مرگ: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
Sialkgraph (بحث | مشارکتها) |
|||
خط ۳: | خط ۳: | ||
== [[گفتاورد]] == |
== [[گفتاورد]] == |
||
* «آدمی چون [[مرگ|بمیرد]] مردم گویند: «چه وانهاد؟» و فرشتگان گویند: «چه پیش فرستاد؟». |
|||
** علی بن ابیطالب <small>''نهج البلاغه، خطبه، ۲۰۳ ''</small> |
|||
* «مرگ پایان این جسم است اما آغاز زندگی دوبارهاست.» |
|||
**'' [[ایلیا میم]]'' |
|||
* «ارتباط با زندگان زنده میکند و رابطهٔ با مردگان میمیراند.» |
|||
**'' [[ایلیا میم]]'' |
|||
* «آنکه زندگی بدون رنج و تلاش را برمی گزیند پیشاپیش مرگ خویش را نیز جشن گرفتهاست .» |
|||
**'' [[ارد بزرگ]]'' |
|||
* «بن و ریشه هستی مانند گردونهای دوار است که همه چیز را گرد رسم کردهاست برسان : گردش روزها ، چرخش اختران و ستارگان ، چرخش آب بر روی زمین ، زایش و مرگ ، نیکی و بدی ، گردش خون در بدن ، حرکت اتم و …» |
|||
**'' [[ارد بزرگ]]'' |
|||
* «پیوند [[عشق]] حقیقی حتی با مرگ گسیخته نمیشود، چه رسد به دوری.» |
* «پیوند [[عشق]] حقیقی حتی با مرگ گسیخته نمیشود، چه رسد به دوری.» |
نسخهٔ ۲۳ نوامبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۷:۵۱
مرگ در زیستشناسی پایان زندگی موجودات زندهاست. در معانی دیگر، به قطع و نابودی کامل یک روند یا یک پدیده اشاره میکند.
گفتاورد
- «آدمی چون بمیرد مردم گویند: «چه وانهاد؟» و فرشتگان گویند: «چه پیش فرستاد؟».
- علی بن ابیطالب نهج البلاغه، خطبه، ۲۰۳
- «تنها مرگ است که دروغ نمیگوید! حضور مرگ همه موهومات را نیست و نابود میکند. ما بچهٔ مرگ هستیم و مرگ است که ما را از فریبهای زندگی نجات میدهد، و در ته زندگی، اوست که ما را صدا میزند و بهسوی خودش میخواند.»
- «دوست داشت او را شکلاتی بپیچند، عین مردههای زیادی که طی این مدت در تخت بغلی مرده بودند. اول لباسهایشان را در میآوردند، حلقه طلا، گوشوارهها و النگوها را در پاکتی میگذاشتند و بعد سراغ دندانها میرفتند، تا اگر مصنوعی بود وسط راه مرده حواسش پرت نشود و آنرا قورت ندهد. بعد نوبت پنبهها بود که سوراخهای بدن را میپوشاند تا جانی که در رفته دوباره پشیمان نشود و سر جای اولش برنگردد.»
- منیرو روانیپور، کنیزو
- «زاد روز ما با تاری نادیدنی به هزاران زاد روز دیگر گره خوردهاست ، مرگ هم زاد روزیست همانند زاده شدن که بدرودی است به جهانی دیگر…»
- «زندگی هر چه پوچتر باشد مرگ تحمل ناپذیرتر میشود.»
- منسوب به ژان پل سارتر
- «فریدریش نیچه به درستی مرگ خدا را اعلام کرد، اما من میگویم که او هرگز به دنیا نیامدهاست. خدا افسانهاست. او اختراع است و اکتشاف نیست. آیا تفاوت بین اختراع و اکتشاف را میدانید؟ اکتشاف با واقعیت سر و کار دارد، اما اختراع را شما پدید میآورید.»
- افسوس که نیچه مرد و ندید که خدا هنوز زندهاست .
- مهریزی
- «مردن کافی نیست باید به موقع مرد.»
