او تحت الشعاع بخشش لایزال اوست.
  • انسان دانا و عادل تا فهمش در موضوع کامل نشده، تا روشنی بدون ابهام حاصل نشده، قضاوت نکرده و حکم را صادر نمی کند. و اگر با وجود کامل نشدن دلایل و نشانه ها، مجبور به قضاوت شد، از حکم قطعی می پرهیزد و به "شاید چنین باشد" یا " قویاً چنین است" اکتفا می نماید.
  • این که نیات تعیین کننده اند خود یک اصل است اما باید دید که این نیات چگونه و تحت چه شرایطی به وجود آمده اند. اگرنیت کسی بد بود حتماً بـه معنی بد بـودن و بدکـار بودن او نیست بلـکه بـه روند شکل¬گیری ابن نیت باید توجه کرد. مهم تر از نیت خوب و بد، دانستگی و ندانستگی است.
  • انسان هوشیار و عادل چون می داند که چیزهای زیادی هست که از آن بی خبر است ، پس زود و شتابزده قضاوت نمی کند و اگر قضاوت کند، قضاوتش مطلق و تغییرناپذیر نیست.
  • بهترین قاضی آن است که بتواند بی آن که قضاوت کند و حکم دهد، عدالت را جاری کند و سپس آن که با کمترین حکم و کمترین مجازات، بیشترین دادگری را واقع سازد.
  • عدالت جسم و روح دارد. کتابب قانون، جسم عدالت است اما روح عدالت، شعوری نورانی است که مخصوص انسان های برگزیده و خاصان خداوند است.
  • انسان عادل هر بار طوری قضاوت می کند که انگار این آخرین قضاوت زندگی اوست و او بعد از آن راهی آسمان خواهد شد و به ملاقات خدا خو اهد رفت.
  • بعضی از کلمات و قوانین را اگر تفسیر کنی، تحریف کرده ای و بعضی را اگر تفسیر نکنی، به تحریف آلوده ای، و انسان دادگستر این را به خوبی می داند.

قضاوت در امور باطني و معنوي

  • همان طور که حیطه باطنی با حیطه ظاهری متفاوت است و شرایط و قوانین و امکانات این دو حوزه با هم فرق می کند، روش قضاوت کردن در این دو حیطه هم نمی تواند یکسان باشد. به کارگیری روش باطنی برای قضاوت ظاهری اشتباه است. عکس آن هم اشتباه است.
  • اسرار خدا را به قضاوت نگیر که تو را به بازی می گیرد و آشفته ات می¬کند. اسرار را به قلبت بگیر. چشم ات را در سینه ات بگشا و از پشت پلک هایت نگاه نکن که از این نگاه جز پلک هایت را نمی بینی و اگر می بینی اوهامی ست بر پرده پلکهایت. اگر با قلب ات ببینی می شود آن چه می بینی.
  • تا با روح خود دریافت نکرده اید، نپذیرید. تا با چشم عقل خود ندیده اید، و تا با گوش قلب خود نشنیده اید، نپذیرید. تنها چیزی را بپذیرید که به مدد ایمان یا به قدرت فهم و یا از بالا که روح است و نور ، بر شما آشکار شده است. آن چه را نمی دانید، رد نکنید و در باره آن چه احاطه ندارید، قضاوت نکنید.
  • توهم را نپذیر و خود را در قفس خودبینی محبوس نکن. چیزی را که نمی دانی و نیافته ای منکـر نشو. جز باطل را محکوم نکن اما با وجود ابهامات و تردیدها قضاوت نکن و بدون روشنایی کافی حکم نده . فریب ظاهر امور را نخور و از دیدن باطن وقایع غافل نباش.
  • قدرت خدا را امتحان نکن که در آن رد می شوی و اسرار حق را به قضاوت نگیر که در آن محکوم خواهی شد.
  • کسی که روح خود را دانسته مورد قضاوت های محدود کننده و بدبینانه قرار می دهد، بد دریافتی از او خو اهد داشت و او را محدود تجربه می کند.
  • پیش داوری قطعی، تو را به سمت پس داوری منطبق بر آن به پیش می برد. اگرپیشاپیش بگویی چیزی هست، روند افکار تو و کارکرد اندیشه تو خود¬به¬خود به گونه¬ای خواهد شد که اثبات کند چیزی هست و اگر هم بگویی چیزی نیست یا به بیانی چیز دیگری هست، تو خود به خود به همان سمت پیش خواهی رفت. کسانی که می گویند غیبی در کار نیست و بر این اندیشه ی خود تأکید دارند، آنها متوجه چیزهایی خواهند شد که نظرشان را تأیید می کند و احتمالاً به دلایل و شواهدی برای تأیید این فکر موهوم، دست خواهند یافت و آن هایی که می گویند غیب هست، تا بیخ دندان به دلایل و شواهدی مجهزند که آن حقیقت را اثبات و تأیید می کند.
  • حقـایق باطن را، و آنچه از اسرار است و در اسرار است را بـه قضـاوت و آزمـون نگیریـد زیــرا نـه قضـاوت پذیرند و نه آزمون شدنی. پس با تردید وبدبینی و محکوم ساختن، خود را از اسرار غیب و فیوضات غیبی محروم نسازید.
  • روح خود را به قضاوت ها آلوده نکن تا خداوند روح تو را تطهیر کند.
  • اگـر قـرار می بـود که جرائم ظـاهری را با روش های باطنی قضـاوت کرد بسیاری از محکـومـان تبـرئـه می شدند، بسیاری از گناهکاران، بی گناه و بسیاری از بی گناهان، گناهکار شناخته می شدند.
  • در باره آنچه کاملاً بر شما آشکار نشده، آنچه از بالاست و ناشناخته ها دارد، در امور باطنی و آنچه به نظر و عمل خداوند بازمی گردد، قضاوت نکنید. اگر مجبور شدید، عجولانه و به علم اندک قضاوت نکنید و اگر در این دام گرفتار شدید، حداقل بدبینانه ومحکوم کننده قضاوت نکنید.
  • هیچ دو واقعه ای عین هم نیستند. هیچ دو حکایتی بر هم منطبق نیستند و زندگی و سرنوشت هیچ دو نفری کاملاً مثل هم نیست. و فراموشی این واقعیت، از اشتباهاتی است که انسان ناهوشیار در نظرات خود، مرتکب آن می شود.
  • مردم به این سمت گرایش دارند که هر داستانی را بر داستان زندگی خود منطبق کنند و وقایع زندگی دیگران را مشابه وقایع زندگی خود بدانند. داستان نویسان و فیلمسازان حرفه ای با استفاده از این تلقی اشتباه که نوعی "همذات پنداری تعمیم یافته" است، سعی در تضمین فروش بالای محصولات خود دارند.
  • چیزهای زیادی وجود دارد که در باره آنها نمی توان قضاوتی داشت مگر آن که بگذاریم تا در زمان خودشان آشکار شوند و این آشکاری با علائمی محکم و از درون و بیرون تأیید شود.
  • ظرفیت خود را برای تجربه اسرار بیشتر کن اما خدا را در آزمون و قضاوت نیاور و تحریف نکن.
  • آن گاهی که قضاوت دیگران برایت مهمتر از حق و عدالت می شود، تو گرفتار خودباختگی شده ای.
  • نظر خداوند مانند نظر بشر نیست و کسی از قضاوت خداوند باخبر نیست. انسان حتی نمی داند که خودش کیست؟
  • باور تو تجربه تو را می سازد. باور نیست، تو را به تجربه نیست می رساند و از باور هست، هست حاصل می شود.
  • باورها و قضاوتها، حدود حرکت شما را می سازند. باید حتی برای لحظاتی هم که شده آنها را واگذارید و ترکشان کنید چون مانند بند بر پا عمل می¬کنند. باید شوق اسرار داشته باشید و هرگز در صدد فاش ساختن آن، به قضاوت نشستن آن و تفسیر و توصیف آن، حتی برای خودتان نباشید. این در باره اسرار قرآن (کلام الله) است و نه در باره هر کسی که داد اسرار سر می دهد.
  • آدم و حوّا در حضور خداوند، به تشخیص و قضاوت دست زدند. لیکن ملکوت الهی محل قضاوت نبود. زمین، برای تشخیص و تحلیل، شایسته تر بو د. پس آدم و حوّا به زمین آمدند. و مادامی که قضاوت پابرجاست، زندگی در زمین نیز پابرجاست.
  • زندگی هر انسانی منحصر به فرد، استثنایی و غیر قابل تکرار است. ممکن است تا حدی ظاهراً شبیه به زندگی شخص دیگری باشد، اما هرگز مانند آن نیست. چون هیچ دو نفری، هیچ دو زمانی و هیچ دو مکانی مثل هم نیستند. گذشته، حال و آینده افراد، شرایط آنها ، ویژگی زمان¬ها و سایر عناصر مشابه، هرگز مثل هم نیستند پس محصول آنها هم مثل هم نیست.
  • همان طور بر تو حکم می شود که در باره دیگران حکم می کنی و همان طور قضاوت می شوی که دیگری را قضاوت کرده ای.
  • این در واقع نگاه تو است که تعیین می کند چیزی هست یا نیست؛ این طور است یا آن طور؛ خوب است یا بد. اگر نگـاه تو به سمت چپ بچرخد، تجربه تـو از واقعیتی که در حال وقوع است، به سمت چپ می چرخد و اگر به راست، پس به راست.
  • زود قضاوت نکن تا هلاک نشوی.
  • فقط قضاوت خداوند است که سرنوشت انسان را تعیین می کند و زندگی او را رقم می¬زند و تعیین این که چه کسی خدمتگزار است و چه کسی نیست با خداست.
  • انسان دانا به سادگی می تواند پیچیده ترین دروغها را از پوشیده ترین واقعیات تشخیص دهد و او به راحتی قادر است دروغگو را از راستگو، محکم را از متشابه و اصل را از فرع و تحریف بازیـابد... امـا دانای حکیم نباید اسرار را فریاد بزند که در این صورت فریاد او قیل و قالی بیش نیست.
  • از قضاوت دیگران نترس. از این که از قضاوت دیگران بترسی، بترس. اگر هستی چه نیازی به رد و قبول دیگران داری و اگر نیستی این چه حماقتی است که دروغهای خودت را باور کنی. اگر محکوم شدنی هستی بدان که فی الحال محکومی و اگر حقیقت با تـو است چه باکی از قضاوت بدبینانه دیگـران داری. چه کسی می تواند حقیقت را به خیال خود محکوم کند و خود به واقع محکوم نشود. اگر همه تو را قبول کنند تو مثل همه می شوی. بیشتر انسان ها در تصرف تاریکی اند پس آن گـاه وای بر تو. اگر کسی که خداوند محکومش کرده تور ا به واقع تأیید کند تو خود از محکوم شدگان خداوند هستی. وقتی که نیازمند تأیید دیگرانی بدان که خداوند تو را تأیید نکرده است. وقتی افکاری که دیگران در باره تو دارند برایت مهم است بدان که مهم¬ترین معـنای زندگی ات را هنوز نیافته ای. دیگران چه کاری با تو می توانند بکنند؟ نهایت اش ایـن است که تـو را بکشند. پس اگر تو عاشـق خدایت هستی و مشتاق دیـدار او، ایـن بزرگترین کاری است که آنان می توانند برایت انجام دهند.

