صادق هدایت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
کافر مقدس (بحث | مشارکت‌ها)
کافر مقدس (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
[[پرونده:Sadegh hedayat.jpg|thumb|left|200px|[[سیاست]] چیز گُهی است. کار من نیست. تو یک مملکت حسابی سیاست را می‌دهند دست متخصّص، نه دست من و امثال من - صادق هدایت]]
[[پرونده:Sadegh hedayat.jpg|thumb|left|200px| ما همه بچه سیاستیم. با سیاست کاری نداریم، ولی سیاست با ما کار دارد!
وقتی هم پایش بیفتد باید حقش را گذاشت کف دستش! - صادق هدایت]]


'''[[W:صادق هدایت|صادق هدایت]]'''، نویسنده و مترجم معاصر ایرانی. زادروز: ([[W:۲۸ بهمن ۱۲۸۱ (خورشیدی)|۲۸ بهمن ۱۲۸۱]]) برابر با ([[W:۱۷ فوریه ۱۹۰۳ (میلادی)|۱۷ فوریه ۱۹۰۳]]) در تهران می‌باشد. هدایت در تاریخ ([[W:۱۹ فروردین ۱۳۳۰ (خورشیدی)|۱۹ فروردین ۱۳۳۰]]) برابر با ([[W:۹ آوریل ۱۹۵۱ (میلادی)|۹ آوریل ۱۹۵۱]]) در پاریس، دست به خودکشی زد. آرامگاه او در گورستان پرلاشز می‌باشد.
'''[[W:صادق هدایت|صادق هدایت]]'''، نویسنده و مترجم معاصر ایرانی. زادروز: ([[W:۲۸ بهمن ۱۲۸۱ (خورشیدی)|۲۸ بهمن ۱۲۸۱]]) برابر با ([[W:۱۷ فوریه ۱۹۰۳ (میلادی)|۱۷ فوریه ۱۹۰۳]]) در تهران می‌باشد. هدایت در تاریخ ([[W:۱۹ فروردین ۱۳۳۰ (خورشیدی)|۱۹ فروردین ۱۳۳۰]]) برابر با ([[W:۹ آوریل ۱۹۵۱ (میلادی)|۹ آوریل ۱۹۵۱]]) در پاریس، دست به خودکشی زد. آرامگاه او در گورستان پرلاشز می‌باشد.


== دارای منبع ==
== دارای منبع ==
===[[توپ مرواری]]===
=[[توپ مرواری]]=
* «خدای جهودی آن ها قهار و جبار و کین توز است و همه اش دستور کشتن و چاپیدن مردمان را می دهد و پیش از روز رستاخیز حضرت صاحب را می فرستد تا حسابی دخل امتش را بیاورد و آنقدر از آن ها قتل عام بکند که تا زانوی اسبش در خون موج بزند.
* «خدای جهودی آن ها قهار و جبار و کین توز است و همه اش دستور کشتن و چاپیدن مردمان را می دهد و پیش از روز رستاخیز حضرت صاحب را می فرستد تا حسابی دخل امتش را بیاورد و آنقدر از آن ها قتل عام بکند که تا زانوی اسبش در خون موج بزند.
تازه مسلمان مومن کسی است که به امید لذت های موهوم شهوانی و شکم پرستی آن دنیا با فقر و فلاکت و بدبختی عمر را بسر برد و وسایل عیش و نوش نمایندگان مذهبش را فراهم بیاورد. همه اش زیر سلطه اموات زندگی می کنند و مردمان زنده امروز از قوانین شوم هزار سال پیش تبعیت می کنند، کاری که پست ترین جانور نمی کند.»
تازه مسلمان مومن کسی است که به امید لذت های موهوم شهوانی و شکم پرستی آن دنیا با فقر و فلاکت و بدبختی عمر را بسر برد و وسایل عیش و نوش نمایندگان مذهبش را فراهم بیاورد. همه اش زیر سلطه اموات زندگی می کنند و مردمان زنده امروز از قوانین شوم هزار سال پیش تبعیت می کنند، کاری که پست ترین جانور نمی کند.»


'''توپ مرواری'''
'''توپ مرواری'''



همه اولیا و انبیا سامی هتا آن هایی که به صلح جویی و بشر دوستی مشهورند ، هوچی و چاقوکش بوده اند!

'''توپ مرواری'''


عید قربان مسلمانان با کشتار گوسفندان و وحشت و کثافت و شکنجه جانوران برای خداوند بخشایشگر مهربان است.

'''توپ مرواری'''


تمام فلسفه ی اسلام روی نجاسات بنا شده است. اگر پایین تنه را از آن بگیرند، اسلام روی هم می غلتد و دیگر مفهومی ندارد
بعد هم علمای این دین مجبورند از صبح تا شام با زبان ساختگی عربی سر و کله بزنند و سجع و قافیه های بی معنی و پر طمطراق برای اغفال مردم بسازند و یا تحویل هم بدهند.

'''توپ مرواری'''





خط ۲۴: خط ۴۳:


'''توپ مرواری'''
'''توپ مرواری'''


خدا مقامش عالی تر از این است که اصلن وجود داشته باشد!

