رومن گاری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌گفتاورد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Tanhabot (بحث | مشارکت‌ها)
جز ربات: زیباسازی
LaaknorBot (بحث | مشارکت‌ها)
جز r2.5.2) (ربات افزودن: de:Romain Gary
خط ۴۰: خط ۴۰:


[[bs:Romain Gary]]
[[bs:Romain Gary]]
[[de:Romain Gary]]
[[en:Romain Gary]]
[[en:Romain Gary]]
[[fr:Romain Gary]]
[[fr:Romain Gary]]

نسخهٔ ‏۱۳ دسامبر ۲۰۱۰، ساعت ۰۳:۳۰

رومن گاری، نویسنده، فیلم‌نامه‌نویس، کارگردان، خلبان در جنگ جهانی دوم و دیپلمات فرانسوی. زادروز: (۸ مه ۱۹۱۴) در ویلنیوس (لیتوانی). وی در تاریخ (۲ دسامبر ۱۹۸۰) در پاریس درگذشت.

دارای منبع

پرسش‌نامهٔ مارسل پروست

  • «س - نهایت بدبختی در نظر شما چیست؟»
    • «ج - چنین چیزی وجود ندارد. نهایت بدبختی رکوردی است که هرگز شکسته نشده‌است.»
  • «س - دوست دارید کجا زندگی کنید؟»
    • «ج - دلم می‌خواهد یک‌میلیون زندگی داشته باشم و در آن واحد در همه‌جا و در همه‌چیز زندگی کنم.»
  • «س - نسبت به چه خطاهایی نظر عفو دارید؟»
    • «ج - نسبت به همه‌ٔ خطاهایی که کاملا شخصی باشد و باعث مرگ و میر نشود.»
  • «س - شخصیت تاریخی مورد علاقه‌تان کیست؟»
    • «ج - نسبت به شخصیت‌های تاریخی که تقریبا همواره ساختگی و اختراعی هستند بی‌اعتمادم. عیسی مورد علاقه‌ام است، اما آن‌طوری که هنر بیزانس نمایشش می‌دهد.»
  • «س - دلتان می‌خواهد چه‌کسی باشید؟»
    • «ج - رومن گاری. این‌هم که غیر ممکن است.»
  • «س - کدام اقدام نظامی مورد ستایش شماست؟»
    • «ج - فرار!»
  • «س - ترجیح می‌دهید که به چه ترتیب بمیرید؟»
    • «ج - مسخره‌ام می‌کنید، نه؟ به هیچ طریق.»

خداحافظ گری کوپر

  • «یکی از آن بلیط‌های راه آهن را خریده بود که اگر پولش را به دلار پرداخته باشی می‌توانی هرقدر دلت خواست به هر قطاری سوار شوی و در اروپا به هر کجا که خواستی تشریف ببری. طرف به قدری قطار عوض کرده بود که مخش معیوب شده بود. آخر می‌خواست بلیطش حرام نشود. آنقدر خط عوض کرده بود که دیگر نمی‌توانست یک جا آرام بگیرد. اگر باگ، که همیشه در شاشگاه راه آهن زوریخ پلاس بود، او را آنجا ندیده بود یارو باز سوار قطار شده و به حرکت خود ادامه داده بود. آن قدر می‌رفت و می‌رفت که عاقبت مجبود می‌شدند به ضرب تیر متوقفش کنند. فهمیده بود که چند هفته بیشتر از مدت اعتبار بلیطش باقی نمانده و همین دیوانه‌اش کرده بود. از فرط اضطراب داشت غش می‌کرد و باگ تا سرحد بیهوشی کتکش زده بود. وگرنه طرف می‌خواست به قطار سریع السیری سوار شود و به ونیز برود.»

منابع

  • خوشه. ۱ مرداد ۱۳۴۶، ۲۲،

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