کتاب کلام خلاق (خلاقانه بگو ، پس می شود)

کالیما(کلام خلاق)

  • كلمات انسان سرنوشت او را بوجود مي‌آورند. انديشه‌ها زندگي سازند. آنچه به خود مي‌گويي همان را از زندگي خواهي شنيد. از كلام تو بر تو حكم مي‌شود. تو هماني كه مي‌انديشي...
  • حرفها وقايع اند. بفهم چه مي‌گويي و وقايع زندگي ات را به کنترل در آور.
  • كلام هماهنگ زندگي به بار مي‏آورد و كلام ناهماهنگ درخت زندگي‏ات را بي‏بار مي‏كند و بر بار سنگين رنج‏ات مي‏افزايد.
  • انسانها از نواحي مختلف روح خود و با تكيه بر قسمتهاي مختلف مغز و ذهن خود حرف مي‏زنند و همين محل صدورهاي مختلف، ويژگي‏هاي كلام آنها را تغيير مي‏دهد و آنرا شديد و ضعيف مي‏سازد.
  • انسان وارث خداوند است. همان خدايي كه روش او كن فيكون است... ارث خود را، ميراث فرمانروايي را، از خداي زنده اي كه هرگز نمي‏ميرد به تسليم دريافت كن و وعده او را بپذير كه فرمود تو را مانند خود كنم كه به هر چه بگويي باش بشود.
  • با تغيير كلمات دروني، انديشه و گفتارت تغيير مي كند.
  • مي داني چرا فكين و دندان ها و لب ها، همچون دژهايي پي در پي. زبان را محصور كرده اند؟ و فاصله حنجره با لب ها و حنجره و مغز چه مي گويد؟ در گفتن تامل كن كه تحمل نگفتن، آسان تر از تالم افتادن است.
  • با وجود برقراري ارتباط، ضعيف ترين حرف ها موثرترين نتايج را دارد و بدون ارتباط، حرف هاي بزرگ بي اثرند.
  • قدرت نهايي كلمات هماهنگ، از انرژي هسته اي كه قادر است زمين را ويران كند، بيشتر است. براي استفاده از قدرت هسته اي، احتياج به تخصص، احتياط و افراد قابل اعتماد است، درقدرت فراهسته اي كلام نيز تو نيازمند تخصص، احتياط و اعتماد پذيري هستي و الا ممكن است ويراني به بار آيد. با نيروي هسته اي مي تواني در دسترسي به برخي از اهداف جهش كني و راه پنجاه ساله را درنصف شب بپيمايي. انرژي هسته اي هست، اگر آن را مهار كني قدرت عظيم آن در اختيار تو قرار مي گيرد و گرنه به هدر مي رود و شايد هرگز براي تو آشكار نشود. آزاد سازي و كنترل آن فرمول هايي اختصاصي دارد. از آن مي تواني براي بوجود آوردن يا ويران كردن استفاده كني و اينها و جز اينها درباره قدرت فراهسته اي كلام نيز صادق است.
  • كلام تو حامل سرمايه و اعتبار تو است، آن را هدر نده، آن را در جهت احاطه بر سرنوشت ات و كنترل زندگي ات به كار گير، نيروي حيات تو در آن است. حيات خود را به قبرستان نفرست. بر اعتبارت اضافه كن و از سرمايه ات كاسته نكن. اگر بر آن تسلط يافتي فرمانروايي دروني ات ميسر مي گردد و اگر بر تو سلطه يافت بردگي ات حاصل آمده.
  • وقايعي كه بر تو واقع مي شود از كلام تو پيروي مي كند. اگر چه اين پيروي كامل نيست اما قاطع است. پس بنابر تكلمت كه انديشه تو نيز از همان است مي تواني وقايع نامطلوب را غير واقع گرداني و آنچه را كه در طلب آني به وقوع برساني.
  • كلمه هاي تو، قسمتي از بذرهايي است كه در باغ جاودانه ات مي كاري. ببين چه مي كاري، زيرا غذاي زندگي تو از همان تهيه مي شود كه كاشته اي، بهترين ها را بكار، پس بهترين ها نصيب تو خواهد شد.
  • كلام مثل تير است يا به هدف مي خورد و موفق مي شوي، يا به هدف نمي خورد. اما وسايلي كه تير را پرتاب مي كنند گوناگونند. از نيزه كه با دست پرتاب مي شود تا تفنگ و موشك انداز. حتي هر يك از اينها نيز متنوعند. مثلا ممكن است تفنگ سر پر باشد و به سبك چند قرن پيش، يا دوازده لول باشد يا تفنگ ليزري، بعضي وقت ها تير به هدف نمي خورد، گاهي نمي رسد، گاهي بي تناسيب با هدف است مثل وقتي شخصي مي خواهد با پرتاب سنگ، كوهي را از سر راه خود بردارد يا با تير رها شده از كمان به ستاره ها بزند. شرط توفيق در به هدف زدن، هماهنگ بودن تير و وسيله شليك آن است و ديگر مهارت و قصد و عزم تيرانداز. ناحيه روحي صادر كننده كلام مانند تفاوت كارايي آن سلاح هاي گفته شده است.
  • كلمات خود را سازنده اند. هسته يك درخت در درون خود داراي آن چيزي است كه لازم است آن را تبديل به درختي كامل كند و اين مثال كلام انسان است.آن، مي تواند همان چيزي را به تجسم در آورد كه در خود دارد، قصدهاي گوينده خود را.

کتاب باغبان الهی

  • اي باغبان باغ را درياب که باغبان بي باغ همچون پرنده بي پرواز است ... بياد آور آنچه ياد کننده را زنده مي کند و به يادش مي آورد. و بدان که دانه هايي در تو کاشته شده که اگر برويند کوير روح ات بهشت مي شود و اگر نرويند در آن کوير شوره زار از تنهايي و تشنگي و گرسنگي هلاک مي شوي.
  • زمين مهيا و باغ مشتاق روييدن و باغبان در انتظار برخواستن و اين در فکر خدا بود. شدن با فکر خدا بود و شدني جز آن نبود. پس آن يگانه انديشنده انديشيد و انديشه اش اشاره وار سرشار از شئ شد. باغبان از خواب نيستي برخواست، باغِ يافته را يافت و به آن يافتن، باني آن شد پس او را باغ بان ناميدند و کارش را باغ باني ....
  • باغبان راستين آنست که زمين مرده را زنده کند و شوره زار را به شيره زار بدل نمايد. پروراندن زمين حاصلخيز که خود مي رويد و محصول مي دهد هنر نيست. طبيبي که بتواند بيمار رو به موت را درمان کند درمانگر است نه آنکه به بيماري هاي ناچيز مي پردازد.
  • «او» همانجاست که روح تو را به خود مي خواند و مي کِشد و خيره مي¬سازد. آنجا که قلب تو مي رود.
  • آن که بزرگ است نشانه¬هاي بزرگ دارد. و باغبان بزرگ نشانه¬هاي خود را.
  • «او» باد بهار است و ابر باران زا که زمين مرده را زنده مي کند و درختان را از خواب مرگ بيدار مي سازد . کشاورزيست که جواهر مي کارد و جوهر زندگي را بار مي آورد. او به ياد آورندۀ پر از ياد است که خود از ياد رفته است ....
  • اهلِ «او»، او را ديده اند و يافته اند و گم نکرده اند. اهل باغبان درختان را حتي در زمستان هم مي شناسند لکن نااهلان درخت را در بهار و حتي در آن هنگام که ميوه اش رسيده باشد، تشخيص نمي¬دهند. آنان هرگز درخت را نشناخته اند و شاخه را از ساقه نيافته اند.
  • بزرگترين چيزها ديده نمي شوند چون در چشم محدود نمي شوند. به دست نمي آيند زيرا دست قادر به نگه داري آن نيست. ملک شخصي نيستند زيرا هيچ شخصي توان چنين مالکيتي را ندارد. بزرگترين ها آزاد هستند و ريشه در نامحدود دارند لکن مرواريد ناياب، شايسته غواص اقيانوس پيماست.
  • روح آسمان به ايمان شناختني ست ...
  • از شتابزدگي بپرهيز و گوش کن. قدرت جادوگر (نفس) بسيار بيشتر از آن است که تو بخواهي با اتکاء به خودت بر او غلبه کني. تو با روش خودت نمي تواني حتي اندکي در برابر او مقاومت کني. خود را و روش خود را کنار بگذار. به روح خدا ايمان داشته باش و ايمانت را به ميان آور...
  • بهارمي آيد و ابرهاي برکت به بالاي سر ما مي رسد و باران زنده کننده مي بارد و مي بارد. نه آن باراني که پيش از اين باريد و جانمان را دزديد و بيماري و مرگ آورد. نه آن باراني که باريدنش ويران کرد زندگي را و در زير گِل مدفون ساخت سرور و شادي را؛ نه آن باران خزان آور و حزن انگيز که باران روح انگيز؛ باران روح مي بارد. و آن ابر که باريد، جانمان را کاويد و روح¬مان را درنورديد. از آن است که چشمۀ جانمان جوشيد و جز آن ننوشيد و نيوشيد و نينديشيد. ديگر چشمه در خود نگنجيد. جنبيد و جهيد و خروشيد و رود را به دريا دويد و دويدن را به پرواز آميخت و اينچنين آسمان را پوييد و پيماييد.