'''توپ مرواری'''


دیکتاتور امروز به مراتب خطرناک تر از دیکتاتور هزار سال پیش است

'''توپ مرواری'''



مذهب بهانه و افسار دست یک مشت گرگ است که به لباس میش درآمده اند و جز تخم نفاق و کینه ثمر دیگری به بار نمی آورند.
برخی برای تایید حرص و آز و شهوت و خودپسندی و جاه طلبی خودشان آمده اند دنیای نامریی و خدای قهاری تصور کرده اند که تمایلات پست آن ها را دارد.
آن ها نماینده و تعزیه گردان همین دستگاهند و برای سود و زیان خود آیه می آورند و پایش بیفتد با شیطان هم می سازند تا موجودات را تا ابد پست و احمق و گدا و مطیع نگهدارند و همینکه قوت گرفتند این آقایان زاهد و عابد و مسلمان حتا مدعی تاج و تخت هم می شوند!
به همین مناسبت یک پا دشمن خونی ما هستند

'''توپ مرواری'''



=کاروان اسلام=

مذهب چی؟! کشک چی؟! مگر اسلام به جز چاپیدن و آدم کشی است؟! همه ی قوانین آن برای یک وجب جلو آدم و یک وجب عقب آدم درست شده.

یا مسلمان بشوید و از روی کتاب "زبده النجاسات" عمل کنید، یا می کشیمتان و یا خراج بدهید. این تمام منطق اسلام است!

'''کاروان اسلام'''




در آن دنیا به مرد مسلمان فرشته ای می دهند که پایش در مشرق و سرش در مغرب است . به اضافه ی هفتاد هزار شتر و قصری که هفتاد هزار اتاق دارد.
من حاضرم اعمال شاقه بکنم و به من این فرشته را ندهند که نمی توانم سر و تهش را جمع بکنم.
آن قصر را هم اگر روزی یک اتاقش را جارو بزنم تازه در آن دنیا جاروکش می شوم و اگر بنا باشد به هفتاد هزار شتر رسیدگی کنم شترچران خواهم شد!
این بهشت به درد یک مشت آخوند شپشو و عرب موش خوار می خورد!

'''کاروان اسلام'''





یک نگاه به نقشه ی جغرافیا بینداز ...!
همه ملل اسلامی توسری خور ، بدبخت ،جاسوس،دست نشانده و مزدور هستند

'''کاروان اسلام'''





خط ۴۱: خط ۱۰۹:
* «افکار پوچ!-باشد،ولی از هر حقیقتی بیشتر مرا شکنجه می‌کند-آیا این مردمی که شبیه من هستند،که ظاهرا احتیاجات وهوا وهوس مرا دارند برای گول زدن من نیستند؟آیا یک مشت سایه نیستند که فقط برای مسخره کردن و گول زدن من به وجود آمده اند؟ آیا آن چه که حس می‌کنم،می بینم ومی سنجم سرتاسر موهوم نیست که با حقیقت خیلی فرق دارد؟»
* «افکار پوچ!-باشد،ولی از هر حقیقتی بیشتر مرا شکنجه می‌کند-آیا این مردمی که شبیه من هستند،که ظاهرا احتیاجات وهوا وهوس مرا دارند برای گول زدن من نیستند؟آیا یک مشت سایه نیستند که فقط برای مسخره کردن و گول زدن من به وجود آمده اند؟ آیا آن چه که حس می‌کنم،می بینم ومی سنجم سرتاسر موهوم نیست که با حقیقت خیلی فرق دارد؟»
** ''[[بوف کور]]''
** ''[[بوف کور]]''
===پیام کافکا===
[[پرونده:Hedayatdeadbody.jpg|thumb|left|200px|پیکر بی جان هدایت، پاریس فروردین ۱۳۳۰]]

* همه چیزهایی که برای ما جدی و منطقی و عادی بود، یکباره معنی خود را گم می کنند، عقربک ساعت جور دیگر به کار می افتد، مسافتها با اندازه گریهای ما جور در نمی آید، هوا رقیق می شود و نفسمان پس میزند. آیا برای اینکه منطقی نیست؟ برعکس؛ همه چیز دلیل و برهان دارد، یک جور دلیل وارونه؛ منطق افسارگسیخته ای که نمی توان جلویش را گرفت.
** ''[[پیام کافکا]]''




===[[فواید گیاهخواری]]===
=[[فواید گیاهخواری]]=
* اگر نژاد آدمیزاد باید روزی به اوج ترقی و تکامل برسد در یک محیط طبیعی با خوراک نباتی خواھد بود. چنان که گوشت خواری و تمدن مصنوعی او را فاسد کرده و به سوی پرتگاه نیستی می‌کشاند. مگر اینکه یک نژاد برومند و نونهالی که زندگانیش از روی قوانین طبیعت است جانشین او بشود وگرنه به طرز ننگینی نژاد او خاموش خواھد گشت.
* اگر نژاد آدمیزاد باید روزی به اوج ترقی و تکامل برسد در یک محیط طبیعی با خوراک نباتی خواھد بود. چنان که گوشت خواری و تمدن مصنوعی او را فاسد کرده و به سوی پرتگاه نیستی می‌کشاند. مگر اینکه یک نژاد برومند و نونهالی که زندگانیش از روی قوانین طبیعت است جانشین او بشود وگرنه به طرز ننگینی نژاد او خاموش خواھد گشت.
** ''[[فواید گیاهخواری]]''
** ''[[فواید گیاهخواری]]''
خط ۶۰: خط ۱۲۳:




* همیشه سلاخ خانه ها را بیرون شهر دور از مردم می سازند تا جنایات کشتار را از چشم آن ها بپوشانند. سلاخ خانه اختراع حیوان دوپاست. هیچ جانور درنده و خونخواری با این رذالت طعمه ی خود را نمی خورد. انسان روی گرگ و جانوران خونخوار روی زمین را سفید کرده است
* همیشه سلاخ خانه ها را بیرون شهر دور از مردم می سازند تا جنایات کشتار را از چشم آن ها بپوشانند. سلاخ خانه اختراع حیوان دوپاست. هیچ جانور درنده و خونخواری با این رذالت طعمه ی خود را نمی خورد. انسان روی گرگ و جانوران خونخوار روی زمین را سفید کرده است
** ''[[فواید گیاهخواری]]''
** ''[[فواید گیاهخواری]]''


خط ۱۱۶: خط ۱۷۹:
* « پرنده را برای قفس نیافریده اند، اسب و الاغ با زین زاییده نشده اند.
* « پرنده را برای قفس نیافریده اند، اسب و الاغ با زین زاییده نشده اند.


