علی بن ابی‌طالب: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
CarsracBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز r2.7.2) (ربات اصلاح: tr:Ali bin Ebu Talib
خط ۱: خط ۱:

{{الگو:دادان شیعه}}
{{الگو:دادان شیعه}}


خط ۳۵۳: خط ۳۵۲:
[[sl:Ali Ibn Abi Talib]]
[[sl:Ali Ibn Abi Talib]]
[[sv:Ali ibn Abi Talib]]
[[sv:Ali ibn Abi Talib]]
[[tr:Ali (Halife)]]
[[tr:Ali bin Ebu Talib]]

نسخهٔ ‏۲۹ ژانویهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۲۲:۵۴

علی بن ابیطالب نخستین امام شیعیان و چهارمین خلیفه از خلفای راشدین به اعتقاد اهل سنت است. علی بن ابیطالب (۱۳ رجب ۲۴ پیش از هجرت – ۲۱ رمضان ۴۰ هجری قمری)، پسرعمو، داماد و از نزدیک‌ترین صحابه محمد (پیامبر اسلام) و از اهل بیت وی و همسر فاطمه زهرا بود.

«هیچ جوانمردی هم‌چون علی و هیچ شمشیری هم‌چون ذوالفقار نیست.»حضرت محمد بن عبدالله

به نقل از دانشنامه سرّ : www.serr.ir

به نقل از دانشنامه سرّ : www.serr.ir

سخنان شخصیت‌های برجسته اسلام درباره علی بن ابی طالب

پیامبر اسلام

  • یا علی تو برای من بمنزله هارون هستی برای موسی، مگر اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود. [۱]
  • علی از من است و من از او، (حقِّ) مرا به جز علی بجا نمی‌آورد. [۲]
  • علی همراه حق است و حق همراه علیست. [۳]
  • علی با قرآن است و قرآن با علیست و از یکدیگر جدا نمی‌‎شوند تا در بهشت در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. [۴]
  • هر که مطیع علی باشد مطیع من و هر که نافرمانی علی کند نافرمانی من کرده است. [۵]
  • من شهر علمم و علی دروازهٔ آن است؛ پس هر که علم می‌خواهد باید از دروازهٔ آن وارد شود. [۶]
  • هر کس مى خواهد به علم آدم نظر کند، به علم على توجه کند. هر کس مى خواهد حقیقت تقواى نوح و حکمت او را ببیند و نیز حلم و خِلَّتِ ابراهیم، هیبت موسى و عبادت عیسى را ببیند پس به سوى على بن ابى طالب، نظر کند. [۷]
  • نود خصلت از خصلت هاى انبیا در على جمع مى باشد که در کس دیگر نمى باشد. [۸]
«» شاعر فارسی زبان خوب سروده: «آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری» «»
  • اگر تمامی مردم بر دوستی علی جمع می‌شدند، خداوند آتش جهنم را خلق نمی‌کرد. [۹]
  • این على برادر من در دنیا و آخرت، خلیفه من در اهل من، وصى من در امت من و وارث و ادا کننده دین من است. مال او از من و مال من از اوست. نفع او نفع من و ضرر او ضرر من است. پس هر کس او را دوست دارد مرا دوست داشته، و هرکس با او دشمنى ورزد با من دشمنى داشته است. [۱۰]
  • دوستی علی موجبِ رهایی از آتش است. [۱۱]
  • دوستی علی همانند آتش که هیزم را می‌خورد، گناهان را از بین می‌برد. [۱۲]
  • اگر طبقات هفتگانه آسمان‌ها و زمین را در یک کفهٔ ترازو نهند و ایمان علی را در کفهٔ دیگر، پس کفهٔ ایمان علی برتری و سنگینی کند. [۱۳]

عمر بن الخطاب

  • علی قاضی‌ترین ماست (نیروی داوری علی از همهٔ ما بیشتر است). [۱۴]
  • زنان روزگار عاجزند همانند على بن ابى طالب را بیاورند، اگر او نبود، عمر هلاک مى گشت. [۱۵]
  • به علی بن ابیطالب سه چیز داده شده، که اگر من یکی از آن‌ها را داشتم، برایم از شتران سرخ مو (بهترین ثروت عرب) بهتر بود: همسرش فاطمه دختر پیامبر، مسکن او مسجد با رسول خدا بود و پرچم روز خیبر. [۱۶]
  • به خدا پناه مى برم از هر معضلى که على در او نباشد و اگر على نبود عمر هلاک مى شد. [۱۷]
  • مباد آن روزى که مشکلى برایم پیش آید، و على در دسترس نباشد. [۱۸]
  • خدایا مشکلی بر من وارد مساز مگر علی در کنارم باشد. [۱۹]

ابن ابی الحدید

  • على پیشینیان را فراموشاند و بعدى‌ها را در زحمت انداخت. [۲۰]
  • اگر این خطیب بزرگ، على بن ابى طالب در عصر ما، هم اکنون در مسجد کوفه بر منبر پا مى نهاد، مشاهده مى کردید که مسجد کوفه با آن پهناورى‌اش، از سران و بزرگان اروپا موج مى زد، که همه آمدند تا از دریای سرشار دانش او، روح خود را سیراب سازند. [۲۱]
  • این بزرگ مرد عالم اسلام بر دل‌ها حکومت مى کرد و نه تنها در آن زمان، بلکه قرن‌ها بعد نیز در حکومت او خللى پدید نیامده است. [۲۲]