کتاب بسم الله الرحمن الرحیم و معانی آن

درباره بسم الله الرحمن الرحیم - ۱

  • آخر همه چيز را مي توان به اول آن سنجيد. كارها را با بسم الله الرحمن الرحيم شروع كنيد كه خوبترين اول و آغاز است پس خوبترين پايان و نتيجۀ ممكن،‌ مقدور مي شود.
  • هر متني شاه بيتي دارد. هر تعليمي بزرگي ستون و ستون هايي دارد. چادرها خيمه دارند و شاه بيت كلام الله و كتاب خدا،‌بسم الله الرحمن الرحيم است.
  • بسم الله الرحمن الرحيم كليدي است كه هر قفلي را باز مي كند واگر ظاهراً بكار مي رود و باز نمي كند بخاطر آن است كه واقعاً و باطناً بكار نرفته.
  • همۀ درخت در هستۀ درخت وجود دارد زيرا هسته به درخت تبديل مي شود. همۀ قرآن و كلام خدا هم در بسم الله الرحمن الرحيم است پس از طريق بسم الله الرحمن الرحيم مي شود همۀ قرآن را يافت و داشت و بكار برد.
  • نقش بسم الله الرحمن الرحيم در ميان آيات كلام خدا مثل شاه ميوه است در بين ميوه ها. مثل سر است نسبت به بدن. بسم الله الرحمن الرحيم معجوني از كلام خداست و هر كس آن را بخورد مثل اين است كه همۀ كلام خدا به او خورانده شده.
  • خدايي كه اسلام راستين ازآن مي گويد،‌ خدايي است كه در بسم الله الرحمن الرحيم آمده. خداوند بسيار مهربان و بسيار بخشنده اي كه همه را دوست دارد و به همه مي بخشد. اين نه آن خدايي است كه اسلام تحريف شده معرفي مي كند يعني خدايي كينه توز و نفرت خواه و جلاد بلكه خدايي است كه اسلام ناب محمدي بازگو مي كند.
  • اگر كسي بسم الله الرحمن الرحيم را بفهمد همۀ كلام خدا را فهميد و اگر كسي ظاهراً همۀ كلام خدا را دانست اما بسم الله الرحمن الرحيم را درك نكرد، چيزي از كلام خدا را درك نكرده.
  • بسم الله الرحمن الرحيم رمز ورود به نرم افزارهاي خلاق و زندگي ساز كلام خداست. اگر كلمۀ عبور به درستي بكار نرود، امكان ورود و عبور و برخورداري ميسر نيست.
  • همۀ معجزات از طريق بسم الله الرحمن الرحيم واقع شده و همچنان واقع شدني است.
  • اگر چيزي بزرگ تر،‌ پرمعناتر، بالاتر، خوبتر و كاملتر از بسم الله الرحمن الرحيم وجود داشت آيا خداوند آن را بعنوان برآيند و آغازگر سوره هاي كلام خود بكار نمي برد. نيست كه نيامده.
  • در مقايسه، بسم الله الرحمن الرحيم مثل استارت ماشيني است كه نام آن كلام خداست. اگر استارت به خوبي عمل نكند، ماشين روشن نمي شود و حركت نمي كند.
  • از ديدگاه دانش روانشناسي مدرن و ذهن شناسي نوين اين موضوع از طرق متعددي قابل اثبات است كه بسم الله الرحمن الرحيم مي تواند درمان همۀ بيماري ها و احتمالات رواني و روانتني انسان، حلال همۀ مسائل دروني انسان و شاه كليد سلامتي رواني و تعالي روحي انسان باشد.
  • براي پي بردن به عظمت نامحدود بسم الله الرحمن الرحيم يك راه ديگر هم هست. در همۀ مكنونات بشري،‌ در همۀ كتب مقدس،‌ در ميان همۀ سخنان حكمت آميز جستجو و تحقيق كنيد، ببينيد آيا كلامي بزرگتر و كاملتر و موثرتر از بسم الله الرحمن الرحيم پيدا مي كنيد؟ چنين كلامي وجود ندارد و نه ساخته شدني است.
  • بر اساس ديدگاه كوانتمي و اثر مشاهده گر هيچ كلامي مانند بسم الله الرحمن الرحيم نمي تواند تغييرات همه جانبه و سريعي را در زندگي ذهني و عيني انسان ايجاد كند. اين موضوع قوياً قابل اثبات است.
  • درك بسم الله الرحمن الرحيم پايان همۀ ترس ها و نااميدي هاي بشر است.
  • كسي كه شعار بسم الله الرحمن الرحيم مي دهد اما با نفرت و بدخواهي عمل كند، مثل كسي است كه در قالب عرضۀ عسل ، زهر را عرضه كند.
  • بسم الله الرحمن الرحيم كلمۀ نجات بشر از بديهاست.
  • با بسم الله الرحمن الرحيم مي توان روح كلام خدا و روح كل قرآن را صيد كرد و از آن برخوردار شد.
  • روشنايي نور بسيط و فراگير است و البته نور مي تواند متمركز و تك فام هم باشد مثل نور ليزر. جنبۀ رحمانيت و رحيم بودن خداوند، اشاره به اين دو وجه نورانيت خداست. تابش فراگير و بسيط نور كه به رحمانيت خداوند اشاره دارد و براي همۀ موجودات است. رحمتاً للعالمين. و وجه متمركز آن يعني نور مخصوص، فيض و بركات خاص خدا كه ويژۀ بندگان خاص اوست.
  • نرم افزارهاي كامپيوتري در محيط معلومي باز مي شوند و در هر محيطي نمي توان آنها را بكار برد. مثلاً وُرد در ويندوز باز مي شود. محيط نرم افزارهاي قرآني هم محيط بسم الله الرحمن الرحيم است و آنها را فقط در فضاي بسم الله الرحمن الرحيم مي توانيد باز كنيد.
  • نور روشن مي كند، گرم مي كند، بينايي مي دهد و زندگي ساز است. بسم الله الرحمن الرحيم همين است و واجد همۀ اين ويژگي ها.
  • به زبان افسانه، بسم الله الرحمن الرحيم مثل غول چراغ جادوست كه مي تواند هر آرزوي انسان را برآورده سازد.
  • براي تغيير دادن انسان و زندگي انسان، نرم افزاري كاملتر و بزرگتر از بسم الله الرحمن الرحيم وجود ندارد.اين به نوعي ابرنرم افزار است.
  • براي معرفي اسلام راستين به جهان، پيام بسم الله الرحمن الرحيم كافي است.
  • طي قرن اخير يكي از بزرگترين دستاوردهاي دانشمندان و محققان غربي، اثبات علمي و عملي اصل انديشۀ خلاق است. اينكه انسان و زندگي انسان محصول انديشه هاي اوست. بر اين اساس هزاران كتاب نوشته شده و شاخه هاي مختلف روانشناسي مدرن و ذهن شناسي پديد آمده است مانند شاخۀ روانشناسي موفقيت. اما اين به سادگي اثبات مي شود كه راه ميان بُر و روش جهش يافته بكار بردن اين نظريۀ بنيادي و زندگي ساز، تأكيد و توجه بر بسم الله الرحمن الرحيم است.
  • گفته مي شود كه تأكيد دين مسيحيت بر محبت خداوند و مهربان بودن او يكي از اصلي ترين و مهم ترين دلايل گسترش اين دين در جهان بوده است. چرا نبايد مسلمانان از عالي ترين داشته هاي خود، بهرۀ لازم و كافي را ببرند.
  • آيا اگر مردم جهان به بسم الله الرحمن الرحيم، به بخشندگي و محبت الهي معتقد شوند، اثري از خشونت و جنگ و ويراني باقي مي ماند.
  • با توجه به بسم الله الرحمن الرحيم نمي توان به آساني ديگران و يا حتي گناهكاران و گمراهان را محكوم كرد. چون بسم الله الرحمن الرحيم به ما مي گويد از كجا مي داني كه خداوند او را پيش از اين نبخشيده يا در همين لحظه او را مشمول رحمت خود قرار نداده است.
  • اي كاش مي شد كه بر سرلوحۀ سازمان ملل نوشت، به نام خداوند بخشندۀ مهربان. با همديگر مهربان باشيم و همديگر را ببخشيم.
  • بسم الله الرحمن الرحيم داراي قابليت نجات همۀ دنيا از همۀ شرارت ها و خطرات است.
  • بسم الله الرحمن الرحيم مثل مُهر خداست. هر كس كه حامل مُهر پادشاه باشد امكان بهره مندي از اختيارات و اقتدارات پادشاه را، در ملك او داراست.
  • كسي كه به واقع مي گويد بسم الله الرحمن الرحيم، نمي تواند از رحمت خداوند، در بارۀ هر چيزي و در هر زماني نااميد باشد بلكه او در هر چيزي و در هر زماني بطور نامحدودي به خداوند اميدوار و متكي است.
  • فهم بسم الله الرحمن الرحيم كوتاه ترين و مطمئن ترين راه است تا توكل حقيقي و برخورداري از امكان كارگزاري خداوند. و نيز بهترين راه است تا مستجاب شدن دعاها.
  • بسم الله الرحمن الرحيم ذكر عالي خداست.
  • زندگي هر انساني بر اساس يك نظريۀ بنيادي استوار است كه خود مي تواند نظريات ديگري هم در دل خود داشته باشد. بسم الله الرحمن الرحيم عالي ترين نظريۀ بنيادي زيستن است.
  • بسم الله الرحمن الرحيم مانند ابر بارنده است. باران و بركات اين ابر، همۀ آن چيزهايي است كه انسان براي متعالي زيستن به آن نياز دارد.
  • ايجاد، فعالسازي و گسترش بنيادهاي بسم الله الرحمن الرحيم در همۀ جهان يكي از بزرگترين خدمات الهي و يكي از اصلي ترين كارها براي نجات انسان و جهان است.
  • روح بسم الله الرحمن الرحيم روح زندگي است و زندگيِ روح بالايي در انسان وابسته به تحقق همين روح مهرباني و بخشش است.
  • كسي كه در بارۀ چيزي شعار مي دهد نمي تواند به اندازۀ كسي كه به آن چيز عمل مي كند از آن انتظار داشته باشد. داستان بسم الله الرحمن الرحيم هم از همين سنخ است.
  • بسم الله الرحمن الرحيم بزرگترين مولد انديشه هاي زندگي بخش و كلمات خلاقه در انسان است.
  • در روش هاي شفاگري در مكتبهاي باطني، اصلي باطني وجود دارد كه اگر بخواهيد آن را الزاماً به زبان عربي و قرآني ترجمه كنيد همان بسم الله الرحمن الرحيم مي شود.
  • بسم الله الرحمن الرحيم بهترين راه حل حرص و حسد است . وقتي تو دانستي خداوند تو به طرز نامحدودي مي بخشد، ديگر براي چه ممكن است حرص بزني و در بارۀ چه چيزي به حسد آلوده شوي.
  • اگر انسان بداند كه در نوري زندگي مي كند كه مهر بيكران و بخشش لايزال است چه چيزي همانند اين يا نزديك به اين مي تواند او را به آرامش برساند يا شاد و مسرور كند؟
  • بهشت در تجربۀ بسم الله الرحمن الرحيم تحقق مي يابد و جهنم جايي است كه انسان عملاً ازاين دريافت محروم شده.
  • بسم الله الرحمن الرحيم همۀ زندگي انسان و تمام وجود او را غسل مي دهد و پاك و مطهر مي سازد.
  • اگر انسان طوري رفتار كند كه گويي خداي او نمي بخشد و محبت نمي كند. اگر طوري عمل كند كه انگار خداوندش رحمان و رحيم نيست نبايد انتظارداشت كه او خداوند مهربان و بخشنده را آنطور كه شايسته است، تجربه نمايد.
  • دريافت بسم الله الرحمن الرحيم پايان سختي ها و آغاز آساني هاست. اين پايان بديها و پليدي ها و آغاز خوبي ها و زيبايي هاست.
  • بسم الله الرحمن الرحيم حاوي گنج آسمانها و زمين است. هرچه آن را بيشتر دريافت كني، روزي هاي آسماني بيشتري دريافت خواهي كرد.
  • خداوند از طريق انبياء الهي پيام خود را به انسان رسانده است و به او هشدارها و بشارتها داده و يگانگي خود را اعلام فرموده است. بسم الله الرحمن الرحيم نيز طريق بركت دادن و فزوني بخشيدن به زندگي حقيقي انسان است.
  • عجيب است كه بدون برخورداري از بسم الله الرحمن الرحيم بشري زنده باشد و به واقع زندگي كند. اين مثل آنست كه حيات درختي را بدون آب فرض كنيد.
  • آخرين يافته هاي علمي و محكم ترين نظريات بنيادي تبيين جهان مانند نظريه كوانتم، ابرريسمانها و نسبيت، بطور غيرمستقيم همان بسم الله الرحمن الرحيم هستند و همان را به زبان علمي مي گويند و بر تعيين كنندگي و تبيين پذيري آن،‌ در همه حيطه هاي زندگي تأكيد دارند.
  • كدام مسئله انسان ممكن است با بسم الله الرحمن الرحيم حل نشود؟ هيچ كدام؟ مثل اينكه بگويي كدام تاريكي است كه با نور از ميان نرود.
  • اگر همه زندگي انسان صرف درك بسم الله الرحمن الرحيم و عمل به آن شود، انسان زندگي خود را به بهاي بسيار بزرگي سپري كرده است.
  • آيا مي توان همۀ قرآن را در یک کفۀ ترازو قرار داد و بسم الله الرحمن الرحيم را هم در کفۀ دیگر؟
  • وقتی می خواهیم چیزی را بسیار خلاصه و بلکه چکیده کنیم، سعی بر این است که در همان جملۀ چکیده و با حداقل کلمات که مثلاً ممکن است اسم یک کتاب باشد، به کلیۀ جنبه های موضوع اشاره کنیم. چرا خداوند در چکیده کردن از دو کلمه ای استفاده کرده که هر دو بر محبت الهی تأکید دارد؟ آیا خداوند تماماً محبت است؟
  • خداوند نامحدود و از هر نظر لایتناهی و بی نهایت است. این یکی از معانی بسم الله الرحمن الرحيم است. اگر کسی امکان بخشش نامحدود را داشته باشد، خود به آن معناست که وجود او بی نهایت است.
  • خوبترین پرچم برای کشوری که خود را پایتخت کشورهای اسلامی می داند، پرچم بسم الله الرحمن الرحيم است. و ایران بخصوص در این زمان نیازمند این پرچم پرمعنا و چند وجهی است.
  • همه متون پیچیدۀ باطنی و روش های سرّی مکتبهای اسراری در برابر طریقۀ بسم الله الرحمن الرحيم همانند بازی اند.
  • اگر به هنر کیمیاگری از بعد الهی نگاه کنیم، رمز اصلی این هنر آموختن بسم الله الرحمن الرحيم است.
  • اگر کسی، عده ای یا ملتی خداوند مهربان و بخشنده را بپرستند جز این نمی تواند باشد که آنها خود مهربان ترین و بخشنده ترین مردم اند و یا اگر چنین مردمی در جهان وجود دارند باید گفت که آنها حتماً خداوند بخشنده و مهربان را می پرستند.
  • اسم اعظم خداوند كه كليد درها و روزنه هاي آسمانها و زمين است، نهفته در بسم الله الرحمن الرحيم است.
  • براي خواننده كلام خدا، نقش بسم الله الرحمن الرحيم مانند آن است كه زنده مي كند و نقش آيات ديگر مثل اين است كه برنامه زندگي را بازگو مي كنند.
  • اگر اولِ چيزي را نداني،‌ وسط و آخرش را هم نمي داني. پس اگر متوجه بسم الله الرحمن الرحيم كه آغاز كلام خداست نشوي وسط و آخر كلام خدا را هم نخواهي فهميد.
  • بسم الله الرحمن الرحيم پرچم خداست. كسي كه در زندگي تحت پرچم خدا حركت كند، از حمايت و پشتيباني خداوند برخوردار است.
  • بسم الله الرحمن الرحيم شروع مي شود اما تمام نمي شود زيرا بخشش و محبت الهي نامحدود و تمام نشدني است.
  • اگر كارها را به نام خداوند بخشنده و مهربان آغاز كنيم، همان خداوند كار را به سرانجام و به آخر مي رسد.