واضح تر بگوییم: انسان آنان را از طبیعت دزدیده و برای هر کدام یک مصرف و کاری تراشیده است.»
واضح تر بگوییم: انسان آنان را از طبیعت دزدیده و برای هر کدام یک مصرف و کاری تراشیده است.»
''[[انسان و حیوان]]''
''[[انسان و حیوان]]''
خط ۱۳۶: خط ۱۹۹:




===سگ ولگرد===
* «همه محض رضای خدا او را می زدند و به نظرشان خیلی طبیعی بود سگ نجسی را که مذهب نفرین کرده و هفت تا جان دارد برای ثواب بچزانند.»
''سگ ولگرد''


بعضی ها فقط پول دارند و تمام عنوان و حیثیت این ها به همان پول است. این ها خود را لایق همه چیز می دانند و قیافه ی اشخاص باهوش به خود می گیرند، ولی چقدر در نظر من پست هستند و همیشه از ته دل آن ها را تحقیر کرده ام.
''هوسباز''






====مرگ ====
==مرگ ==


* «تنها در گورستان است که خونخواران و دژخیمان از بیدادگری خود دست می کشند و بی گناه شکنجه نمی شود. نه ستمگر است و نه ستمدیده، بزرگ و کوچک در خواب شیرینی فرو رفته اند.
* «تنها در گورستان است که خونخواران و دژخیمان از بیدادگری خود دست می کشند و بی گناه شکنجه نمی شود. نه ستمگر است و نه ستمدیده، بزرگ و کوچک در خواب شیرینی فرو رفته اند.
خط ۱۵۸: خط ۲۲۸:
''[[مرگ]]''
''[[مرگ]]''



=پیام کافکا=
[[پرونده:Hedayatdeadbody.jpg|thumb|left|200px|پیکر بی جان هدایت، پاریس فروردین ۱۳۳۰]]

* همه چیزهایی که برای ما جدی و منطقی و عادی بود، یکباره معنی خود را گم می کنند، عقربک ساعت جور دیگر به کار می افتد، مسافتها با اندازه گیری های ما جور در نمی آید، هوا رقیق می شود و نفسمان پس می زند. آیا برای اینکه منطقی نیست؟ برعکس؛ همه چیز دلیل و برهان دارد، یک جور دلیل وارونه؛ منطق افسارگسیخته ای که نمی توان جلویش را گرفت.
** ''[[پیام کافکا]]''




خط ۱۸۱: خط ۲۵۷:
** ''[[مصطفی فرزانه]]، آشنایی با صادق هدایت''
** ''[[مصطفی فرزانه]]، آشنایی با صادق هدایت''
\نه تنها یک تشابه بین چشم‌های او و انسان وجود داشت، بلکه یک‌نوع تساوی دیده می‌شد. دو چشم مشی پر از درد و زجر و انتظار که فقط در پوزه یک سگ سرگردان ممکن است دیده شود. (سگ ولگرد، صادق هدایت، سال ۱۳۲۱)
\نه تنها یک تشابه بین چشم‌های او و انسان وجود داشت، بلکه یک‌نوع تساوی دیده می‌شد. دو چشم مشی پر از درد و زجر و انتظار که فقط در پوزه یک سگ سرگردان ممکن است دیده شود. (سگ ولگرد، صادق هدایت، سال ۱۳۲۱)

===سگ ولگرد===

هاسمیک: "... و فهمید همهٔ کیف‌هایی که برای مردم معمولی جایز بود برای کسی که دنیاهایی مافوق تصورات و لذایذ سایرین ایجاد می‌کرد غیر‌ممکن بود." '''تجلی'''

مرد میزبان: "...- مخصوصا اتومبیل که با بوق و گرت و خاک، روحیهٔ شاگرد شوفررو تا دورترین ده‌کوره‌ها می‌بره - افکار تازه به‌دورون رسیده، سلیقه‌های کج و کوچ و تقلید احمقونه تو هر سولاخی می‌چپونه!" '''تاریک‌خانه'''

مرد میزبان: "گفت: «- من هیچ وقت در کیف‌های دیگرون شریک نبوده‌ام، همیشه یه احساس سخت یا یه احساس بدبختی جلو منو گرفته: - درد زندگی، اشکال زندگی. اما از همیه این اشکالات مهمتر جوال رفتن با آدم‌هاست شر جامعیه گندیده، شر خوراک و پوشاک، همیه اینا دائما از بیدار شدن وجود حقیقی ما جلوگیری می‌کنه. یه وقت بود داخل اونا شدم، خواستم تقلید سایرین رو در بیارم، دیدم خودمو مسخره کرده‌ام هر چی رو که لذت تصور می‌کنن همه‌رو امتحان کردم، دیدم کیف‌های دیگرون به درد من نمی‌خوره." '''تاریک‌خانه'''

مرد میزبان: "اصلا من تنبل آفریده شدم. - کار و کوشش مال مردم توخالیس، به این وسیله می‌تونن چاله‌یی که تو خودشونه پر بکنن." '''تاریک‌خانه'''

"او همهٔ این علما و فضلا را بزرگ کرده بود و خوب می‌شناخت، به فرنگ رفته‌ها و متجددین و قدیمی‌هایش همه سر و ته یک کرباس بودند فقط عناوین مختلف آن‌ها فرق می‌کرد. پیشتر می‌رفتند نجف حجت‌الاسلام می‌شدند و حالا می‌رفتند فرنگ با عنوان دکتری بر‌می‌گشتند و کارشان عوام‌فریبی و همهٔ حواسشان توی شکم و زیرشکم‌شان بود." '''میهن‌پرست'''

