حافظ: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
←دیوان غزلیات: افزودن مطلب برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
|||
خط ۱۲۲: | خط ۱۲۲: | ||
== درباره حافظ == |
== درباره حافظ == |
||
* «حافظ بدون شک، درخشانترین ستاره ی فرهنگ فارسی است.» |
|||
** ''[[سید علی خامنه ای]]'' |
|||
* «کنون این دل هوای خواجه کرده//هوای حافظ آزاده کرده//که با هر شعر خود گویی زبانیست//گشاینده ز هر سر نهانیست//چو حافظ گشت شاعر در جوانی//خداوند داد بر او یک زبانی//که گوید بر بشر هر سر غیبی//مبرا باشد از هر کذب و عیبی//کنون صدها درود از من به روحش//به روح پاک و پر جوش و خروشش//خداوندا قرین رحمتش کن//بر اعمال نکوهش هم فزون کن» |
* «کنون این دل هوای خواجه کرده//هوای حافظ آزاده کرده//که با هر شعر خود گویی زبانیست//گشاینده ز هر سر نهانیست//چو حافظ گشت شاعر در جوانی//خداوند داد بر او یک زبانی//که گوید بر بشر هر سر غیبی//مبرا باشد از هر کذب و عیبی//کنون صدها درود از من به روحش//به روح پاک و پر جوش و خروشش//خداوندا قرین رحمتش کن//بر اعمال نکوهش هم فزون کن» |
نسخهٔ ۲۵ مهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۱۶:۴۹
خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی، به تأیید اکثر محققین و کارشناسان شعر و ادب، و برخی ادیبان غربی نظیر گوته و جان پین و آندره ژید، بزرگترین شاعر تاریخ شعر در جهان است. زادگاه و آرامگاه وی در شیراز است، (۷۱۶ - ۷۹۲ هجری قمری) برابر با (۲۶/۱۳۲۵ - ۹۰/۱۳۸۹ میلادی)اشعار او بواسطه معانی دقیق پنهان در درون غزل و تصویر سازی خیال انگیز و پیوند عشق زمینی و عرفانی شهرت دارد.
دارای منبع
دیوان غزلیات
- «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»
- «آیین تقوا ما نیز دانیم// لیکن چه چاره، با بخت گمراه»
- «عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید// ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی»
- «از آن به دیر مغانم عزیز میدارند// که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست»
- «بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود// خودفروشان را بهکوی میفروشان راه نیست»
- «به بانگ مطرب و ساقی اگر ننوشی می// علاج کی کنمت "آخرالدواء الکی"»
- «به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر// به بند و دام نگیرند مرغ دانا را»
- «به کوی عشق منه بیدلیل راه، قدم// که من بهخویش نمودم صد اهتمام نشد»
- «به میپرستی از آن نقش خود بر آب زدم// که تا خراب کنم نقش خودپرستیدن»
- «بیا که رونق این کارخانه کم نشود// بهزهد همچو تویی یا بهعیش همچو منی»
- ((تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست رهرو گر صد هزار هنر دارد توکل بایدش))
- «بی پیر مرو تو در خرابات// هرچند سکندر زمانی»
- «بیخار گل نباشد و بینیش، نوش هم// تدبیر چیست؟ وضع جهان اینچنین فتاد»
- «پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت// آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد»
- «پیوند عمر بسته بهموئی است هوش دار// غمخوار خویش باش غم روزگار چیست؟»
- «حجاب راه تویی حافظ، از میان برخیز// خوشا کسی که در این راه بیحجاب رود»
- «حافظ! از باد خزان در چمن دهر مرنج// فکر معقول بفرما، گل بیخار کجاست؟»
- «حسنت بهاتفاق ملاحت جهان گرفت// آری بهاتفاق، جهان میتوان گرفت»
- «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم// سرزنشها گر کند خار مغیلان غممخور»
- «در کوی ما شکستهدلی میخرند و بس// بازار خودفروشی از آنسوی دیگر است»
- «دریغ و درد که تا این زمان ندانستم// که کیمیای سعادت رفیق بود، رفیق»
- «دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند// گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند»
- «زین سرزنش که کرد تو را دوست حافظا// بیش از گلیم خویش مگر پا کشیدهای؟»
- «سالها دل طلب جام جم از ما میکرد// آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد»
- «سخن بهنزد سخندان ادا مکن حافظ// که تحفه، کس دُر و گوهر به بحر و کان نبرد»
- «سر و چشمی چنین زیبا، توگویی چشم ازو بردوز// برو کاین وعظ بی معنی مرا درسر نمیگیرد»
- «شوق لبت برد از یاد حافظ// درس شبانه، ورد سحرگاه»
- «عاشق که شد یار به حالش نظر نکرد//ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست»
- «فریب جهان قصهٔ روشن است// سحر تا چه زاید شب آبستن است»
- «قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند// ما که رندیم و گدا دیر مغان مارا بس»
- «قطع این مرحله بیهمرهی خضر مکن// ظلمات است بترس از خطر گمراهی»
- «که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشهچین دارد// بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است»
- «محتسب خم شکست و من سر او// سن بالسن و الجروح قصاص»
- «محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد// قصه ماست که در هر سر بازار بماند»
- «من و انکار شراب؟ این چه حکایت باشد// غالبأ اینقدرم عقل و کفایت باشد»
- «من ترک عشق و شاهد و ساغر نمی کنم// من لاف عقل میزنم این کار کی کنم؟»
- «من که شبها ره تقوا زده ام بادف وچنگ// این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد؟»
- «نقد صوفی نه همین صافی بیغش باشد// ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد»
- «مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی// که گفتهاند نکوئی کن و در آب انداز»
- «مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد// که، نهادست به هر مجلس وعظی دامی»
- «نه عمر نوح بماند نه ملک اسکندر// نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش»
- «ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم// یا جام باده! یا قصه کوتاه!»