درباره بسم الله الرحمن الرحیم - ۲

  • شادباش زیرا خداوند تو مهربان و بخشنده است. با وجود چنین خداوندی که همۀ غم ها را می زداید، همۀ مسائل را حل می کند و همۀ کارها را به انجام می رساند، چگونه می توان شاد نبود.
  • بسم الله الرحمن الرحیم بی نیازی از همه و نیازمندی همه جانبه به خداست.
  • هر كاري كه از خدا آغاز شود به خدا ختم می شود. آخر هر کار آبستن از اول آن است. و اگر کاری واقعاً با بسم الله الرحمن الرحیم شروع شود به خداوند ختم شده و خداوند آن را به سرانجام می رساند.
  • بسم الله الرحمن الرحیم گنج بشارتهای الهیست که اگر گشوده شود، انسان از همۀ بشارتهای آسمانی برخوردار خواهد شد.
  • قبول بسم الله الرحمن الرحیم، قبول قاعدۀ آسان گرفتن و سخت نگرفتن است. سخت گیری با بسم الله الرحمن الرحیم در تضاد است همانطور که آسان گرفتن با آن هم خوانی دارد.
  • بسم الله گفتن یک چیز است و به آن قائل بودن و عمل کردن چیز دیگر. شعار بسم الله یک چیز است و شعور بسم الله همه چیز. فرق این مثل اسم آسمان و خود آسمان است.
  • بسم الله الرحمن الرحیم آنقدر بزرگ است که حتی شعار آن هم می تواند بزرگی بیافریند.
  • گناهان خود را در باران الهی بسم الله الرحمن الرحیم شستشو دهید.
  • بسم الله الرحمن الرحیم می گوید خدایا تو خوبتريني.
  • هر سوره ای بسم الله الرحمن الرحیم خود را دارد.
  • بسم الله الرحمن الرحیم پیام صلح است به جهان، به همۀ تمدن ها و فرهنگ ها. به همۀ ملتها و همۀ گذشتگان و امروزیان و آیندگان.
  • باران، تعریف گویایی از ابر است و به همان سان بسم الله الرحمن الرحیم گویاترین تعریف از اسلام و قرآن است.
  • توانگر حقیقی کسی است که به درک بسم الله الرحمن الرحیم رسیده. او همۀ ثروتهای آسمانی و زمینی را به ارث برده است.
  • کسی که در اغلب اوقات عمر خود متوجه خداوند بخشنده و مهربان است، خودش هم شبیه همان خداوند بی مثال می شود. ما شبیه همان می شویم که به آن توجه داریم. خوبتر و زیباتر و حقیقی تر از خداوند بخشنده و مهربان کیست؟
  • در سنگینی گناهان خود فکرت را گرفتار نکن، به نامحدودی بخشش و محبت پروردگارت بیندیش.
  • بترس از آزار کسی که خدایی بخشنده و مهربان دارد. او خودبخود در حمایت و حفاظت الاهیست و ضربه زدن به او ضربه زدن به خداست.
  • بسم الله الرحمن الرحیم ای که اکثر مردم می گویند گم شده در برداشتها و بافته هاست و چون حقیقی نیست پس اثر حقیقی خود را آشکار نمی کند.
  • مغز بادام، اصل بادام است. مغز اسلام هم بسم الله الرحمن الرحیم است. در مغز بادام عناصر حیاتی فراوانی وجود دارد همانطور که مغز اسلام سرشار است از عناصر حیاتی و زندگی بخش.
  • وقتی که بی هیچ توجهی می گویی بسم الله الرحمن الرحيم احتمالاً خداوند هم بی هیچ توجهی این حرف را می شنود و بنابراین اتفاق مهمی نمی افتد.
  • اگر قبول داری که پروردگار تو بخشنده و مهربان است پس برای آینده نگران نباش و حرص نزن. به خداوند قادر توکل کن و بدان آنچه باید بشود می شود و آنچه می شود بهترين است زیرا خداوند تو بهترین را برای تو می خواهد.
  • بیشترین امنیت روانی که یکی از نیازهای حیاتی بشر است وقتی رخ می دهد که انسان از نظر روانی در یک پناهگاه امن قرار گرفته است. چیزی که می تواند انسان را مطمئن سازد و او را امیدوار و ایمن کند. پول، مقام، قدرت و دیگران، امنیت کاذب و زودگذر را آنهم شاید و برای لحظاتی، حاصل می کنند اما اتکاء به خداوند بخشنده و مهربان، به پادشاه جهان که به بندۀ خود عشق می ورزد، خوبترین و کاملترین و بلکه تنها امنیت حقیقی است که برای انسان وجود دارد.
  • بدون ایمان به خداوند بخشنده و مهربان، تجربۀ مرگ و حتی فکر مرگ بسیار هولناک و غم انگیز است اما به محض اتکاء به بسم الله الرحمن الرحیم، مرگ، به بشارتی بزرگ و خبری سرورانگیز مبدل می شود.
  • چه خدمتی برای خداوند از این بزرگتر است که تو خدایت را به خوبترین شکل ممکن، به جذاب ترین حالت ممکن به جهان معرفی کنی و او را آنطور که هست، دوست داشتنی ترین و خوبترین، معرفی کنی. پس اگر همۀ لحظات زندگی را در راه تحقق و بیان بسم الله الرحمن الرحیم صرف کنی، همۀ لحظات زندگی را به بهترین کار ممکن صرف کرده ای و بزرگترین پیروزی ممکن را کسب کرده ای.
  • خلاصه هزاران کتاب که در بارۀ موفقیت نوشته شده، تفکر مثبت است. یعنی امیدوارانه و خوشبینانه زندگی کردن. در بارۀ چیزهای مختلف، افکار خوب داشتن و آینده را بهتر دیدن. برای این منظور، صدها فن و تکنیک وتوصیه علمی وغیرعلمی داده شده که گاهی حتی حفظ کردن اینها هم برای مردم سخت است چه برسد به عمل به آنها. در حالیکه تفکر مثبت آن هم بصورت طبیعی، واقعی و متصل به حقیقت، از اولین نتایج فهم بسم الله الرحمن الرحیم است و البته محصول ایمان به حضور خدا کجا و اعتقاد به سایه کجا. میوۀ طبیعی کجا و میوۀ تزئینی و مصنوعی کجا.
  • اعتماد به بسم الله الرحمن الرحیم اجازۀ خودبینی و برتری جویی را به انسان نمی دهد زیرا وقتی که همۀ ما در حضور خداوندی بی نهایت مهربان و بخشنده ایم و هر لحظه ممکن است او به هر کس که بخواهد، هر چه می خواهد بدهد، پس خود بینی و برتری جویی حتی در برابر یک مورچه و کک هم حماقت است زیرا از کجا معلوم که در همان لحظه یا قبل و بعد از آن، آن موجود هر چند ناچیز مورد رحمت و توجه خداوند قرار نگرفته و از تو برتر و تواناتر و داناتر نشده است.


