مرتضی آوینی: تفاوت میان نسخهها
←= دربارۀ او: اصلاح املا، ابرابزار |
|||
خط ۳۵۱: | خط ۳۵۱: | ||
منبع: [http://www.aviny.com/Album/AVINY/DAST_NEVESHTEH/index.aspx دست نوشتههای شهید آوینی] |
منبع: [http://www.aviny.com/Album/AVINY/DAST_NEVESHTEH/index.aspx دست نوشتههای شهید آوینی] |
||
== درباره == |
== درباره == |
||
=== |
=== دربارهٔ او === |
||
* « |
* «اطلاعات من از آوینی فقط در این اندازه است که میدانم او یک سید شهید است.» |
||
** ''[[صادق زیباکلام]]'' <ref>http://www.alef.ir/vdcg3x9q3ak9ny4.rpra.html?152966</ref> |
|||
* «به نظر من آوینی جایی دارد آوینی میشود که دارد زاویههای کوچک انسانی را نشان میدهد. اگر آوینی به دنبال سینما و هنر ایدئولوژیک بود رشد نمیکرد و همچنان کوتوله میماند همچنان که هنرمندان حکومتی کوتوله ماندند و فروش فیلمها شد افتخاری برای آنها که البته این معیار در مورد همه فیلمها صدق نمیکرد. چرا فروش برای «صمد به مدرسه میرود» افتخار نبود و دایی نامپلئونیزم برای قلادههای طلا افتخار است.» |
|||
** ''[[صادق زیباکلام]]'' <ref>http://www.alef.ir/vdcg3x9q3ak9ny4.rpra.html?152966</ref> |
|||
[[رده:نویسندگان اهل ایران|آوینی، سید مرتضی]] |
[[رده:نویسندگان اهل ایران|آوینی، سید مرتضی]] |
||
[[رده:اهالی شهرری]] |
[[رده:اهالی شهرری]] |
نسخهٔ ۳ مهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۱۴:۴۰
این نوشتار یا بخش نیازمند ویکیسازی است.
لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه آن را ویکیسازی کنید و در پایان این الگو را بردارید.
سید مرتضی آوینی نویسنده و مستندساز.
کتاب رستاخیز جان
- دهکده جهانی
ماهوارهها مرزهای جغرافیایی را انکار کردهاند،
و آینه جادو در یکایک خانههای این دهکده به هم پیوسته جهانی نفوذ کردهاست.
- در میان آتش
خانههایتان را در دامنه کوه آتشفشان بنا کنید. (نیچه)
من همه کسانی را که در جستجوی حقیقت هستند
مخاطب این سخن مییابم
[زیرا] گریختن
مطلوب طبع کسانی است که
فقط بر عافیت میاندیشند و اگر نه
مرگ یک بار
زاری یک بار
- انفجار اطلاعات
حصارهای اطلاعاتی قابل اعتماد نیست،
انقلاب اسلامی در داخل مرزهای سپهر اطلاعاتی غرب روی داد، در یک جزیره ثابت، و پیروز هم شد.
مردم با اضطرابی که از یک عدم اطمینان همگانی بر میآید، به فردا مینگرند
آنها هر لحظه انتظار میکشند
تا آن دژ اطلاعاتی که موجودیت سیاسی غرب بر آن بنیان گرفتهاست،
با یک انفجار مهیب فرو بریزد.
و آن روی پنهان تمدن آشکار شود.
- شهادت
شهید منتظر مرگ نمیماند، این اوست که مرگ را برمیگزیند. شهید پیش از آنکه مرگ ناخواسته به سراغ او بیاید، به اختیار خویش میمیرد و لذت زیستن را نیز هم او مییابد. نه آن کس که دغدغه مرگ حتی آنی بر خود وانمیگذاردش و خود را به ریسمان پوسیده غفلت میآویزد، تا از دغدغه مرگ برهد.
شهادت پایان نیست. آغاز است، تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد. تولد ستارهای است که پرتو نورش عرصه زمان را در مینوردد و زمین را به رب الارباب اشراق میبخشد.
