محمود دولتآبادی: تفاوت میان نسخهها
محتوای حذفشده محتوای افزودهشده
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
}} |
}} |
||
{{ویکیپدیا}} |
{{ویکیپدیا}} |
||
'''محمود دولتآبادی''' ([[۱۳۱۹]]-) [[ |
'''محمود دولتآبادی''' ([[۱۳۱۹]]-) [[نویسنده]] معاصر [[ایرانی]] است. او نویسنده رمان مشهور [[W:کلیدر (رمان)|کلیدر]] است. |
||
==از کتاب «نون نوشتن»== |
==از کتاب «نون نوشتن»== |
||
*«من در زندگانی ادبیام هیچ استادی نداشتهام و در آینده، بهخصوص پس از مرگم نیز هیچ یک از کسانی که امروزه بهنحوی خود را کبّادهکش ادبیات معاصر حساب میآورند، حق ندارند برای من و در مرگ من اشک تمساح بریزند...» |
*«من در زندگانی ادبیام هیچ استادی نداشتهام و در آینده، بهخصوص پس از مرگم نیز هیچ یک از کسانی که امروزه بهنحوی خود را کبّادهکش ادبیات معاصر حساب میآورند، حق ندارند برای من و در مرگ من اشک تمساح بریزند...» |
نسخهٔ ۳۰ مهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۲۲:۳۵
زاده | ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ دولتآباد، از توابع شهرسبزوار،خراسان |
ملیت | ایرانی |
گفتاورد | |
نوشتن برای من «همواره با درد و رنج همراه بوده» است.
|
محمود دولتآبادی (۱۳۱۹-) نویسنده معاصر ایرانی است. او نویسنده رمان مشهور کلیدر است.
از کتاب «نون نوشتن»
- «من در زندگانی ادبیام هیچ استادی نداشتهام و در آینده، بهخصوص پس از مرگم نیز هیچ یک از کسانی که امروزه بهنحوی خود را کبّادهکش ادبیات معاصر حساب میآورند، حق ندارند برای من و در مرگ من اشک تمساح بریزند...»
- «آنچه که ما کم داریم، مردان و زنانی هستند که اندیشیدن را جدی گرفته باشند. اندیشیدن باید به مثابه یک کار مهم تلقی بشود. اندیشه ورزیدن.بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم. نویسنده نباید فقط در بند گفتن باشد. برای گفتن همیشه وقت هست، اما برای اندیشیدن ممکن است دیر بشود. چرا یک نویسنده نباید مغز خود را برای اندیشیدن و برای تخیل تربیت کند؟»
- «هنگامی بود که مست خلاقیت چنان بودم، نخست نگران کارم بودم و سپس نگران زندگیام! اما اکنون... اکنون مدتی میگذرد که فرو نشستهام؛ مستی در من فرو نشسته است و به آسمان، به درختان، به آب رودخانه و خاک نگاه میکنم، اما لابد جور دیگری نگاه میکنم. به خصوص به زمان مینگرم، و گذر زمان را فقط حس میکنم، نه فقط میبینم، بلکه میتوانم آن را بشناسم.
- تمام گذشته در ذهنم فشرده و چکیده شده است، و تمام آدم. آدم که در جوهر همانیست که بوده است و همانی است که خواهد بود که هست. این معنا توضیح وسیع و عمیق میطلبد، اما من نیازی به حجت و دلیل نمیبینم. چنین است و نمیدانم.
- در واقع نداشتن استاد و راهنما و ابراز آن از طرف من، نه تنها افتخار نیست، بلکه بیان این نکته از طرف من اکنون نیز چون همیشه توأم با غبن و تأثر است. چون من در تمام عمرم به جستوجوی آموختن بودهام و حتی به دیدن کسانی که فکر میکردهام ممکن است بتوانند چیزی به من بیاموزند رفتهام. اما از ایشان و در ایشان چیزی بهجز حقارت و خودپسندی و تنگنظری نیافتهام...»