هوشنگ ابتهاج: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
RAHA68 (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
RAHA68 (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۳: خط ۳:


== دارای منبع ==
== دارای منبع ==
===اشعار===
=== سیاه مشق ===
=== سیاه مشق ===
{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۳۹: خط ۴۰:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
*<small>غزلی برای شهریار بدون منبع</small>
*<small>غزلی برای شهریار بدون منبع</small>

==='''''یگانگی'''''=== ( <small>''برای سهراب اعرابی، شهید جنبش سبز''</small> )

بر سنگ گوری تازه نامی هست.

دارنده این نام را هرگز ندیدم من.

اینجا میان سوگواران آشنایانند و خویشانند،

و مردمانی هم که چون من،

دارنده این نام را هرگز ندیدند و نمی دانند…

اما،

هر کس که اینجا هست،

با خشم و فریادی گره در مشت،

می‌داند که او را کشت…

در گرد گور تازه جمع سوگواران است.

دیگر کسی اینجا نمی‌پرسد،

این خفته در خاک

از کجا و از کدامان است…

می‌دانند او فرزند ایران است.<ref>{{یادکرد وب | عنوان=ویدئو/ سروده هوشنگ ابتهاج (سایه) برای سهراب اعرابی، شهید جنبش سبز «سایت خبری تحلیلی کلمه | وب‌گاه=سایت خبری تحلیلی کلمه | نشانی=http://www.kaleme.com/1394/04/20/klm-218975/?theme=fast | کد زبان=fa | تاریخ بازبینی=2015-08-15}}‏</ref><ref>{{یادکرد وب | عنوان=سروده هوشنگ ابتهاج (سایه) برای سهراب اعرابی، شهید جنبش سبز | وب‌گاه=YouTube | تاریخ=2015-08-13 | سال=2015 | نشانی=http://www.youtube.com/watch?v=DGCBnY7QC8I | کد زبان=fa | تاریخ بازبینی=2015-08-15}}‏</ref><ref>{{یادکرد وب | عنوان=هوشنگ ابتهاج - یگانگی | وب‌گاه=آپارات | تاریخ=2015-02-27 | سال=2015 | نشانی=http://www.aparat.com/v/zH2Zq/هوشنگ_ابتهاج_-_یگانگی | کد زبان=fa | تاریخ بازبینی=2015-08-16}}‏</ref>



=== مصاحبه ها===
=== مصاحبه ها===

نسخهٔ ‏۱۶ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۰۷:۱۹

هوشنگ ابتهاج، متخلص به «هـ. الف سایه»، یکی از بزرگترین شاعران دوره حاضر است. زادروز: (۱۳۰۶) در رشت.

دارای منبع

اشعار

سیاه مشق

به خوابی دیدمش غمگین نشسته      گرفته در بغل چنگی شکسته
من این چنگ حزین را می‌شناسم      دریغا عشق من، عشق شکسته
  • شعر چنگ حزین
سپیده سر زد و مرغ سحر خواند      سپهر تیره دامان زر افشاند
شبی گفتی به آغوش تو آیم      چه شب‌ها رفت و آغوشم تهی ماند
  • شعر تنهایی
سحرخیزان به سرناها دمیدند      نگهبانان مشعل‌ها دویدند
غریو از قلعهٔ ویرانه برخاست      گرفتاران به آزادی رسیدند
  • شعر سحرخیزان
در کنج قفس پشت خمی دارد شیر      گردن به کمند ستمی دارد شیر
در چشم ترش سایه‌ای از جنگل دور      ای وای خدایا چه غمی دارد شیر
  • شعر غم شیر
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت       در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی مارا به رخ ما بکشد       تنه‌ای به در این خانه تنها زد و رفت
  • شعر در خانه
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست       تا اشارات نظر نامه‌رسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن می‌گویم       پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
  • غزلی برای شهریار بدون منبع

===یگانگی=== ( برای سهراب اعرابی، شهید جنبش سبز )

بر سنگ گوری تازه نامی هست.