- منسوب به ژان پل سارتر
- «مهم نیست مرگ کجا و کی به سراغ من میآیدمهم اینست که وقتی میآید من آنجا نباشم»
- «ناراستیها پیشاپیش رو به مرگ و نیستی اند مگر آنکه ما آنها را در اندیشه و روان خویش زنده نگاه داریم!.»
- «نوازش و دلربایی زیاد ، پیشاپیش بستر مرگ را فراهم کند!»
- «نیرنگ پیران بدنهاد ، تنها با مرگ به پایان میرسد.»
- «یک شاعر در بیست و یک سالگی میمیرد، یک انقلابی یا یک ستاره راک در بیست و چهار سالگی. اما بعد از گذشتن از آن سن فکر میکنی همه چیز روبهراه است، فکر میکنی توانستهای از منحنی مرگ انسان بگذری و از تونل بیرون بیایی.»
- هاروکی موراکامی، فاجعه معدن در نیویورک [۱]
- «آن که به کمال رسیدهاست، فاتحانه به مرگ خویش میمیرد و چنین مرگی، بهین مرگ است.»
- «تنها سعادتمند، کسی است که چشم به جهان نگشوده به خواب مرگ فرو رود.»
- «هر جنبندهاى که بر روى زمین است، مرگ را ناخوش مىدارد. و اگر به چشم خرد بنگرد، راحتى بزرگ در مرگ است.»
- شیخ بهائی کشکول
ضربالمثل
- «آدم فقیر مرگش بی صدا است.»
- «آدم گدا، مرگش ندارد صدا!»
- «آدمیزاد تخم مرگ است.»
- «با مرگ دست و پنجه نرم کردن.»
- «به مرگ بگیر تا به تب راضی شود.»
- «به تب گرفتن تا به مرگ راضی شدن.»
- «پیش از مرگ واویلا.»
- «ترس برادر مرگ است.»
- «دنیا پس مرگ ما چه دریا چه سراب!»
- «عمر اگر هزارسال است آخرش مرگ است.»
- «مرگ به فقیر و غنی نگاه نکند.»
- «مرگ پیر و جوان نمیشناسد.»
- «مرگ چاره ندارد.»
- «مرگ خبر نمیکند.»
- «مرگ را به چشم دیدن.»
- «مرگ یکبار، شیون یکبار!»
- «ننگ بزرگان و مرگ فقیران صدا ندارد.»
- «ننگ امیر و مرگ فقیر صدا ندارد.»
- «نوشدارو پس از مرگ سهراب.»
- «یا مرگ یا استقلال!»
شعر
- «اگر مرگ داد است بیداد چیست //زداد اینهمه بانگ و فریاد چیست»
- «مرگ هر کس ای پسر همرنگ اوست // آینهٔ صافی یقین همرنگ روست»
- «آزمودم، مرگ من در زندگی است// چون رهم زین زندگی، پایندگی است»
- «از دست عدو ناله? من از سر درد است// اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است// جانبازی عشاق، نه چون بازی نرد است// مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است»
- «ای خنک آن را که پیش از مرگ مرد// یعنی او از اصل این زر بوی برد// مرگ تبدیلی که در نوری روی// نه چنان مرگی که در گوری روی»
- «بابط میگفت ماهیی در تـب و تاب// باشد که به جوی رفته باز آید آب؟// بط گفت چومن قدید گشتم تو کباب// دنیا پس مرگ ما چه دریا چه سراب»
- «بعد از این لطف تو با ما به چه ماند دانی؟// نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهند»
- «بمیر پیشتر از مرگ تا رسی جایی// که مرگ نیز نیاردت گشت پیرامن»
- «بمیرد کسی کو ز مادر بزاد// ز خسرو چو یاد آوری تا قباد// ز مادر همه مرگ را زادهایم// به ناچار گردن بدو دادهایم// نزاید کس الا که مرده شود// به خاک سیه در سپرده شود»
- «به نام نکو گر بمیرم رواست// مرا نام باید که تن مرگ راست»
