فریدون فرخزاد: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳: | خط ۳: | ||
== با منبع == |
== با منبع == |
||
مشکل از اونجا شروع شد که لکه رویِ پیشونی |
|||
ارجحیت پیدا کرد به محتوی تویِ پیشونی |
|||
کنسرت لس آنجلس 22 ژانویه 1989 |
|||
* «یک روزی ملت ما آزاد میشود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب میشود بر زور و ستم و قلدری! |
* «یک روزی ملت ما آزاد میشود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب میشود بر زور و ستم و قلدری! |
||
خط ۲۰: | خط ۱۴: | ||
نه ، من با قلبم به سلامتی ایران زندگی می کنم و به همین دلیل فحش می خورم» |
نه ، من با قلبم به سلامتی ایران زندگی می کنم و به همین دلیل فحش می خورم» |
||
'''کنسرت تورنتو کانادا''' |
''' [http://s5.picofile.com/file/8121464976/fereydon_farokhzad_1992_torento_kanada.avi.html کنسرت تورنتو کانادا] ''' |
||
*«اولین هنرمند ایران و اولین ایرانی هستم که واقعن زندگی ام را دارم می گذارم برای اینکه بقیه بهتر زندگی بکنند. |
|||
زندگی من گذشت، خوب هم گذشت... مهم نیست. ولی در این روزگار بد بهتر است که شما درست زندگی بکنید. و اگر من دردی داشته باشم آن مسئله ای نیست، درد شما باید درمان شود.» |
|||
''' [http://s5.picofile.com/file/8150943784/29_Fereydon_Farokhzad_Satar.mp4.html مصاحبه با ستار]''' |
|||
*«من خجالت می کشم که بگویم ایرانی هستم ، در حالیکه ایرانی بودن در طول تاریخ باعث افتخار مردم بوده. |
|||
چه بر سر ما آمده که مثل آلمان های دوره ی هیتلر خجالت می کشیم که بگوییم رهبر ما آدولف هیتلر است؟! » |
|||
''' [http://s5.picofile.com/file/8121464976/fereydon_farokhzad_1992_torento_kanada.avi.html کنسرت تورنتو کانادا] ''' |
|||
خط ۸۱: | خط ۸۹: | ||
''' کنسرت آلبرت هال لندن ''' |
''' کنسرت آلبرت هال لندن ''' |
||
* «با قصاب و عطار و بقال خوب بشوید، اين ها ممکن است فردا رئيس جمهور ايران بشوند!» |
|||
''' کنسرت آلبرت هال لندن ''' |
|||
* «من از مملکتی میآیم که [[آغاسی]] از [[حافظ]] در آن مملکت معروف تر بوده، [[گوگوش]] هزاران بار از خانم [[فروغ فرخزاد]] معروف تر بوده است. |
* «من از مملکتی میآیم که [[آغاسی]] از [[حافظ]] در آن مملکت معروف تر بوده، [[گوگوش]] هزاران بار از خانم [[فروغ فرخزاد]] معروف تر بوده است. |
||
خط ۱۸۵: | خط ۲۰۲: | ||
== دربارهٔ فریدون فرخزاد == |
== دربارهٔ فریدون فرخزاد == |
||
*جامعه ی ما منتظر است کسی مثل فریدون فرخزاد بیاید قهرمان شود ، کشته شود و سپس ما بیاییم برای او دست بزنیم! |
|||
'''شاهین نجفی ''' |
|||
'''مستند "شب بود" ''' |
|||
* «دفاع از فریدون فرخزاد همانا دفاع از محمد مختاریها است. دفاع از فریدون فرخزاد دفاع از همهٔ کسانی است که به دستور جمهوری اسلامی کشته شدهاند. امثال فرخزاد و سلطان پور نمادهای فرهنگ و ادب و هنر مردم ایران معاصر بودند، دفاع از اینها دفاع از نمادهای فرهنگی و سیاسی و هنری ما است. |
* «دفاع از فریدون فرخزاد همانا دفاع از محمد مختاریها است. دفاع از فریدون فرخزاد دفاع از همهٔ کسانی است که به دستور جمهوری اسلامی کشته شدهاند. امثال فرخزاد و سلطان پور نمادهای فرهنگ و ادب و هنر مردم ایران معاصر بودند، دفاع از اینها دفاع از نمادهای فرهنگی و سیاسی و هنری ما است. |
نسخهٔ ۱۳ مارس ۲۰۱۵، ساعت ۰۳:۴۲
فریدون فرخزاد شاعر، نویسنده، بازیگر، شومن و آوازه خوان ایرانی، ۱۵ مهر ماه سال ۱۳۱۷ در چهار راه گمرک تهران زاده شد و روز ۱۳ مرداد ۱۳۷۱ در منزل مسکونی اش در بن آلمان گفته مي شود كه به دست ماموران امنیتی جمهوری اسلامی ) به قتل رسید. (تاریخ کشف جسد ۱۶ مرداد ۱۳۷۱)
با منبع
- «یک روزی ملت ما آزاد میشود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب میشود بر زور و ستم و قلدری!