دارنده این نام را هرگز ندیدم من.

اینجا میان سوگواران آشنایانند و خویشانند،

و مردمانی هم که چون من،

دارنده این نام را هرگز ندیدند و نمی دانند…

اما،

هر کس که اینجا هست،

با خشم و فریادی گره در مشت،

می‌داند که او را کشت…

در گرد گور تازه جمع سوگواران است.

دیگر کسی اینجا نمی‌پرسد،

این خفته در خاک

از کجا و از کدامان است…

می‌دانند او فرزند ایران است.[۱][۲][۳]


مصاحبه ها

  • «من به سلامت تئوریک سوسیالیسم باور دارم. هنوز باور دارم که هیچ راهی جز سوسیالیسم پیش پای بشر نیست. کمونیسم هم یک آرمان دور است. تا به قول معروف یک انسان طراز نوین ساخته نشود که هر کس به اندازه کارش بخواهد و بهره‌مند شود، کمونیسم قابل تحقق نیست.»[۴]
    • گفتگو با مجله مهرنامه - مهر ۱۳۹۲
  • «عضو حزب توده نبودم، اما همیشه سوسیالیست بودم و به توده‌ای‌ها احترام می‌گذاشتم و رفیق آن‌ها بودم و با آن‌ها هم‌عقیده بودم.»[۴]
    • گفتگو با مجله مهرنامه - مهر ۱۳۹۲
  • «شناختن من کار مشکلی نیست. ما آدم‎های صاف و ساده‎ای هستیم که به معنای واقعی از پشت کوه آمده‎ایم. این کوه بلند البرز ولایت مرا از ولایت خیلی‎ها جدا می‎کند. آدم‎های ساده شناختن‌شان هم ساده است. بعضی‎ها بی‌خود زحمت می‎کشند که نکته‎هایی پیدا بکنند و بگویند. نگفته هم معلوم است. چیز مهمی نیست؛ ولی خوب من موافق‌ام و این روزها هر چه گفتم، از باور خودم گفتم و با صداقت خواهم گفت. هیج چیز را به خودم نبستم. هیچ ادایی درنیاوردم. این تنها توفیق من است و تنها چیزی است که می‎توانم به آن ببالم. باقی فرعِ قضیه است. مهارت‎هایی هست که آدم‎ها در طول زمان کسب می‎کنند و هر مهارت هم در جای خودش قیمتش از بقیه مهارت‎هاست. مهارت‎ها قابل کسب است، آن چیزی که گوهر اصلی است، آن قیمت دارد. خوش به حال کسانی که می‎توانند این مهارت‎ها را تا آن جا که ممکن است، حفظ کنند یا بیان کنند. مهارت آن موقعی ارزش دارد که در بیان یک چیز باارزش باشد، وگرنه چیزی نیست.»[۵]
    • سخنرانی در بزرگداشت خود - آبان ۱۳۹۲
  • - کی از زندان آزاد شدین؟

-«چهارم اردیبهشت ۱۳۶۳.»

-درسته که نامه شهریار به آیت الله خامنه‌ای در آزادی شما نقش داشت؟

-«گمان می‌کنم بله. اون وقتی که من زندان بودم شهریار یه نامه‌ای به آقای خامنه‌ای نوشت. کسی که اون نامه رو به آقای خامنه‌ای رسوند برام تعریف کرد که شهریار نوشت که وقتی شما سایه رو زندانی کردید فرشته‌ها بر عرش الهی گریه می‌کنند. من با سایه زندگی کردم، این اله است بله است. عارفه!. این قضیه رو سال ۶۶ این آقا تو خونه شهریار به من گفت. باید درست باشه این حرف چون یه روز منو صدا کردن و گفتن بساطتو جمع کن و بدون محاکمه آزاد شدم.»