صاحب بن عبد

احمد بن حنبل

  • چه بگویم درباره مردى که پادشاهان فرنگ و روم تصویر او را در عبادتگاه هاى خویش مى آویزند، در حالى که شمشیر حمایل کرده و آستین بالا زده است و پادشاهان ترک و دیلم تصویرش را بر شمشیرهاى خود مى کشند،‌‌ همان گونه که بر شمشیر عضدالدوله دیلمى و پدرش رکن الدوله، تصویر امام منقوش بود و نیز بر شمشیر آلب ارسلان و فرزندش ملک شاه چنین بود. [۲۴]
  • اگر مرتضى على حقیقت حال و باطن امر خویش را ظاهر مى ساخت مردم کافر مى شدند، و همه به شبه خدایى نزد او به سجده مى افتادند، از فضل و منقبت وى همین بس که درباره او بعضى شک نموده‌اند که آیا از خداست یا از خلق. [۲۵]
  • هنگامى که از خلیل بن احمد سوال شد: درباره امیر مومنان على بن ابى طالب چه مى گویى؟ گفت: چه بگویم در حق کسى که دوستان او مناقب وى را از ترس کتمان نمودند و دشمنان وى آن‌ها را از روى حسد و کینه پنهان کردند، آن‌گاه مناقب وى بین این دو کتمان ظهور کرد و آشکار شد و مشرق و مغرب روى زمین را پر کرد. [۲۶]


حضرت علی از دیدگاه اندیشمندان غیر مسلمان

جرج جرداق

  • ‌ای دنیا چه می‌شد اگر همه نیرو‌هایت را در هم می‌فشردی و دوباره شخصیتی مانند علی با آن عقل، قلب، زبان و شمشیر نمودار می‌کردی؟ [۲۷]
  • دو طایفه شیفته روش علی بودند یکی خردمندان پاکدل و دیگری نیکو سرشتان با ذوق، علی بن ابیطالب شهید عظمت خویش گشت او از دنیا رفت در حالی که نماز بر زبانش جاری و دلش از شوق خدا لبریز بود. مردم عرب، حقیقت مقام او را درک نکردند تا گروهی از مردم کشور همسایه آن‌ها (ایران) برخاسته، این گوهر گرانبها را از سنگ تشخیص داده و او را شناختند. [۲۸]

شبلی شمیل

  • علی بزرگِ بزرگانِ جهان و تنها نسخه منحصر بفردی است که در گذشته و حال شرق و غرب جهان نمونه‌ای مانند او را ندیده است.[۲۹]

میخائیل نعیمه

  • پهلوانی امام تنها در میدان جنگ نبود بلکه او در روشن‌بینی، پاکدلی، بلاغت، سحر بیان، اخلاق فاضله، شور ایمان، بلندی همت، یاری ستمدیدگان و ناامیدان، متابعت حق و راستی و بالجمله در همه صفات پهلوان بود. اگرچه مدت زیادی از حضور او گذشته، اما هرگاه بخواهیم بنیاد زندگی نیکو و سعادتمندی را بگذاریم باید به روش او رجوع کرده و دستور و نقشه را از او بگیریم. [۳۰]

جبران خلیل جبران

  • در یک جا اخلاق تو آن چنان لطیف و رقیق و آن چنان نازک است که نسیم از لطافت این اخلاق، شرمسار است، و آن چنان شجاعت و تهاجم و روح مجاهده اى دارى که سنگ‌ها و جمادات و فلزات در برابر آن، آب مى شوند. روح تو آن نسیم لطیف است یا این قدرت و صلابت و قوت؟ تو چگونه موجودى هستى؟! [۳۱]


سخنان علی بن ابی طالب

دنیا و آخرت

  • شما را چه شده که با رسیدن به مقدار کمى از دنیا فرحناک و با نشاط مى شوید، ولى از دست رفتن و محرومیت فراوان آخرت، شما را محزون نمى کند؟! [۳۲]
  • دنیا و آخرت دو دشمن دو گانه و دو راه جدایند... و رونده میان آن‌ها چون به یکى نزدیک گردد، از دیگرى دور شود. [۳۳]
  • زیانکار کسى است که به دنیا مشغول گردد و بهره آخرت از او فوت شود. [۳۴]
  • اگر ندانى از کجا آمده اى هرگز نخواهى دانست که به کجا مى روى. [۳۵]
  • امروز روز کار است و روز حساب نیست و فردا روز حساب است و روز کار نیست. [۳۶]

دنیا

  • مردم فرزندان دنیایند و هیچ فرزندى را براى دوستی مادرش نتوان سرزنش کرد. [۳۷]
  • پـیش از اینکه بدنتان را از دنیا بیرون برند، قلبتان را از آن خارج سازید! در دنیا آزمایش مى شوید و براى غیر آن آفریده شده‌اید. [۳۸]
  • دنیا گرفتار می‌کند.[۳۹]
  • دنیا خوار می‌سازد.[۴۰]
  • دنیا دوام ندارد.[۴۱]
  • اهل دنیا همچون سوارانند که در خوابند و آنان را مى رانند. [۴۲]
  • هر کس با چشم بصیرت و عبرت به دنیا بنگرد به او بینایى بخشد. و آن کس که چشمش به دنبال آن باشد و فریفته آن گردد از دیدن حقایق نابینایش کند! [۴۳]
  • دنیاى خود را با نابودى دین خود آباد مکن. [۴۴]
  • دنیا همچون مار است؛ ظاهرش نرم و زهرش کشنده است. [۴۵]
  • دنیا طلاق داده مردان زیرک است. [۴۶]
  • حلال دنیا حساب و حرامش کیفر دارد. [۴۷]
  • اى دنیا... زندگانى تو کوتاه، اهمیت تو اندک و آرزوى تو پست است. [۴۸]

آخرت

  • آخرت، همیشه و پایدار است.[۴۹]

خرد

  • تکیه خردمند به کوشش و تکیه نادان به آرزو است. [۵۰]
  • شخص عاقل، با چشم دل، پایان [کارش] را مى بیند و فراز و فرودش را مى شناسد. [۵۱]
  • دانا کسى است که قدر و اندازه خود را بشناسد. [۵۲]
  • عقل، نگهبان است.[۵۳]
  • خرد، زینت است.[۵۴]
  • اندیشه، هدایت می‌کند.[۵۵]