فرهنگ ایران هزاران سال غالب شده، بر چنگیز مغول غالب شده است. اینها چه کسی هستند که فرهنگ ایران بر اینها غالب نشود؟! »
کنسرت آلبرت هال لندن
- «من خجالت می کشم که در زمان شادی شما روی صحنه بودم ولی اکنون در زمان ناکامی مردم کشورم بروم در فاحشه خانه های لس آنجلس هرویین بکشم و به ریش ملت ایران بخندم و فکر کنم که با ویسکی ام به سلامتی ایران زندگی می کنم!
نه ، من با قلبم به سلامتی ایران زندگی می کنم و به همین دلیل فحش می خورم»
- «اولین هنرمند ایران و اولین ایرانی هستم که واقعن زندگی ام را دارم می گذارم برای اینکه بقیه بهتر زندگی بکنند.
زندگی من گذشت، خوب هم گذشت... مهم نیست. ولی در این روزگار بد بهتر است که شما درست زندگی بکنید. و اگر من دردی داشته باشم آن مسئله ای نیست، درد شما باید درمان شود.»
- «من خجالت می کشم که بگویم ایرانی هستم ، در حالیکه ایرانی بودن در طول تاریخ باعث افتخار مردم بوده.
چه بر سر ما آمده که مثل آلمان های دوره ی هیتلر خجالت می کشیم که بگوییم رهبر ما آدولف هیتلر است؟! »
- «تمام سعی و کوششم بر این است که در طول این راه پر از درد و رنج و غم و مشقت چیزی به بار فرهنگی مردم بیافزایم.
برای آن که بیافزایم باید از خود بکاهم. شاخه ها و برگ های زاید را ببُرم ، خاسته های طبیعی را نادیده بگیرم و به جای سیری شکم و یا سیری بدنم ، گرسنگی را بیاموزم. نمی خاهم عکسم روی جلد مجله ها باشد، می خاهم کلامم در ذهن مردم باقی بماند.»
مقدمه ی کتاب "در نهایت جمله آغاز است عشق"
لس آنجلس 12 ژانویه 1989
- «باشد که روزگار ظلم به سر آید و آفتاب برآید و حقیقت در چهره ی مردم بدرخشد و عشق آن سپیده دمی گردد که به سوی آن گام برمی داریم.
من با عشق به دنیا آمده ام، با عشق زندگی کرده ام، و با عشق هم از دنیا می روم تا آن چیزی که از من باقی می ماند فقط عشق باشد»
مقدمه ی کتاب "در نهایت جمله آغاز است عشق"
لس آنجلس 12 ژانویه 1989
- «یکی دو جا دیدم که وقتی من توی برنامه ی نوروزی ام گفتم برنامه تلویزیونی اجرا نمی کنم یا کم اجرا می کنم خیلی خوشحال یکی دو نفر مژده دادند که الحمدالله از دستش راحت شدیم!
من نمی فهمم این چه فرم همبستگی انسانی است که یک آدمی نشسته در دنیا و فقط منتظر این است که یه آدم دیگه کار نکند و از کار نکردن آن آدم خوشحال شود. من خوشحال می شوم اگر تمام شما سلامت باشید و کار بکنید و بسازید زندگی را و دنیایی که فردا هست و مال شماست و مال بچه های شماست»
شو میخک نقره ای
- «شما در ایران پادشاه زن داشتید به نام پوران دخت و آذرمیدخت، شما در ایران پای پادشاه زن را میبوسیدید و هنوز در میان خانوادههای قدیمی ایرانی رسم است که وقتی به دیدن مادربزرگ یا پدربزرگ میروند پای او را میبوسند.
من فقط دست بوسیدم هم خودم خراب شدم، هم فامیلم خراب شدند، هم مردم ایراد گرفتند، هم از تلویزیون اخراج شدم!»
