فردوسی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Sahand Ace (بحث | مشارکتها) جز اصلاح سجاوندی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
** ''عزیزاله جوینی'' |
** ''عزیزاله جوینی'' |
||
* «اگر شاهنامه نبود کل ادبیات |
* «اگر شاهنامه نبود کل ادبیات قارسی در جریانی دیگر سیر میکرد همه آثاری که بعد از شاهنامه به وجود آمده، پرتوی از شاهنامه را در خود داشت. شاهنامه افق بزرگی به روی ادیبان ما باز کرد و برای همین نیای ایران را باید به دو دوره پیش از شاهنامه و بعد از شاهنامه تقسیم کرد .شاهنامه در دوران بعد از خود تحولات زیادی ایجاد کرد به مردم ایران دل داد و اطمینان داد تا محکم روی پای خود بایستند.» |
||
** ''محمدعلی اسلامی ندوشن'' |
** ''محمدعلی اسلامی ندوشن'' |
||
نسخهٔ ۱۶ فوریهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۱۵:۱۴
ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی طوسی، (۳۲۹ - ۴۱۱ هجری قمری)، شاعر بزرگ حماسهسرای فارسی.
گفتاوردها و گزیدۀ شعرها
- «دلت گر به راه خطا مایلست// ترا دشمن اندر جهان خود دلست.»[۱]
- «اگر چند باشد شب دیرباز// بر او تیرگی هم نماند دراز»
- «اگر پرنیان است خود رشتهای// و گر بار خار است خود کشتهای»
- «ببخش و بخور هرچه آید فراز// بدین تاج و تخـت سپنجی مناز»
- «بخور هرچه داری منه باز پس// تو رنجی، چرا باز ماند به کس»
- «بخور هرچه داری به فردا مپای// که فردا مگر دیگر آیدش رای»
- «بخور هرچه داری فزونی بده// تو رنجیدهای بهر دشمن منه»
- «بدو گفت گوینده کای شهریار// به پالیز گل نیست بیرنج خار»
- «بدو گفت موبد که نیکو نگر// براندیش و ماهی به خشکی مبر»
- «برهنه چو زاید ز مادر کسی// نباید که یازد به پوشش بسی»
- «به موبد چنان گفت دهقان سغد// که بر ناید از خانه باز جغد»
- «پشیمانی آنگه نداردت سود// که تیغ زمانه سرت را درود»
- «پیامی است از مرگ موی سفید// به بودن چهداری تو چندین امید»
- «تو را خواسته گر ز بهر تن است// ببخش و بدان کین شب آبستن است»
- «تو را خورد بسیار بگزایدت// وگر کم خوری، روز بفزایدت»
- «چو با تخت، منبر برابر شود// همه نام بوبکر و عُمّر شود»
- «چو در انجمن مرد خامش بود// از آن خامشی دل به رامش بود»
- «چو عیب تن خویش داند کسی// زعیب کسان برنگوید بسی»
- «چو نیکی کنی نیک آید برت// بدی را بدی باشد اندر خورت»
- «در آز باشد دل سفله مرد// بر سفلگان تا توانی مگرد»
- «چه با رنج باشی چه با تاج و تخت// بباید ببستن به فریاد رخت»
- «درختی که تلخ است وی را سرشت// گرش برنشانی به باغ بهشت// ور از جوی خلدش به هنگام آب// به بیخ، انگبین ریزی و شهد ناب// سرانجام کوهرزبار آورد// همان میوهٔ تلخ بار آورد»
- «دوای تو جز مغز آدم چو نیست// بر این درد و درمان بباید گریست»
- «دو شیر گرسنهاست و یک ران گور// کباب آنکسی راست، کوراست زور»
- «ز بهر بر و بوم و فرزند خویش// زن و کودک و خرد و پیوند خویش// همه سربهسر تن به کشتن دهیم// از آن به که کشور به دشمن دهیم// ز خاکیم باید شدن سوی خاک// همهجای ترس است و تیمار و باک// جهان سربهسر حکمت و عبرت است// چرا بهره ما همه غفلت است؟»
- «ز دانا تو نشنیدی این داستان// که برگوید از گفته باستان// که گر دو برادر نهد پشت پشت// تن کوه را باد ماند به مشت»
- «زیان کسان از پی سود خویش// بجویند و دینداری آرند پیش»
- «سخن رفتشان یکبهیک هم زبان// که از ماست برما، بد آسمان»
- «فرستاده گفت ای خداوند رخش// به دشت آهوی ناگرفته مبخش»
- «کسی را کجا کور شد رهنمون// بماند به راه دراز اندرون»