شهادت ذروه بلند تکامل انسانی است و خون شهید سبزینه حیات طیبه اخروی و تربت او دارالشفای آزادگان.
- آزادی و شهادت
شقایق وحشی آزادهاست و تعلقی ندارد. در دشتهای دور، لابهلای سنگها میروید و به آب باران قناعت دارد تا همواره تشنه باشد و بسوزد. داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشتهاند. شهید نیز آزادهاست و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون... اما میان این دو چه نسبتی است؟
کلام را، کلام انسانی را از این بینش، راهی به سوی حقیقت نیست، تمثیلی از حقیقت و بس.
- عقل و عشق
جاذبه خاک به ماندن میخواند و آن عهد باطنی، به رفتن. عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن ... و این هر دو را خداوند آفریدهاست، تا وجود انسان، در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا شود...
- عزت مومنین
آسمان بود که هر جا میرفتی و هر چه قد میکشیدی، او را فراتر از خویش میدیدی. عزت آفریدگار کبریایی است اما عزت مؤمنین در تواضع است. آسمان بلند است و وسیع، اما پایی مینگرد و در گودالهای کوچک آب نیز جلوه میکند.
- سیر الی الله
طرفه خراب آبادی است، این سیاره زمین، که از آن دروازههایی به سوی نامتناهی گشودهاند. بیت الله، حبل الله، کلام الله و ثارالله.
- دارالقرار
و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. پس چون پیشانی بر خاک افتد، کار جهان به سرانجام میرسد و سفر آسمانی زمین به مقصد میانجامد و فلک خلقت بر ساحل آرام ابدیت لنگر میاندازد ...
- سفری به آسمان
سفر حقیقی جز با انقطاع از اسباب ممکن نیست... اگر انسان را برای سفر به آسمانها نیافریدهاند، این میل پرواز در درون او از کجا آمدهاست و این ندایی که او را از درون به آسمانی فراتر از همه آسمانها فرا میخواند.
- در سایه تعهد
انسان مختار است و موجودیتها را نباید با «جبر و اختیار» اشتباه کرد، اگر این اختیار وجود نداشت ... تعهد و مسئولیت و امانتداری و ثواب و عقاب و بهشت و دوزخ معنایی نداشت.
آن عهد ازلی میثاق فطرت است
و این امانت را نیز، همان میثاق بر گرده گرفتهاست.
- انسان مختار و انکار تعهد
انسان مختار است. اما در قبول یا رد این اختیار مختار نیست. مجبور است که مختار باشد و با این اختیار، امانتداری و تعهد نیز همراه است و بر این اساس، هیچ داعیهای از هیچ کس بر انکار تعهد پذیرفته نیست.
- هنر عشق به خدا
هنر اگر برای هنر باشد، برای هیچ چیز دیگری هم نباید باشد، جز عشق به خدا. چرا که هر تعلقی جز این ورزد، وبال و غل زنجیری است بر گرده روح که او را به زمین میچسباند.
- هنر و غلیان درد
اگر توصیه و سفارش و شعار از بیرون وجود هنرمند بخواهد بر او تحمیل شود، به ناچار ذوق را خواهد کشت. تعهد هنرمند باید از باطن چشمهسار هنر او بیرون بجوشد، نه آنکه از بیرون چون لعابی نازک از زنگ بر هنر او بنشیند. غلیان درد است که باید پیمانه وقت هنرمند را پر کند، در هنر او، نه آنکه هنرمند بیآنکه دردمند باشد، بخواهد ذوق خویش را در خدمت سیاست قرار دهد.
کتاب مرکز آسمان
- ولی مطلق
زمین در طواف شمس است و شمس را نیز شمس دیگر است که بر گرد آن طواف میکند و شمس شمس را نیز شمسی دیگر و همه در طواف شمس عشق، مشکلات نخستین، ولی مطلق. آه، دریافتم مقصد این سفر آسمانی تویی. مقصد تویی و آنان تو را رها کردهاند و بر گرد دیوارهای سنگی میچرخند!