    • خاطرات دوران زندان - کتاب پیر پرنیان‌اندیش [۶]

درباره او

  • «سایه یکی از افتخارات ایران است. او با شعرهایش و کارهای دیگری که کرده، از افتخارات ماست.»
  • «من و سایه با یکدیگر هم‌سال هستیم. ایشان در آن سال‌های دور از رشت آمده بودند. ما انجمن ادبی داشتیم که در ایام تابستان در حیاط خانه‌مان جمع می‌شدیم و شعر می‌خواندیم. در زمستان هم که حیاط قابل استفاده نبود، از تالار مدرسه دارالفنون استفاده می‌کردیم. یک بار دیدم جوانی بسیار زیبا و خوش‌سخن و خنده‌رو از میان جمعیت بلند شد و گفت می‌خواهم شعر بخوانم. گفتم شما تاج سر ما هستید و آن شب غوغا کرد و شعر خوبی خواند. آن موقع هنوز نمی‌دانست باید کجا برود و کسی را هم نمی‌شناخت. به قدری شعرش گل کرد که به همه خوش گذشت و رفته رفته با هم دوست شدیم. آقای سایه همواره آدمی کم‌معاشرت بوده است، ولی ما همواره با یکدیگر در ارتباط بوده‌ایم. من آن شعرش را که می‌گوید، من و هزار امید است، هر هزار تویی، بسیار دوست دارم و یادم هست وقتی شعر را سروده بود، چندی بعد یک جابه‌جایی در آن صورت گرفت که بدل به این شعر زیبا شد. به گمان من سایه ذوق الهی دارد و وقتی غزل‌هایش را می‌خوانیم، فکر می‌کنم به جایی مقدس مربوط است. من با آن غزلش که می‌گوید «... دو چشم مرا نشانه گرفت» بسیار گریستم. من به سایه عزیز ارادت خاص دارم و همیشه خیر او را خواسته‌ام. در سفرهایی که داشتم، مهمانش بودم. در یک مهمانی به ما ماهی سفید داد که بسیار خوشمزه بود. سایه برای ادبیات ایران غنیمتی است که کم به دست می‌آید. یکی از بزرگان ادب ایران است. امید که سایه جناب سایه سال‌ها بر سر ما باشد.»
  • «در طول چهل و اندی سال دوستی از نزدیک و خوشبختانه بسیار نزدیک، هرگز ندیدم که او هنرمند راستینی، از مردم زمانه ما را به چشم انکار نگریسته باشد. در میان صدها دلیلی که به عظمت او می‎توان اقامه کرد، همین یک دلیل بس که او بر چکاد بلندی ایستاده که نیازی به انکار دیگران ندارد و این موهبتی است الهی. باز هم از همان فرمول دشمن‎تراشانهٔ خودم استفاده می‎کنم و می‎گویم، متجاوز از نیم قرن است که نسل‎های پی در پی عاشقان شعر فارسی حافظه‎های‌شان را از شعر سایه سرشار کرده‎اند. امروز اگر آماری از حافظه‎های فرهیختهٔ شعردوست در سراسر قلمرو زبان فارسی گرفته شود، شعر هیچ‌یک از معاصران زنده نمی‎تواند با شعر سایه رقابت کند. بسیاری از مصرع‏‌های شعر او در حکم امثال سایره درآمده است و گاه گاه در زندگی بدان تمثل می‎شود. از همان حدود ۶۰ سال پیش که در نوجوانی سرود: «روزگاری شد و کس مردِ رهِ عشق ندید / حالیا چشم جهانی نگرانی من و توست». تا به امروز که غمگنانه با خویش زمزمه می‎کند «یک دم نگاه کن که چه بر باد می‎دهیم / چندین هزار امید بنی‎آدم است این». بسیاری از این سخنان او حکم امثال سایره به خود گرفته‎اند.»
  • «من، محمود، نه فقط با غزل‌‎ها و مهربانی‎های‎تان همیشه با شما بوده‎ام، بلکه هرکجا بوده و باشم، حافظِ به سعی سایه، بر دیدهٔ چشم‌های من بوده است و هست. «دیدنِ روی تو را دیدهٔ جان‌بین باید / وین کجا مرتبهٔ چشم جهان‌بینِ من است».»
  • «من در آن سال‌ها حاضر نبودم به رادیو بروم و از طرفی برخی دوستان مرا محاکمه می‌کردند و می‌گفتند باید برای همه ملت ایران بخوانم. زمان گذشت تا این‌که گفتند کسی رییس مرکز موسیقی رادیو شده که آدم متفاوتی است و می‌توانید با او حرف بزنید و آن شخص جناب هوشنگ ابتهاج بود. من پیش‌تر با اشعارش آشنایی مختصری داشتم. به دیدن ایشان رفتم و همان‌جور که انتظار داشتم، با برخورد یک چهره فرهیخته و ادیب روبه‌رو شدم، در آن دیدار جناب سایه بسیار زیبا برخورد کردند، گفتند در برنامه‌های ما شرکت کنید. موافقت نکردم، اما آن‌قدر خوب و زیبا برخورد کرد که باعث تشویق من شد. ایشان همواره مرا در کار و فعالیت تشویق می‌کردند. پس از آن فعالیتم در رادیو آغاز شد و رابطه عاشقانه‌ای با جناب ایشان پدید آمد و روزی دو سه بار در هفته به منزل‌شان می‌رفتم و از دیدگاه ظریف زیبایی‌شناسی‌اش بهره می‌بردم. مرا شاعرانه و رندانه تشویق می‌کرد.»
  • «در آن سال‌ها که خدمت جناب سایه می‌رسیدیم، بسیاری دیگر از ادیبان و شاعران حضور داشتند؛ به‌آذین، محمد قاضی، سیاوش کسرایی، احسان طبری و بسیاری دیگر حضور داشتند. دوره درخشانی در زندگی من بود. ایشان همواره با صبر و حوصله کار می‌کردند. به اعتقاد من در شکل‌گیری دیدگاه اجتماعی در موسیقی ایران بسیار اثرگذار بودند و در گروهی که به وجود آمد، جناب سایه سردسته بود. ایشان مثل پدر ما بود و ما هم مانند پروانه به گرد ایشان جمع شده بودیم.»
  • «سایه از سال‌های دهه ۵۰ با بهترین موسیقی‌دان‌ها در ارتباط بود و با فعالیت‌هایی که صورت گرفت، جانی دیگر به موسیقی ایرانی دمیده شد و نقش ایشان در ریاست بخش موسیقی رادیو بسیار باارزش و محترم بود»