کنسرت آلبرت هال لندن
- «پول ما کم ارزش ترین پول جهان است، فرهنگ ما با اینکه لگدمال شد ولی از بین نرفت
حتي دینی که خودشان آوردندهٔ آن بودند از بین بردند و برای مردم دینی باقی نگذاشتند کشوری که من امروز در آن زندگی میکنم ویرانه است. این کشور را محمد رضا پهلوی ویرانه نکرد، این کشور را آقایانی ویرانه کردند که خمینی را به مهرآباد آوردند و گفتند ایشان امام دوازدهم ماست! »
کنسرت آلبرت هال لندن
- «به ما نگفته بودند ایران در زمان احمدشاه قاجار چگونه بوده است. همیشه به ما دادند، ما هم فکر کردیم باید می دادهاند و تازه خیال میکردیم کممان است باز هم میخواستیم!»
کنسرت آلبرت هال لندن
- « در مقابل مذهب، ملیت را قرار میدهیم
در مقابل الله اکبر، زنده باد ایران را میگذاریم
و در مقابل عاشورا و تاسوعا، عید نوروز و چهارشنبه سوری را...
این دیگر طبیعت بشر است که اینطور مقاومت ملی بکند»
کنسرت آلبرت هال لندن
- «من برای ملتم میرقصم، ولی به جایش برای ملتم میایستم سینهام را هم سپر میکنم»
کنسرت آلبرت هال لندن
- «با قصاب و عطار و بقال خوب بشوید، اين ها ممکن است فردا رئيس جمهور ايران بشوند!»
کنسرت آلبرت هال لندن
- «من از مملکتی میآیم که آغاسی از حافظ در آن مملکت معروف تر بوده، گوگوش هزاران بار از خانم فروغ فرخزاد معروف تر بوده است.
آن زمان چه کسی به فکر فروغ فرخزاد و پروین اعتصامی بوده؟! حالاست که مردم از بیچارگی به کتاب پناه بردهاند. چون دیگر هیچ چیز در آن مملکت نیست حالا کتاب فروغ شده چاپ ۴۶، ولی در زمان زندگی اش به چاپ سوم هم نمیرسید! آن زمان همین شعرها بود، همین فروغ بود، همین زبان پارسی بود و همین مردم بودند.»
سخنرانی در سوئد - یادبود شعر فروغ
- «ما همیشه فروغ را مسخره کردیم توی ایران، خود من را چقدر مسخره کردند مردم. مگر مرد پایپون میزند؟! مگر مرد دست زنها را میبوسد؟ مگر مرد آواز می خواند؟ ؟! اصلاً شو یعنی چه؟!
الحمدالله که از دست حکومت اسلامی همه به خارج آمدیم و فهمیدیم که شو هم یکجور هنر است. مرد دست زن را میبوسد که هیچ، تازه خیلی کارهای دیگر هم با زنها میکند!»
سخنرانی در سوئد - یادبود شعر فروغ
- «شما زنهای ایرانی باید امروز به یاد بیاورید که فروغ فرخزاد در چه جادهای قدم گذاشته بود برای اینکه شما امروز بتوانید جلوی مردهایتان بایستید و بگویید ما حق داریم. بگویید که ما آدم هستیم و خیلی برتر از شما هستیم
بعد از اینکه در ایران انقلاب اسلامی شد نخستین باری که در ایران یک گروه تظاهرات کرد زنهای ایرانی بودند، نه مردها. مردها همه فرار کردند! تیمسارها فرار کردند، سروانها هم به دنبالشان فرار کردند، همه فرار کردند و کسی نبود که از ایران دفاع بکند. این زنها بودند که از دم دادگستری تا جلوی تلویزیون علیه روسری تظاهرات گذاشتند. پس از آن جنجالهای دانشگاه در زمان بنی صدر رخ داد ، ولی ابتدا زنها بودند زنهایی که آموخته بودند از پروین اعتصامی، از سیمین دانشور، از فروغ فرخزاد که بایستیم، خم نشویم. همچون درختها که ایستاده میمیرند»
سخنرانی در سوئد - یادبود شعر فروغ
- «متاسفانه کار شایعه سازی در کشور ما شکل بدی دارد. از روی حسادت و حب و بغض بدترین نسبتها را به آدم میدهند. دربارهٔ فروغ هم این حرفها بود، او را تا حد یک زن هرزه پایین آوردند، در حالیکه من هیچ زنی را به سادگی روح و صفا و فروتنی فروغ ندیدم.
من میدانم منظور شما چیست! و میدانم چه شایعاتی دربارهٔ من سر زبانها است از این رو فقط میتوانم بگویم برای شایعه سازان متاسفم.»