ای همسفر! اینجا حیرتکده عقل است، بر گرده زمین، در سفری آسمانی با کهکشانها، در سفری آسمانی که مقصدش با اوست.
کتب گنجینه آسمانی و آئینه جادو
- دوکوهه
-دو کوهه! آیا جز اصحاب عاشورایی سید الشهدا کسی را میشناسی که بهتر از شهدای ما [بر این] خاک عبادت کرده باشد؟
-دو کوهه! بوسههای تو بر قدمهایی مینشستهاست که استوارتر از عزم آنان را زمین به یاد ندارد.
یادهایت را در خود تجربه کن.
- اتوپیا
ارمغانی که انسان از بهشت با خود به عالم دنیا آوردهاست، جاذبهای فطری است که او را از درون به سوی بهشت و آنچه بهشتی است میکشاند، انسان فطرتاً در جست و جوی بهشت است، همان بهشتی که از آنجا هبوط کردهاست و جاذبههای درونی او به سوی عالمی متعادل، زیبا و جاودانه از همینجا ناشی میشود.
- حرکت غایی آسمان و زمین
حرکت کمی و کیفی جهان و تحولات ظاهری و باطنی آن الهی و متکامل است. وجود تکامل تدریجی در عالم فی النفسه بیانکننده این حقیقت است که تاریخ دارای سیری الهی است.
- اعتیاد
ضعف بشری است که به هر حال ریشه در طبیعت انسانی دارد، هرچند که انسان اجازه ندارد خود را به ضعف تسلیم کند. وجود انسان سراپا فقر و نیاز است. اما همه این نیازها مستحق اعتنا نیستند... اصالت دادن به ضعفهای بشری مجاز نیست.
- شهید
ای شهید، ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشستهای، دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات صخیف را نیز از این منجلاب بیرون بکش. ای شقایقهای آتش گرفته، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد. آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید.
- فجر عدالت
اگر انقلاب اسلامی ایران را همچون فجر صادقی بدانیم که پیش از طلعت شمس بر آسمان عدالت نشستهاست، میتوان این عصر را «فجر عدالت» نامید.
- سادگی
رسیدن به سادگی بسیار دشوار است. اما تظاهر به پیچیدگی بیش از آنچه در نظر آید، سهل است. سادگی عین زیبایی است و پیچیدگی متظاهرانه عین زشتی است. پیچیدگی فیلمسازانی چون تارکوفسکی به آن علت نیست که آنها حرف بزرگی برای گفتن دارند. درست، بالعکس، این پیچیدگی متظاهرانه از آنجا منشاء میگیرد که آنها خودشان به حقیقت نرسیدهاند.
- مادر
دامن پاک مادر حریم قدسی است که فرزندان امروز و آینده این امت ابراهیمی از آن به معراج عشق میروند. وجود پر برکت آنان قلب تپندهای است که خون و صبر و استقامت و وفاداری را در تن این امت بزرگ میدواند و اینچنین حیات ما دم به دم با نفخات جانبخش روح القدس تجدید میگردد.
- حزب الله
حزب الله اهل اطاعت و ولایت است و قدر نعمت میشناسد. فداکار است و از مرگ نمیترسد و گوش به فرمان «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» سپردهاست و اینچنین تو گویی خداوند وظیفه تحقق اهداف الهی همه انبیاء را بر گرده صبور و پرقدرت آنان نهادهاست. ظهور حزب الله معجزهای است که از نفخات قدسی دم مسیحایی امام امت بر میآید
- حسین (ع)
حسین (ع) سرسلسله شیدایان عشق است و شیدایی را به هر کسی نمیبخشند. شیدایی حق پاداش از خود گذشتگی است اما خودپرستان مفتون شیطانند. آن نیز جنون است اما از آن جنون تا این شیدایی امانتداران امانت ازلی، فاصله از زمین تا آسمان است.