منابع

  1. «ویدئو/ سروده هوشنگ ابتهاج (سایه) برای سهراب اعرابی، شهید جنبش سبز «سایت خبری تحلیلی کلمه». سایت خبری تحلیلی کلمه. بازبینی‌شده در ۲۰۱۵-۰۸-۱۵. 
  2. «سروده هوشنگ ابتهاج (سایه) برای سهراب اعرابی، شهید جنبش سبز». YouTube. ۲۰۱۵-۰۸-۱۳. بازبینی‌شده در ۲۰۱۵-۰۸-۱۵. 
  3. «هوشنگ ابتهاج - یگانگی». آپارات. ۲۰۱۵-۰۲-۲۷. بازبینی‌شده در ۲۰۱۵-۰۸-۱۶. 
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ مهرنامه، شماره ۳۱، مهر ۱۳۹۲، گفتگوی محمد قوچانی، مهدی یزدانی‌خرم و علیرضا غلامی با هوشنگ ابتهاج، صفحه 243
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ ۵٫۶ ۵٫۷ گزارش ایسنا از بزرگداشت هوشنگ ابتهاج، دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۲.
  6. فصل زندان کتاب پیر پرنیان اندیش، سایت راه توده، فروردین ماه ۱۳۹۲.

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ
هوشنگ ابتهاج
موجود است.