سخنرانی در سوئد - یادبود شعر فروغ
- «ما هر گاه شکست خوردیم موسیقی مان هی غمگین تر شده و شعرمان غمگین تر.
تمام غم ادبیات و موسیقی زبان فارسی به خاطر شکستهایی است که در طول تاریخ خوردهایم.»
سخنرانی در سوئد - یادبود شعر فروغ
- «من خیلی از خوانندهها را روی صحنه آوردهام. امروز از اینکه با آنها روی صحنه رفتهام گاهی اوقات بسیار متاسفم.
از این ۹۰ تا خواننده ۸۵ تای آنها کار دست من هستند، ولی سلام علیک هم با من نمیکنند. میترسند مثلن اگر کنار من بایستند و سرود سیاسی بخوانند کاسبی شان خراب شود!»
- "خاک بر سر آن مردمی بکنند که در طول تمام این سالها نفهمیدند که یک فرقی است بین جانی و عالم!
حتي دنبال جانی رفتند، نماز خوان شدند، ریش گذاشتند برای اینکه ۱۰۰ تومان پول بگیرند. جهان میگذرد، ولی خیلی بد است که آدم فاحشهٔ مغزی باشد. چه بهتر که آدم تنش را بفروشد، ولی مغزش را به جانی نفروشد "
- "من درد میکشم از اینکه اینقدر ابله در دنیا فراوان است و اینقدر بی مغز در دنیا زیاد است"
- «یکی به من میگفت تو که حقوق سیاست خواندی چطور شو اجرا میکنی؟!
گفتم اجرا کردن شو هم سیاست می خواهد، اصلن زندگی کردن سیاست می خواهد. حتي من فکر میکنم هوایی که تنفس میکنیم سیاسی است. مگر میشود آدم زنده از سیاست جدا باشد؟!! یا سیاست از ما جدا باشد؟! ما با سیاست به دنیا میآییم، با سیاست زندگی میکنیم، با سیاست هم میمیریم!»
مصاحبه با فرامرز اصلانی (نوروز ۱۳۵۶)
- «از همه چیز بریدهام. از پدر، مادر، خواهر، مادر، سگ، گربه، خانه، از تمام مادیات، از تمام مسایل روحی، عشقی، غذایی و ... از هر چیزی که فکرش را بکنید بریدهام برای اینکه برای مردم کشورم قدمی بردارم.
بعدها مردم خواهند گفت که درست قدم برداشتهام یا اشتباه کردهام»
- «هنرمند معلم اخلاق اجتماعی اش نیست و یک هنرمند وظیفهٔ خاصی هم ندارد که تکلیف ملتی را روشن بکند. ولی من فکر میکنم یک هنرمند وظیفه دارد در زمانیکه ملتی گرفتار میشود و کشوری دربند است راه بیفتد و حداقل کاری که میتواند بکند حرف بزند.
وظیفهٔ یک هنرمند گفتن واقعیتها است»
- «موسیقی چیزی است که به مردم تاب و توان و امید میدهد. بیشتر از هر چیز دیگری، بیشتر از هر نطق سیاسی، بیشتر از میتینگ، بیشتر از اعتصاب غذا و این یک چیز طبیعی است...»
مصاحبهٔ تلویزیونی
- «ما از تمرین دموکراسی حرف میزنیم ولی هر کدام سعی میکنیم که عقاید خودمان را به مردم تحمیل بکنیم، چون ما خودمان تک تک میتوانیم بزرگ ترین دیکتاتورهای روی زمین باشیم اگر دستمان به صندلی قدرت برسد!»
مصاحبهٔ تلویزیونی
- «از من بسیار سوال میکنید شما چه کردید چه گفتید؟!
ما بسیار گفتیم، ولی شما نشنیدید!»
بدون منبع
- «از بزرگترین معجزات قرآن این است که میلیونها مسلمان در سراسر جهان نه این کتاب را خواندهاند و نه درک کردند، ولی با این حال به درستی محتوای آن یقین دارند!!»
- «هرگز دنبال منافع ام نبودم و نیستم. منفعت من منفعت ملت ما هست و بهرهای که من از کاری که دارم میکنم می برم بهرهای است که نصیب کشورمان و ملتمان خواهد شد»
- «وای به حال ملتی که فکر کند خواننده اش بی سواد هست. خواننده یعنی یک هنرمند. او باید مانند یک شاعر یا یک نویسنده آگاهی داشته باشد، باید سیاسی باشد، باید بداند، باید بتواند. باید با مردم صحبت کند و آنها را جلب خودش کند.»