- تقدیر
تقدیر حقیقی جهان در کف مردانی است که پروای نام ندارند. آنان از گمنامی خویش کهفی ساختهاند و در آن پناه گرفتهاند. کهفی که آنان را از تطاول دهر مصون خواهد داشت.
- کربلا
کربلا قلب پیکره تاریخ است و چشمه نوری که در آیینه جان ما انعکاس یافتهاست و آیینه اگر «انا الشمس» نگوید، چه گوید؟
- اشک
اشک، آب رحمتی است که همه تیرگیها را از سینه میشوید و دل ما را به عین صفا، که فطرت توحیدی عالم باشد، اتصال میبخشد.
- دُر حیات
«دُر حیات» در احتجاب «صدف عشق» است و آن را جز در «اقیانوس بلا» نمیتوان یافت. در ژرفنای اقیانوس بلا، عاشقان، غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشد، چگونه به دریا زنند.
- رمی جمرات
رمی جمرات، رمی و طرد شیاطین سهگانه بزرگ و کوچکی هستند که راه حضرت ابراهیم را در وصول به مسلخ عشق و قربان کردن فرزند میبستند. رجم این ستونهای سنگی که تماثیل سهگانه شیاطیناند، تأسی به حضرت ابراهیم است ... اما هیچ ظاهری بدون باطن و هیچ صورتی فارغ از سیرت و هیچ جسمی فارغ از روح به کمال نمیرسد.
- مرگ هنر
هنرمندان، با رهاشدن از تعلق به حق، آن عهد تازه را یا باید با جامعه استوار دارند و یا با خود، که از طریق نخستین به «هنر برای مردم» میرسد و طریق اخروی به «هنر برای هنر» و در هر صورت، هنر خواهد مرد.
- حقیقت
حقیقت، سادهترین و فطریترین سخنی است که بر زبانها و قلمها جاری میشود، نه پیچیدهترین آنها. حقیقت سادهترین است و از فرط همین سادگی است که ممتنع و متعهد جلوه میکند. این سخن را قیاس کنید با این حکم فلسفی که نور، روشنترین چیزی است که وجود دارد و از فرط همین روشنی است که به مشاهده در نمیآید، چرا که نور، اشیاء دیگر را روشن میکند و خود از فرط هنر ظهور، پنهان میشود.
کتاب گنجینه آسمانی
- عقل و عشق
عقل معاش میگوید که شب هنگام خفتن است اما عشق میگوید که بیدار باش، در راه خدا بیدار باش تا روح تو چون شعاعی از نور به شمس وجود حق اتصال یابد. عقل معاش میگوید که شب هنگام خفتن است اما عقل معاد میگوید که همه چشمها در ظلمات محشر، در آن هنگامه فزع اکبر، از هول قیامت گریانند. مگر چشمی که در راه خدا بیدار مانده و از خوف او گریسته باشد. عقل معاش میگوید که شب هنگام خفتن است اما عشق میگوید چگونه میتوان خفت وقتی جهان ظلمتکده کفر آبادی است که در آن احکام حق مورد غفلت است؟ عشق میگوید چگونه میتوان خفت وقتی که هنوز خونگرم امام عاشورا، از زمین کرب و بلا میجوشد و تو را فرا میخواند؟ چگونه میتوان خفت و جهان را در کف جهال و قدارهبندها رها کرد؟ نه شب هنگام خفتن نیست.
- سربازان آمریکا
سربازان آمریکایی موشهایی هستند که در عالم سراب انگیز وهم و در ظل نشئه الکل و مرفین خود را شیر میبینند، حال آنکه شیر حقیقی، یعنی اسدالغالب علی است، و آنکه علیوار زندگی خویش را وقف جهاد فی سبیلالله کردهاست.
- جمعه خونین مکه
جمعه خونین مکه عاشورایی مکرر است، قلبی است که خون حیات و قیام را در پیکر امت اسلام در سراسر زمین میدواند و ریشه ظلم و استکبار را برمیکند.