دانش

  • دانش، یاری کند.[۵۶]
  • لغزش دانشمند چون شکستن کشتى است که هم خود غرق مى شود و هم جمعى با آن. [۵۷]
  • چون نادانان فزونى یابند، دانشوران غریب گردند. [۵۸]
  • دسته اى، دانشمند نامیده مى شوند ولى دانشمند نیستند، مقدارى نادانى را از جاهلان برگرفته و مقدارى مطالب گـمراه کننده را از گـمراهان گرد آورده‌اند [و به هم آمیخته‌اند تا خود را اندیشمند بخوانند]. [۵۹]
  • علم بیشتر از آن است که تمام قلمرو آن قابل احاطه باشد. پس، از هر دانش بهترینش را برگزینید. [۶۰]
  • کسى که آگـاهانه عمل مى کند، مانند کسى است که در راه روشن حرکت مى نماید، پس هر بینا باید بنگرد که آیا واقعاً پیش مى رود یا پس مى آید؟ [۶۱]
  • بى ارزش‌ترین دانش، دانشى است که تنها در زبان بماند ـ و به گفت و شنود، بسنده شود -. [۶۲]
  • چه بسیار دانشمند که نادانى‌اش او را هلاک کرده و علمش به او سودى نبخشیده است. [۶۳]
  • بر دانشمند است، که آنچه را مى داند به کار بندد و سپس در پى یاد گرفتن آنچه نمى داند برود. [۶۴]
  • علم دو گـونه است: سرشته به طینت و شنیده شده به گوش، مادامى که شنیده شده، به طینت سرشته نباشد، سودى ندهد.[۶۵]
  • از علم پیروى کن و با جهل مخالفت کن تا رستگار شوى. [۶۶]
  • از هر دانشى بهترینش را برگـیرید، همـچـون زنبور عسل که (شهد) بهترین گُل‌ها را می‌مکد. [۶۷]
  • دو آزمندند که سیر نشوند؛ آنکه علم آموزد و آنکه مال اندوزد. [۶۸]
  • اگر کسى، چیزى را نمى داند نباید از یاد گرفتن آن شرم کند. [۶۹]
  • دانش از مال بهتر است، که دانش پـاسبان توست و تو نـگـهبان مال. [۷۰]
  • علم به تو راه را نشان مى دهد و عمل تو را به ‌‌نهایت مى رساند. [۷۱]
  • آفت علم، عمل نکردن به آن است. [۷۲]
  • علمى که با اندیشه همراه نباشد، سودمند نیست. [۷۳]
  • عقل و علم با هم به یک ریسمان بسته شده است، نه از هم جدا مى شوند و نه در برابر هم قرار مى گیرند. [۷۴]
  • علم و دانش، چراغ عقل و اندیشه است. [۷۵]

عدالت

  • عدل و داد دلپذیر است.[۷۶]

نادانی و حماقت

  • ابلهی، زشتی و ننگ است.[۷۷]

پاکدامنی

  • پاکدامنی، نعمت است.[۷۸]

فروتنی

  • فروتنی، عظمت آورد.[۷۹]

خودخواهی

  • خودخواهی، سرافکندگی آورد.[۸۰]

دوست و دشمن

  • هدیه فرستادن، دوستی را جلب مى کند. [۸۱]
  • از دست دادن دوستان، غربت است. [۸۲]
  • غریب و تنها کسى است که دوستى نداشته باشد. [۸۳]
  • دوست کسى است که با تو یکى است (تو را به منزله خود بداند) گر چه (به حسب ظاهر) غیر از تو است. [۸۴]
  • دوست خوب کسى است که در پنهانى نیز دوست باشد! [۸۵]
  • بى می‌لى نسبت به آن کس که به تو علاقه‌مند است دلیل کمى بهره تو در دوستى است و تمایل تو نسبت به کسى که بى اعتنا است سبب خوارى تو است. [۸۶]
  • همه محبتت را به پاى دوستت به ریز ولى همه اسرارت را در اختیار او نگذار. [۸۷]
  • ناتوان‌ترین مردم کسى است که از یافتن دوست ناتوان است و ناتوان‌تر از او کسى است که دوستِ یافته را تباه گرداند. [۸۸]
  • دوست هنـگـامى به حقیقت دوست است که دوستی برادرش را در سه حال نگاه دارد: به روزگار نکبت، در هنگام غیبت و پس از رحلت. [۸۹]
  • از همنشینى با فاسقان بپرهیز که شر به شر بپیوندد. [۹۰]
  • از دوستى دروغگو بپرهیز، که او به سان سراب است، دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند. [۹۱]
  • از دوستى تبهکار بپرهیز که به اندک ب‌هایت بفروشد. [۹۲]
  • از دوستى بخیل بپرهیز، چه آنچه را سخت بدان نیازمندى از تو دریغ دارد. [۹۳]
  • از دوستى نادان بپرهیز، چه او خواهد که تو را سود رساند لیکن دچار زیانت گرداند. [۹۴]
  • حسادت دوستان به یکدیگر از آفات دوستى است. [۹۵]
  • با دشمن دوستت دوستى مکن که با دوست خود دشمنى کرده اى. [۹۶]
  • با دوست، در دوستى از اندازه مگذر، بسا که روزى دشمن گردد و با دشمن مدارا کن، باشد که روزى دوست گردد. [۹۷]
  • دوستی خویشاوندی است.[۹۸]