درباره بسم الله الرحمن الرحیم -۳

  • قرآن قفل بزرگی دارد مانند گنج بزرگی که دریک صندوق پنهانی است و قفلی بر آن . این قفل باز نمی شود مگر به مدد بسم الله الرحمن الرحیم.
  • همانطور که با وضو باید نماز خواند و وضو افتتاح نماز محسوب می شود، بسم الله الرحمن الرحیم هم وضوی ورود به قرآن است و بدون آن نباید و البته نمی توان به قرآن وارد شد.
  • چرا خداوند در بارۀ این آیۀ بزرگ و مکرر کلمت الله را بکار می برد و می فرماید بسم الله الرحمن الرحیم و نه مثلاً بسم الرب الرحمن الرحیم یا اسم قادر و حاضر و دیگر را؟ آیا این کلیدی نیست برای ورود به اسم اعظم.
  • از طریق بسم الله الرحمن الرحیم می تواند همۀ ادیان و فرهنگ ها و تمدن ها را به یکدیگر پیوند زد . بسم الله الرحمن الرحیم قادر است پیوند گاه همۀ تمدن ها باشد. این رویای بزرگ و کامل است برای آیندۀ تمدن های بشری.
  • بسم الله الرحمن الرحیم دلیل وجود است. خداوند بخشنده و مهربان بود پس موجودات خلق شدند تا بخشندگی و مهربانی خداوند به تحقق برسد. بخشش به تحقق نمی رسد مگر اینکه کسی وجود داشته باشد که تو به او ببخشی. اگر هیچ کس و هیچ چیز وجود نداشته باشد، مهربانی و بخشندگی معنا ندارد اما خودِ بوجود آمدن این چیزها هم [علاوه بر محبت به آنها و بخشش نیازهای آنها] اساس اش بسم الله الرحمن الرحیم است.
  • یکی از تثلیث گرایان، بسم الله الرحمن الرحیم را علامتی از اشاره به تثلیث در اسلام تلقی می کند اما فراموش می کند که اسلام قبل از بیان بسم الله الرحمن الرحیم، لا اله الا الله را بیان کرده است که بیانگر تمام و کامل یگانگی خداوند است.
  • یکی از علل معجزه بودن قرآن ، وضعیت هولوگرافیکی آن است. این وضعیت بویژه در بارۀ بسم الله الرحمن الرحیم وضوح دارد. همه آیات قرآن به نحوی بیانگر بسم الله الرحمن الرحیم هستند و بسم الله الرحمن الرحیم بیانگر همۀ قرآن. حتی جایی که از خشم و قهر الهی، انتقام الهی و مجازات سخن به میان می آید.
  • بسم الله الرحمن الرحیم یعنی نترس و قوی باش. اگر خداوند بی نهایت قدرتمند که توانایی اش نامحدود است و قادر بر هر کاری است حضور دارد و تو می دانی که بخشش و محبت او نامحدود است پس هر لحظه و در همه امور از او قوت می گیری و به قوت اش قوی می شوی. با وجود چنین خداوندی از چه چیزی می توان یا ممکن است ترسید.
  • آیا ممکن است معنای بسم الله الرحمن الرحیم در هر سوره ای متفاوت با سورۀ دیگر باشد؟ کار خداوند جنبۀ خاص و عام دارد. ظاهر و باطن دارد. آیا این در بارۀ بسم الله ای که در ابتدای سوره ها آمده هم صادق است؟ در این صورت آیا می شود بسم الله الرحمن الرحیم را از وجه عام آن خارج از سوره و از وجه خاص آن، جزء اختصاصی یک سوره به حساب آورد.
  • بسم الله الرحمن الرحیم یعنی اعتمادپذیری نامحدود. یعنی به خداوند بی نهایت اعتماد کن زیرا بی نهایت اعتمادپذیر است. کسی که بی نهایت مهربان است و بخشندگی اش نامحدود است، خودبخود بی نهایت قابل اعتماد است و باید با تمام وجود به او اتکاء کرد و توکل داشت.
  • اگر انسان واقعاً قائل به بسم الله الرحمن الرحیم باشد، نمی تواند هرگز و در هیچ شرایطی ، از رحمت خداوند ناامید شود. انسان ناامید، عملاً به انکار بسم الله الرحمن الرحیم دچار شده است.
  • بسم الله الرحمن الرحیم بی نیازی از همه و نیازمندی همه جانبه به خداست.
  • شاد باش زیرا خداوند تو مهربان و بخشنده است. با وجود چنین خداوندی که همۀ غم ها را می زداید، همۀ مسائل را حل می کند، همۀ کارها را به سرانجام می رساند چگونه می توان شاد نبود؟
  • بسم الله الرحمن الرحیم گنج بشارتهای الهی است که اگر گشوده شود، انسان از همۀ بشارتهای آسمانی برخوردار خواهد شد.
  • هرگاه از خدا آغاز شود به خدا ختم می شود. آخر هر کار آبستن از اول آن است. و اگر کاری واقعاً با بسم الله الرحمن الرحیم شروع شود به خداوند بخشنده و مهربان ختم خواهد شد. )

کتاب "و طور سینین"