- «تنهایی از مرگ ناخوشتر است// هرآنکس که تنها بود بیکس است»
- «جامه? مرگش آسمان دوزد// هرکه اندر زمین ز مادر زاد»
- «چنین گفـت کز مرگ، خود چاره نیست// مرا بر دل اندیشه زین باره نیست// مرا بیش از اینزندگانی نبود// زمانه نکاهد نخواهد فزود»
- «چو خواهی ستایش پس مرگ تو// خرد باید ای نامور برگ تو»
- «چون زیستن تومرگ تو خواهد بود// نامرده بمیر تا بمانی زنده»
- «خانهای را که چون تو همسایه است// ده درم سیم بـدعیار ارزد// لکن امیدوار باید بود// که پس از مرگ تو هزار ارزد»
- «خصم را گو پیش تیغش جوشن و خفتان مپوش// مرگ را کی چاره هرگز جوشن و خفتان کند»
- «خواب را گفتهای برادر مرگ// چو بخسبی همیزنی درِ مرگ»
- «خوشا آنکس که پیش ازمرگ میرد// دل و جان هرچه باشد ترک گیرد»
- «رسول مرگ به ناگه به من رسید فراز// که کوس کوچ فروکوفتند کار بساز// کمان پشت دوتا چون به زه درآوردی// ز خویش ناوک دلدوز حرص دور انداز»
- «زندگی خواهی کرد همسرم!// و خاطره من چون دود سیاهی// پراکنده میشود در باد!// خواهر سرخ گیسوی من!// در قرن بیستم// تلخی مرگ// بیش از یکسال نمیپاید.»
- «سخنگو سخن سخت پاکیزه راند// که مرگ به انبوه را جشن خواند»
- «کسی کو نکونام میرد همی// ز مرگش تاسف خورد عالمی»
- «گر بیبرگی به مرگ مالد گوشم// آزادی را به بندگی نفروشم»
- از مقدمه محمدبن علی الرقا بر حدیقه سنایی
- «گر غم مرگ را به سنگ سیاه// بنویسند از او برآید آه»
- «گویی رگ جان میگسلد زخمه ناسازش// ناخوشتر از آوازه مرگ پدر آوازش»
- «لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست// چه شد که کوته و زشت این قبا به قامت ماست»
- «نگفتم زلف تو دزد است از کیدش مباش ایمن// به مرگ گله راضی شو چو گرگی را شبان کردی»
- «نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهند// عـقل داند که بدان زنده نگردد سهراب»
- «نیست مرگ است، هست، هست حیات// نیست کفر است و هست، هست ایمان// مرگ جهل است و زندگی دانش// مرده نادان و زنده دانایان»
- «همان به که نصیحت یاد گیریم// که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم»
انجیل عهد عتیق
- «گنجهای شرارت منفعت ندارد اما عدالت از مرگ رهایی میدهد.»
- امثال سلیمان، ۱۰، ۲
- «چنانکه عدالت مؤدی به حیات است، همچنین هرکه شرارت را پیروی نماید او را به مرگ میرساند.»
- امثال سلیمان، ۱۱، ۱۹
- «خانه شریران منهدم خواهد شد اما خیمه راستان شکوفه خواهد آورد. راهی هست که به نظر آدمی مستقیم مینماید اما عاقبت آن طرق مرگ است.»
- امثال سلیمان، ۱۴، ۱۱-۱۲
- «مرا مثل خاتم بر دلت و مثل نگین بر بازویت بگذار زیراکه محبت مثل مرگ زورآور استو غیرت مثل هاویه ستم کیش میباشد.»
- غزل غزلهای سلیمان، ۸، ۶
- «به درستیکه شراب فریبندهاست و مرد مغرور آرامی نمیپذیرد که شهوت خود را مثل عالم اموات میافزاید و خودش مثل مرگ سیر نمیشود.»
- حبقوق نبی، ۲، ۵
انجیل عهد جدید
- «آمین آمین به شما میگویم، اگر کسی کلام مرا حفظ کند، مرگ را تا ابد نخواهد دید.»