مناجات با خدا

  • خداوند! این سربلندى مرا بس که بنده ى درگاه تو باشم، و این افتخار مرا بس که چون تو خدایى دارم. خداوندا! تو آنچنانى، که من دوست دارم، مرا هم چنان کن که تو دوست دارى. [۹۹]
  • خدایا تو را از ترس کیفرت و به خاطر میل به پاداشت نمى پرستم بلکه تو را شایسته پرستش یافته‌ام و مى پرستم. [۱۰۰]
  • خدایا! بر من ببخشاى آنچه را با زبان به تو نزدیکى جستم، آنگاه دلم با آن مخالفت ورزید. [۱۰۱]
  • مولاى من... تویى سرور و منم بنده و آیا رحم کند بر بنده جز سرور او؟ [۱۰۲]
  • مولاى من اى مولایم تویى عزتمند و منم خوار و ذلیل و آیا رحم کند بر شخص خوار جز عزیز؟ [۱۰۳]
  • مولاى من اى مولاى من تویى آفریدگار و منم آفریده و آیا رحم کند بر آفریده جز آفریدگار؟ [۱۰۴]
  • مولاى من اى مولاى من تویى بزرگ و منم ناچیز و آیا رحم کند بر ناچیز جز بزرگ؟ [۱۰۵]
  • مولاى من اى مولاى من تویى نیرومند و منم ناتوان و آیا رحم کند بر ناتوان جز نیرومند؟ [۱۰۶]
  • مولاى من اى مولاى من تویى روزى ده و منم روزى خور و آیا رحم کند روزى خور را جز روزى ده؟ [۱۰۷]
  • مولاى من اى مولاى من تویى آمرزنده و منم گنهکار و آیا رحم کند گنهکار را جز آمرزنده؟ [۱۰۸]


دین

  • دین (از لغزش) باز دارد.[۱۰۹]
  • دین (آدمی) را بزرگ دارد.[۱۱۰]

حکمت

  • حکمت راهنمایی کند.[۱۱۱]

ستم

  • ستم، دلگیرکننده است.[۱۱۲]

راستی

  • راستی (بهترین) وسیله است.[۱۱۳]
  • راستی، امانت است.[۱۱۴]
  • راستی، رستگاری است.[۱۱۵]

گذشت

بخشش

  • بخشش، طینت است.[۱۱۷]
  • بخشش، کمال است.[۱۱۸]
  • بخشندگی، سروری است.[۱۱۹]
  • بخشنده، گشاده‌رو است.[۱۲۰]

شرافت

  • شرافت، امتیاز است.[۱۲۱]

دور‌اندیشی

  • دور‌اندیشی سرمایه است. [۱۲۲]

سستی و تنبلی

  • سستی، تباهی فرصت است.[۱۲۳]

وفاداری

  • وفاداری بزرگواری است.[۱۲۴]
  • وفاداری، نجابت است.[۱۲۵]

دروغگویی

  • دروغگویی، خیانت است.[۱۲۶]
  • دروغ، هلاک سازد.[۱۲۷]

انصاف

انصاف، آسودگی است.[۱۲۸]

زشتی

  • زشتی، بی‌حیایی است.[۱۲۹]

قناعت

  • قناعت، بی‌نیازی بخشد.[۱۳۰]

توانگری

  • توانگری، سرکشی بخشد.[۱۳۱]

فقر

  • فقر، فراموشی آورد.[۱۳۲]

حکومت

  • حکومت، مدیریت است.[۱۳۳]

امانداری و امانت

  • امانتداری، ایمان است.[۱۳۴]

گشاده‌رویی و اخلاق

  • گشاده‌رویی، نیکی است.[۱۳۵]

پستی و فرومایگی

  • فرومایه، فریب خورده است.[۱۳۶]

سخنانی با موضوعات متفاوت

به خدا سوگند! اگر اقلیمهاى هفتگانه با آنچه در زیر آسمان‌ها است به من دهند که خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى کنم، هرگز نخواهم کرد. [۱۳۷]