== بدون منبع ==

* «عشق چیست؟ برای همه رجاله ها یک هرزگی یک ولنگاری موقتی است . عشق رجاله ها را باید در تصنیفهای هرزه و فحشا و اصطلاحات رکیک که در عالم مستی و هشیاری تکرار میکنند پیدا کرد . »
* «چه می شود كرد ؟ سرنوشت پر زورتر از من است . »
* «وقتی انسان شهری را وداع می كند مقداری از یادگار ،احساسات و كمی از هستی خودش را در آنجا می گذارد . »
* «ما بچه مرگ هستیم و مرگ است که ما را از فریب های زندگانی نجات می دهد. »
* «اگر مرگ نبود فریادهای نا امیدی به آسمان بلند می شد، به طبیعت نفرین می فرستاد. »
* «تنها مرگ است که دروغ نمی گوید. »


== شرح حال هدایت به قلم خود ==
== شرح حال هدایت به قلم خود ==
خط ۲۱۷: خط ۲۷۲:
* یک بار دیدم که در کافه لاله‌زار یک نان گوشتی را که به زبان روسی بولکی می‌گفتند، به این قصد که لای آن شیرینی است، گاز زد و ناگهان چشم‌هایش سرخ شد، عرق به پیشانی‌اش نشست و داشت قی می‌کرد که دستمالی از جیبش بیرون آورد و لقمه نجویده را در آن تف کرد.
* یک بار دیدم که در کافه لاله‌زار یک نان گوشتی را که به زبان روسی بولکی می‌گفتند، به این قصد که لای آن شیرینی است، گاز زد و ناگهان چشم‌هایش سرخ شد، عرق به پیشانی‌اش نشست و داشت قی می‌کرد که دستمالی از جیبش بیرون آورد و لقمه نجویده را در آن تف کرد.
** ''[[بزرگ علوی]]''
** ''[[بزرگ علوی]]''



*نویسنده ای که در کتابش (بوف کور) زنی را مثل گوسفند تکه پاره می کند، در زندگی عادی مرد خوش نیت نیکخاهی بود که تحمل ریختن خون حیوانی را نداشت، چه برسد به اینکه قتل انسانی را تحمل کند.
در بچگی یکبار روز عید قربان هنگام قربانی کردن دیده بود که چگونه شتری را زجرکش کردند و از آن زمان دیگر نمی توانست گوشت بخورد

** ''[[بزرگ علوی]]''





* «شاید هدایت یکی از استثنایی‌ترین نویسندگان کشورمان باشد که آثارش از زوایای گوناگون و در ابعادی متنوع قابل تعمق و بررسی است. این ابعاد اگرچه هرکدام ـ هم‌چون شخصیت درونی هدایت ـ دارای پیچیدگی‌ها و تودرتوهای عجیبی است، اما منطقی که بر این پیچیدگی‌ها حاکم است ـ اگر دقت و نظر کافی داشته باشیم ـ ما را از پیچاپیچ تمامی این تودرتوها عبور خواهد داد و سر انجام ـ اگر چه نه به آسانی ـ این کلاف هزارپیچ را برایمان خواهد گشود.»
* «شاید هدایت یکی از استثنایی‌ترین نویسندگان کشورمان باشد که آثارش از زوایای گوناگون و در ابعادی متنوع قابل تعمق و بررسی است. این ابعاد اگرچه هرکدام ـ هم‌چون شخصیت درونی هدایت ـ دارای پیچیدگی‌ها و تودرتوهای عجیبی است، اما منطقی که بر این پیچیدگی‌ها حاکم است ـ اگر دقت و نظر کافی داشته باشیم ـ ما را از پیچاپیچ تمامی این تودرتوها عبور خواهد داد و سر انجام ـ اگر چه نه به آسانی ـ این کلاف هزارپیچ را برایمان خواهد گشود.»
خط ۲۲۳: خط ۲۸۸:
== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
* [[توپ مرواری]]
* [[توپ مرواری]]
* [[کاروان اسلام]]
* [[بوف کور]]
* [[بوف کور]]
* [[فواید گیاهخواری]]
* [[فواید گیاهخواری]]

نسخهٔ ‏۲۳ آوریل ۲۰۱۵، ساعت ۱۳:۰۸

ما همه بچه سیاستیم. با سیاست کاری نداریم، ولی سیاست با ما کار دارد! وقتی هم پایش بیفتد باید حقش را گذاشت کف دستش! - صادق هدایت

صادق هدایت، نویسنده و مترجم معاصر ایرانی. زادروز: (۲۸ بهمن ۱۲۸۱) برابر با (۱۷ فوریه ۱۹۰۳) در تهران می‌باشد. هدایت در تاریخ (۱۹ فروردین ۱۳۳۰) برابر با (۹ آوریل ۱۹۵۱) در پاریس، دست به خودکشی زد. آرامگاه او در گورستان پرلاشز می‌باشد.

دارای منبع

توپ مرواری

  • «خدای جهودی آن ها قهار و جبار و کین توز است و همه اش دستور کشتن و چاپیدن مردمان را می دهد و پیش از روز رستاخیز حضرت صاحب را می فرستد تا حسابی دخل امتش را بیاورد و آنقدر از آن ها قتل عام بکند که تا زانوی اسبش در خون موج بزند.