- انجیل یوحنا، ۸، ۵۱
- «زیرا که مزد گناه مرگ است، اما نعمت خدا حیات جاودانی در خداوند ما عیسی مسیح.»
- رساله به رومیان، ۶، ۲۳
- «لیکن اگر به مسیح وعظ میشود که از مردگان برخاست، چون است که بعضی از شما میگویند که قیامت مردگان نیست؟»
- رساله اول به قرنتیان، ۱۵، ۱۲
- «لیکن بالفعل مسیح از مردگان برخاسته و نوبر خوابیدگان شدهاست. زیرا چنانکه به انسان مرگ آمد، به انسان نیز قیامت مردگان شد.»
- رساله اول به قرنتیان، ۱۵، ۲۰-۲۱
- «ای مرگ نیش تو کجاست و ای گور ظفر تو کجا؟ نیش مرگ گناه است و قوت گناه، شریعت. لیکن شکر خدا را است که ما را به واسطه خداوند ما عیسی مسیح ظفر میدهد.»
- رساله اول به قرنتیان، ۱۵، ۵۵-۵۶-۵۷
- «به ایمان ابراهیم چون امتحان شد، اسحاق را گذرانید و آنکه وعدهها را پذیرفته بود، پسر یگانه خود را قربانی میکرد؛ که به او گفته شده بود که: «نسل تو به اسحاق خوانده خواهد شد.» چونکه یقین دانستکه خدا قادر بر برانگیزانیدن از اموات است و همچنین او را در مثلی از اموات نیز بازیافت.»
- رساله به عبرانیان، ۱۱، ۱۷-۱۹
- «و چون او را دیدم مثل مرده پیش پاهایش افتادم و دست راست خود را بر من نهاده گفت: «ترسان مباش! من هستم اول و آخر و زنده؛ و مرده شدم و اینک تا ابدالابد زنده هستم و کلیدهای مرگ و عالم اموات نزد من است.»
- مکاشفه یوحنا، ۱، ۱۷-۱۸-۱۹
- «از آن زحماتی که خواهی کشید مترس! اینک ابلیس بعضی از شما را در زندان خواهد انداخت تا تجربهکرده شوید و مدت ده روز زحمت خواهید کشید. لکن تا به مرگ امین باش تا تاج حیات را به تو دهم.»
- مکاشفه یوحنا، ۲، ۱۰
- «و چون مهر چهارم را گشود، حیوان چهارم را شنیدم که میگوید: «بیا (و ببین)!» و دیدم که اینک اسبی زرد و کسی بر آن سوار شده که اسم او مرگ است و عالم اموات از عقب او میآید؛ و به آن دو اختیار بر یکربع زمین داده شد تا به شمشیر و قحط و مرگ و با وحوش زمین بکشند.»
- مکاشفه یوحنا، ۶، ۷-۸
- «و چون فرشته پنجم نواخت، ستارهای را دیدم که بر زمین افتاده بود و کلید چاه هاویه بدو داده شد. و چاه هاویه را گشاد و دودی چون دود تنوری عظیم از چاه بالا آمد و آفتاب و هوا از دود چاه تاریک گشت. و از میان دود ملخها به زمین برآمدند و به آنها قوتی داده شد و بدیشان گفته شد که ضرر نرسانند نه به گیاه زمین و نه به هیچ سبزی و نه به درختی بلکه به آن مردمانی که مهر خدا را بر پیشانی خود ندارند. و به آنها داده شد که ایشان را نکشند بلکه تا مدت پنج ماه معذب بدارند و اذیت آنها مثل اذیت عقرب بود، وقتی که کسی را نیش زند. و در آن ایام، مردم طلب مرگ خواهند کرد و آن را نخواهند یافت و تمنای مرگ خواهند داشت، اما مرگ از ایشان خواهد گریخت.»
- مکاشفه یوحنا، ۹، ۱-۲-۳-۴-۵-۶