  • دوراندیشى در به کار انداختن اندیشه است و اندیشه به نگهدارى اسرار. [۱۳۸]
  • مرگ آرى، پـذیرش پـستى هرگز! تنگدستى و فقر آرى! دست به دامن هر کس و ناکس شدن هرگز! [۱۳۹]
  • ‌ای انسان آیا خیال می‌کنی تو جرم و جسم کوچکی هستی، در حالی که جهان بزرگ‌تر در تو پیچیده شده است؟ [۱۴۰]
  • مصرف دارو براى بدن همچون صابون است نسبت به لباس که هر چند آن را پاک مى کند ولى فرسوده‌اش مى سازد. [۱۴۱]
  • تفکر در فرجام کار‌ها، انسان را از ناخوشى‌ها و حوادث ناگوار ایمن مى دارد. [۱۴۲]
  • آبروى تو بر جبین تو بسته است و خواهش، آن را قطره قطره مى چکاند. پس بنگر که آن را نزد چه کس ‍ فرو مى چکانى! [۱۴۳]
  • هرگز درى را که از باز کردنش وامى مانى، به روى خودت مبند. [۱۴۴]
  • انسان را با تکبر چـکار؟ در آغاز نطفه بود و سرانجام مردارى است. نه مى تواند به خود روزى دهد و نه مرگ را از خود براند. [۱۴۵]
  • با ریشه کن کردن بدى از سینه خود، بدى را از سینه دیگران، بیرون کن! [۱۴۶]
  • بهترین ارث پدران براى فرزندان، ادب است. [۱۴۷]
  • به احترام پدر و معلّمت از جاى برخیز. اگر چه فرمانروا باشى. [۱۴۸]
  • بد‌ترین وطن‌ها آن است که اقامت کنندگان در آن ایمن نباشند. [۱۴۹]
  • از بخشش اندک شرم مدار، که محروم ساختن از آن، اندکتر است. [۱۵۰]
  • ایمان معرفت است از روى دل، اقرار است به زبان و عمل است به ارکان (اعضا و جوارح). [۱۵۱]
  • ایمان درختى است که ریشه‌اش یقین و شاخه‌اش پرهیزکارى است. [۱۵۲]
  • ارزش هر کس به اندازه همّت اوست. [۱۵۳]
  • حلم پـرده اى است پوشنده و عقل شمشیرى است برنده، بنابراین، عیوب اخلاقى‌ات را با حلمت بپوشان، و هوس هاى سرکشت را با عقلت بِکُش. [۱۵۴]
  • بردبارى سر [لوحه] ریاست است. [۱۵۵]
  • پـیش از آنکه سنجیده شوید خود را بسنجید و پیش از آنکه به حسابتان برسند، خود به حساب خویش ‍ برسید. [۱۵۶]
  • بدانید که نیش خطا‌ها، با تقوا [بیرون] کشیده مى شود و تنها با پاى یقین مى توان راه را به پایان برد. [۱۵۷]
  • فخرت را بشکن، غرورت را فرو ریز و به یاد قبرت باش! [۱۵۸]
  • اى فرزند آدم در آنچه بیش از روزى‌ات بیندوزى خزانه دار دیگرانى! [۱۵۹]
  • همانا کسى که ناآگاهانه حرکت مى کند، مانند کسى است که بیراهه مى رود. هر اندازه که در آن راه جلو‌تر رود، از هدفِ خود دور‌تر مى گردد. [۱۶۰]
  • شما هرگز همانند جفاپیشگان جاهلیت نباشید که نه در دین فهم عمیق داشتند و نه از خدا اندیشه اى! [۱۶۱]
  • دل جوان، چون زمین کِشت نشده است؛ هر چه [بذرى] در آن بیندازى مى پذیرد. [۱۶۲]
  • انسان به هیچ زیبایى آراسته نمى شود که از جوانمردى زیبا‌تر باشد. [۱۶۳]
  • بیدارى چشم‌ها با غافل بودن دل‌ها سودى ندارد. [۱۶۴]
  • براى حق به هر دشوارى تن ده، هر کجا و هر چه باشد. [۱۶۵]
  • آن کس که با حق درگیر شود حق او را بر زمین مى کوبد [هر که با حق درافتد ورافتد]. [۱۶۶]
  • حق جریان پیوسته دارد و باطل جولان مقطعى. [۱۶۷]
  • حق، سنگین ولى گواراست، و باطل، سبک امّا بلاخیز و مرگ آور. [۱۶۸]
  • بر تارک هر شاخه اى از کار‌هایت، چنان سرپرستى بگمار که بزرگى کار بر او چیرگى نیابد و بسیارىِ کار، آشفته‌اش نکند. [۱۶۹]
  • بد‌ترین وزرا کسى است که وزیر (و یاور) اشرار باشد. [۱۷۰]
  • عوامل سقوط دولت‌ها چـهار چـیز است. ضایع کردن اصل‌ها و دست زدن به غرور. روى کار آوردن افراد پست و فرومایه و کنار گذاشتن افراد آگاه و دانشمند. [۱۷۱]
  • حکمت را فراگیر هر چند از اهل نفاق. [۱۷۲]
  • آنکه از مردم حیا کند، بى آنکه از خویشتن شرمش آید، براى خود، ارزشى قائل نیست. [۱۷۳]
  • در شـگـفتم از کسى که در خداوند به تردید افتاده است، در حالى که آفریدگان خدا را مى بیند. [۱۷۴]
  • چگونه مى تواند خداى خود را وصف کند کسى که از وصف مخلوقى مانند خود ناتوان است. [۱۷۵]
  • خیر ـ و ارزش ـ نه آن است که مال و فرزندت فراوان شود بلکه خیر ـ واقعى ـ آن است که دانشت فراوان و حلم و بردباریت بزرگ و افزون گردد. [۱۷۶]
  • خویشاوندانت را گرامى بدار که آنان چون بال تو هستند که بدان پرواز مى کنى. [۱۷۷]
  • در خیانتکار بودن تو همین بس که امین خیانتکاران باشى. [۱۷۸]
  • سخن چون داروست؛ اندکش سودمند و زیادش کشنده است. [۱۷۹]
  • زبان مترجم عقل است. [۱۸۰]
  • هر سخنى که از دهان کسى خارج شد، تا احتمال درستى و نیکى در آن مى یابى، حمل بر فساد مکن. [۱۸۱]
  • آنکه زبانش را بر خود فرمانروا ساخت خود را از قیمت بینداخت. [۱۸۲]
  • تا سخن نگفته اى، سخن در بند تو است و چون گفتى تو در بند سخنى. پس‌‌ همان سان که زر و سیم‌ات را در گـنجینه مى نهى، زبانت را نیز نگهدار. چه بسا سخنى که نعمت از کف برد و نقمت پدید آورد. [۱۸۳]
  • فتنه زبان بسیار شدید‌تر از ضربه شمشیر است. [۱۸۴]
  • زبان، درنده اى است که اگر‌‌ رها شود زخم مى زند. [۱۸۵]
  • به گفتار بنگر و نه به گوینده. [۱۸۶]
  • سخنى را که دوست ندارى براى تو بگویند، به دیگران مگوى. [۱۸۷]
  • زبان مؤمن پشت قلب او، و قلب منافق پشت زبان او است. [۱۸۸]
  • هر کس شمشیر ستم از غلاف بیرون کشد، خود با آن کشته شود. [۱۸۹]
  • عدالت هر چـیز را به جاى خود قرار مى دهد ولى سخاوت آن را از مسیرش فرا‌تر مى برد. عدالت، قانونى همگانى است ولى سخاوت جنبه خصوصى دارد، بنابراین عدالت شریف‌تر و بر‌تر است. [۱۹۰]
  • فرماندارى، نه لقمه اى است براى شکمت، بلکه امانتى است بر گردنت! [۱۹۱]
  • زیبایى به نیکویى عمل است نه به زیبایى جامه‌ها. [۱۹۲]
  • مردم! وفا با صداقت آمیخته است. [۱۹۳]
  • زیاده روى در نکوهش، آتش لجاجت را شعله ور مى سازد. [۱۹۴]
  • اى مردم! با کشتى هاى نجات امواج فتنه را بشکافید و از راه عداوت و نفرت انگیزى برگردید و تاج هاى فخر فروشى را به یک سو نهید و به زمین بگذارید. [۱۹۵]
  • هنـگـام فتنه چـونان بچه ش‌تر باش، نه پشتى دارد براى سوار شدن و نه پستانى براى دوشیدن. [۱۹۶]
  • هر روزى که خدا نافرمانى نشود آن روز، روز عید است. [۱۹۷]
  • با مردم چـنان معاشرت کنید که اگر مردید بر شما بگریند و اگر زنده ماندید به شما مهربانى ورزند. [۱۹۸]