تازه مسلمان مومن کسی است که به امید لذت های موهوم شهوانی و شکم پرستی آن دنیا با فقر و فلاکت و بدبختی عمر را بسر برد و وسایل عیش و نوش نمایندگان مذهبش را فراهم بیاورد. همه اش زیر سلطه اموات زندگی می کنند و مردمان زنده امروز از قوانین شوم هزار سال پیش تبعیت می کنند، کاری که پست ترین جانور نمی کند.»

توپ مرواری


همه اولیا و انبیا سامی هتا آن هایی که به صلح جویی و بشر دوستی مشهورند ، هوچی و چاقوکش بوده اند!

توپ مرواری


عید قربان مسلمانان با کشتار گوسفندان و وحشت و کثافت و شکنجه جانوران برای خداوند بخشایشگر مهربان است.

توپ مرواری


تمام فلسفه ی اسلام روی نجاسات بنا شده است. اگر پایین تنه را از آن بگیرند، اسلام روی هم می غلتد و دیگر مفهومی ندارد بعد هم علمای این دین مجبورند از صبح تا شام با زبان ساختگی عربی سر و کله بزنند و سجع و قافیه های بی معنی و پر طمطراق برای اغفال مردم بسازند و یا تحویل هم بدهند.

توپ مرواری



  • «اسلام یعنی شمشیر بران و کاسه ی گدایی!

احکام مسلمان ها مخالف با هرگونه ترقی و تعالی اقوام و ملل است و به ضرب شمشیر به مردم زورچپان کرده اند ، یا خراج و جزیه به بیت المال مسلمین بپردازید یا سرتان را می بریم . هرچه پول و جواهر داشتیم چاپیدند ، آثار هنری ما را از بین بردند و هنوز هم دست بردار نیستند . هر جا رفتند همین کار را کردند»

توپ مرواری


  • «همین روزی پنج بار دولا راست شدن جلو قادر متعال که باید به زبان عربی با او وراجی کرد، کافی است تا آدم را تو سری خور و ذلیل و پست و بی همه چیز بار بیاورد.

بدیهی است که این مذهب دشمن بشریت است و فقط برای غارتگران و استعمارگران آینده جان می دهد»

توپ مرواری


خدا مقامش عالی تر از این است که اصلن وجود داشته باشد!

توپ مرواری


دیکتاتور امروز به مراتب خطرناک تر از دیکتاتور هزار سال پیش است

توپ مرواری


مذهب بهانه و افسار دست یک مشت گرگ است که به لباس میش درآمده اند و جز تخم نفاق و کینه ثمر دیگری به بار نمی آورند. برخی برای تایید حرص و آز و شهوت و خودپسندی و جاه طلبی خودشان آمده اند دنیای نامریی و خدای قهاری تصور کرده اند که تمایلات پست آن ها را دارد. آن ها نماینده و تعزیه گردان همین دستگاهند و برای سود و زیان خود آیه می آورند و پایش بیفتد با شیطان هم می سازند تا موجودات را تا ابد پست و احمق و گدا و مطیع نگهدارند و همینکه قوت گرفتند این آقایان زاهد و عابد و مسلمان حتا مدعی تاج و تخت هم می شوند! به همین مناسبت یک پا دشمن خونی ما هستند

توپ مرواری


کاروان اسلام

مذهب چی؟! کشک چی؟! مگر اسلام به جز چاپیدن و آدم کشی است؟! همه ی قوانین آن برای یک وجب جلو آدم و یک وجب عقب آدم درست شده.

یا مسلمان بشوید و از روی کتاب "زبده النجاسات" عمل کنید، یا می کشیمتان و یا خراج بدهید. این تمام منطق اسلام است!

کاروان اسلام



در آن دنیا به مرد مسلمان فرشته ای می دهند که پایش در مشرق و سرش در مغرب است . به اضافه ی هفتاد هزار شتر و قصری که هفتاد هزار اتاق دارد. من حاضرم اعمال شاقه بکنم و به من این فرشته را ندهند که نمی توانم سر و تهش را جمع بکنم. آن قصر را هم اگر روزی یک اتاقش را جارو بزنم تازه در آن دنیا جاروکش می شوم و اگر بنا باشد به هفتاد هزار شتر رسیدگی کنم شترچران خواهم شد! این بهشت به درد یک مشت آخوند شپشو و عرب موش خوار می خورد!

کاروان اسلام



یک نگاه به نقشه ی جغرافیا بینداز ...! همه ملل اسلامی توسری خور ، بدبخت ،جاسوس،دست نشانده و مزدور هستند

کاروان اسلام



بوف کور

  • «در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد.این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشامدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند.»
  • «زندگی من مثل شمع خرده خرده آب می‌شود، نه اشتباه می‌کنم، مثل یک کنده هیزم تر است که گوشه دیگدان افتاده و به آتش هیزم‌های دیگر برشته و ذغال شده، ولی نه سوخته‌است و نه تر و تازه مانده، فقط از دود و دم دیگران خفه شده.»
  • «آن‌چه که زندگی بوده‌است از دست داده‌ام، گذاشتم و خواستم از دستم برود و بعد از آنکه من رفتم، به درک، می‌خواهد کسی کاغذپاره‌های مرا بخواند، می‌خواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند، من فقط برای این احتیاج به نوشتن که عجالتا برایم ضروری شده‌است می‌نویسم.»
  • «اگر راست است که هر کسی یک ستاره روی آسمان دارد، ستارهٔ من باید دور، تاریک و بی‌معنی باشد-شاید من اصلاً ستاره نداشته‌ام!»
  • «افکار پوچ!-باشد،ولی از هر حقیقتی بیشتر مرا شکنجه می‌کند-آیا این مردمی که شبیه من هستند،که ظاهرا احتیاجات وهوا وهوس مرا دارند برای گول زدن من نیستند؟آیا یک مشت سایه نیستند که فقط برای مسخره کردن و گول زدن من به وجود آمده اند؟ آیا آن چه که حس می‌کنم،می بینم ومی سنجم سرتاسر موهوم نیست که با حقیقت خیلی فرق دارد؟»