کلام خلاق و شعور متعالی-۳

  • همه چيز خود را و همه كارهاي خود را در جهت خدمت الهي قرار دهيد.
  • از نام خداوند سوء استفاده نكنيد و اسم خدا را تحقير و بي‏حرمت نكنيد. مبناي ارتباطتان با همديگر حضور خداوند و ضامن ارتباطتان نام خداوند باشد. بنام خداوند از خودگذشتگي كنيد و از بدي چشم بپوشيد.
  • گذشته را مرور كنيد و درس‏ها را بگيريد. حالا را مشاهده كنيد و با دورانديشي به سراغ آينده برويد.
  • براي عبور از مسائل سؤال‏سازي را تمرين كنيد و تمرين‏ها را در تجربه‏ها بكار ببنديد. هوشيار باشيد و دروغ به خود راه ندهيد.
  • بجاي عيب‏جويي عيبها را تدبير كنيد. عيب‏جو خود پر از عيب مي‏شود و درمان عيب‏ها شما را از عيب‏ها تهي خواهد كرد.
  • بزرگ باشيد تا بزرگي‏تان آشكار شود اما متكبر نباشيد كه وقوعش با خواري و در هم شكستگي است. بزرگي خود را با از خودگذشتگي و محبت آشكار كنيد.
  • به اندازه قلبتان به همديگر محبت كنيد. هر كه قلبش بزرگتر و محبتش بيشتر است حضور خداوند در او افزون‏تر است.
  • به ميزان عدالتي كه داريد، خود را بجاي ديگري بگذاريد و عادلانه رفتار كنيد.
  • سفر و مسافر بودن خود را بازشناسيد و خود را براي سفري كه در آينده در پيش داريد و پيش از اين آغاز شده، مهيا كنيد.
  • براي تحقق حق، مبارزه كنيد. مبارز حق باشيد و فدايي حق. مبارز حق، پيوسته براي تحقق حق مبارزه مي‏كند و خود، فدايي حق است.
  • تغيير زندگي به تغيير شعور است. درون خود را دگرگون كن تا در بيرون، دگرگوني واقع شود. پايين را تغيير بده پس حكم بالا تغيير خواهد كرد.
  • كلام قلمي است كه به آن ميتوان سرنوشت را رقم زد پس بدان چه مي‏گويي و خوبترين را بگو تا خوبترين‏ها بر تو واقع شود.
  • ايمان تو هر چه بگويد شدني‏ست و شده است.
  • نگذاريد ايمان و وفاداري‏تان در هيچ شرايطي و در آزمون‏ها متزلزل شود.
  • حركت كنيد و حركت دهيد. به حضور الهي، بازگرديد و بازگردانيد... اين اصلي‏ترين كار شما و مهمترين وظيفه شماست.
  • تسليم حق باشيد و زندگي حقيقي را دريابيد. جريان حق را بپذيريد و از هدايت‏شدگان شويد. نور را پيروي كنيد تا از نور سرشار گرديد...
  • در هر فرصت ممكن نام خدا را بخوانيد. به واسطه اسم خداوند، او را سپاس گوييد و بخشش بطلبيد و كارهايتان را به او بسپاريد. با نام او ياد او را زنده كنيد و با او باشيد.
  • قرآن و كتب مقدس و احاديث را بارها بخوانيد و هر جا كه دري از آنرا به روي خود باز مي‏بينيد در آن تعمق كنيد و از آن در برويد. از روح بزرگان، بواسطه كلام آنان بهره‏مند شويد اما جز تعاليم نوراني حق را نپذيريد.
  • نترسيد و قوي باشيد زيرا خدا با شماست. نااميد نشويد و ضعف بخود راه ندهيد زيرا بخشش خداوند نامحدود است.
  • آگاه شويد و آگاه كنيد. حركت كنيد و حركت دهيد. واقع است كه خداوند خود حركت‏دهنده شما باشد.
  • ارتباط مردم را با خداوند زنده برقرار كنيد اين بهترين ارتباطي است كه با آنان مي‏توانيد داشته باشيد.
  • بهشت و جهنم و قيامت، زنده شدن مردگان، روز قضاوت الهي و حيات جاودانه روح واقعياتي تزلزل‏ناپذيرند. آنها را بسيار جدي بگيريد.
  • شهادت خوبترين شيوه مرگ است زيرا انسان را به زندگي الهي و اعماق حضور خداوند مي‏برد. از اين دنيا شهيد برويد تا براي هميشه زنده شويد.
  • هر چه انسانهاي بيشتري را هدايت كنيد نور بيشتري دريافت خواهيد كرد.
  • روش من همانند نور است و مانند ابر است و مثل طبيعت عمل مي‏كند. آن روش خداوند است. شيوه من نرمي و هماهنگي و همسوئيست. در اين طريق، محبت و آگاه كردن و راه بردن ضروريست. اساس آن بر عدالت و راستي و درستي است و اجبار و خودبيني و مطلق‏انگاري در آن راه ندارد. همذات‏پنداري بجاي خودپنداري عمل مي‏كند و مهار كردن بر حلمه و دفاع ترجيح دارد. جهت آن حقيقت‏گرايي و آشكارسازي حقيقت است. متناسب با شرايط و هماهنگ با زمان و مكان است. با تغيير شرايط تغيير مي‏كند اما اصل آن يكيست و اركان آن ثابت است.
  • همانطور كه اصل عهد ما «الهي تسليم‏ام» است شعار اصلي ما (وحده) لا اله الا هو (الحي) است.
  • لااقل ثلث زندگي خود را، ثلث وقت و داشته‏هاي خود را به امور صرفاً معنوي و مستقيماً به روح خود اختصاص دهيد.
  • براي برخورداري از روح خدا و دريافت پاسخ‏ها و فيوضات الهي، ارتباط زنده خود را با او برقرار كنيد. عاشقانه خواندن، ايمان، تجليل و ستايش، تضرع و تواضع و قرباني واقعي از راههاي برقراري ارتباط است.
  • نخست به آنچه حياتي و به شدت موردنياز است بپرداز، پس به امور غيرضروري مشغول نشو. ابتدا مسائلي را حل كن كه در آنها پاي مرگ و زندگي در ميان است. اول به اصل تعليم عمل كن پس از آن متوجه فرعيات شو.
  • از كلام نوراني زندگي مي‏رويد و از كلام ظلماني مرگ و ويراني. به كلام نوراني تكلم كنيد و داستان زندگي‏تان را خوب بنويسيد.
  • جريان باطل و غيرخدايي عموماً به صورت خودمحوري، جهل‏ انديشي، موهوم پنداري، بدخواهي، نفرت‏ انگيزي، دروغ‏گويي، نفاق و فرقه‏ گرايي، تكبر و خودبيني، ظلم و بي‏عدالتي، و غفلت و سستي جلوه‏گر مي‏شود.
  • اگر هدايت الهي را به يك انسان تشبيه نماييم مي‏توانيم اركان وجودي اين واحد را اينطور تصور كنيم. تسليم الهي. عشق الهي. ايمان الهي. ارتباط الهي. مبارزه الهي. قانون الهي. تفكر الهي. هماهنگي الهي. سكوت الهي. وحدت الهي.اينها ابعادي از جريان هدايت الهي‏اند با اينحال هدايت الهي، نور است و شايد نتوانيد اين نور را تجزيه كنيد. هر يك از اين اجزاء، همه اجزاء ديگر را هم در خود دارد بنابراين كسي كه بطور كامل به يكي از آنها عمل كند به همه آنها عمل كرده است.
  • خود را بجاي ديگري بگذار و از نگاه او ببين و همان كن كه براي خود مي‏خواهي. از طريق اين همذات‏گري مي‏تواني ديگران را بفهمي و تجربه كني و با آنان رابطه‏اي واقعي داشته باشي.
  • براي آنكه يكپارچه و يگانه شويد پيوند زنيد و يكپارچه سازيد.
  • آنكه تسليم حق است به وقت مبارزه، مبارزه مي‏كند و مبارز حق است. هنگام گذر، مسافر حق است و مي‏گذرد. در امور خود متوكل است و در ارتباط با خلق خدا، بخشنده و مهربان است. او در حضور خداوند، متواضع و متضرع است...
  • حرف زدن ساختن است. وقتي مي‏گويي ببين چه براي خودت مي‏سازي.
  • هر لحظه‏اي كه صرف خداوند و خدمت الهي شود شادي ابديست و هر لحظه‏اي كه صرف غير خدا شود پشيماني ابديست.
  • اگر اهل توكلي مي‏تواني مطمئن باشي كه همه چيز برايت خودبخود به انجام خواهد رسيد. حتي عملي كه قرار است از تو سر بزند.
  • وقتي بزرگترين كاري را كه براي خدا مي‏تواني بكني انجام دهي آيا ممكن است خداوند بزرگترين كار ممكن را براي تو به انجام نرساند؟
  • وقتي كارهاي خود را با نام خدا شروع مي‏كنيد كارهايتان را بيمه الهي كرده‏ايد پس اگر در آن شكست بخوريد يا خسارتي به شما وارد شود، خداوند جبران مي‏كند.
  • آنطور زندگي كنيد كه خداوند دوست دارد پس زندگي‏تان چنان مي‏شود كه دوست داريد.
  • بزرگترين خدمتي كه براي خداوند مي‏توانيد بكنيد، بكنيد. نه هر خدمت اندكي را.
  • شيشه عمر انسان عهديست كه با خدا دارد. اين شيشه اگر دانسته به زمين بيفتد، شكسته مي‏شود و زندگي حقيقي انسان پايان مي‏يابد لكن اگر ندانسته به زمين بيفتد ممكن است ترك بردارد اما نمي‏شكند.
  • وقتي همه چيز بخواست خداست جز به او به چه كسي مي‏توان اميدوار بود يا اتكاء كرد؟ جز از او از چه كسي مي‏توان خواست؟
  • به زمان بگوييد كه با گذشت آن فرسوده و تضعيف نمي‏شويد، بگوييد كم نمي‏شويد كه بر حضورتان افزوده مي‏شود. زمان گوش دارد و مي‏شنود اگر محكم و با ايمان بگوييد چاره‏اي جز گوش كردن و پذيرفتن ندارد پس با گذشت زمان قوي‏تر، عميق‏تر و پرحضورتر خواهيد شد.
  • براي غلبه بر شر و بدي به آن توجه نكن و نينديش.
  • بزرگترين قرباني كه مي‏تواني به حضور خداوند تقديم كني منيت تو است. با اين قرباني هر دعايي مستجاب مي‏شود و بلكه اجابت‏كننده دعاها نيز دست‏يافتني مي‏گردد.