کتاب آئینه جادو
- فیلم و فیلمساز
فیلم مظهر زندگی است. آنچه در فیلم ظهور مییابد زندگی است با صورتی پالایش یافته و صریحتر و همانطور که زندگی آغاز و پایان و اوج و فرود دارد، و وجود و هویت انسان در طول این وقایع و اوج و فرودهاست که شکل میگیرد، فیلم نیز باید ذاتاً به این ساختار وفادار بماند. فیلم در رابطه بین فیلمساز و تماشاگر شکل میگیرد و در این رابطه فیلمساز نمیتواند همچون یک هنرمند مدرنیست فقط در اندیشه بیان خودش باشد، این کار یعنی تحقیر تماشاگر، یعنی بیاعتنایی به انسانی که حق دارد اعتلای روحی خود و فرهنگش را در سینما جستجو کند.
- امپراطوری ارتباطات
امپراطوری ارتباطات فضائی است یکپارچه که وسایل ارتباط جمعی ساختهاند، ساکنان این امپراطوری که تقریباً سراسر کره زمین را پوشاندهاند، بیآنکه خود بدانند، تحت سیطره حاکمیت و احدی هستند، که از طریق وسایل ارتباط جمعی برقرار گشتهاست.
کتب مبانی نظری هنر و فردایی دیگر و راز خون
- هنر امروز
امروزه، مفهوم هنر چیز دیگری است، هنر غربی حدیث نفس است نه حدث شیدایی حق، هنر غرب بیان خودپرستی انسان امروز است هنری شیطانی است. حال آنکه هنر حقیقی حدیث شیدایی است.
ماشین حجابی است که بین روح انسان و مصنوعات او حائل شدهاست و اجازه نمیدهد که جلوات حسنات روح در صفات ظاهر شود، ولکن به مصداق،«پریرو تاب مستوری ندارد» جلوهگری لازمه ذاتی هنر است و اگر در صناعت جایی برای تجلی نیابد، لاجرم روزنه دیگری برای اظهار و اشراق خواهد یافت.
- هنر انقلاب
هنر انقلاب قالب و ماده هنر غربی را میگیرد و اما بدان روح و «صورتی» تازه خواهد بخشید و در نهایت از لحاظ ماده و قالب کار نیز از هنر غربی تمایز خواهد یافت.
- وظیفه هنر
هنر باید محملی برای عروح حیات انسان به کمال وجود باشد، نه وسیلهای برای تفنن و تزیین و مایه انتقال تأثرات.
- عالم نیهیلیسم و انتزاع
عالم نهیلیسم، عالمی انتزاعی است. پس انتزاع در این روزگار یک تجربه همگانی است. سیر نزولی هبوط از آسمان وحدت و اتحاد به زمین انتزاع است. پس انتزاع تقدیر تاریخی بشر است.
- راز
امام (ع) سرچشمه راز است و بیابان لطف، عرصهای که مکنونات حجاب تکوین را بیپرده مینماید. مگر نه اینکه اینجا را عالم شهادت مینامند؟ و مگر نه اینکه فاشتر هم میتوان گفت؟
- زینب (س)
زینب کبری (س) گنجینهدار عالم رنج است، او محمل گرانبارترین رنجهایی است که در این مبارکه نهفته، «لقد خلقناالانسان» او وراث بیتالاحزان فاطمه (س) است.
- نیست انگاری یا نیهیلیسم
نیست انکاری یا نهیلیسم یک سیر تاریخی متافیزیکی است که با آغاز فلسفه در یونان آغاز میشود و نهایتاً با انحلال همه ادیان در خویش به تمامیت میرسد.
- کربلا
کربلا آمیزه کرب است و بلا ... و بلا اتفاق شمس اشتیاق است و آن تشنگی که کربلاییان کشیدهاند ...
- امام
امام آفتاب کرامتی است که خود را از ویرانهها نیز دریغ نمیکند.
- ولایت امام
ولایت امام بر مخلوقات ولایت خداست.