فواید گیاهخواری

  • اگر نژاد آدمیزاد باید روزی به اوج ترقی و تکامل برسد در یک محیط طبیعی با خوراک نباتی خواھد بود. چنان که گوشت خواری و تمدن مصنوعی او را فاسد کرده و به سوی پرتگاه نیستی می‌کشاند. مگر اینکه یک نژاد برومند و نونهالی که زندگانیش از روی قوانین طبیعت است جانشین او بشود وگرنه به طرز ننگینی نژاد او خاموش خواھد گشت.
  • بچه که ھنوز ذائقه اش خراب و فاسد نشده گوشت را با تنفر دور می‌کند.
  • ھر کس گوشت می‌خورد باید دست بالا زده خودش حیوان را بکشد. چون که جانوران درنده معاون نمی‌گیرند و یا لااقل قدم رنجه نموده یک ساعت عمر خود را به این تماشای قشنگ بگذرانند و ببینند این خوراک ھای خوشمزه برای آنھا چگونه آماده می‌شود.


  • همیشه سلاخ خانه ها را بیرون شهر دور از مردم می سازند تا جنایات کشتار را از چشم آن ها بپوشانند. سلاخ خانه اختراع حیوان دوپاست. هیچ جانور درنده و خونخواری با این رذالت طعمه ی خود را نمی خورد. انسان روی گرگ و جانوران خونخوار روی زمین را سفید کرده است


  • می‌گویند روح آنان (حیوانات) پست تر است. باشد، اما بالاخره مثل ما احساس درد و شادی می‌کنند. پستی آنها برای ما تکلیف برادر بزرگتر را معین می‌کند نه حق دژخیمی و ستمگری را .
  • نباید احساسات طبیعی خودمان را پست شمرده دلیل بر رقت قلب بدانیم ھیچ چیز به این اندازه طبیعی نیست که احساس تنفر و انزجار انسان از کشتار .
  • تا زمانی که احساسات طبیعی و بی آلایش قلب خودمان را به زور خفه نکرده‌ایم واضح است که در نھاد انسان یک احساس تنفر و اکراه از کشتار و درد سایر جانوران وجود دارد و نیز آشکار است که ھرگاه ھمه مردم وادار می‌شدند حیواناتی را که می‌خورند با دست خودشان بکشند بیشتر آنان از گوشت خواری دست می‌کشیدند.
  • «باید گفت که حقیقتاً ھنوز گیاه خواری اسباب تمسخر و ریشخند آنھایی است که حقیقت آنرا نمی‌دانند؛ ما چقدر به سادگی نیاکان خودمان خندیدیم، روزی می‌آید که آیندگان به خرافات ما خواھند خندید.»


انسان و حیوان

  • «مقایسه بکنید یک دکان میوه فروشی را که به رنگ ھای دلپزیر روان بخش آراسته شده از بوی آن شامه لذت می‌برد. سیب، نارنج، گیلاس، ھلو، انگور و خربزه و رنگ ھای زنده سبزی ھای گوناگون را با دکان قصابی، دل و روده آویخته شده، اجساد سربریده، شکم ھای شکافته شده، پاھای شکسته که آویزان است و قطره قطره از آن خون می‌چکد و بوی گند لاشه در ھوا پراکنده می‌باشد.»


انسان و حیوان

  • «سلاخ خانه ها را همیشه در بیرون شهر می سازند

خوب بود لااقل در میدان های عمومی کشت و کشتار می کردند تا مردم از مرگ مهیب غذای خود آگاه می شدند فکر بکنید به زمان های آینده که با شگفتی خواهند خواند ، اجداد انسان حیوان کشته شده را می خورده اند!!

انسان و حیوان


  • «مادر بی وجدانی که پرنده ای را به دست بچه ی خود می سپارد و یا پدر بی وجدانی که بچه ی خود را به شکار برده و به خونریزی تشویق می کند این ها اولین مدرسه ی قساوت و خونخاری انسان است که باعث بی رحمی و جنگ و جدال می شود.

بر هر مادر و معلمی واجب و لازم است. در جزوه ی درس و تربیت به بچه بیاموزند که حیوان را برای آزار کردن و کشتن نیافریده اند و تمام مخلوقات به نظر صانع یکسان هستند و در بین آن ها پستی و بلندی نیست»

انسان و حیوان



  • «دیگر انسان باید از عنوان جاه طلبانه دست بکشد. او پادشاه موجودات نیست... بلکه یک جانی ، ظالم، یک چپوچی، یک راهزن و یک جلاد حیوان است و بس!

انسان و حیوان


  • «می گویند حیوانات حقوقی ندارند، اگر آنان حقوقی ندارند برای آن است که ما نمی خواهیم داشته باشند!

چرا نباید حقوق آن ها را مراعات کرد؟ انسان باید احترام حقوق آن ها را بنماید،وگرنه برتری خود را بر سایر حیوانات انکار نموده، یک نادان دیومنش و یک پست فطرت گرسنه چشم معرفی می شود »

انسان و حیوان


  • « پرنده را برای قفس نیافریده اند، اسب و الاغ با زین زاییده نشده اند.

واضح تر بگوییم: انسان آنان را از طبیعت دزدیده و برای هر کدام یک مصرف و کاری تراشیده است.»

انسان و حیوان


  • «اگر حیوانات می توانستند حرف بزنند چه اسمی روی دژخیم خود می گذاشتند؟!