دشمن شناسی

  • دشمن سعي مي‏كند كوه تو را كاه جلوه دهد و از كاه تو كوه بسازد. او در صدد است عيبي از تو بيابد يا عيبي از تو بسازد و آرزو دارد كه يك كلاغ را يکصد كلاغ كند. او سعي مي‏كند هر چيزي را كه درباره تو مي‏داند بر عليه تو بكار ببرد. حسن‏هاي تو حزن‏هاي اويند پس از او كينه به دل نگير كه مي‏خواهد حزن‏هايش را بزدايد. او اينكار را از طريق ناديده گرفتن حسن‏هاي تو مي‏كند. اين طبيعي است كه دشمن سعي كند هر طوري كه مي‏تواند به تو ضربه زند، به تو حسد داشته باشد و تو را بدبينانه ببيند.
  • اگر شنيديد كه منافقي در حال دفاع از حق است باور نكنيد زيرا هيچ حقي موافق منافقان نيست و هيچ منافقي به واقع حامي حق نيست. اگر منافق را در راستي و درستي ديديد بدانيد كه حقه‏اي در كار است و بزودي بازي وارونه خواهد شد.
  • اگر كسي به مقدسات تو توهين كرد توهين او را با توهين جواب نده. غيرت مقدس‏ات را هوشمندانه و مدبرانه نمايان كن. نگذار مقدسات ‏ات به نقاط ضعف‏ات مبدل شود. اگر مقدسات الهي تو بي‏حرمت شدند، تفكر كن و خردمندانه تصميم بگير آنگاه ريشه‏ اي‏ترين، كوبنده‏ ترين و مؤثرترين واكنش ممكن را نشان بده ابتدا سعي كن كه بي‏طرفانه و بدون تعصب، واقعيتها و نشانه ها را آشكار نمايي. توهين‏ كننده را آگاه كن و با روشنگري‏ات او را هدايت كن اما اگر او به عمد و دانسته توهين كرد، اگر قصد او براي ضربه زدن جدي بود، عادلانه و متناسب، مجازات‏ش كن و نتيجه كارش را به او برسان.
  • بسياري از حرفها هستند كه ظاهراً درست‏اند اما باطناً اشتباهند. به ظاهر راست‏اند ولي در باطن دروغ‏ند.
  • هيچ منافقي قابل اعتماد نيست پس به هيچ منافقي و كسي كه آلوده به نفاق است اعتماد نكنيد و براي خبرهايش اعتبار چنداني قائل نشويد.
  • وقتي قلم دست دشمن است از او انتظار نداشته باش كه در تأييد تو و براي تو بنويسد. توقع عاقلانه اين است كه بداني او بدترين چيزها را درباره تو خواهد گفت و نوشت و هر طوري كه بتواند تو را تخريب خواهد كرد.
  • براي دروغ‏هايي كه دشمن درباره تو مي‏گويد و مي‏سازد اهميتي قائل نشو اما پاسخ مناسب و به هنگام را فراموش نكن و مترصد باش تا در فرصت مناسب دروغ‏ها و دروغگويي او را فاش كني و او را از كار بيندازي.
  • بسياري از سياست‏ بازان مانند صيادان و شكارچيان پرندگانند و همان كاري را با مردمان خود مي‏كنند كه آنها با پرندگان اسير خود انجام مي‏دهند. حرفهايشان را باور نكن. فريب تبليغات و اخبار آنها را نخور كه هر چه مي‏گويند براي استعمار و اسارت تو است. هر چه مي‏گويند، بدان دروغ و فريبي در آن نهفته است. حتي وقتي كه ظاهراً راست مي‏گويند. ممكن است چند باري راست بگويند اما مي‏خواهند تو را فريب دهند تا تو به آنها اعتماد كني و بعد بايد منتظر دروغي بزرگ باشي. سياست‏بازان و قدرت‏طلبان و منافقان هميشه بر ضد حق و مردان حق بوده‏ اند و همواره از هر طريق در تلاش بوده‏ اند تا حق و حق‏ پيشگان را محكوم سازند. حتي وقتي كه ظاهراً آنها را تأييد كرده‏اند زيرا اين تأييد ظاهري مقدمه يك محكوميت ناگهاني بوده است. پس هرگز به رسانه‏ ها و ماهواره‏ ها و اخباري كه از طريق آنها منتشر مي‏شود اعتماد و اعتنا نكن زيرا آنها همواره در كنترل سياست بازان بوده است.
  • خودت كشف كن و سپس بپذير. باور كردن حرفها و باورهاي ديگران، روش حقيقت‏ جويان نيست.
  • ببين چه كسي مي‏گويد چيزي هست يا چيزي نيست. اگر او از صالحان و صديقان نيست، نپذير...
  • زورمندان باطل‏پيشه براي بي‏اثر ساختن حضور بزرگان، به هر حقه و دروغي متوسل شده‏اند و بعد از اين نيز مي‏شوند. آنها به هر حيله‏اي دست مي‏زدند تا تعليم و حركت مردان حق را بي‏اعتبار سازند و بركات حضور آنان را بپوشانند. براي چنين تهاجمي تبليغات لازم بود و عواملي كه بتوانند اين تبليغات را به راه انداخته و ادامه دهند. تحريف كردن، به تمسخر گرفتن، بايكوت، تظاهر به كم‏اهميتي و بي‏اهميتي موضوع، ايجاد شواهد جعلي و توخالي، برچسب زدن، نسبت دادن موارد نفرت‏انگيز و منفور به حريف، طراحي تهمت‏ها و توطئه‏ها و تنظيم اعترافات دروغين (...) از روش‏هاي معمول چنين تبليغاتي بوده است. براي افزايش تأثير تبليغات، تكرار و تداوم آن و بيان گاه به گاه آن، آن هم به صورتهاي مختلف، بعنوان يك راه حل مؤثر اعمال مي‏گرديد. اگر در چنين مواردي تبليغات سمي و سمپاشي‏هاي ذهني مؤثر واقع نمي‏شد، حكومتهاي فاسد، به تهديد و ترساندن روي مي‏آوردند و روش مستقيم‏تري را در تهاجم به كار مي‏بستند. اين روش تهاجم در نهايت به برخورد رو در رو و فيزيكي منجر مي‏گرديد.
  • به هيچ حرف دشمن نبايد اعتماد كرد چون دشمن با همه حركاتش، قصد ضربه زدن و مغلوب ساختن تو را دارد.
  • وقتي قدرت و تبليغات در دست دشمن است منتظر باش تا تو را منفور، منحرف، خطاكار، دروغگو و خطرناك معرفي كند و آنطور كه تو نيستي تو را نشان دهد. اين طبيعي‏ترين واكنشي است كه دشمن در برابر تو خواهد داشت.
  • عموماً تبليغات آميخته به دروغ است پس هرگز به تبليغات اعتماد نكن. تبليغات در نهايت مي‏خواهد چيزي را به تو بقبولاند و براي اين قبولاندن ممكن است از هر حقه‏اي استفاده كند پس هرگز آن را درست ندان چون هميشه واقعيت را بسيار كوچكتر يا بزرگتر از آنچه هست نشان مي‏دهد و بلكه دروغ را بعنوان واقعيت و واقعيت را بعنوان دروغ بيان مي‏كند.
  • حرف مشتركي كه دو منبع خبري متضاد و غيرهمسو مي‏گويند بسيار بيشتر از حرفهاي دهها منبع خبري همگرا، قابل اعتماد است.
  • انسانها و چيزها نه كاملاً خوب‏ند و نه كاملاً بد. و تبليغات اصولاً مي‏گويد چيزها يا كاملاً خوب‏ند يا بد.
  • با بدبين‏ها و بدبيني‏ها، بدبينانه برخورد كن. وقتي دروغگو حرف مي‏زند اگر با بدبيني به او گوش نكني، به خودت دروغ گفته‏اي. اگر در برخورد با كسي كه منكر واقعيات و نشانه‏هاي واقعي است خوش‏بين و پذيرنده باشي، تو نيز واقعيت و نشانه‏هاي واقعي را انكار كرده‏اي. تو مي‏تواني بدبيني را با بدبيني و دروغ را با انكار آن پاسخ دهي و به دروغگو راستش را نگويي چون آن راست را هم به دروغ تبديل مي‏كند. دروغ دروغگو را به خودش برگردان و مكرش را متوجه خودش كن. بدبين را با بدبيني‏اش مواجه ساز و كافر و كفر و افكار او را نپذير.
  • محبوب‏ترين انسانهاي تاريخ بشر، غالباً در مقاطع كوتاهي از زمان، در نظر اكثر مردم، منفورترين‏ها بوده‏اند. به ياد داريد در زندگي نوح و ابراهيم و لوط و موسي و داوود (ع) كه همگي از بزرگترين موجودات عالم بوده‏اند، همين بوده. يوسف در ميان برادرانش و مسيح و محمد (ص) و اكثر انبياء ديگر هم، در ميان مردمان خود، همين مقاطع را تجربه كرده‏اند.
  • منافقان و منكران حق همه چيز را بدبينانه نگاه مي‏كنند و محكوم مي‏كنند. آنها بر ضد هر حقي موضع مي‏گيرند و به هر حريمي تجاوز مي‏كنند زيرا خود آنان پيش از اين محكوم شده‏اند و حريم خود را از دست داده‏اند... از عيب‏جويي و توهين و تمسخر آنها واهمه نداشته باش زيرا همه منافقان و منكران حق از لعنت هلاك‏كننده خداوند تغذيه مي‏كنند و به مدد آن به حيات غم‏انگيز خود در قبرستان ادامه مي‏دهند...
  • اگر دشمن به تو گفت «ماست سفيد است» حرف او را باور نكن چون در باطن حرف او دروغي نهفته است. او قسمتي را به تو راست مي‏گويد تا قسمت دروغ را به تو بقبولاند. اگر از دشمن قبول كردي متوجه مي‏شوي كه منظور او سفيد بودن ماست نبوده بلكه اين بوده كه شير سياه است.
  • از قضاوت ديگران نترس. از اينكه از قضاوت ديگران بترسي، بترس. اگر هستي چه نيازي به رد و قبول ديگران داري و اگر نيستي اين چه حماقتي است كه دروغ‏هاي خودت را باور كني. اگر محكوم‏ شدني هستي بدان كه في الحال محكومي و اگر حقيقت با تو است چه باكي از قضاوت بدبينانه ديگران داري. چه كسي مي‏تواند حقيقت را به خيال خود محكوم كند و خود به واقع محكوم نشود. اگر همه تو را قبول كنند تو مثل همه مي‏شوي. بيشتر انسانها در تصرف تاريكي‏اند پس آنگاه واي بر تو. اگر كسي كه خداوند محكومش كرده تو را به واقع تأييد كند تو خود از محكوم‏شدگان خداوند هستي.
  • وقتي كه نيازمند تأييد ديگراني بدان كه خداوند تو را تأييد نكرده است وقتي افكاري كه ديگران درباره تو دارند برايت مهم است بدان كه مهمترين معناي زندگي‏ات را هنوز نيافته‏اي. ديگران چه كاري با تو مي‏توانند بكنند؟ نهايتش آن است كه تو را بكشند. پس اگر تو عاشق خدايت هستي و مشتاق ديدار او، اين بزرگترين كاري است كه آنان مي‏توانند برايت انجام دهند.
  • به تحقيق بپذير نه به تبليغ.