- «نیکنامی خـواهی ایدل، بابدان صحبت مدار// خودپسندی جان من برهان نادانی بود»
- «هرآنکسی که در این حلقه نیست زنده به عشق// بر او نمرده، بهفتوای من نماز کنید»
- «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق// ثبت است بر جریده عالم دوام مـا»
- «یارب مباد آنکه گدا معتبر شود// گر معتبر شود زخدا بیخبر شود»
- «یا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید// دود آهیش در آیینه ادراک انداز»
- «جای آن است که خون موج زند در دل لعل// زین تغابن که خزف میشکند بازارش»
- هاتفی از گوشه ی میخانه دوش // گفت ببخشند گنه می بنوش
- «آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست// هرکجا هست خدایا به سلامت دارش»
- «در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن// شرط اول قدم آن است که مجنون باشی»
- «ز زرت كنند زیور به زرت كشند در بر// من بينواي مضطر چه كنم كه زر ندارم»
- «دگر مگو كه خواهم كه ز درگهت برانم// تو براين و من برآنم كه دل ازتو برندارم»
- « صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم؟ // تا به کی در غم تو ناله ی شبگیر کنم؟»
درباره حافظ
- «حافظ بدون شک، درخشانترین ستاره ی فرهنگ فارسی است.»
- «کنون این دل هوای خواجه کرده//هوای حافظ آزاده کرده//که با هر شعر خود گویی زبانیست//گشاینده ز هر سر نهانیست//چو حافظ گشت شاعر در جوانی//خداوند داد بر او یک زبانی//که گوید بر بشر هر سر غیبی//مبرا باشد از هر کذب و عیبی//کنون صدها درود از من به روحش//به روح پاک و پر جوش و خروشش//خداوندا قرین رحمتش کن//بر اعمال نکوهش هم فزون کن»
- «آنکه پشمینه پوشید دیری// نغمهها زد همه جاودانه// عاشق زندگانی خود بود// بیخبر در لباس فسانه// خویشتن را فریبی همیداد- حافظ این چه کید و دروغی است// کز زبان می و جام و ساقیست// نالی ار تا ابد باورم نیست// که بر آن عشقبازی که باقیست// من بر آن عاشقم که رونده است»
- «ای حافظ، خود را با تو مقایسهکردن عجیب جنونی است! تو دریایی و در قبال تو ما قطراتی بیش نیستیم.»
- یوهان ولفگانگ گوته، دیوان شعر غربی شرقی
- «بهراستی کیست این قلندر یکلاقبای کفرگو که در تاریکترین ادوار سلطهٔ ریاکاران زهدفروش، در نهاربازار زاهدنمایان و در عصری که حتی جلادان ِ آدمیخوار ِ مغروری چون امیرمبارزالدین و پسرش شاهشجاع بنیان حکومت آنچنانی خود را بر حدزدن و خمشکستن و نهی از منکر و غزوات مذهبی نهادهاند، یکتنه وعدهٔ رستاخیز را انکار میکند، خدا را عاشق و شیطان را عقل میخواند.»
- احمد شاملو، مقدمه دیوان حافظ
- «به عقیده اینجانب که گمان میکنم مطابق عقیده اکثریت عظیمه فضلای ایرانی و همچنین فضلای غیرایرانی... باشد مابین شعرای درجه اول زبان فارسی... بدون هیچ استثناء آنکسی که اشعار او مستجمع جمیع محاسن لفظی و معنی شعر و جمیع مزایای صورتی وحقیقی کلام بلیغ و خود او افصح فصحای اولین و آخرین و املح شعرای متقدمین ومتأخرین است... بدون هیچ تأمل و تردید خواجه شمسالدین محمد شیرازی است... وجود او نه فقط باعث افتخار ایرانیان بلکه مایه مباهات نوع بشر است!»
- علامه محمد قزوینی/ ۱۳۲۱ خورشیدی، مقدمه کتاب "بحث در آثار و افکار و احوال حافظ"
- «خواجه حافظ عمری شاهد و ناظر تبدلات و تحولات سیاسی و اجتماعی گوناگون بوده و ملاحظه کرده که هرروز یکدسته مردم ستمگر و بیقابلیت جانشین یکدسته مردم دیگر شبیه به خود میشوند و یک بدبختی تازه پیشآورده، همشهریان او را دچار فقر و بینوایی و بدبختی ساختهاند.»
- دکتر قاسم غنی/ بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، چاپ تهران - ۱۳۶۱ خورشیدی
- «نشد به طرز غزل همعنان ما حافظ// اگرچه در صف رندان ابولفوارس شد»
پیوند بهبیرون
پانویس