خودپسندی انسان نتایج فوق العاده رذل و پستی دارد. آیا چه صفتی می شود گذاشت به شخصی که لذت خود را در کشتار و انهدام زیردستان می داند؟! »

انسان و حیوان


  • «انسان نه تنها حیوانی است که حالت دفاعیه او از سایر حیوانات کمتر است بلکه راه زندگانی خود را هم نمی داند.

صفحات زندگانی او را با خون نوشته اند. جنایات و رذایل او را تا به حال هیچ حیوانی مرتکب نشده. مثلی است معروف که:" عقل هر خری بهتر از آدمیزاد است." اگر چه از روی طعنه و تمسخر می گویند ، اما یک حقیقت انکارناپذیری در بر دارد. »

انسان و حیوان


سگ ولگرد

  • «همه محض رضای خدا او را می زدند و به نظرشان خیلی طبیعی بود سگ نجسی را که مذهب نفرین کرده و هفت تا جان دارد برای ثواب بچزانند.»

سگ ولگرد


بعضی ها فقط پول دارند و تمام عنوان و حیثیت این ها به همان پول است. این ها خود را لایق همه چیز می دانند و قیافه ی اشخاص باهوش به خود می گیرند، ولی چقدر در نظر من پست هستند و همیشه از ته دل آن ها را تحقیر کرده ام. هوسباز


مرگ

  • «تنها در گورستان است که خونخواران و دژخیمان از بیدادگری خود دست می کشند و بی گناه شکنجه نمی شود. نه ستمگر است و نه ستمدیده، بزرگ و کوچک در خواب شیرینی فرو رفته اند.

چه خواب آرام و گوارایی است که روی بامداد را نمی بینند، داد و فریاد و آشوب و غوغای زندگانی را نمی شنوند. »

مرگ


  • «اگر مرگ نبود همه آرزویش را می کردند

فریادهای ناامیدی به آسمان بلند می شد و به طبیعت نفرین می فرستادند. »

مرگ


  • «انسان چهره ی مرگ را ترسناک کرده و از آن گریزان است »

مرگ


پیام کافکا

پیکر بی جان هدایت، پاریس فروردین ۱۳۳۰
  • همه چیزهایی که برای ما جدی و منطقی و عادی بود، یکباره معنی خود را گم می کنند، عقربک ساعت جور دیگر به کار می افتد، مسافتها با اندازه گیری های ما جور در نمی آید، هوا رقیق می شود و نفسمان پس می زند. آیا برای اینکه منطقی نیست؟ برعکس؛ همه چیز دلیل و برهان دارد، یک جور دلیل وارونه؛ منطق افسارگسیخته ای که نمی توان جلویش را گرفت.


آشنایی با صادق هدایت

  • «داستان مضحکی است ساخته و پرداختهٔ خودشان تا به‌این ترتیب در حزب توده را ببندند، روزنامه‌ها را توقیف کنند و بساط رضاخانی را دوباره راه بیندازند... چند صباحی جلو مردم را ول کردند و حالا از سگ پشیمان‌ترند. خیال دارند گُه تاریخی را جلوشان بگذارند تا قلپ قلپ سر بکشند. وگرنه هر بچه‌ای که شعور داشته باشد می‌فهمد که اگر موضوع جدی بود، اگر واقعاً گلولهٔ مشقی تو هفت‌تیر گذاشته بودند، نه حتی گلولهٔ سربی، از روی لب مبارک لیز نمی‌خورد، جا در جا می‌کشت. این‌ها همه‌اش دوز و کلک خودشان است. دسیسهٔ آن‌هایی که همیشه خواسته‌اند این ملّت در حالت ماقبل تاریخی بماند تا از آب کره بگیرند...»
  • «سیاست چیز گُهی است. کار من نیست. تو یک مملکت حسابی سیاست را می‌دهند دست متخصّص، نه دست من و امثال من. ولی ضمناً همه‌مان بچهٔ سیاستیم. با سیاست کاری نداریم، سیاست با ما کار دارد. وقتی هم پایش بیفتد باید حقّش را گذاشت کف دستش. سارتر همین کار را کرد. با سلام و صلوات به آمریکا دعوتش کردند. اولاً یک ربع ساعت بهش در رادیو وقت دادند که حرف بزند. به جای اینکه راجع به ‌ادبیات و فلسفه صحبت بکند، پرید به وضع آمریکا. سیاه‌ها، حق‌کشی، راسیسم.»
  • «کافی است یک نفر فیزیونومیست ریخت این موجود (رضا شاه) را نگاه بکند و ببیند که‌است. در کنج لب‌هایش کاراکتریستیک بلاهت است. حالا هم افتاده تو پنجول یک موجودی مثل مصدق‌السلطنه که در دماگوژی(عوام فریبی) دوّمی ندارد.»
  • «مضحک این است که اغلب مرا به این و آن می‌بندند...بیجا...موپاسان، ادگار پو، چخوف،.. درست است. اوّل‌ها و بعضی وقت‌ها حتی بدون این‌که خودم متوجّه شده باشم به نسبتِ موضوع یک چیزهایی از این‌هاست...ولی اصل مطلب جای دیگر است...اصلِ مطلب توی نگاه است...توی گوش است. همان مطلب را، همان چیز را، همان داستان را می‌شود به‌صورت‌های مختلف نقل کرد...و شاید کسی که بیشتر از همه به من تأثیر کرد گوبینو باشد یا حتی پیر لوتی
  • «وقتی به سه پشتشان نگاه کنی می‌بینی که همه یا نوکر و پیشخدمت درباری بوده‌اند یا جد بزرگشان راهزن و دزد سر گردنه.»
  • «همهٔ این اعتراضات دل‌خوش‌کنک است. همه‌اش گه‌است. دولت، مملکت، سینمایش، ادبیاتش، مزقانش... آدم عُقِش می‌نشیند.»