کلام خلاق و شعور متعالی ۴

  • هر چه روح به حالت ريح كه سيال و روان و جريان‏دار است نزديكتر باشد، از قدرت و شعور و حيات بيشتري برخوردار است. اما روح در اكثر انسانها در قالبهايي چون سنگ و گل و يخ قرار گرفته و بنابراين در عموم مردم به شدت ناتوان و محدود است. و در اين تعليم ما مي‏رويم تا روح را از قيد اين قالبهاي محدودكننده رها ساخته و آن را در حالت نور قرار دهيم.
  • هر تغييري كه درون و بيرون اتفاق مي‏افتد، نشانه‏ اي محسوب مي‏شود و هر نشانه‏ اي حامل پيامي است كه اگر دريافت شود راه به بهترين انتخاب مي‏برد. پس علائم را بفهميد تا با حركت كائنات هماهنگ شده و از پشتيباني آن برخوردار شويد. نخست مي‏بايست به نشانه‏ هاي شاخص و متفاوت كه توجهتان را به خود جذب مي‏كنند، توجه كنيد.
  • در اين جهان به هر چه مشغول شويد، بعد از اين، به باطن آن دچار خواهيد شد.
  • مانند هر كس كه زندگي كنيد سرنوشتي چون او خواهيد داشت. وقتي مانند اكثر مردم زندگي كنيد در سرنوشت خود با همان چيزي مواجه مي‏شويد كه اينان مواجه مي‏شوند.
  • اسب مهمتر است يا سوار بر اسب؟ و رابطه ميان روح و جسم مانند اين است. ببينيد توجه و توان خود را مصروف چه كسي ساخته‏ايد؟ چه اندازه به اسب و زندگي‏اش و تا چه حد به سوار بر اسب پرداخته‏ايد؟ واي بر آنكه نمي‏داند و واي بر آنكه مي‏داند و فراموش مي‏كند.
  • راههاي گمراهي و علل خواب انسان بسيار است. اينها مسبب مرگ باطني‏ اند. خودبيني و تعصب ابلهانه بر آنچه مي‏داند. ديگر، توهم دانستن و اينكه گمان مي‏برد كه مي‏داند در حاليكه به واقع نمي‏داند و اين بخصوص در زماني است كه ذهنش از چند كلمه ميان تهي و خالي از معنا پر شده. ديگر، تعلقات و وابستگي‏هاست. داشتني‏ها. آنكه چنين دارد، حتي اگر آشكارا به توهم توانگري و بي‏نيازي از سرچشمه زندگي اعتراف نكند، در عمل، او را مي‏بيني كه همينطور رفتار مي‏كند. و ديگر، مشغوليتهاي ظاهري است. اين بازيها چنان‏اند كه فرصت و نيرويي براي پرداختن به امور باطني باقي نمي‏گذارند و توجه شخص را صرف خود مي‏كنند...
  • اگر ذره‏اي به زندگي روح‏ات توجه كني روح تو خروارها به زندگي‏ات توجه خواهد كرد.
  • با وجود پيشرفتهاي بسيار بشر، بالاترين قدرت در دعا و توكل است. دعايي كه اساس آن ايمان و يقين باشد. ايماني كه از مشاهده و دريافت است نه ادعاي آن. با چنين ايماني هر كاري، هر كاري، هر كاري شدنيست.
  • تعليم به شيوه غيرمستقيم را بر طريقه مستقيم آن ترجيح دهيد.
  • از چه مي‏ترسي؟ آخر هر وحشتي مرگ است و مرگ جهشي براي صعود و آزادي روح است. مرگ را آرزو كن و مشتاقانه آماده آمدنش باش.
  • مانند آسمان بزرگ باش.
  • راه تو در هدف توست هدف را خيره بنگر.
  • در قتلگاهت بازي نكن كه قتل تو حتمي مي‏شود.
  • بر عليه خودت قيام كن و حكومت دروني‏ات را خلع كن.
  • گريه آتش درون‏ت را شعله‏ ور مي‏كند و حرارت روح را بيشتر.
  • مراقب آنچه راغب آني و آنچه مراقب توست باش.
  • تطهير جسم بدون تطهير روح مانند لباس پاكيزه بر تن نعش گنديده است.
  • به فكر خودت نباش تا در مكر خودت گرفتار نشوي.
  • از درون پر شو و از بيرون خالي شو.
  • دانه‏ هايي در تو كاشته شده كه اگر برويند كوير روحت بهشت مي‏شود و اگر نرويند در آن كوير شوره‏ زار از گرسنگي و تشنگي و تنهايي پوسيده و هلاك مي‏شوي. اي باغبان باغ را درياب كه باغبان بي‏باغ همچون پرنده بي‏پرواز است.
  • طلايي باش نه مفرغي و اگر طلايي هستي عيارت را بالا ببر و تمام عيار شو.
  • در حرص نزدن حرص بزن. در انكار خودت حريص باش آنگاه خود را پذيرفته‏اي.
  • زندگي كن نه مردگي كه زندگي آزاده‏گيست و مردگي آزردگي.
  • وقتي هيولاي درنده در كمين تو است بازي تو جان كندن است.
  • در زندان آرام نگير و به فكر رهيدن باش.
  • با روح‏ات مشورت كن و به قلبت گوش بده.
  • فرار نكن كه شكار كردن و دريدن تو از پشت آسان‏تر است. بايست يا به بالاي درختي برو.
  • خود را فراموش كن تا همه چيز را به ياد آوري. خود را در او گم كن تا براي هميشه پيدا شوي.
  • اگر در باتلاق بودي و شاخه‏اي در نزديكت، درنگ نكن. آنرا بگير و رهايش نكن.
  • بياد آور آنچه يادكننده را زنده مي‏كند و بيادش مي‏آورد.
  • به آنكه اعتمادپذير است اعتماد كن و اعتمادپذير آنست كه مي‏داند و مي‏تواند و مي‏بخشد و اما نيازمند كسي و چيزي نيست.
  • اعتماد به نفس اعتماد به ضعف است چون نفس ضعف است و اعتماد به ضعف اعتماد به كف است. به اقيانوس روح اعتماد كن نه نفس كف ‏مانند.
  • با خودت حرف نزن تا جان جهان با تو بگويد و به خود نينديش تا در انديشه خدا جاري شوي خود را برندار تا از دار دور شوي...
  • زندگي باطني را جداً جدي بگير چون مانا و ماندنيست و زندگي ظاهري را به شوخي جدي بگير كه ميرا و گذراست.
  • نبين چه مي‏داني كه خودبين مي‏شوي ببين چه نمي‏داني تا بينا شوي.
  • زندگي را زندگي كردن كار زنده‏گان است نه مرده‏گان.
  • خدمتگزاري آسمان كار فرزند آسمان است.
  • براي آنكه چيزي بشوي همان باش و جز آن نباش.
  • آتش روح‏ات را شعله‏ور كن و پخته شو زيرا آسمان تنها غذاي پخته مي‏خورد و غذاي ناپخته را پايين مي‏آورد.
  • ابر وقتي خود را مي‏گشايد باران مي‏آيد و زندگي مي‏آورد. بياموز و خود را بگشا و ببار تا زندگي به تو روي آورد و روح آورد.
  • پيش از آن زلزله ويرانگر بيدار شو و از اين خانه بگريز.
  • رود اگر جاري نباشد رود نيست گنداب و لجنزار است به دريا نمي‏ريزد بلكه به قبرستان لجن‏زيان بدل مي‏شود و روان اگر روان و روح اگر نور نشود همين شود.
  • روحي كه راح نيست از ريح تهيست.

پانویس

  1. در اينجا خداوند تجسم بخشي لا اله الا الله را بعنوان نشانة آن ذكر مي‌كند. اين يعني وجود چنين فردي تجسمي از يگانگي است. تعليم او دربارة يگانگي است. راه او يگانگي است و يكي و يگانگي و يكتايي در همة وجوه زندگي او آشكار است. او داراي هفت نشانة قدرت يگانگي است. هفت قدرت و نور و شعوري كه عصارة نور و قدرت همة عالم است. او مبلغ كسي نيست مبلغ چيزي نيست مگر مبلغ خدا؛ مبلغ يگانگي و مبلغ يگانه خداوند زندة عالم. همه چيز او براي يكي و دربارة يكي و در ارتباط با يكيست. حضورش تجسم يكيست و خودش يكپارچه است. همة زندگي او ترجمه و تفسير لا اله الا الله است. همة حركات او يك معنا داشته و دارد: انكار همة خدايان دروغين و اعلام حقانيت يك خداي حقيقي. پس اگر مدعي داشتن روح خدا بود ببينيد آيا او تجسم بخش يگانگي است. آيا او يگانه است. آيا نشانه‌هاي هفتگانة يگانگي را، تابش‌هاي هفت طيف نور را داراست … آيا وجود او بيانگر عظمت و جلال خداست زيرا خداوند در ادامه مي‌فرمايد «تا بگويد پس از خدا بترسيد» آيا آنكه مدعي است توانسته است با آشكار ساختن بزرگي خداوند، ترس از او را، ترس از دوري او را، ترس از گناه كردن را و ترس از محروميت الهي را سرايت دهد... ( برگرفته از کتاب الاهیسم جلد دوم)
  2. نظریه ازدواج تمدن ها در حالی مطرح می شود که به موازات آن تا به حال نظریات دیگری از جمله برخورد تمدن های هانتینگتون و نظریه گفتگوی تمدن ها مطرح شده است. این نظريه در بارۀ آيندۀ تمدن‌ها و در بارۀ راه حل مسائل تمدني، فرهنگي و ديني امروز مطرح شده است و پيوند تمدنها را زمينه ساز بروز تمدن جهاني و ابر تمدن ميداند. نظریه ازدواج تمدن ها، خودبینی دولتها و جوامع را مخرب می داند و بر پرهیز از جدایی تمدنی و فرهنگی تأکید دارد و بر جهانی سازی جوامع و نیز جهانی سازی فرهنگ و تمدن و ادیان توجه دارد. از این دیدگاه راه این جهانی سازی، برخورد تمدنها یا گفتگوی تمدنها نیست بلکه راه حل در ازدواج فرهنگها، پیوند تمدنها و ارتباط متقابل و نزدیک ادیان با یکدیگر مطرح می شود.- برگرفته از کتاب ۳۶۰ دکترین و نظریه فراگیر ایلیا میم

منابع

  1. کتاب جریان هدایت الهی جلد اول
  2. کتاب الاهیسم جلد دوم
  3. کتاب امین جلد اول (ایلیا ؛خدا با من است)
  4. کتاب آمین جلد سوم (ایلیا معلم بزرگ تفکر)
  5. کتاب کلام خلاق
  6. کتاب یکی یک (فرمولهای ازدواج)
  7. کتاب ۳۶۰ دکترین و نظریه فراگیر
  8. کتاب بسم الله و معانی آن از دیدگاههای مختلف
  9. کتاب بسم الله ؛کلید جهانها
  10. کتاب آئین قضاوت و روشهای داوری
  11. کتاب و طور سینین

پیوند به‌بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