منسوب

  • اگر علم بدون تقوا شرافت داشت، آنگاه شیطان شریف‌ترین مردم بود.
  • تا زمانی که سخن نگفته‌ای کلامت بندهٔ توست اما وقتی سخن گفتی تو بندهٔ سخنت هستی.
  • جهان هرکس به اندازهٔ وسعت فکر اوست.
  • میراثی همچون ادب نیست.
  • آنچه کهنه‌اش بهتر است، دوست است.
  • سه چیز را به تاخیر می‌ندازید: نماز اول وقت، دفن کردن مرده، ازدواج فرزندانتان
  • اگر کسی حقیقتی را نداند، نادان است، اما اگر کسی بداند و دانایی خود را انکار کند جنایتکار است.
  • بهای وجود شما بهشت است پس آن را جز به بهشت نفروشید.
  • پیش از تصمیم گیری، مشورت کن. قبل از که آن به کاری اقدام کنی، بیندیش.
  • داشتن «» سعه صدر «» از لوازم ریاست است.
  • بردباری در برابر ناملایمات نگهبان و حافظ قلب است.
  • هیچ چیز ما را به قدر یک رنج بزرگ، بزرگ نمی‌کند.
  • به وسیله عزم و اراده با سستی و بدبختی بجنگ.
  • تربیت کننده هر طور باشد تربیت شونده‌‌‌ همان طور می‌شود.
  • قلبهای خود را از کینه‌های نهانی پاک کنید چه آن یک بیماری مهلکی همانند وبا است.

نمونه ای از اشعار علی بن ابیطالب

  • إذَا عَقَدَ القَضَاءُ عَلَيْكَ أَمْرا
إذَا عَقَدَ القَضَاءُ عَلَيْكَ أَمْرا      فليس يحله إلا القضاءِ
فَمَا لَكَ قَدْ أَقَمْتَ بِدَارِ ذُلٍّ      وأرض لله واسعة فضاءِ
تَبَلَّغْ باليَسِيْرِ فَكُلُّ شَيْىء      من الدنيا يكون له انتهاء
  • خمس فوائد للسفر
وسـافر ففي الأسفار خمس فوائد      تغرب عن الأوطان في طلب العلا
وعـلم وآداب وصـحبة مـاجد      تـفرجهـم واكـتساب مـعيشة
وتـشتيت شمل وارتكاب الشدائد      فـإن قـيل في الأسفار هم وكربة
بـدار هـوان بـين واش وحاسد      فـموت الـفتى خير له من حياته
  • شعر زیر درباره سکوت:(اعلام الدين، ص 273)
اَدَّبتُ نَفسى فَما وَجَدتُ لَها      بِغَيرِ تَقوَى اللهِ مِن اَدَبِ
فى كُلِّ حالاتِها وَ اِن قَصُرَت      فضَلَ مِن صَمتِها عَنِ الكَذِبِ
وَ غيبَةِ النّاسِ اَن غيبَتَهُم      حَرَّمَها ذُوالجَلالِ فِى الكُتُبِ
اِن كانَ مِن فِضَّةٍ كَلامُكِ يا      نَفسُ فَاِنَّ السُّكوتَ مِن ذَهَبِ
به ادب و تربيت نفس خود پرداختم و براى آن       دبى بهتر از تقواى الهى در تمام حالاتش نيافتم
و اگر از پس اين امر برنيامد      راى آن چيزى بهتر از دم فروبستن از دروغ نيافتم
و از غيبت مردمان، همانا غيبت آنان را       داوند با عظمت در كتاب ها حرام كرده است
اى نفس، اگر سخن تو       قره است، سكوت طلاست