- «کسی را که کاهل بود گنج نیست// که اندر جهان سود بیرنج نیست»
- «کسی کو فروتنتر او رادتر// دل دوستانش از او شادتر»
- «که بر انجمن مرد بسیارگوی// بکاهد به گفتار خویش آبروی»
- «که چون کاهلی پیشه گیرد جوان// بماند منشپست و تیــرهروان»
- «که گاهی سکندر بود گاه فور// گهی درد و خشم است و گه جشن و سور»
- «مرا دخل و خورد ار برابر بدی// زمانه مرا چون برادر بدی»
- «مگوی آن سخن کاندر آن سود نیست// کز آن آتشت بهره جز دود نیست»
- «نباشـد فراوان خورش تندرست// بزرگ آنکه او تندرستی بجست»
- «نگر تا چه کاری همان بدروی// سخن هرچه گویی همان بشنوی»
- «نگه کن که دانای ایران چه گفت// بدانگه که بگشاد راز از نهفت// که دشمن که دانا بود به ز دوست// ابا دشمن و دوست، دانش نکوست»
- «هرآنکس که موی سیه شد سفید// به بودن نماند فراوان امید»
- «هرآنگه که روز تو اندرگذشت// نهاده، همی باد گردد به دشت»
- «هزیمت به هنگام، بهتر ز جنگ// چو تنها شدم، نیست جای درنگ»
- «هم آن چیز کانت نیاید پسند// تن دوست و دشمن بدان درمبند»
- «یکی داستان زد بر این شهریار// که دشمن مدار ار چه خُرد است، خوار»
- «اگر مرگ داد است بیداد چیست؟// ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟»
منسوب بهفردوسی
- «بسی رنج بردم، بسی نامه خواندم// ز گفتار تازی و از پهلوانی// به چندین هنر شصت وسهسال ماندم// که توشه برم ز آشکار و نهانی// به جز حسرت و جز وبال گناهان// ندارم کنون از جوانی نشانی// بهیاد جوانی کنون مویه آرم// براین بیت بوطاهر خسروانی// جوانی، من از کودکی یاد دارم// دریغا جوانی! دریغا جوانی!»
- محمد عوفی، لبابالالباب
- «عروسی است می، شادی آیین او// که باید خرد کرد کابین او// بهروز آنکه با باده کُشتی کند// فکنده شود گر درشتی کند// ز دل برکشد میتف و دود و تاب// چنان چون بخار زمین آفتاب// چو عود است و چون بید تن را گهر// میآتش که پیدا کند زو هنر// گهرچهره شد آینه چون نبید// که آید در او خوب و زشتی پدید// دل تیره را روشنایی میاست// که را کوفتتن، مومیایی میاست// بدان! میکند بددلان را دلیر// پدید آرد از روبهان کار شیر»
- وحیددستگردی، مجله ارمغان
درباره فردوسی
- «چه خوش گفت فردوسی پاکزاد// که رحمت برآن تربت پاک باد»
- «سخنگوی پیشینه، دانای طوس// که آراست روی سخن چون عروس// در آن نامه کآن گوهر ِ سفته راند// بسی گفتنیهای ناگفته ماند»
درباره شاهنامه
- «شاهنامه تنها کتابی است که در آن هیچ اختلافی دربارة مذاهب و ادیان نیست؛ فردوسی هرگز به دین کسی اهانت نکرده و آن را خوار نشمرده است .شاهنامه کتابی است که در حقیقت سند ایران و هم تاریخ این کشور است. این کتاب را باید خواند و یاد گرفت و جزء وظایف ملّی خود دانست و در حوزه ها و دانشگاه ها به آن کتاب جایگاهی ویژه داد»
- عزیزاله جوینی
- «اگر شاهنامه نبود کل ادبیات قارسی در جریانی دیگر سیر میکرد همه آثاری که بعد از شاهنامه به وجود آمده، پرتوی از شاهنامه را در خود داشت. شاهنامه افق بزرگی به روی ادیبان ما باز کرد و برای همین نیای ایران را باید به دو دوره پیش از شاهنامه و بعد از شاهنامه تقسیم کرد .شاهنامه در دوران بعد از خود تحولات زیادی ایجاد کرد به مردم ایران دل داد و اطمینان داد تا محکم روی پای خود بایستند.»
- محمدعلی اسلامی ندوشن
پیوند بهبیرون
در پروژههای خواهر میتوانید در مورد فردوسی اطلاعات بیشتری پیدا کنید.
در میان واژهها از ویکیواژه
در میان کتابها از ویکینسک
در میان متون از ویکینبشته
در میان تصویرها و رسانهها از ویکیانبار
در میان خبرها از ویکیگزارش
در میان گونهها از ویکیگونه