- سرشت انسان
گل وجود آدمی، خاک فقر است که با اشک آمیختهاند و در کوره رنج پختهاند.
- انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی رستاخیز تاریخی انسان است. بعد از قرنها «هبوط» انقلاب اسلامی یک توبه تاریخی است و بنابراین آن هرگز اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیست؛ انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی است در جهانی که به صورت یک دهکده جهانی با یک فرهنگ واحد درآمدهاست.
- بلای تهاجم فرهنگی
بلا همواره حکمتی است که بلازدگان از آن غفلت میکنند. بلا فولاد وجود انسان را آبدیده میکند و صفات فطری و شئون ذاتی او را به فعالیت میرساند، پس همچنان که جنگ تحمیلی که یک تحمیل بود و ما آن را انتخاب نکرده بودیم، ما را پرورش داد و زیباترین و باشکوهترین صفات فطری انسان را ظاهر کرد، تهاجم فرهنگی دشمن نیز، چه از طریق ویدئو و چه از طریق ماهواره ما را علیرغم این واقعیت که قربانیهای بسیاری از ما خواهد گرفت به تعالی خواهد رساند.
- توسعه اقتصادی و دین
فرهنگی توسعه اقتصادی با فرهنگ دینداری معارض است و این امری است که اکنون روز به روز بیش از پیش در کشور ما وضوح مییابد، توسعه اقتصادی نیازمند به فرهنگ لیبرالیسم است و بنابراین خواهناخواه ادامة این وضع جامعه ما را به یک تعارض درونی فرهنگی دچار خواهد کرد. تهاجم فرهنگی از یک سو تعبیری است که اشاره به این تعارض فرهنگی دارد و از سوی دیگر همانطور که عرض شد به تغییر خاص استراتژی غرب در مقابله با تفکر انقلاب اسلامی بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ اطلاق میشود و این واقعیت غیرقابل انکار است.
- آمریکا
هروزگار اقتدار آمریکا سپری شده و این گرگ پیر، همانطور که نوام چاسکی میگوید، دیگر تنها به کسانی حملهور میشود که نتوانند با او بجنگند.
- ولایت
همه اولیای خدا در عصر خویش و در میان معاصران خویش غریب بودهاند، و وای بر ما اگر این ولی خدا نیز در میان ما غریب باشد، مگر نیست؟ آیا ما به راستی دریافتهایم که او کیست و چه میگوید؟ آیا ما به راستی سر به فرمان او سپردهایم و دیگر خودی درمیانه باقی نمانده است؟ ما را با فلکزدگان راهی طریق هوی و هوس کاری نیست. آنان این کشتی طوفان زده اقیانوس بلا را جزیرة غفلتی انگاشتهاند، امن و امان، جاودانه و بیتاریخ، مگر این سینه خاکی در دل این آسمان لایتناهی، که محضر خداست، به ناکجاآبادی بیخدا رسیدهاست. روی سخن من با آنان است که هنوز محفل انس را رها نکردهاند، آنان که هنوز دغدغه مرگ و معاد دارند و در انتظار موعودند وای بر ما اگر این وصی خدا نیز در میان ما غریب باشد... و مگر نیست؟ مگر نه اینکه ما در انتظار بودهایم در انتظار طالوتی که در این عصر حاکمیت سفلگان علم ستیز بردارد با جالوت، در انتظار پیر فرزانهای که در این عصر جاهلیت ثانی، از باطن یا ظلمات راهی به چشمة حیات بیابد؟ او آمدهاست آن که مردانگی طالوت را با فرزانگی جمع دارد. اما آیا ما را آن اطاعت و شجاعت هست که در کار او صبر ورزیم و در برابر امرش عصیان نکنیم. هرچند با عقل ما سازگار نباشد؟
کتاب مبانی نظری هنر
- انتزاع هنر جدید از حیات اجتماعی بشر
هنرغرب، در تبعیت از آن سیر تجزیه و تلاش کلی، نخست از حیات انسان انتزاع مییابد، و از صناعت یا صنعت جدا میشود، و از نظر معنا در تقابل با آن قرار میگیرد، صنعت نیز با انتزاع از هنر و تهی شدن از همه ظرایف و زیباییها، دیگر به طور کامل از صورت یک فعالیت خلاقه و فردی خارج میگردد.