- «من بسیار شنیدهام که فلان هنرمند مرد اول موسیقی است. هر کسی به نوع خودش کاری بی نظیر کرد، او حتماً نامبر وان هست و نیازی هم به این نیست که حتماً بگوییم او شمارهٔ یک است.
شماره یک و شماره یکها کسانی هستند که در فرهنگ موسیقی یک ملتی میآیند قدم بر میدارند، میمانند، و پس از مرگشان هم میمانند و من و شما سالیان سال از آنها یاد میکنیم.»
- «می دانی فرق من با تو چیست؟
می دانی فرق فرهنگ ایرانی با فرهنگ تازی چیست؟
ما مردگانمان را هم با شادی یاد میکنیم، ولی دنیای تو فقط گریه و زاری و بیچارگی است »
- «جامعهٔ ما قهرمان زنده قبول نمیکند، باید مُرد تا قهرمان شد !»
- «مرگ مهم نیست نوع مردن مهم است من نمی خواهم بر اثر بیماری و یا در رختخواب بمیرم، من می خواهم مرگم هم مثل زندگیم معمولی نباشد و اثری داشته باشد»
- «مردم کشور من گرسنه نیستند، آنها روزی چند وعده گول میخورند»
- «من فکر میکنم خواندن شعری که معنا دارد تعهد یک هنرمند را نشان میدهد، تعهدی که ما نسبت به کشورمان ایران داریم»
- «هر جا آزاد باشم وطن من است
ولی وطن من آزاد نیست
پس هیچ جا وطن من نیست
تا ایران من آزاد نیست»
دربارهٔ فریدون فرخزاد
- جامعه ی ما منتظر است کسی مثل فریدون فرخزاد بیاید قهرمان شود ، کشته شود و سپس ما بیاییم برای او دست بزنیم!
شاهین نجفی مستند "شب بود"
- «دفاع از فریدون فرخزاد همانا دفاع از محمد مختاریها است. دفاع از فریدون فرخزاد دفاع از همهٔ کسانی است که به دستور جمهوری اسلامی کشته شدهاند. امثال فرخزاد و سلطان پور نمادهای فرهنگ و ادب و هنر مردم ایران معاصر بودند، دفاع از اینها دفاع از نمادهای فرهنگی و سیاسی و هنری ما است.
دفاع از یک دگراندیش که بی گناه به قتل رسیده، دفاع از انسانیتی است که در ایران مورد تحقیر جمهوری اسلامی قرار گرفته است.»
میرزا آقا عسگری (خنیاگر در خون)
- «تقریبن همهٔ ترورهای جمهوری اسلامی براساس یک شیوهٔ کاملن قدیمی و شناخته شده صورت گرفته است: دام را بگستر، برای طعمه دانه بریز تا جلب شود، آنگاه به دامش بینداز!
جمهوری اسلامی نخست مخالفان خود را به خوبی شناسایی میکند. نیازهای جدی آنان را بررسی و تحلیل میکند. آنگاه از آن نیازها به عنوان «چشم اسفندیار» طعمهٔ خود بهره میگیرد. نقطهٔ ضعف فریدون فرخزاد عشق بزرگش به میهن و مادرش بود. وقتی میفهمد مادرش بیمار است برای آوردن او به آلمان و مداوای او به همه چیز چنگ میاندازد، حتي به قلاب شکارچیان خود! این آوازه خان ساده دل و مبارز آنچنان به شکارچیان خود اعتماد کرد که آنها را به خانهٔ خود برد.»
میرزا آقا عسگری (خنیاگر در خون)
فریدون فرخزاد مدتی بود که شنیده بود بچه های خردسال ایرانی که در جبهه های جنگ بوسیله ی عراقی ها دستگیر شدند این ها در عراق بدترین زندگی ممکن را دارند، مورد تجاوز زندانبان های عراقی قرار دارند و آزار و اذیت زیادی متوجه این هاست. او تصمیم داشت این بچه ها را از عراق نجات بدهد.
فریدون وقتی که رفته بود در عراق و در خارج از کشور مقداری پول برای بچه ها جمع آوری کرده بود، همان موقع هم خیلی صحبت می شد که فریدون فرخزاد این پول ها را حیف و میل کرده است. ولی من می دانم و خیلی های دیگر می دانند، فریدون آدمی نبود که از اینجور پول ها که برای دیگران جمع می کند چیزی توی جیبش بگذارد. چون اصولن اینطوری نبود.
من با او اختلاف عقیده ی سیاسی داشتم، ولی او یک شرافتمند به تمام معنی بود، یک انسان شریف بود
حسین فرجی