پانویس و منابع

  1. محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری، صحیح البخاری، ج ۴، کتاب المغازی، ص ۱۶۰۲، ب ۷۴، ح ۴۱۵۴، الطبعة الثالثة، ۱۴۰۷ هـ. ق ــ ۱۹۸۷م، النشار: دار ابن کثیر، الیمامة ــ بیروت.
  2. محمد بن عیسى الترمذی، الجامع الصحیح سنن الترمذی، ج ۵، کتاب المناقب، ص ۶۳۶، ح۳۷۱۹، الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون.
  3. أحمد بن علی أبو بکر الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، ج ۱۴، ب «ذکر من اسمه احمد»، ص ۳۲۰، ح ۷۶۴۲، الناشر: دار الکتب العلمیة ــ بیروت.
  4. کنز العمال، ج ۱۱، ص ۶۰۳، ح ۳۲۹۱۲؛ معجم الصغیر للطبرانی، ج ۲، ب «العین»، ص ۲۸، ح ۷۲۰؛
  5. محمد بن عبدالله الحاکم النیسابوری، المستدرک على الصحیحین، ج ۳، ص ۱۳۰، ح ۴۶۱۷، الطبعة الأولى ۱۴۱۱ هـ. ق ــ ۱۹۹۰م، الناشر: دار الکتب العلمیة ــ بیروت، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا.
  6. کنز العمال، ج ۱۱، ص ۶۰۰، ح ۳۲۸۸۷؛ و ج ۱۳، ص ۱۴۸، ح ۳۶۴۶۳.
  7. ابن حجر العسقلانی، لسان المیزان، ج ۸، ص ۴۲، ح ۷۶۸۷، الناشر: مکتب المطبوعات الاسلامیة.
  8. ینابیع المودة لذوى القربى، ج ۲، صص۳۰۷ و ۸۰ ; الامام على (علیه السلام)، ص۳۰۱.
  9. أبو شجاع شیرویه الکیا، الفردوس بمأثور الخطاب، ج ۳، ص ۳۷۳، ح ۵۱۳۵، الناشر دار الکتب العلمیة ــ بیروت، سنة النشر ۱۴۰۶ هـ - ۱۹۸۶م، تحقیق السعید بن بسیونی زغلول.
  10. ینابیع المودة لذوى القربى، ج ۲، ص۲۸۸.
  11. أبو شجاع شیرویه الکیا، الفردوس بمأثور الخطاب، ج ۲، ص ۱۴۲، ح ۲۷۲۳، الناشر دار الکتب العلمیة ــ بیروت، سنة النشر ۱۴۰۶ هـ - ۱۹۸۶م، تحقیق السعید بن بسیونی زغلول؛ کنز الحقائق، ص ۶۷.
  12. ه‌مان، ح ۲۷۲۲
  13. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۴۱، الناشر: دار الفکر ــ بیروت، الطبعة الاولى ۱۴۱۹ هـ - ۱۹۹۸ م؛ کنز العمال، ج ۱۱، ص ۶۱۷، ریاض النضره، ج ۲، ص ۱۸۱.
  14. مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج ۳۵، ص ۱۰، ح ۲۱۰۸۴، الطبعة: الثانیة ۱۴۲۰هـ، ۱۹۹۹م، الناشر: مؤسسة الرسالة ــ بیروت، المحقق: شعیب الأرنؤوط وآخرون.
  15. فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۵۰، ش ‍ ۲۷۶.
  16. مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج ۲، ص ۲۶، ح ۴۷۹۷، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۹هـ ـ ۱۹۹۸ م، الناشر: عالم الکتب - بیروت، المحقق: السید أبو المعاطی النوری.
  17. شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص ۶۳۸، دار النشر: دار الکتاب العربی ــ بیروت، سنة النشر: ۱۴۰۷هـ - ۱۹۸۷م، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمری ; مسند زید بن على، ص۳۳۵ ; مناقب آل ابى طالب، ج ۲، صص۱۸۴، ۱۸۵ و ۱۸۷ ; ینابیع المودة لذوى القربى، ج ۳، ص۱۴۷
  18. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱، ص۱۸ ; عمر بن خطاب، ص۳۷۱
  19. ریاض النّضره، ج ۲، ص ۱۹۴.
  20. عباس عزیزى، على (علیه السلام) و محرومان، ص ۷۳.
  21. زندگى امام على (علیه السلام) صداى عدالت انسانى، عقیقى بخشایشى، ص ۶۸ و ۶۹، نقل از ماهو نهج البلاغه، ص ۳.
  22. على (علیه السلام) خورشید بى غروب، ص ۲۷۸، به نقل او فواد فاروقى، بیست و پنج سال سکوت على (علیه السلام)، ص ۲۵.
  23. زندگى امام على صداى عدالت انسانى ۷۰، نقل از امام على پیشوا و پشتیبان، ص ‍ ۱۲۱.
  24. دانشنامه امام على، ج ۱۱، ص ۲۰۸، نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱، ص ‍ ۲۸ و ۲۹.
  25. چکیده اندیشه‌ها، سید یحیى برقعى، ص ۲۹۷.
  26. جوادى آملى، حیات عارفانه امام على (علیه السلام)، ص ۴۴۶، ص ۱۰۵، نقل از تنقیح المقال، ج ۱، ص ‍ ۴۳، ش ۳۷۶۹، الرواشح السماویه، ص ۲۰۳.
  27. صوت العداله الانسایه، ج ۱، ص ۴۷
  28. همان، ص ۳۶۴.
  29. همان، ص ۳۷.
  30. این جمله را در مقدمه‌ای که بر کتاب «صوت العدالة الانسانیة» نوشته است، بیان می‌نماید.
  31. اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۳۱ و ۳۲، نقل از انسان کامل، ص ۵۹.
  32. همان، خ ۱۱۲، ص ۳۵۰
  33. همان، ح ۱۰۰، ص ۱۱۳۳
  34. همان، خ ۱۵۲، ص ۴۷۴
  35. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۲۹۲
  36. همان، خ ۴۲، ص ۱۲۸
  37. نهج البلاغه، ح ۲۹۵، ص ۱۲۳۱
  38. همان، خ ۱۹۴، ص ۶۵۳
  39. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۲
  40. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۴
  41. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۵
  42. همان، ح ۶۱، ص ۱۱۱۵
  43. همان، خ ۸۱، ص ۱۸۱
  44. همان، ن ۴۳، ص ۹۶۱
  45. همان، ن ۶۸، ص ۱۰۶۵
  46. شرح غررالحکم، ج ۱، ص ۱۲۰
  47. نهج البلاغه، خ ۸۱، ص ۱۸۱
  48. همان، ح ۷۴، ص ۱۱۱۹
  49. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۶
  50. همان، ص ۳۲
  51. نهج البلاغه، خ ۱۵۴، ص ۴۴۸
  52. همان، ج ۱، ص ۳۲۴
  53. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۱
  54. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۵
  55. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۷
  56. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۷
  57. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۳۴۳
  58. نهج البلاغه، ح ۱۳۹، ص ۱۱۵۶
  59. همان، خ ۸۶، ص ۲۱۴
  60. همان، ج ۲، ص ۵۶
  61. نهج البلاغه، خ ۱۵۴، ص ۴۵۰
  62. همان، ح ۸۸، ص ۱۱۲۷
  63. همان، ح ۱۰۴، ص ۱۱۳۵
  64. شرح غرر الحکم، ج ۱، ص ۳۲۴
  65. نهج البلاغه، ح ۳۳۱، ص ۱۲۴۵
  66. شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۱۸۳
  67. همان، ج ۳، ص ۱۵۲۶
  68. نهج البلاغه، ح ۴۴۹، ص ۱۲۹۶
  69. همان، ح ۸۲، ص ۱۱۲۳
  70. همان، ح ۱۳۹، ص ۱۱۵۵
  71. شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۱۲۳
  72. همان، ج ۳، ص ۱۰۷
  73. تحف العقول، ص ۲۲۴
  74. شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۴۶
  75. همان، ج ۱، ص ۱۴۴