- هنرمند خودبنیاد
هنر امروز «خودبنیاد» است و در آثار هنریاش خود را محاکات میکند، در عین اینکه هرگز نگران قرب و بعد خویش نسبت به حقیقت انسانی نیست، سوپژکیتویسم(۱) چنین اقتضا دارد که انسان به وجود خود همچون تنها حقیقت بدیهی ایمان بیاورد و این لازمه عصری است، که در آن اومانیسم(۲) بربشر غلبه یافتهاست، مبدأ این سوپژکیتویسم همین حکم است، که دکارت آن را بدیهی میانگارد:«من فکر میکنم، پس هستم» دکارت با دشواری فراوان خود را از ورطه سوپژکیتویسم بیرون کشیدهاست، اما فلاسفه پس از او یکسره طعمه این شیطان شدهاند.
- خود بنیادی
- اصالت بشر
کتاب فردایی دیگر
- خانه جنون
دل خانه جنون است. پس ریشه شعر و تنزل نیز در دل است. در اعماق دل اما دل نه آنچنان است که هرچه به عمق آن فرد روی، از خود دورتر شوی، دل در عمق به اصل وجود میرسد.
- هنر
هنر یاد بهشت است و نوحة انسان در فراق، هنر زبان غربت بنیآدم است در فرقت دارالقرار و از همین روی همه با آن انس دارند. چه در کلام جلوه کند و چه در نقش... انسی دیرینه بر قدمت جهان هنر زبان بیزبانی است و زبان همزبانی.
- ترس
ترس رویکرد قدرت است و آنکه خود را قدرتمند مینماید، بیش از دیگران میترسد.
- آغاز رنج
رنج بشری با هبوط آغاز میشود، با فروافتادن از بهشت مثالی؛ بهشتی که در عین حال مثالی است از ذات آدم و حقیقت وجود او.
کتاب حلزونهای خانه به دوش
- حلزونهای خانه به دوش
روشنفکران غربگرای این مرز و بوم برای توجیه وجود خویش ناگزیر هستند که چشم بر واقعیات ببندند و پیله وهم و خیال بر دوش به حیاتی حلزونوار خود دلخوش کنند. و به همین علت در جایی که ایدئولوژی و مقاصد سیاسی لازمه ذاتی زندگی روشنفکری است ناگزیر باید وانمود کنند که از سیاست و ایدئولوژی میگریزند.
- ولایت فقیه
نظام حکومتی ولایت فقیه نظام جدید و بی سابقهای است که اگر چه نوعی حکومت تئوکراتیک، یا به عبارت عامیانه خدامحورانه، است اما با هیچ کدام از قوالب حکومتی تجربه شده، انطباق یا حتی شابهن ندارد ولایت فقیه مبتنی بر اسلام ناب است که هم از حقوق بشر و هم از آزادی دریافتی کاملاً متفاوت با مشهورات و مقبولات بینالمللی دارد.
- عارف حقیقی و عارف دروغین
عارف حقیقی مست میالست است و عارف دروغین مست میپلشت. آبانگور هردو عقل از کف نهاده و بیاختیار هستند اما اولی ارادهاش را در ارادت حق فانی کردهاست و عقلش را داده تا به جنون عشق رسد و آن دیگری طوق ارادت شیطان بر گردن گرفته او نیز به دیوانگی رسیده است؛ اما دیوانگیاش نه جنون عشق است که جن زدگی است.