\نه تنها یک تشابه بین چشم‌های او و انسان وجود داشت، بلکه یک‌نوع تساوی دیده می‌شد. دو چشم مشی پر از درد و زجر و انتظار که فقط در پوزه یک سگ سرگردان ممکن است دیده شود. (سگ ولگرد، صادق هدایت، سال ۱۳۲۱)

شرح حال هدایت به قلم خود

دست‌خط صادق هدایت، آذر ۱۳۲۴
  • «من همان قدر از شرح حال خودم رم می‌کنم که در مقابل تبلیغات امریکایی مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به درد چه‌کسی می‌خورد؟ اگر برای استخراج زایچه‌ام است، این مطلب فقط باید طرف توجه خودم باشد گرچه از شما چه پنهان، بارها از منجمین مشورت کرده‌ام اما پیش بینی آن‌ها هیچ وقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقهٔ خوانندگانست باید اول مراجعه به آراء عمومی آن‌ها کرد چون اگر خودم پیش‌دستی بکنم مثل این است که برای جزییات احمقانهٔ زندگیم قدر و قیمتی قایل شده باشم به علاوه خیلی از جزییات است که همیشه انسان سعی می‌کند از دریچهٔ چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و از این جهت مراجعه به عقیدهٔ خود آن‌ها مناسب‌تر خواهد بود مثلا اندازهٔ اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر می‌داند و پینه‌دوز سر گذر هم بهتر می‌داند که کفش من از کدام طرف ساییده می‌شود. این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان می‌اندازد که یابوی پیری را در معرض فروش می‌گذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزییاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل می‌کنند. از این گذشته، شرح حال من هیچ نکتهٔ برجسته‌ای در بر ندارد نه پیش‌آمد قابل‌توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته‌ام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده‌ام بلکه برعکس همیشه با عدم موفقیت رو به رو شده‌ام. در اداراتی که کار کرده‌ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده‌ام و رؤسایم از من دل خونی داشته‌اند به طوری که هر وقت استعفا داده‌ام با شادی هذیان‌آوری پذیرفته شده‌است روی هم رفته موجود وازدهٔ بی‌مصرف قضاوت محیط دربارهٔ من می‌باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.

درباره هدایت

  • «آنطور که در عکس‌ها دیده می‌شود: قامت متوسط، اندام بسیار باریک، عینک، سیگار همیشگی لای انگشتان، حالت خونسرد، قیافه‌ای تودار و ظاهر بی‌قید هیچ‌چیزی که توجّه را جلب کند در او نیست مگر، شاید در نظر دوستان صمیمی‌اش که در او نوعی گیرندگی و زیبایی می‌دیدند.»
  • «پس ازحادثه آذربایجان که هدایت از ناتوانی جنبش برای محو سلطنت ناراضی بود و نمی‌توانست در این مساله واقع‌بینانه قضاوت کند و مقدمه کتاب «گروه محکومین» را در ۴۰ صفحه نوشته بود، من با او در میدان توپخانه بر خوردم. با محبتی که بین ما بود سر صحبت را باز کردم و از مقدمه او ابراز ناخرسندی نمودم و وارد بحث فلسفی طولانی در باره اصالت انسان و پیروزی نهایی‌اش بر همه چیزهای ضدانسانی شدم. از توپخانه تا اواسط اسلامبول سخنان مرا شنید و کلمه‌ای جواب نداد. من گفتم: تو که همه‌اش ساکت هستی، آدم وحشت می‌کند. هدایت با لبخند کوچکی گفت: - اصلا شما خوش وحشتید! و با این جمله یک بار دیگر ناخرسندی خود را از ناتوانی ما در نبرد با سلطنت و اربابانش بیان داشت و یک بار دیگر مرا بور کرد.»
  • یک بار دیدم که در کافه لاله‌زار یک نان گوشتی را که به زبان روسی بولکی می‌گفتند، به این قصد که لای آن شیرینی است، گاز زد و ناگهان چشم‌هایش سرخ شد، عرق به پیشانی‌اش نشست و داشت قی می‌کرد که دستمالی از جیبش بیرون آورد و لقمه نجویده را در آن تف کرد.


  • نویسنده ای که در کتابش (بوف کور) زنی را مثل گوسفند تکه پاره می کند، در زندگی عادی مرد خوش نیت نیکخاهی بود که تحمل ریختن خون حیوانی را نداشت، چه برسد به اینکه قتل انسانی را تحمل کند.

در بچگی یکبار روز عید قربان هنگام قربانی کردن دیده بود که چگونه شتری را زجرکش کردند و از آن زمان دیگر نمی توانست گوشت بخورد



  • «شاید هدایت یکی از استثنایی‌ترین نویسندگان کشورمان باشد که آثارش از زوایای گوناگون و در ابعادی متنوع قابل تعمق و بررسی است. این ابعاد اگرچه هرکدام ـ هم‌چون شخصیت درونی هدایت ـ دارای پیچیدگی‌ها و تودرتوهای عجیبی است، اما منطقی که بر این پیچیدگی‌ها حاکم است ـ اگر دقت و نظر کافی داشته باشیم ـ ما را از پیچاپیچ تمامی این تودرتوها عبور خواهد داد و سر انجام ـ اگر چه نه به آسانی ـ این کلاف هزارپیچ را برایمان خواهد گشود.»

جستارهای وابسته


پیوند به‌بیرون

در پروژه‌های خواهر می‌توانید در مورد صادق هدایت اطلاعات بیشتری پیدا کنید.

Search Wikipedia در میان مقاله‌ها از ویکی‌پدیا
Search Wikisource در میان متون از ویکی‌نبشته
Search Commons در میان تصویرها و رسانه‌ها از ویکی‌انبار