  76. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۹
  77. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۶
  78. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۲
  79. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۱۹
  80. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۰
  81. شرح غررالحکم، ج ۱، ص ۸۳
  82. نهج البلاغه، ح ۶۲، ص ۱۱۱۵
  83. شرح غررالحکم، ج ۱، ص ۳۱۵
  84. همان، ج ۲، ص ۶۵
  85. همان، ج ۱، ص ۳۰۱
  86. نهج البلاغه، ح ۴۵۱، ص ۱۲۹۴
  87. شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۲۳۳
  88. نهج البلاغه، ح ۱۱، ص ۱۰۹۳
  89. همان، ح ۱۲۹، ص ۱۱۵۰
  90. همان، ن ۶۹، ص ۱۰۷۰
  91. نهج البلاغه، ح ۳۷، ص ۱۱۰۵
  92. همان.
  93. همان.
  94. همان.
  95. نهج البلاغه، ح ۲۰۹، ص ۱۱۸۴
  96. همان، ن ۳۱، ص ۹۳۳
  97. همان، ح ۲۶۰، ص ۱۲۱۶
  98. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۸
  99. بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۴۰۰ و ج ۹۱، ص ۹۲.
  100. بحارالانوار ج ۴۱، ص ۱۴
  101. نهج البلاغه، خ ۷۷، ص ۱۷۶
  102. بحار الانوار، ج ۹۱، ص ۱۱۰ و ج ۹۷، ص ۴۱۹
  103. همان.
  104. همان.
  105. همان.
  106. همان.
  107. همان.
  108. همان.
  109. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱
  110. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۳
  111. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۸
  112. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۰
  113. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۱
  114. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۷
  115. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۸
  116. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۲
  117. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۳
  118. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۳
  119. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۱
  120. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۵
  121. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۴
  122. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۵
  123. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۶
  124. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۱ شماره حدیث ۱۷
  125. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۴
  126. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۸
  127. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۹
  128. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۲۹
  129. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۰
  130. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۴۰
  131. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۴۱
  132. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۴۲
  133. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۲
  134. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۳
  135. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۴
  136. غررالحکم و دررالکلم،چاپ اول، انتشارات امام عصر، گردآورنده عبدالواحد آمدی، ترجمه محمد علی انصاری، شابک: ۸-۱۰-۷۴۴۷-۹۶۴ حرف همزه، صفحه ۲۲ شماره حدیث ۳۶
  137. نهج البلاغه، خ ۲۱۵، ص ۷۱۴
  138. همان، ح ۴۵، ص ۱۱۱۰
  139. همان، ح ۳۹۰، ص ۱۲۷۳
  140. دیوان‏ امام‏ علی (علیه السلام) ص ۱۷۹
  141. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۳۰۰
  142. شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۴۰۵
  143. نهج البلاغه، ح ۳۴۷
  144. شرح غررالحکم، ج ۶، ص ۲۶۷
  145. نهج البلاغه، ح ۴۴۵، ص ۱۲۹۴
  146. همان، ح ۱۶۹، ص ۱۱۷۰
  147. شرح غررالحکم، ج ۳، ص ۴۳۸
  148. همان، ج ۲، ص ۱۹۱
  149. همان، ج ۴، ص ۱۷۱
  150. همان، ح ۶۴، ص ۱۱۱۵
  151. نهج البلاغه، ح ۲۱۸، ص ۱۱۸۶
  152. شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۴۷
  153. همان، ج ۴، ص ۵۰۰
  154. نهج البلاغه، ح ۴۱۶، ص ۱۲۸۵
  155. شرح غررالحکم، ج ۱، ص ۱۹۷
  156. نهج البلاغه، خ ۸۹، ص ۲۲۵
  157. همان، خ ۱۵۷، ص ۴۶۲
  158. همان، ح ۳۸۶، ص ۱۲۷۲
  159. همان، ح ۱۸۳، ص ۱۱۷۵
  160. همان، خ ۱۵۴، ص ۴۵۰
  161. همان، خ ۱۶۶، ص ۱۷۳
  162. همان، ن ۳۱، ص ۹۱۲
  163. شرح غررالحکم، ج ۶، ص ۹۶
  164. همان، ج ۲، ص ۶۸
  165. نهج البلاغه، ن ۳۱، ص ۹۱۰
  166. همان، ح ۴۰۰، ص ۱۲۷۷
  167. شرح غررالحکم، ج ۵، ص ۲۵
  168. نهج البلاغه، ح ۳۶۸، ص ۱۲۶۵
  169. همان، ن ۵۳، ص ۱۰۱۶
  170. شرح غررالحکم، ج ۴، ص ۱۶۷
  171. همان، ج ۶، ص ۴۵۰
  172. نهج البلاغه، ح ۷۷، ص ۱۱۲۲
  173. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۲۶۵
  174. نهج البلاغه، ح ۱۲۱، ص ۱۱۴۵
  175. همان، خ ۱۱۱، ص ۳۴۸
  176. همان، ح ۹۱، ص ۱۱۲۸
  177. همان، ن ۳۱، ص ۹۳۹
  178. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۲۰، ص ۳۲۱
  179. شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۱۵۹
  180. همان، ج ۱، ص ۱۴۱
  181. نهج البلاغه، ح ۳۵۲، ص ۱۲۵۴
  182. همان، ح ۲، ص ۱۰۸۸
  183. همان، ح ۳۷۳، ص ۱۲۶۷
  184. مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۳۱
  185. نهج البلاغه، ح ۵۷، ص ۱۱۱۴
  186. شرح غررالحکم، ج ۳، ص ۴۴۲
  187. نهج البلاغه، ن ۳۱، ص ۹۲۱
  188. همان، خ ۱۷۵، ص ۵۷۰
  189. ه‌مان، ح ۳۴۱، ص ۱۲۴۹
  190. ه‌مان، ح ۴۲۹، ص ۱۲۹۰
  191. ه‌مان، ن ۵، ص ۲۷۴
  192. شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۳۸
  193. نهج البلاغه، خ ۴۱، ص ۱۲۶
  194. شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۴۳
  195. نهج البلاغه، خ ۵، ص ۲۷
  196. ه‌مان، ح ۱، ص ۱۰۸۸
  197. ه‌مان، ح ۴۲۰، ص ۱۲۸۶
  198. ه‌مان، ح ۹، ص ۱۰۹۲

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