کتاب همسفر خورشید
- امام خمینی
امام خمینی (ره) پیامبر تازهای نبود، اما از یادآوران بود، از مخاطبان «انما انت مذکر» که عهد فطری مردمان با خداوند را به آنان یادآوری میکرد، و بعد از چند قرن که از هبوط بشر در مصداق جمعی کل میگذشت، چونان اسلاف خویش، از ابراهیم و اسماعیل تا محمد (ص) دورهای از جاهلیت را شکست و عصر دیگری از دینداری را آغاز کرد. وجود امام خمینی (ره) و برکات آن را تنها کسانی میتوانند حقیقتاً درک کنند که در جست و جوی تاریخ تحول باطنی انسان بر کره زمین به خاستگاه تحولات ظاهری اجتماعی و اقتصادی و سیاسی حیات او نیز هست.
کتاب آغازی بر یک پایان
- نظام جمهوری اسلامی ایران
جمهوری اسلامی آن سان که در نظر امام وجود داشت نظامی است مبتنی بر ولایت که بر رأی جمهوری مردم نیز تکیه دارد و این معنا را هرگز نباید با دموکراسی خلط کرد.
- زمین
زمین مهبط است، نه خانه وصل، در اینجا نور از نار میزاید و بقا در غناست و قرار در بیقراری، زمین معبر است و نه مقر.
- نسل سوم
سومین نسل هنرمندانی است که بیاعتنا به حقایق انکارناپذیری که آغاز عصر جدیدی از حیات بشر را نوید میدهند، چه در قالب و چه در محتوا، وابسته به تفکر و هنر غرب هستند.
- آزادی
آزادی اگر نتواند بستر رجعت انسان را به حقیقت ازلی خویش فراهم کند، به بنبست میانجامد، بشر امروز از آزادی میگریزد و نام این گریز از آزادی را آزادی نهادهاست. تا این چنین آبی بر آتشهای ملامتهای وجدان باشد.
- عقل و دل
آدمها دو گونهاند: آنان که با عقلشان میزیند و دیگرانی که زیستنشان با دل است چه بسیارند آنان و چه قلیلند اینان. چه سهل است آن گونه زیستن و چه دشوار است این گونه بودن. بهشت ارزانی عقل اندیشان باد.
- جنگ
من جنگ طلب نیستم اما میدانم که زندگی بشر در طول تاریخ بدون جنگ فراز و فرودی نخواهد داشت و تحولی در آن روی نخواهد کرد. چنان که در همین قرن، جهان دو جنگ بینالمللی و چند جنگ طولانی بر خود دیدهاست و تظاهرات مردم اروپا و آمریکا علیه جنگ نیز بیشتر بدان سبب است که آنها جنگ را میشناسند و از عواقب آن باخبرند.
- عشق
سوخته دلی و سوخته جانی را جز از بازار پر آتش عشق نمیتوان خرید چرا که جز پروانگان بیپروای عشق، کسی جرات بال سپردن به شعله این شمع را ندارد.
دست نوشتهها
- هنر آن است که بمیری پیش ار آنکه بمیرانندت، و منبع و منشاء حیات آنانند که اینچنین مردهاند.
- پندار ما این است که ما ماندهایم و شهدا رفتهاند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود بردهاست و شهدا ماندهاند.
- شهدا شاهد بر باطن و حقیقت عالمند و هم آنانند که به دیگران حیات میبخشند.
منبع: دست نوشتههای شهید آوینی
درباره
دربارهٔ او
- «اطلاعات من از آوینی فقط در این اندازه است که میدانم او یک سید شهید است.»
- «به نظر من آوینی جایی دارد آوینی میشود که دارد زاویههای کوچک انسانی را نشان میدهد. اگر آوینی به دنبال سینما و هنر ایدئولوژیک بود رشد نمیکرد و همچنان کوتوله میماند همچنان که هنرمندان حکومتی کوتوله ماندند و فروش فیلمها شد افتخاری برای آنها که البته این معیار در مورد همه فیلمها صدق نمیکرد. چرا فروش برای «صمد به مدرسه میرود» افتخار نبود و دایی نامپلئونیزم برای قلادههای طلا افتخار است.»